من نمي‌خواستم فيلمم به خاطر الاغ ديده شود و هدفم اين بود كه مردم بيايند و به تماشاي يك موضوع اجتماعي بنشينند. من اين فيلمنامه را به دوستي ارائه دادم و او بعد از خواندنش گفت پيشنهاد مي‌كنم فيلم با بهانه‌گيري‌ بچه شروع بشود و بعد از تيتراژ پدر با الاغ از در خانه وارد شود. من به او گفتم در اين صورت اين فيلم، يك فيلم ديگر مي‌شود، نه آن چيزي كه در ذهن من است.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق، فيلم كودكانه «همبازي» بعد از يك وقفه طولاني به نمايش در آمده است و اگر استقبال خوبي را به خود نديده ، اين موضوع قابليت‌هايش را زير سؤال نمي‌برد. ساخته غلامرضا رمضاني، فيلم شريفي است كه سعي دارد به دور از جذابيت‌هاي سمعي و بصري مرسوم در آثار كودكانه، يك موضوع مهم در حوزه روان‌شناختي كودك را مورد بررسي قرار بدهد و مي‌خواهد هم مخاطب كم سن و سالش را راضي نگه دارد و هم براي پدر و مادرش حرف‌هايي براي گفتن داشته باشد. در خلال اين گفت وگو خاطراتي از سفرهاي خارجي رمضاني مطرح شد كه اشاره مختصر به آن خالي از لطف نيست.در شرايطي كه كودكان دنيا در مدرسه‌هاي خود درسي با عنوان «درس دوست» دارند و در ساعتِ مخصوص به آن به تماشاي فيلم‌هايي از تمام دنيا از جمله كشور ما مي‌نشينند و در روزگاري كه بچه‌هاي اروپايي تحت تأثير تماشاي فيلمي از ايران، دخترك نقاشي‌شان را با روسري مي‌كشند و املاي صحيح اسم كارگردان ايراني را از معلم‌شان سؤال مي‌كنند، حيف است كه خودمان اين‌قدر نسبت به سينماي كودك‌مان بي‌مهر باشيم. با رمضاني درباره اين ژانر مهجور و فيلمش به گفت و گو نشستيم:

آقاي رمضاني، دلتان براي فيلم داشتن روي پرده تنگ شده بود. اينطور نيست؟

- دلتنگي؟ شايد بله، اما اكران‌هاي امروز كجا و نمايش دادن‌هاي ديروز كجا؟ يك زمان بود كه تهيه‌كننده‌ها مي‌خواستند براي گرفتن نوبت اكران فيلم من، با من وارد مذاكره شوند. در اين دوره‌اي كه از آن صحبت مي‌كنم، بر اساس يك جدول‌بندي كه ارشاد تنظيم مي‌كرد، فيلم‌ها همه به نوبت اكران مي‌شدند و اگر بنا بود كه جا به جايي صورت بگيرد، طبق توافق تهيه‌كننده‌ها و حتي گاهي با پرداخت پورسانت‌هايي انجام مي‌شد. سال 72 بود و فيلم من«عبور از تله» در موقعيت زماني خيلي خوبي قرار گرفته بود. همه چيز داشت خوب پيش مي‌رفت تا اينكه فيلم همزمان شد با اكران اولين سري فيلم «كلاه‌قرمزي». اين فيلم بنا بود كه در عيد نوروز پيش‌روي همان سال، اكران بشود، اما درخواست صاحبان اثر اين بود كه در همان زمستان به نمايش در بيايد. گذشته از آن دماي هواي تهران به چندين درجه زير صفر رسيد و همه جا يخبندان شد. فوت آيت ا... اراكي و اعلام عزاي عمومي و تعطيلي چند روزه سينماها هم مجموعه اتفاقاتي را كه فيلم ما را تحت‌الشعاع قرار مي‌داد، تكميل كرد. بنابراين اكران فيلم ما در هفته اول موفق بود، اما در هفته دوم به قدري بد شد كه از روي پرده پايين آمد. به علاوه، همه سالن‌ها كلاه‌قرمزي را مي‌خواستند و اين شوخي نبود. وقتي فيلمساز مي‌داند كه اثرش به جايي مثل صداوسيما مربوط نمي‌شود و بايد خودش براي ديده شدن آن تلاش كند، شرايط متفاوت مي‌شود و شايد هيچ‌وقت نتوان خسارت‌ها را جبران كرد. فيلم من براي قاب سينما و با فريم 35 ساخته شده بود، پس انتظار داشتم با كيفيت سينمايي به تماشا گذاشته شود و به ابزارهاي ديگري براي نمايش فكر نمي‌كردم.

