به گزارش مشرق به نقل از فارس، کتاب "قدرت، سياست و سياست ايالات متحده " يک پروژه کمنظير توسط 50 نفر از کارشناسان و محققان ايراني خارجنشين و آمريکايي است که هدفش تخريب ايران اسلامي و 20 ديدگاه مختلف سياست خارجي از هشت دانشگاه و مقامات سياست خارجي ارشد دولت آمريکا است.
اين کتاب هيچ نشانهاي از چشمانداز سياسي يا مبارزاتي ندارد و رويکرد نويسندگان با موضوعات گستردهاي در ارتباط است، آنها کارشناساني از مؤسسه آشتي آمريکا، مرکز تحقيقات بينالمللي وودرو ويلسون، شوراي روابط خارجي، مؤسسه بروکينگز، رند کورپ، مرکز مطالعات استراتژيک، آشتي بينالمللي کارنگي، انجمن آسيا، مرکز مطالعات سياسي و استراتژيک، مؤسسه امريکن اينترپرايز، موسسه امنيت بينالمللي و علمي، موسسه واشنگتن براي مطالعات شرق نزديک، صندوق آمريکاي جديد، مؤسسه مطالعات سياست خارجي برلين، موسسه تحقيقات سياست خارجي و چندين دانشگاه شامل استنفورد، ميشيگان، کلمبيا، جونز هاپکينز، جورج تاون، سيراکوز و آکادمي ناوال دريايي ايالات متحده هستند.
در بخش دوم اين کتاب با عنوان «مخالفان»، "عباس ميلاني " نويسنده کتاب "افسانه شيطان بزرگ "، رئيس بخش مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد و همچنين رياست پروژه دموکراسي ايران در "موسسه هوور " (Hoover Institution)، سعي کرده با استفاده از تحليلهاي غير واقعي به سران فتنه روحيه دهد و آنها را تشويق کند تا بار ديگر اين جنبش را برپا کنند.
نويسنده که خود يک ضد انقلاب فراري است، با ادعاهاي غيرواقعي، غلو و بلوفهاي زياد سعي داشته که جنبش مرده سبز را همچنان پويا و قدرتمند نشان دهد و وانمود کند که سران فتنه هنوز نيز در صحنه سياسي ايران حضور دارند و نقش فعالي را در شکلدهي جريانهاي داخلي اين کشور ايفا ميکنند.
موسسه آشتي آمريکا در اين گزارش بطور ضمني تأکيد کرده که جنبش سبز بريا بقاي خود بايد رهبري قدرتمندتر را انتخاب کند و همچنين راهي براي غلبه بر جهان اينترنتي نظام ايران پيدا کند.
نويسنده که خود از جيرهخواران دولت آمريکاست، در اين گزارش با صراحت اعلام کرده که تحريمهاي هوشمند که بر تضعيف دستگاه ايدئولوژيک نظام ايران متمرکز هستند، ميتوانند رشد جنبش سبز را تسهيل کنند.
همچنين به سران کاخ سفيد توصيه کرده است که حمله نظامي ميتواند جنبش سبز را از بين ببرد.
مؤسسه آشتي آمريکا که خود يکي از مجريان برنامههاي ضد ايراني در آمريکا است و در اين زمينه از ضد انقلابهاي خارج نشين نيز استفاده ابزاري ميکند، در اين گزارش براي روحيه دادن به سران فتنه سعي کرده حمايت دولتهاي غربي از آنها را بزرگ کند تا آنها روحيه بگيرند و به پشتوانه دولتهاي ضد ايراني از جمله دولت آمريکا بار ديگر به اين جنبش خاموش جان بخشند.
البته نويسنده اين گزارش در برخي موارد اعتراف کرده که "جنبش سبز در برزخي سياسي فرور رفته است. همچنين موسسه آشتي آمريکا همچنين براي تقويت روحيه برخي سران فتنه از جمله ميرحسين موسوي تأکيد کرده که « موسوي خواستار جدايي نهادهاي ديني از نهادهاي مذهبي است.»
نويسنده براي اينکه به سران فتنه روحيه بيشتري بدهد، حتي به دولت آمريکا نيز پيشنهاد کرده که ايران را تحريم نکنيد چون منجر به تضعيف جنبش سبز ميشود و يا اينکه به ايران حمله نکنيد چون جنبش سبز از بين ميرود، و اين درحالي است که سران فتنه خود بارها و بارها به مردن جنبس سبز اعتراف کردهاند.
