*سپاهیان ابلیس
سپاه ابلیس دو نوع هستند که این، صراحت قرآن کریم و مجید الهی است که فرمود: سپاهش یا از جنس خود ابلیس «کانَ مِنَ الْجِنّّ» و یا از جنس غیر ابلیس یعنی از خود انسان هستند، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»، این دو گروه به عنوان سپاه شیطان هستند که وسوسه میکنند.
«خنّاس» از «خنس» میآید؛ یعنی آن چیزی که نگرش درونی او را میبیند و وقتی تمایلات درونی او را دید، به واسطه همان تمایلات درونی او را به انحراف میکشاند.
مثلاً تمایلات درونی کسی تقواست، مگر میشود شیطان از تقوا فریب بدهد؟ بله، چطور؟ این که جلواتی را نسبت به بعضی از امور تبیین میکند، آن هم به واسطه امر نفس انسانی.
*مقام مختار به هیچ یک از شهدای کربلا نخواهد رسید!
فرق حبیب بن مظاهر که در کوفه بود و ابیعبدالله(ع) را دعوت کرد، با سلیمان و یا مختار (گرچه مختار بعد توبه کرد و دل اهلبیت را هم شاد کرد)، در این بود که سلیمان و مختار خود را صاحب نظر دیدند.
لذا هیچگاه درجه مختار به درجه شهدای کربلا نخواهد رسید، البته گفتهاند: در این موارد، کسی را با کسی قیاس نکنید، من خودم هم معمولاً وقتی دوستان میگویند: مثلاً کدام عارف برتر است؟ میگویم قیاس نکنید، به من و شما ربطی ندارد، امّا این را از باب یقین عرض میکنم که هیچگاه مختار ثقفی که دل اهل بیت را شاد کرد، مقامش به هیچ یک از شهدای کربلا نخواهد رسید و اتّفاقاً یک مقام بسیار بسیار دوری هم نسبت به شهدای کربلا دارد و علّت هم این بود که مختار خود را صاحبنظر میدانست.
مختار بد نرفت، مختار هیچگاه به ظاهر در جبهه دشمن نرفت، مختار آن موقعی هم که با فرزندان زبیر بود، از درون وجودش، انتقام خون ابی عبدالله موج میزد، امّا اشتباه کرد! مختار وقتی دید مسلم بن عقیل به شهادت رسید، آن موقعی که میتوانست سپاه خود را به سمت ابیعبدالله(ع) ببرد (که سپاه بزرگی هم داشت)، با دستی خود، خود را تسلیم کرد، چرا؟ چون خود را صاحب نظر میدانست!
مختار حبّ عجیبی به اهل بیت داشت، حبّ عجیبی به وجود مقدس امیرالمؤمنین، امام حسن مجتبی و ابیعبدالله(ع) داشت، امّا خود را صاحب نظر میدانست و مشمول «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» نشد.
پس مختار خود را صاحب نظر دید و تبعیّت نکرد، قرآن کریم میفرماید: «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ»؛ خنّاس از باب شهوت سراغ مختار نمیآید، مختار محبّ اهلبیت است امّا حبّ بدون تبعیّت دارد، چون احساس میکند که خودش صاحب نظر است، لذا وقتی احساس کرد صاحبنظر است، امام مجتبی(ع) را تنها گذاشت، وقتی احساس کرد صاحب نظر است، بعد از این که فهمید مسلم شهید شده، آن سپاه آماده را - که آماده بودن خیلی مهم است - برد تسلیم کرد، در حالیکه میتوانست به کربلا ببرد، امّا فکر میکرد که آن جنگ یک خونریزی و کشته شدنی بیجا و بیهدف است. به همین خاطر گفت: کینهها را در سینه نگاه میداریم برای وقت دیگر!
کدام وقت دیگر؟! وقت الان است که باید تبعیّت کنی، «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ» مهم است، نه فقط حبّ ظاهری به هادی که مختار بالجد محبّ بود.
عرض کردم که خود من موافق قیاس افراد نیستم، امّا مختار به هیچ عنوان با این که قلب اهل بیت را شاد کرد، درجه هیچ یک از شهدای کربلا را ندارد، چون به موقع نفهمید، چرا به موقع نفهمید؟ چون تبعیّت نداشت و احساس کرد که من خودم صاحب نظرم.
لذا مختاری که شاد کننده دل اهلبیت بود، درجهاش فرسنگها با شهدای کربلا فاصله دارد! گرچه قیام کرد امّا حتّی قیامش هم موقعی بود که خودش احساس کرد باید قیام کند که این همان «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» است.
*دو مطلبی که باید از شیطان بیاموزیم!
این را اولیاء الهی گفتند، گفتند: دو چیز را از شیطان یاد بگیرید، یکی این که شیطان، خستگیناپذیر است و ابداً خسته نمیشود و دیگر این که همّت بالا دارد، قرآن میفرماید: حتّی میخواهد به آن بالاها هم برود که با شهاب مبین او را به آن طرف پرتاب میکنند .
*خوارج، چرا خوارج شدند؟
از روز اول که این آیه آمد و گفت بروید، «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»، فرمود: من رهایتان نمیکنم. میدانم ابلیس قسم خورده امّا منِ خدا هم که شما را رها نمیگذارم، هادی میفرستم. منتها این تبعیت مهم است «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ». لذا این که بگوییم حالا یک چیزش را میپذیریم و یک چییزش را نمیپذیریم، به درد نمیخورد، تبعیّت باید به طور کامل باشد.
خوارج چرا خوارج شدند؟ آیا خوارج آدمهایی بودند که مثلاً شرابخوار بودند؟! به خدا قسم اگر کسی بخواهد بگوید خوارج شرابخور بودند، عذاب میشود. ابداً این طور نبودند. آنها اهل عبادت و اهل سجده و اهل نماز شب بودند. امّا ولو عابد هم بودند ولی «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» از هر حیوانی، حیوانتر بودند - میترسیم فردای قیامت، حیوانات جلوی ما را بگیرند و بگویند: ما که از اوّل حیوان بودیم، شما که آدم بودید، چه گلی بر سر خلقت که هیچ، بر سر خودتان زدید!!! -
*شیطان و آرزوی گمراهی همه انسانها حتّی اولیا!/واکنش شیطان به رحلت آیتالله سبزواری
آیتالله آسیّد عبدالاعلی سبزواری که چندین سال پیش - بعد از آیتالله خویی - در نجف اشرف مرجع شدند و یک سال هم بیشتر مرجع نبودند که غریق رحمت الهی شدند، یکی از عرفا بیان میکرد: وقتی ایشان رحلت کردند، صدای نعره شیطان را شنیدم که گفت: نشد! بعد قهقهه زد و گفت: خوب شد رفت!