به گزارش مشرق، حدود یک دهه است که دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران، در دهۀ محرم هر سال پای سخنرانیهای حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان مینشینند. این استاد حوزه و دانشگاه موضوع سخنرانی این دهه خود در دانشگاه تهران را با یک پرسش معرفی کرده است: «سبک زندگی کجای دین ماست؟»
پناهیان در اولین روز سخنرانی خود، با بیان اینکه سبک زندگی به آن بخشی از ظاهر و رفتار ظاهری انسان بازمیگردد که قابل مدیریت است و خصوصاً به زیبایی و خوشایندی نیز ربط پیدا میکند، و در پاسخ به این سوال که «آیا سبک زندگی و این ظاهر و شکل و صورت رفتاری از نگاه دین اهمیت دارد یا نه؟» گفت: «ضمن توجه به تفاوت سبک زندگی با اخلاق، باید بگوییم که اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد. مثلاً اینکه ما عصبیمزاج هستیم یا نه، جزء سبک زندگی نیست (بلکه به اخلاق مربوط میشود)، اما اینکه چگونه عصبانیت خود را ابراز کنیم جزء سبک زندگی است، مثلاً اینکه با ناسزا گفتن، فریاد زدن، شکستن ظروف و ... عصبانیت خود را بروز دهیم جزء سبک زندگی محسوب میشود. دین به سبک زندگی ما کار دارد»
پناهیان در اولین روز سخنرانی خود، با بیان اینکه سبک زندگی به آن بخشی از ظاهر و رفتار ظاهری انسان بازمیگردد که قابل مدیریت است و خصوصاً به زیبایی و خوشایندی نیز ربط پیدا میکند، و در پاسخ به این سوال که «آیا سبک زندگی و این ظاهر و شکل و صورت رفتاری از نگاه دین اهمیت دارد یا نه؟» گفت: «ضمن توجه به تفاوت سبک زندگی با اخلاق، باید بگوییم که اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد. مثلاً اینکه ما عصبیمزاج هستیم یا نه، جزء سبک زندگی نیست (بلکه به اخلاق مربوط میشود)، اما اینکه چگونه عصبانیت خود را ابراز کنیم جزء سبک زندگی است، مثلاً اینکه با ناسزا گفتن، فریاد زدن، شکستن ظروف و ... عصبانیت خود را بروز دهیم جزء سبک زندگی محسوب میشود. دین به سبک زندگی ما کار دارد»
پناهیان همچنین نمونهای از اشارۀ قرآن به سبک زندگی را مطرح کرد که نشان میدهد سبک زندگی در دین چقدر اهمیت دارد. این آیه قرآن، اولین خطاب «یا ایها الذین آمنوا» - بر اساس زمان نزول- است. این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به این آیۀ قرآن گفت: «اولین خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» مربوط به یک سبک رفتاری است نه یک اخلاق و عقیده یا علاقه، آن هم رفتاری که غیرعبادی و غیر حقوقی است و خداوند متعال اولاً آن را به عنوان یک «سبک» مورد نقد قرار میدهد و ثانیاً به زیبایی و عدم زیباییِ آن توجه دارد.»
بخشهایی از اولین جلسه این سخنرانی از نظرتان میگذرد:
در گذشته فقط انبیاء و اوصیاء و اهالی دین به سبک زندگی اهمیت میدادند
*موضوع گفتگوی ما در این جلسات پاسخ به این سؤال است که «سبک زندگی کجای دین ماست؟». «سبک زندگی» اصطلاحی است که سابقاً خیلی مورد توجه نبوده و چندی است که بخشی از اندیشمندان به این موضوع در زندگی انسان توجه کرده و آن را تحت عنوان و اصطلاحی متمایز مورد مطالعه قرار دادهاند. البته نمیشود گفت که ماهیتِ آن جدیداً پدید آمده است بلکه این اصطلاح و عبارتِ «سبک زندگی» است که به تازگی پدید آمده است و جدیداً به آن توجه شده است و به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است.
*این جای خوشبختی دارد که موضوع سبک زندگی مورد توجه قرار گرفته است و اندیشمندان به آن پرداختهاند. چون قبل از این فقط انبیاء و اوصیاء بودهاند و فقط دینِ الهی بوده است که به سبک زندگی خیلی اهمیت میداده و جزئیاتی را در سبک زندگی و رفتارهای ظاهری پیروان خود مورد توجه قرار میداده است. لذا از جهان روشنفکری غرب خیلی ممنون هستیم که این موضوعِ سبک زندگی را طرح کرده است! چون باعث میشود احادیث و سخنان انبیاء و اولیاء بیشتر شنیده شود. نه اینکه چون غربیها این موضوع را مطرح کردهاند ما به دنبال آنها بیافتیم، بلکه از این جهت که مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیفهمند (النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا؛ نهج البلاغه/حکمت172) لذا بسیاری از دشمنیها با معارف دینی (به خصوص وقتی به جزئیات رفتاریِ انسانها مربوط میشود)، از سرِ جهل است و اگر این جهل برطرف شود بسیاری از این دشمنیها با دین از بین میرود.