متن کامل اين گزارش به شرح ذيل است:
جنبش سبز
"نام جنبش سبز از عمامه سبزرنگي گرفته شده که محمد خاتمي، که دو دوره رياستجمهوري ايران را به عهده داشت و اولين پرچمدار جنبش اصلاحات محسوب ميشود، به ميرحسين موسوي اهدا کرده است.
"جنبش سبز هنگامي به اوج خود رسيد که نزديک به سه ميليون تظاهراتکننده به صورت مسالمتآميز به خيابانهاي تهران آمدند تا به اين ادعاي رسمي که محمود احمدينژاد با اختلاف چشمگير برنده انتخابات رياستجمهوري 2009 ايران شده است، اعتراض کنند. شعار ساده آنها چنين بود: "راي من کجاست؟ ".
"اين جنبش خيلي زود رنگ وبوي تلاشهاي بينتيجه صدساله ايران را براي رسيدن به دموکراسي و تمايل به تغييرات مسالمتآميز به خود گرفت.
"موسوي و همسرش، زهرا رهنورد، رهبران غيررسمي اين جنبش هستند. مهدي کروبي تندروترين و بيرحمترين مدافع آن است. اکبر هاشمي رفسنجاني، رئيسجمهور سابق ايران، نيز مظهر سياستمداراني است که ميان حمايت از جنبش سبز و جانبداري از علي خامنهاي رهبر ايران مردد هستند.
"اين جنبش ساختار سلسله مراتبي ندارد. دسترسي آن به جهان تنها از طريق اينترنت است. اين ساختار بينظم، هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آن است.
بررسي کلي
پس از انتخابات جنجالبرانگيز 12 جون 2009 در ايران، اپوزيسيون جديدي در اين کشور شکل گرفت که چهره عرصه سياست و خود کشور ايران را تغيير داد. ملتي که مدتها سختي کشيده بود، به خاطر رژيمي که هدايت آن را متعصبيني در دست دارند که به تروريستها پناه ميدهند و ديپلماتها را گروگان ميگيرند، به ناگاه به مشعل اميد به دموکراسي تبديل شد. همگان به اين جنبش به عنوان نمونهاي جديد، مردمي، غيرتخيلي و فاقد خشونت از انقلاب نگريستند که فناوري اينترنتي قرن بيست و يکم را با قدرت خياباني مردم برانگيخت. ظاهر رژيم ايران به عنوان يک دينسالاري مردمي که توسط "پاسداران " الهي هدايت ميشود و ملتي کاملاً وارسته از آن پشتيباني ميکند، متلاشي شد.
طي شش ماه پس از انتخابات، جنبش سبز از يک گروه متشکل از رايدهندگان خشمگين به نيرويي ملي تبديل شد که خواستار همان حقوق دموکراتيکي است که در انقلاب سال 1979 خواهان آن بود؛ حقوقي که روحانيون تندرو آنها را از مردم ربودند. هر چند هفته يک بار، مردم به خيابانها ميريختند تا رژيم و رهبريت آن را به چالش بطلبند. با اين حال، تا اوايل سال 2010، رژيم ايران جلوههاي علني اعتراضات مردم را فرونشاند و جنبش سبز به دورهاي از خوديابي و تجديد قوا فرو رفت.
ريشهها
ترکيب و نسب جنبش سبز هم قديمي و هم جديد است. انقلاب 1979 نتيجه يک اتحاد ازنظر تاريخي نامتجانس بين طبقات متوسط و تکنوکرات نوگرا، فقراي شهرنشين، گروههاي دانشجويي و زنان، بعضي از اعضاي ناراضي طبقه صنعتي جديد ايران، اعضاي بازار و نيروهاي "ضدنوگرايي " که رهبر انقلاب، آيتالله روحالله خميني (ره) هدايت آنها را به عهده داشت. سربازان پياده انقلاب شهرنشينان جديد، يعني دهقاناني بودند که از نظر فرهنگي مذهبي، محافظهکار و تاحدي نوگرا، اگر نگوييم کاملاً ضد نوگرايي به شمار ميآمدند که به دنبال سهم خود از دلارهاي نفت، به شهرها آمده بودند.
گروههاي افراطگراي اسلامي از سال 1941 دائماً اين طبقه را تحت تاثير خود قرار ميدادند. آنها نقش مهمي در انقلاب 1979 ايفا کردند. آنها از آن زمان به احزاب مختلفي تقسيم شدند که امروزه رو در روي يکديگر ايستادهاند. آنها جزء اتحاد نامتجانسي بودند که رژيم شاه را برانداخت. ميرحسين موسوي و همسرش، زهرا رهنورد، جزء اين اتحاد بودند و نماينده عناصر مذهبي اعتدالگرا درميان اتحاد برعليه شاه بودند. در سمت ديگر اين اتحاد، نيروهايي قرار داشتند که امروزه محمود احمدينژاد و متحدانش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بسيج نماينده آن هستند. آنها نشانگر خشم نيچهاي شهرنشينان محافظهکار جديد و رهبران از طبقه خود خارج شده آن هستند.
پس از آن که علي خامنهاي در سال 1989 به عنوان رهبر ايران جانشين آيتالله خميني رهبر انقلاب شد، به يافتن پايگاهي سياسي و اجتماعي براي خود نياز پيدا کرد. وي فاقد گيرايي بود و اعتبار مذهبي وي نيز ضعيف بود. به همين دليل، وي به طور روزافزون بر اين نيروها، به ويژه سپاه پاسداران، تکيه و قدرت آنها را افزايش داد. خميني فعاليت سپاه در سياست را ممنوع کرده بود؛ ولي خامنهاي هم فعاليتهاي سياسي و هم اقتصادي آن را تقويت کرد.
روي کار آمدن موسوي
انتخاب احمدينژاد در سال 2005 آغاز خيزيش سياسي اين گروه است. انتخابات 2009 در تحکيم قدرت اين گروه نقش به سزايي داشت. ولي ميرحسين موسوي به يک باره نامزدي خود را براي رياستجمهوري اعلام کرد. وي در زمان جنگ ايران و عراق در سالهاي 1980 تا 1988 نخستوزير بود. پس از اصلاح قانون اساسي براي دادن نيروي اجرايي بيشتر به رئيسجمهور و حذف نخستوزير، موسوي به ريشههاي خود به عنوان مهندس معمار و نقاش بازگشت. ساختمانهاي الکتريک وي شبيه سبک جديدي از "رنزو پيانو " (Renzo Piano) ايتاليايي است.
در سال 2009، شوراي نگهبان که مسئوليت بررسي صلاحيت نامزدهاي رياستجمهوري را به عهده دارد، به موسوي اجازه شرکت در انتخابات را داد؛ چرا که رد نامزدي وي دشوار بود. ظاهراً محافظهکاران گمان ميکردند که عدم گيرايي موسوي و غيبت طولاني وي از سياست به نامزدي وي لطمه ميزند. ولي جامعه مدني درحال رشد ايران، اصلاحطلبان، جنبش زنان و سازمانهاي دانشجويي به يکباره رنگ حيات به خود گرفتند. شبکههاي گستردهاي از حاميان در سراسر کشور شکل گرفتند که از طريق اينترنت و پايگاههاي اينترنتي اجتماعي با يکديگر در ارتباط بودند. معمولاً جمعيتهاي بزرگ و مشتاق به ملاقات موسوي ميرفتند.
آشفتگي انتخابات
يک روز پس از انتخابات 12 جون، نتايج آن اعلام شد و صدها هزار تن براي اعتراض به اين نتايج به خيابانهاي تهران ريختند. راهپيماييهاي جنبش سبز رژيم ايران را غافلگير کرد. جمعيت کثير مردم در آغاز کار نيروهاي امنيتي را فلج کرد. ولي کمي بعد رژيم نيروهاي امنيتي، ازجمله سپاه پاسداران، واحدهايي از بسيج، نيروهاي شبهنظامي و نيروهاي شبهنظامي لباس شخصي را آزاد گذاشت. هزاران معترض مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، صدها تن بازداشت شدند و دهها نفر توسط تکتيراندازها کشته شدند.