شما هيچ تلاشي براي تداوم اكران فيلم نداشتيد؟

- من در تمام اين سال‌ها، هر وقت فيلمي ساخته‌ام، براي پخش و اكران همه آنها دوندگي داشته‌ام. دو سال براي «قفل‌ساز»، دو سال براي «حيات» و «سبز كوچك» هم كه به كل مشكل جداگانه‌اي داشت. اساساً فكر مي‌كنم اين فيلم‌ها از نظر مديران وقت، داراي اشكال بودند و نبايد اكران مي‌شدند. مشكل اينجا بود كه اين مساله عملاً عنوان نمي‌شد و كسي صراحتا تكليف ما را مشخص نمي‌كرد، بلكه شرايط دشواري را فراهم مي‌كردند كه خودمان منصرف شويم. به «سبز كوچك» هم بعد از يك سال و نيم پروانه نمايش موقت داده شد و گفتند كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بايد اين فيلم را يك سانس در سالن‌هاي خود به نمايش بگذارد. مديران وقت كانون اما، با استناد بر اينكه هم فيلم مال آنهاست و هم سالن، گفتند ما براي اكران از كسي اجازه نمي‌گيريم. به همين دليل به نظر مي‌رسد كه در اين عدم اكران‌ها تعمدهايي در كار بود.

خب چه اصراري هست به سينماي كودك؟

- فيلم كودك نسازم، چه كار كنم؟! اصلاً چه فرقي مي‌كند؟ من وارد هر ژانري كه بشوم، معيارهايم را هم با خودم مي‌آورم. مساله اساسي اينجاست كه سينماي كودك دارد نابود مي‌شود. زياد حرف مي‌زنيم، اما دركي از موقعيت حاصل نمي‌شود. يك مثال مي‌زنم. در تمام پارك‌هاي شهر وسايل ورزشي تعبيه شده است. چه مردم مراجعه كنند و چه نه، اين امكانات در آنجا وجود دارد.

سؤال من اين است كه چرا يك سالن نمايش فيلم، حتي با حداقل ظرفيت‌ها، مثلاً حداكثر 200 صندلي احداث نمي‌شود؟ اگر چنين امكاني وجود داشته باشد و مردم بدانند يك فيلم كودك هر چند روز يك بار در اين مكان نمايش داده مي‌شود، چه اتفاقي مي‌افتد؟ حداقل اينكه يك فرهنگ‌سازي اتفاق مي‌افتد و مردم به سينما رفتن عادت مي‌كنند. بايد يك نگاه گسترده و درازمدت به اين مقوله داشت و از عدم مراجعه مردم نترسيد. از وقتي مجمع سينمايي كودك تشكيل شد تا همين امروز اين بحث‌ها وجود دارد، اما چرا اين سينما جان نمي‌گيرد؟ در دهه 60 قرار بود يك سينماهايي را به فيلم‌هاي كودك اختصاص بدهند و به طور روتين آثار اين ژانر را به نمايش بگذارند. اين طرح ادامه پيدا نكرد و اگر متوقف نمي‌شد، حداقل اينكه من به عنوان يك كارگردان، با ذائقه‌ها آشنا مي‌شدم و ريتم دستم مي‌آمد. چنين چيزي باعث مي‌شد كارگردان‌ها جرئت ريسك كردن پيدا كنند و مثلاً بخواهند فانتزي ساختن را هم تجربه كنند.