منظور از «سبک زندگی» دقیقاً چیست؟
*در ابتدا باید سبک زندگی را توضیح دهیم و ببینیم که منظور از «سبک زندگی» دقیقاً چیست؟ منظور از «سبک زندگی» فرهنگ نیست، فرهنگ اموری را که اعمّ از سبک زندگی هستند (مانند عقاید و نگرشها) را نیز دربرمیگیرد. در واقع سبک زندگی فقط به بخشی از فرهنگ اطلاق میشود، آن بخشی که به رفتار ظاهری انسان و به ظاهر انسان باز میگردد. در واقع سبک زندگی به آن بخشی از ظاهر و رفتار ظاهری انسان بازمیگردد که قابل مدیریت است و خصوصاً به زیبایی و خوشایندی نیز ربط پیدا میکند.
*البته ممکن است کسی سبک زندگی خود و همین ظاهر خود را بر اساس عقایدش تنظیم کند ولی حتماً از این عقاید خوشش میآمده که ظاهر خود را بر اساس آن درست کرده است. دیگرانی که این عنوان را استفاده میکنند به خوشایندیِ او کار دارند و به اینکه آیا ناشی از عقیدۀ اوست یا نه، کاری ندارند. به عنوان مثال در سبک زدگی ما لباس ماه محرّم و لباس عزای ما مشکی رنگ است و ممکن است در منطقۀ دیگری برای عزاداری لباس دیگری مرسوم باشد.
در «سبک زندگی» به ظاهر رفتار، فُرمها و قالبهای بروز احساسات کار دارند
*در بحث سبک زندگی به ظاهر رفتار و قالبهای بروز احساسات کار دارند و به فُرمهایی که در این فُرمها معانیِ ذهنی و گرایشهای روحی تجلی پیدا میکنند. در بحث سبک زندگی با «فُرم» و شکلِ ظاهری کار دارند. اصلاً معنای «سبک» و «فُرم» نزدیک به هم است و شاید اولین مرتبههایی که از واژۀ «سبک» استفاده شده است در مورد سبکهای هنری بوده است، آنجایی که میخواستند «فُرم» را از «محتوا» جدا کنند.
*سبک زندگی، ظاهر زندگی را شامل میشود و اعمّ است از زبان انسان، گفتار، پوشش و ... شاید اولین چیزی که در سبک زندگی دیده میشود نحوۀ پوشش انسان باشد و بعد نحوۀ چیدمان منزل و برنامههای روزانهای که میریزیم و ...
سابقاً در فرهنگی که ناشی از نگاه کمونیستی بود، فُرم یا زیبایی اهمیت نداشت
*سابقاً (در دورۀ نفوذ تفکرات مارکسیستی) در دانشگاهها اینطور بود که اگر قرار بود چیزی با عنوان سبک زندگی «دینی» شود با آن به شدت برخورد میشد و با ناسزا و سخنان زشت مواجه میگردید. گویا اصلاً کسی نباید به «فُرم» و سبک زندگی اهمیت میداد! این هم نتیجۀ نگاه مارکسیستها به زندگی بود. همچنین مارکسیستها مدعی بودند که دانشِ انقلاب را فقط آنها دارند. خصوصاً هر نیروی مسلمانی که انقلابی میشد و میخواست با ادبیات علمی سخن بگوید، با ادبیات مارکسیستی سخن میگفت.
*در فرهنگی که ناشی از نگاه کمونیستی بود «فُرم» یا زیبایی چندان معنا نداشت. حتی احساسات هم زیاد معنا نداشت و دین افیون تودهها محسوب میشد. این نگاه به حدی خشن بود که موجب میشد برخی انقلابیون روضهخوانها را ترور کنند. در آن دوره، دینداران را با تعبیرِ «قشریها» خطاب قرار میدادند که نوعی ناسزا محسوب میشد.
حتی در صنعت و تکنولوژیِ مارکسیستها (بلوک شرق) نیز زیبایی جایی نداشت/ بیتوجهی آنها به ظواهر و حس زیباییگرایی و احساسات، ریشه در ایدئولوژیِ مارکسیستی دارد
*حتی در صنعت و تکنولوژیِ مارکسیستها و بلوک شرق نیز اگر دقت کنید میبینید که ظاهرِ خودروها، محصولات صنعتی و حتی معماریِ آنها جذابیتِ چندانی نداشت و این مسأله (یعنی بیتوجهی به ظواهر و حس زیباییگرایی و احساسات) ریشه در ایدئولوژیِ مارکسیستی دارد. آنها نه تنها به زیبایی در این امور اهمیت نمیدادند بلکه به ظاهری که دین بخواهد به آن بپردازد نیز اهانت میکردند و به دیندارانی که مقیداتی را در ظواهر رعایت میکردند طعنه میزدند و میگفتند «قشریون»!