در 18 ماه جون، اجراي مراسم نماز روز جمعه توسط آيتالله خامنهاي نشانگر رد شکايتهاي معترضين و تاييد نتايج انتخابات بود. اين اقدام بازتاب اعلام رسمي دولت مبني بر آن بود که رژيم ايران جنبش سبز را تحمل نخواهد کرد و براي خاموش کردن آن، هرآنچه لازم باشد انجام ميدهد. نماد جديد رويارويي با رژيم، مرگ دختري 26 ساله به نام "ندا آقاسلطان "، موسيقيداني مشتاق در 20 جون بود. وي هنگامي که در اعتراضات جنبش سبز، در گوشهاي ايستاده بود، هدف گلوله يک تکتيرانداز قرار گرفت. فيلمبرداري توسط دوربين تلفن همراه که مرگ وي را در پيادهروي خيابان به تصوير ميکشيد، در سراسر جهان پخش شد. ندا و عکس چهره غرق در خون وي به نمادهايي از جنبش سبز بدل شد.
طي شش ماه بعد، مجموعهاي از چندين گروه زير سايه جنبش سبز از تعطيلات عمومي و يادبودهاي ملي براي راهپيمايي در چندين شهر کشور استفاده ميکردند. در گذشته، دولت از مردم خواهش ميکرد تا در رويدادهاي مهم حاضر شوند و از حضور آنها با اين ادعا استفاده ميکرد که مردم حامي دولت هستند. با اين حال، در سال 2009، دولت نيروهاي امنيتي را براي راندن مردم از خيابانها اعزام ميکرد. با هر دوره جديد راهپيماييها، دولت بيش ازپيش سرکوبگر ميشد، ولي همچنان در مقابل مردم آسيبپذيرتر ميشد.
اعتراضهاي پاييز
طي راهپيماييهاي پاييز، مسئله از تقلب در انتخابات به زير سوال بردن نظام و خود رهبر تغيير يافت. "مرگ بر ديکتاتور " به شعاري رايج در تظاهرات تبديل شد. گروهي ديگر از تظاهرکنندگان ميگفتند: "خامنهاي قاتل است؛ ولايتش باطل است ". در اين راهپيماييها، دانشجويان بطرز ويژهاي فعال بودند. حوادث عمده اين زمان عبارتند از:
"18 سپتامبر، روز قدس: در گذشته، مردم در اين راهپيماييها شعار "مرگ بر اسرائيل " سر ميدادند. در سال 2009، مردم بجاي اين شعار فرياد ميزدند: "مرگ بر روسيه "؛ چرا که روسيه اولين کشوري بود که دولت احمدينژاد را به رسميت شناخت.
"4 نوامبر، سالروز تسخير سفارت آمريکا: در اين روز بطور سنتي، دانشآموزان مدارس را تعطيل ميکنند و اتوبوسهاي مدارس آنها را براي راهپيمايي به ساختمان قديم سفارت آمريکا منتقل ميکند. در سال 2009، هزاران نفر به خيابانها آمدند و بجاي آمريکا، به رژيم خودشان اعتراض کردند. شعارهاي مرگ بر آمريکا به فريادهاي "مرگ بر هيچکس " تبديل شد. حتي برخيها شعار ميدادند: "ايران سبز نيازي به سلاح هستهاي ندارد ". جالب توجهتر آنکه گروهي شعار ميدادند: "اوباما، تو يا با مايي يا با آنها ".
"7 نوامبر، روز ملي دانشآموز: اين روز به يادبود مرگ سه دانشآموزي که نسبت به بازديد نيکسون رئيسجمهور آمريکا از تهران در سال 1953 اعتراض کرده بودند، برگزار ميشود. با وجود تاکتيکهاي بطور فزاينده خشن دولت، ازجمله شکنجه، تجاوز و مرگ در زندان، تعداد شرکتکنندگان در اين روز بيشترين تعداد از تابستان بود و دانشگاههاي سراسر کشور را دربر ميگرفت.
"19 دسامبر، مرگ منتظري: مرگ آيتالعظمي علي منتظري، روحاني برجسته مخالف دولت ايران و پدر معنوي جنبش سبز، تظاهرات بيشتري را درپي داشت. جمعيت چشمگيري با وجود محدوديتها در شهر مقدس قم و جاهاي ديگر براي تظاهرات گرد هم آمدند. منتظري از سال 1989، که به خاطر انتقادهايش از اعدامهاي گسترده و ناتواني رژيم در انجام وعدههاي انقلابياش به عنوان جانشين آشکار خميني مردود اعلام شد، چهرهاي مخالف دولت بود. دولت در واکنش به حضور مردم در خيابانها دوباره بيانيهاي را پخش کرد که بيست سال پيش براي رد صلاحيت منتظري به عنوان رهبر ايران منتشر کرده بود.