فكر مي‌كنيد اين جشنواره است كه سينماي كودك را زنده نگه داشته است؟

- اگر فردا بگويند ديگر جشنواره‌اي در كار نيست، آيا فيلمي ساخته مي‌شود؟ من فكر مي‌كنم كه نياز به فيلم كودك هم از آن دسته نيازهايي است كه اگر پاسخ داده نشود، فقدان آن در درازمدت حس مي‌شود و به هر حال مخاطبان و علاقمندان خود را دارد. اين نياز به وجود فيلم كودك است كه جشنواره را به وجود مي‌آورد. ما در خيلي از كشورها سينماي موفق كودك داريم، اما جشنواره‌اي به اين نام ، نه . اين نشان مي‌دهد نمي‌توان از فيلم كودك صرف‌نظر كرد. مساله سينماي كودك اكران است و آموزش و پرورش مي‌تواند پررنگ‌تر از اينها ظاهر شود. سؤال من اين است كه اگر پروانه حمايتي صادر مي‌كند، چرا مي‌گويد درخواست بدهيد تا كمك كنيم؟ تا كي بايد درگير نامه‌بازي باشيم تا فيلم مخصوص بچه‌ها را به خودشان نشان بدهيم؟

درباره تشكيل گروه سينمايي كودك كه اخيراً مطرح شده چه نظري داريد؟

- اين طرح‌ها چشم‌انداز خوبي را به دست مي‌دهد ولي، اما و اگرهايي هم وجود دارد. چند سال قبل در فارابي طرحي به نام سينماي آبي را به اجرا در آوردند كه بعد از اكران دو فيلم تعطيل شد. چرا؟ آيا دلسرد شدند؟ آيا فيلم‌ها نفروخت؟ يا دلايل ديگري وجود داشت؟ موضوعي كه نبايد از ياد ببريم اين است كه ما داريم درباره اكران فيلم‌هاي كودك حرف مي‌زنيم و آن هم فيلم‌هاي خاص كودك. ممكن است شما از كلاه‌قرمزي اسم ببريد و بگوييد اين فيلم چرا اينقدر مي‌فروشد؟ بايد توجه داشت كه اين كاراكتر، در سينماي ايران خاص و استثناءست. معرفي درازمدت اين شخصيت بايد هم آن‌چنان نتيجه خوبي را در بر مي‌داشت. كلاه‌قرمزي چند مدت پي‌در‌پي از يك شبكه تلويزيوني به پخش رسيد و مي‌توان گفت تمام اين كشور آن را تماشا مي‌كردند.

به همين دليل مردم به سينما مي‌رفتند تا كلاه‌قرمزي ببينند و بعد به تبع آن با قصه هم همراه مي‌شدند. البته من نمي‌خواهم بي‌انصافي كنم و معتقدم دوستان من براي اين فيلم زحمت بسياري كشيدند و موفقيت آنها به تلاش‌هاي خودشان هم مربوط مي‌شود. اگر نه، پس چرا فيتيله‌ها در سينما جواب ندادند؟ به نظر مي‌رسد كه عناصر فانتزي در سينماي كودك موفق‌ترند. وقتي يك فيلمساز به يك عروسك متوسل مي‌شود و با خروج از فضاي رئال و با كمك يك ساختار قصه‌گويانه و دلنشين مي‌تواند هر ديالوگي را در دهان اين عروسك جاي دهد، جنس كارش فرق مي‌كند با كسي كه مي‌خواهد تنها با 3 شخصيت محبوب و البته موفق تلويزيوني، فيلمش را بسازد. اينجاست كه تفاوت بين سينما و تلويزيون مشخص مي‌شود. البته شايد بتوان اتفاقي مشابه كلاه‌قرمزي را دوباره تجربه كرد و با يك كاراكتر محبوب تلويزيوني، سينما را فتح كرد، اما به دست آوردن نبض مخاطب، داراي قواعد پيچيده‌اي است كه مباحث كارشناسي خود را مي‌طلبد.

