نويسنده وبلاگ "آدمهاي خوب شهر" در يکي از مطالب اخير وبلاگ خود نوشت: تو صف عابر بانک، پسره خيلي خونسرد ميگه حاجآقا عجله نکن. من ميگم شما خودتون انجام بديد تا ياد بگيريد. خب حالا کارت رو از اينطرف که علامت فلش داره بزن بره تو، از اينجا. حالا از شما رمزتون رو ميپرسه. رمزتون چنده؟ خودتون وارد کنيد؟ حاجآقا ميگه: من که بلد نيستم. پسره ميگه کاري نداره. يکي يکي بزن. حاجآقا ميزنه. حالا ميپرسه چي ميخواي صفحه رو شما بخون. دريافت وجه، پرداخت قبوض و...
خب ما ميخوايم پول برداريم ديگه، نه؟ يعني دريافت وجه. حالا دگمة کنارش رو بزن.
خب، حالا ميپرسه چقدر پول ميخواي؟
حاجآقائه ميگه. 50هزار تومن. پسره ميگه حاج آقا 10تومن 40 تومن 80 تومن 120 تومن و 200 تومن داره اگه به غير از اين ميخواي يه مرحله زياد ميشه. ميخواي 60 تومن برداريم يا 40 تومن؟
حاجآقا ميگه. 60 تومن.
پسره ميگه خب دگمه کنارش رو بزن. حاجآقا ميزنه. جواب مياد . با عرض پوزش انجام عمليات مقدور نميباشد و از اين جور خزعبلات. (کفر من دراومد. تو دلم يه چيزي به مسئولين محترم بانک عرض کردم. يه صحنة خوشگل رو کوفتمون کردن اول صبحي). هيچ چي ديگه، دستگاه پرسيد کار و بار ديگهاي نداريد اين بندههاي خدا دگمة قطع عمليات و دريافت کارت رو زدن، کارت رو گرفتن.
پيرمرده ميگه حالا براي 50 تومن بايد برگردم خونه؟ پسره ميگه نه حاجآقا بيا بريم يه عابر بانک ديگه پيدا کنيم. بعدش بعد از يککم تعارف، رفتن.
آقا پسره، مردي بود برا خودش. احتمالا داشت ميرفت سر کار. يعني اول صبح که ملت با عجله ميرن سرکار تا زودتر کارت بزنن. يه همچين حرکتي، دستمريزاد داره، چه جورهم! خلاصه هرچي درد و بلاي اين پسره هست بخوره تو سر اين عابر بانکاي هميشهخراب
پيرمرده ميگه حالا براي 50 تومن بايد برگردم خونه؟ پسره ميگه نه حاجآقا بيا بريم يه عابر بانک ديگه پيدا کنيم...