*الحمدالله امروز با آن مسائل مواجه نیستیم و بسیاری از دانشمندان به اهمیت مسائل ظاهری و سبکِ زندگی پیبردهاند و میگویند باید به آن بپردازیم. لذا میتوان گفت ما نسبت به سی سالِ قبل که کسی جرأت نمیکرد از ظاهر و ظاهر رفتاری سخن بگوید پیشرفت قابل ملاحظهای در این عرصه داشتهایم.
اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد
*حالا ببینیم که آیا سبک زندگی و این ظاهر و شکل و صورت رفتاری از نگاه دین اهمیت دارد یا نه؟ در پاسخ، ضمن توجه به تفاوت سبک زندگی با اخلاق، باید بگوییم که اسلام فقط با اخلاقِ ما کار ندارد بلکه با سبک زندگیِ ما نیز کار دارد.
عصبیمزاج بودنِ ما، جزء سبک زندگیِ ما نیست، نحوۀ ابرازِ عصبانیت جزء سبک زندگی است
*مثلاً اینکه ما عصبیمزاج هستیم یا نه، جزء سبک زندگی نیست (بلکه به اخلاق مربوط میشود)، اما اینکه چگونه عصبانیت خود را ابراز کنیم جزء سبک زندگی است، مثلاً اینکه با ناسزا گفتن، فریاد زدن، شکستن ظروف و ... عصبانیت خود را بروز دهیم جزء سبک زندگی محسوب میشود. اینکه ما آدمِ کریم و باسخاوتی هستیم ربطی به سبک زندگی ندارد ولی اینکه حاتمبخشیِ خود را چگونه بروز میدهیم به سبک زندگی مربوط میشود.
تعریف سبک زندگی: ظاهر رفتار+عادت+ جمعی بودن
*سبک زندگی فقط ظاهر رفتار را شامل نمیشود که احیاناً زیباییهایی نیز داشته باشد. بلکه این ظاهر رفتار وقتی دو ویژگی پیدا میکند عنوان سبک زندگی بیشتر به آن انطباق پیدا میکند:
*1- اینکه آن رفتار ظاهری عادت رفتاری شما بشود و تبدیل به یک رسم یا عادت فردی شود. 2- جمعی از انسانها این ظاهر و روش را برای خودشان انتخاب کرده باشند.
اشارۀ قرآن به سبک زندگی/ اولین خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» مربوط به یک «سبک رفتاری» است نه یک اخلاق، عقیده یا علاقه
*در اینجا یک آمار قرآنی و یک نمونه از اشارۀ قرآن به سبک زندگی را بیان میکنیم که نشان میدهد سبک زندگی در دین چقدر اهمیت دارد.
* در قرآن حدود 85 خطاب «یا ایها الذین آمنوا» وجود دارد که تماماً در مدینه نازل شده است. با اینکه در مکه نیز مؤمنین بودهاند، ولی گویا خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» به «جامعۀ» ایمانی است و گروه مؤمنین مظلوم تحت شکنجۀ مکه که «السابقون» هم بودند شایستگی خطاب قرار گرفتن با عنوان «یا ایها الذین آمنوا» را پیدا نمیکنند. برخی علما میگویند دلیلش این بود که حاکمیت دینی در مکه نبوده است. علامۀ طباطبایی میفرمایند که معنای «یا ایها الذین آمنوا» با خطاب به «مؤمنون» یا «الذین یؤمنون» متفاوت است. «یا ایها الذین آمنوا» خطابی است که دلالت بر احترام فوق العاده به گروهی از مؤمنین دارد لذا این یک خطاب برجسته است و بار روانیِ مثبت ویژهای دارد و هر کسی که ایمان بیاورد را شامل نمیشود.