چرا «همبازي» اينقدر دير اكران شد؟

- به نظر شما فيلم مشكل خاصي داشت به حدي كه دو سه سال معلق نگه داشته شود؟ وقتي«همبازي» ساخته شد، وضعيت كلي اكران به دست شوراي اكران، اتحاديه سينماداران و اتحاديه تهيه‌كنندگان و پخش‌كنندگان افتاد. به اين معني كه به نمايش در آمدن آثار، مشروط شد به توافق سرگروه سينما با پخش‌كننده و بعد، فيلم بايد منتظر مي‌شد تا آن سالن براي نمايش خالي شود. به اين ترتيب، سرگروه سينما، برجريان اكران حاكميتي پيدا كرد كه شايد ارشاد را هم تحت‌الشعاع قرار مي‌داد. در اين مدت فيلم‌هايي اكران شد كه از حمايت خاص مسوولين برخوردار شده بودند و اين كارها به فروش خوبي هم دست پيدا نمي كردند. وقتي «همبازي» را مي‌ساختيم، مي‌خواستيم فيلم را به سرعت اكران كنيم و پروانه نمايش هم دريافت كرديم. اكران سريع، اما به سرگروه نياز دارد و اين در حالي بود كه مي‌خواستند به ما اكران تك‌سانس بدهند. ما قبول نكرديم، اما خيلي فيلم‌هاي ديگر مثل «نخودي» يا «مامان، بهروز منو زد» آن را پذيرفتند. بگذريم كه بعدها اعلام كردند فيلم ما در تك سانس نابود شد. ما اكراني جز اكران داخل گروه نمي‌خواستيم و فراهم كردن اين شرايط آسان نبود.

بعد از جشنواره همدان، با وجود مقدمات تبليغاتي زيادي كه انجام شده بود، متوجه شديم پخش‌كننده نتوانسته است اكران عيد را بگيرد و در واقع هيچ گروهي براي ما وجود نداشت. به خاطر همين خلف وعده، ما با پخش‌كننده ديگري وارد مذاكره شديم و او هم سه بار به ما قول نوبت‌هاي اكران را داد، اما هر دفعه كنسل مي‌شد. حتي به ما گفتند نمي‌توانند با بيش از سه‌چهار سينما قرارداد ببندند و به نفع ماست كه صرف نظر كنيم. از طرف ديگر به خاطر اينكه 60 درصد از فيلم متعلق به فارابي است، عده‌اي منفعت‌طلب مي‌خواستند به همين بهانه با فارابي وارد مذاكره شوند و مبالغي را براي تبليغات فيلم دريافت كنند. ممكن است اين اقدام آنها خارج از عرف هم تلقي نشود، اما طرح موضوع آنها به گونه‌اي بود كه احساس خوشايندي به دست نمي‌داد. يك فيلم كودك نيازمند تبليغات گسترده‌ايست و براي اينكه به فروش قابل قبولي دست پيدا كند، يا بايد از كاراكترهاي معروف مثل كلاه‌قرمزي بهره گرفته باشد، يا بازيگران ستاره‌. ضمن اينكه نياز دارد دهان به دهان توسط مردم معرفي شود. ما اصلاً تبليغات خوبي نداشتيم و فيلم بي‌سروصدا روي پرده قرار گرفت.

شما كه چندان به استفاده از ستاره‌ها عادت نداريد. چه شد كه براي «همبازي» آن را تجربه كرديد؟

- من از روز اول كه قصه را طرح موضوع مي‌كردم، مي‌خواستم آن را به تمام اقشار جامعه نشان بدهم و كودكان تنها مخاطبان من نبودند. به همين دليل تأكيد ويژه‌اي بر استفاده از ستاره‌ها داشتم. حتي گفتم در صورت بازي چهره‌هاي سينماست كه اين فيلم ساخته خواهد شد. وگرنه من نابازيگرها را در كارهاي قبلي‌ام، وارد كرده بودم و براي «همبازي» مي‌خواستم يك فضاي اين‌چنيني را تجربه كنم. بازيگرهاي شناخته‌شده مي‌توانند به برقراري ارتباط فيلم با مخاطب كمك كنند.

شما حتي براي ايفاي نقش‌هاي حاشيه‌اي و كمرنگ هم از بازيگران شناخته‌شده استفاده كرديد. مثل خاطره‌ حاتمي. آيا اين كاراكتر جاي پرداخت بيشتري نداشت؟

- من معتقد هستم كه براي كار كودك نبايد از خط اصلي قصه خارج شد. محوريت قصه ما در دست امين كوچولوست و او همه را جلو مي‌برد. يكي از مشكلات فيلم كودك اين است كه وقتي از بازيگر چهره در آن استفاده مي‌شود، اين فرد شخصيت‌هاي اصلي را به حاشيه مي‌كشاند و فيلم دچار دوگانگي مي‌شود، به نحوي كه معلوم نيست اين فيلم، يك اثر بزرگسال است يا كودك؟ مخاطب هيچ‌كدام را هم شامل نمي‌شود. ضمن اينكه مايل هستم تشكر ويژه‌اي از خاطره داشته باشم. چون روز اول به او گفتم نقش تو يك سكانس كوتاه بيشتر نيست كه در آن هم بايد دم در يك واحد آپارتماني با صاحبخانه صحبت كني. او گفت اگر قصه را دوست داشته باشم، مي‌آيم و ميزان آن برايم مهم نيست.