"27 دسامبر، عاشورا: مقدسترين روز براي شيعان که طي آن شهادت حسين (ع) نوه پيامبر اکرم (ص) در قرن هفتم هجري را گرامي ميدارند. صدها هزار تن در اين روز به تظاهرات گسترده دست زدند. آشفتگي به دستکم ده شهر عمده گسترش يافت. مرگ چندين نفر تاييد، دهها تن زخمي و صدها نفر بازداشت شدند. اين واقعيت که رژيم روحاني ايران بر روي تظاهرکنندگان مسالمتآميز در روز عاشورا آتش گشوده، با رسم سنتي اين روز که از هرگونه خشونت به دور است، فاصله بسياري داشت.
دادگاههاي نمايشي
در حالي که جنبش سبز اوج ميگرفت، دولت روز به روز خشنتر ميشد. در پاييز 2009، بيش از صد تن از مهمترين رهبران، فعالان و نظريهپردازان جنبش سبز در دادگاههاي نمايشي حاضر شدند که يادآور محاکمههاي ننگين ژوزف استالين در دهه 1930 بود. اين افراد شامل:
"سعيد حجاريان، طراح جنبش اصلاحطلب و مشاور ارشد خاتمي رئيسجمهور سابق ايران
"محمد ابطحي، معاون سابق رئيسجمهور در زمان خاتمي
"محسن ميردامادي، رئيس بزرگترين حزب اصلاحطلب، عضو سابق مجلس، رئيس سابق کميسيون روابط خارجي و امنيت ملي مجلس و يکي از سه طراحان اصلي تسخير سفارت آمريکا
"بهزاد نبوي، بنيانگذار يک حزب اصلاحطلب و معاون سابق رئيس مجلس
متهمين وادار شدند در تلويزيون به چندين جرم عليه ملت اعتراف کنند؛ ولي به نظر ميرسيد اعترافهاي آنها براي رسيدن به مقصودي خاص طراحي شده است: اين که جنبش سبز مخلوق آمريکا است و هدف آن، تضعيف رژيم اسلامي است. همه بازداشتشدگان به دادگاهها راه نيافتند. شکنجه و مرگ بازداشتشدگان در زندان کهريزک به منبعي ماندگار براي شرمندگي سياسي رژيم تبديل شد.
رژيم همچنين چندين روزنامه، مجله و پايگاه اينترنتي نزديک به جنبش سبز را تعطيل کرد و ايران به کشوري با بيشترين تعداد روزنامهنگار زنداني تبديل شد. براي مبارزه با استفاده از اينترنت توسط جنبش سبز، سپاه پاسداران مالک عمده شرکت مخابرات ايران شد.
خوديابي
در سال 2010، جنبش سبز سعي بر بسيج تظاهرات براي سالگرد انقلاب در 11 فوريه کرد. ولي سرکوب پيشاپيش توسط دولت آنقدر فراگير بود که رهبران جنبش از اين تظاهرات صرفنظر کردند و تظاهرات علني اساساً پايان گرفت.
جنبش سبز به مرحلهاي از خوديابي فرو رفت. سوال اصلي اين بود که آيا جنبش بطور موقت عقبنشيني کرده تا براي گسترش استراتژيها و تاکتيکهاي جديد گرد هم آيد يا اين که صرفاً شکست خورده است. چند فعال حتي از لزوم اين امر سخن گفتند که، به شرط آن که محافظهکاران مسئوليت احمدينژاد را بپذيرند، با خامنهاي و متحدانش آشتي برقرار شود.
برخي از اعضاي جنبش سبز هم از دوره پس از موسوي صحبت ميکردند. عدم تمايل وي به انتقاد از خامنهاي و اصرارش به فعاليت در چارچوب قانون اساسي عدهاي را متقاعد کرد که وي ديگر منعکسکننده نظرات جنبش سبز نيست. با اين حال، گروهي ديگر که خود موسوي هدايت آنها را به عهده داشت، سعي در شکلدهي خطمشي دقيقتري داشت. ميثاقي پيشنهادي که در ژوئن 2010 صادر شد، اولين قدم وي در اين زمينه بود.
ميثاقي جديد
يک سال پس از تولد جنبش سبز، موسوي يک ميثاق پيشنهادي جديد منتشر کرد. وي گفت که رژيم ايران "نشانگر فسادي نهادينه است که درپس تظاهر به تقوا پنهان شده است ". وي جنبش سبز را در زمينه جستجوي صدساله ايران براي رسيدن به دموکراسي قرار داد. وي حرفي از "ولايت فقيه " نزد، ولي آشکارا اعلام کرد که مشروعيت دولت را تنها ميتوان بر اراده و حمايت مردم پايهريزي کرد. وي اعلام کرد که هيچ چيز دز قانون اساسي مقدس نيست و هر بند از قانون بايد مورد بحث و تجديد نظر قرار گيرد.
به گفته وي، دولت کنوني قوانين خودش را تحقير کرد، ناديده گرفت و زير پا گذاشت. جنبش سبز، برعکس، نه تنها بر حاکميت قانون اصرار ميورزيد، بلکه خواستار قوانيني بود که بازتابدهنده استانداردهاي بينالمللي در زمينه حقوق بشر و دموکراسي است. به گفته وي، دموکراتهاي ايران بر برابري همه در مقابل قانون، بدون توجه به جنسيت، مذهب و ايدئولوژي اصرار دارند. وي در پايان، با وجود اذعان به اين امر که "مذهب قطعاً در آينده دموکراتيک ايران حضور خواهد داشت "، خواستار "جدايي نهادهاي ديني از نهادهاي مذهبي " شد.
سياست خارجي
ميثاق موسوي در زمينه سياست خارجي با رژيم ايران کاملاً تفاوت دارد. وي تاکيد کرد که ايران بايد از همه حقوقي که ملتهاي مطيع قانون تحت پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي دارند، برخوردار باشند. با اين وجود، وي تاکيد کرد که ايران دموکراتيک جديد در روابط خود با ساير کشورها و سازمانهاي بينالمللي شفافيت کامل خواهد داشت و به دنبال دستيابي به بمب اتمي نخواهد بود. موسوي و ساير رهبران حنبش سبز، "ماجراجوييهاي " رژيم درمورد تحريمهاي سازمان ملل را مورد انتقاد قرار دادهاند.
آينده
"در کوتاهمدت، اپوزيسيون با برزخي سياسي مواجه است. رژيم براي حفظ قدرت خود، آماده بکارگيري هرنوع خشونت بيسابقهاي است.
"در بلندمدت، چالشهاي بيشمار ايران به احتمال قوي تنها در يک فضاي دموکراتيکتر حل خواهند شد. فشارهاي موجود در اين زمينه عبارتند از: جوانان فعال و مسلط بر اينترنت، جنبش قاطعانه زنان، سختيهاي ساختاري اقتصادي (از جمله نرخ بيکاري و تورم 2 رقمي)، نياز شديد به سرمايهگذاري در صنعت نفت و گاز و مشکلات فراوان در بخش خصوصي.
"جنبش سبز براي حفظ بقاي خود بايد رهبري منسجمتر و خطمشي قدرتمندانهتري در پيش گيرد؛ همچنين بايد راهي براي غلبه بر جهاد اينترنتي رژيم، که از فناوريهاي غرب، روسيه، چين و هند براي خفه کردن صداي اپوزيسيون بهره ميگيرد، بيابد.
"جديترين مشکل بالقوه جنبش دموکراتيک ايران، تهديد جنگ است. تحريمهاي هوشمند که بر تضعيف دستگاه ايدئولوژيک و ستمگر رژيم متمرکز هستند، ميتوانند رشد اين جنبش را تسهيل بخشند. حمله نظامي ميتواند اين جنبش را تا مدتهاي مديد به حاشيه رانده و يا از بين ببرد.
"موسسه آشتي آمريکا " در گزارشي ضمن جانبداري از سران فتنه بهصورت شعارگونه و با تحريف واقعيات موجود جامعه ايران، آنها را تشويق کرده تا بار ديگر وارد عرصه سياست شوند و جنبش مرده را زنده کنند.