*در اولین سورۀ مدنی قرآن یعنی سورۀ بقره میبینیم که اولین خطابِ «یا ایها الذین آمنوا» مربوط به یک سبک رفتاری است نه یک اخلاق و عقیده یا علاقه، آن هم رفتاری که غیرعبادی و غیر حقوقی است و خداوند متعال اولاً آن را به عنوان یک «سبک» مورد نقد قرار میدهد و ثانیاً به زیبایی و عدم زیباییِ آن توجه دارد. خداوند در این آیه میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ»(بقره/104)
چرا خداوند به مؤمنین دستور میدهد با کلمۀ «راعنا» پیامبر را خطاب ندهند؟
*برای اینکه معلوم شود این آیه به سبک رفتار مربوط میشود (که سبک گفتار نیز بخشی از سبک رفتار است) باید به تاریخ مراجعه کنیم تا ببینیم شأن نزول این آیه چه بوده است. در آن زمان یهودیها در بین خودشان اصطلاحی داشتند که در میان مردم مدینه رواج نداشته است و آن هم اینکه وقتی میخواستند با طعنه و ناسزا به کسی بگویند «صبر کن» از عبارت «راعنا» استفاده میکردند. (مثلاً تصور کنید باران آمده و در خیابان آب جمع شده است. اگر کسی با خودروی خود از کنار عابرین پیاده به سرعت رد شود و آب به سمت عابرین بپاشد، ممکن است عابرین با حالت اعتراضآمیز به او بگویند: «آدم!» با اینکه این لفظ بدی نیست ولی در اینجا معنای بدی دارد. (یعنی تو آدم نیستی- مگر نمیبینی و ...) آن یهودیان نیز وقتی میگفتند «راعنا» چنین معنایی داشت. و مفسرین گفتهاند که ناسزا یا نفرین تلقی میشد)
* البته این اصطلاح فقط در بین یهودیان رایج بود و نه در بین مردمِ مدینه. وقتی پیامبر(ص) مطلبی را سریعاً بیان میفرمودند و مردم متوجه نمیشدند و میخواستند به پیامبر(ص) بگویند «صبر کنید، ما متوجه نشدیم» از این عبارت «راعنا» استفاده میکردند و مقصودِ بدی نیز از این سخن نداشتند. اما وقتی یهودیان در برابر پیامبر(ص) این کلمه را به کار میبردند، بین خودشان (در دلشان) میخندیدند چون از این کلمه معنای بدی برداشت میکردند و به نوعی طعنه میزدند.
*به همین خاطر آیۀ فوق نازل شد تا مردم مدینه و مسلمانان (با اینکه از به کار بردن این کلمه مقصود بدی نداشتند) از این کلمه استفاده نکنند. این آیه نشان میدهد که خداوند به جزئیات رفتاری در مصداق گفتار ( که مصداقی برای سبک زندگی محسوب میشود) چقدر اهمیت میدهد.
خداوند اهانت به اولیاءالله را تحمل نمیکند / حسین(ع) خیلی تلاش کرد که کسی از قِبل حسین جهنم نرود...
*ببینید که پروردگار مهربان، ذرهای اهانت به اولیاءالله را تحمل نمیکند. لذا در روایت دارد به همۀ مردم احترام بگذار، مبادا در بینِ مردم یک نفر از اولیای خدا باشد که تو او را نشناسی و به او بیحرمتی کنی. (إِنَّ اللَّهَ أَخْفَى وَلِيَّهُ فِي عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا يَكُونُ وَلِيَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم-الخصال/ج1/ص209) کربلا چه خبر است؟
*ائمه خیلی کوتاه میآمدند تا مردم بهشان بیاحترامی نکنند. فرزند مرحوم شاه آبادی استاد حضرت امام نقل میکند که روزی یک سرهنگ رژیم طاغوت در حمام عمومی زبان به طعن و تمسخر مرحوم شاهآبادی گشود و به ایشان اهانت کرد. مرحوم شاهآبادی از این کار او خیلی ناراحت شدند اما چیزی نگفتند و به راه خودشان ادامه دادند. فردای آن روز مرحوم شاهآبادی در هنگام تدریس، صدای عدهای که جنازهای را حمل میکردند شنیدند. پرسیدند: چه خبر شده است؟ اطرافیان جواب دادند: آن سرهنگی که دیروز به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت از دنیا رفت. بعدها مرحوم شاهآبادی هرگاه یاد این قضیه میافتادند، متأثر و ناراحت میشدند و میفرمودند: «ای کاش آن روز در حمام به او پرخاش میکردم و ناراحتی خود را بروز میدادم تا گرفتار نشود.» (عارف کامل/ص20)
*اولیاء خدا خیلی مراعات کردند که کسی چوب بیاحترامی را نخورد. ولی کربلا دیگر کاری از دست حسین(ع) بر نمیآمد. مکرر موعظه کرد، توضیح داد، التماس کرد. و این التماس نفی عزت نبود، دلش برای عاقبت این بیاحترامی میسوخت. نامهها را آورد، گفت: شما نامه نوشتید. نکنید، من حسین هستم. با حسین بد برخورد نکنید ...
*خیلی حسین(ع) تلاش کرد که کسی از قِبَل حسین جهنم نرود ...