اما رضا فياضي در نقش رييس ساختمان، داراي پتانسيل‌هاي بيشتري بود كه اگر پرداخت مفصل‌ تري داشت، مي‌توانست با نمايان شدن وجوه پنهاني شخصيت به ظاهر خشك و عصا قورت‌ داده‌اش، خيلي جذاب‌تر و دوست‌داشتني‌تر از كار در بيايد.

- اين هم باعث مي‌شد از اصل داستان دور بشويم و ريتم را مي‌انداخت. شايد همين كافي بود كه به واسطه اين كاراكتر نشان بدهم چقدر جاي طبيعت در زندگي مدرنيته امروز خالي است و گاهي تنهايي‌هاي يك انسان به جايي مي‌رسد كه با يك لاك‌پشت دردودل مي‌كند. بهتر است در فيلم كودك از اعتدال خارج نشويم و بيان علت‌و‌معلول‌ها در دايره‌اي كه محوريت آن، همان كودك قصه است، صورت بگيرد.

يكي از معضلات فيلم‌هاي كودك ، دست‌كم گرفتن بچه هاست، اما در«همبازي» مادر براي بچه شش ساله‌اش توضيح مي‌دهد كه به‌خاطر دشواري بارداري براي او خواهر نمي‌آورد. براي نوشتن فيلمنامه از مشاوره روانشناسي بهره گرفتيد؟

- من قبل از ساختن«همبازي» فيلمي به نام «بازي» داشتم كه آن هم چنين فضاهاي مرتبط با امور روان‌شناختي داشت. با اين سبك‌ها غريبه نبودم. وقتي متن «همبازي» را به شورا ارائه دادم، به من گفتند به لحاظ فنون سينمايي مشكلي نيست ، اما ما درباره مسائل روان‌شناختي آن اطلاعاتي نداريم و در واقع شبهه در اين بود كه آيا صحيح است به يك بچه تا اين حد ميدان داده شود كه از پدر و مادرش بخواهد يك الاغ را به خانه بياورند؟ من با چندنفر متخصص صحبت كردم و در آخر با دكتر محمود گلزاري مشورت كردم و ايشان گفتند اين فيلمنامه دقيقاً مطابق با مناسبات امروز نوشته شده است . ما در حال حاضر با گذشتن از دوره‌هاي مردسالاري و زن‌سالاري، به فرزندسالاري رسيده‌ايم و يك كودك امروزي دقيقاً چنين خواسته‌ها و تمايلاتي دارد. نقطه اوج فيلمنامه از ابتدا براي من مشخص بود و از همان آغاز مي‌دانستم كه كشمكش بين پدر و پسر بايد وقتي به پايان برسد كه مرد متوجه مي‌شود اگر اين خواسته عملي نشود، پسرش احساس يك فرد شكست‌خورده را پيدا مي‌كند كه ديگر هرگز نمي‌تواند اميد داشته باشد.

الاغ دير به قصه وارد شد. اينطور فكر نمي‌كنيد؟

- دليل اينست كه دغدغه من اصلاً الاغ نبود! من مي‌خواستم يك مساله روان‌شناختي و اجتماعي را طرح كنم. حتي جالب است بدانيد در متن فيلمنامه، الاغ در ده دقيقه پاياني به كار وارد مي‌شود و در فيلم، من براي سرعت دادن به ريتم كار، آن را زودتر هم وارد كرده‌ام. من نمي‌خواستم فيلمم به خاطر الاغ ديده شود و هدفم اين بود كه مردم بيايند و به تماشاي يك موضوع اجتماعي بنشينند. من اين فيلمنامه را به دوستي ارائه دادم و او بعد از خواندنش گفت پيشنهاد مي‌كنم فيلم با بهانه‌گيري‌ بچه شروع بشود و بعد از تيتراژ پدر با الاغ از در خانه وارد شود. من به او گفتم در اين صورت اين فيلم، يك فيلم ديگر مي‌شود، نه آن چيزي كه در ذهن من است.


منبع: بانی فیلم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس