گفتوگوی فارس با «رابعه مدنی» - خاله فروغ «بوسیدن روی ماه» - در ادامه میآید:
رابعه مدنی و شیرین یزدانبخش در نمایی از «بوسیدن روی ماه»
* چگونه بازی در نقش «خاله فروغ» را پذیرفتید؟
- به نام هستی بخش دو عالم. این نقش را آقای اسعدیان برای من در نظر گرفته بودند؛ به پسرم زنگ زدند، من هم فیلمنامه را خواندم، دیدم از عهدهاش برمیآیم، رفتم خدمت آقای اسعدیان و بازی آن نقش را پذیرفتم. امیدوارم بازی من به گونهای باشد که مورد پسند همه هموطنهایم قرار بگیرد.
رابعه مدنی، امیرشهاب رضویان ( کارگردان سینما و فرزند رابعه مدنی) و شیرین یزدانبخش در پشت صحنه فیلم
* در انتخاب فیلمنامهها، آقای رضویان چقدر نقش دارند.
- ابتدا برای بازی در فیلم به شهاب زنگ میزنند و او فیلمنامه را میگیرد، ما هر دو میخوانیم. من روی فیلمنامه خیلی حساس هستم و در نهایت به جمعبندی میرسیم.
* خاله فروغ و احترامالسادات خیلی خوب با هم ارتباط دارند و همین حس خوب به مخاطب نیز منتقل میشود. شما چگونه با هم مراوده داشتید که این حس به خوبی به مخاطب منتقل میشود.
- وقتی نقشی را میپذیری، باید دقیقا در نقش قرار بگیری و خود را فراموش کنی. باید بدانی که چگونه میخواهی این نقش را ایفا کنی. من بعد از پذیرش نقش خاله فروغ حتی در منزل خودم نبودم، بیشتر فروغ بودم. کاملا در فضای فیلم قرار داشتم. از آن گذشته پیدا کردن دوستها مشکل است اما فکر میکردم همکلاسی قدیمم را ببینم ممکن است چه احساسی داشته باشم. همان احساس را نسبت به خانم یزدانبخش داشم. او هم همین احساس را منتقل میکرد، یک ارتباط صمیمی با یکدیگر داشتیم. علاوه بر بازیگر بودن و ایفای جزئیات سعی میکردیم به هم نزدیک شویم که از لحاظ عاطفی و روانی به کار مسلط باشیم.
* مراودات شما با خانم یزدانبخش تنها در پشت صحنه خلاصه میشد یا در خارج از صحنه نیز باهم دوستی و مراوده داشتید؟
- نه در همان پشت صحنه بود، شاید به دلیل مشغلهها نتوانستیم مراودات دیگری داشته باشیم.
رابعه مدنی و شیدا خلیق در نمایی از فیلم
پیرترین عضو گروه بودم اما همه شیطنتها برای من بود/ مثل جوانها شادم
* پشت صحنه در انتقال حس خوب به فیلم خیلی کمک میکند، پشت صحنه فیلم چگونه بود؟
- پشت صحنه این فیلم بسیار خوب بود. من پیرترین عضو این گروه بودم اما همه شیطنتها مربوط به من بود و خانم یزدانبخش آرامتر بود. من شیطنتم زیاد است، درست است که پیرم اما مثل جوانها شاد هستم و سعی میکنم روحیه شادی داشته باشم.
داغ شهید هیچگاه کهنه نمیشود
* عدهای معتقدند فیلم درباره مادران شهید کمی دیر ساخته شده است. شاید اگر در سالهای پس از جنگ ساخته میشد تاثیرگذارتر بود، نظر شما در این باره چیست؟
- مادر شهید، مادر شهید است، چه یک سال از جنگ گذشته باشد و چه سالهای دور. بالاخره هر زمان که درد دل کنند و خاطرات خود را مرور کنند، باز هم به یاد فرزندانشان صحبت میکنند و به یاد میآورند زحمات و خاطراتی که از فرزندان شهیدشان دارند. هر قدر انسان پیرتر شود احساساتش جوانتر خواهد شد. داغ شهید هیچگاه کهنه نمیشود.
* فداکاری احترامالسادات چقدر ملموس است، در حالی که او هم مادر است و به قدر همسایهاش انتظار کشیده است.
- این کار یک ایثار است و بالاتر و والاتر از فداکاری است. یک مادر از حق خودش بگذرد، به دلیل این که به او گفتند دوست و همسایهاش شرایط جسمانیاش به گونهای است که مرگ او نزدیک است، با این که خودش هم مریض است و ناراحتی قلبی دارد، اما این ایثار را انجام میدهد. این ایثار بسیار ارزشمند است، دو مادر 20 سال منتظر بودند، هر شنبه اول ماه ستاد معراج میرفتند، با این که مادر میداند بچهاش بازنمیگردد، باز هم حس انتظار در او زنده است و با این که مریض احوال است، حاضر نیست در کنار همسایهاش شب را بگذراند، چون معتقد است ممکن است از فرزندش خبری شود. همین دلیلهاست که باعث میشود احترامالسادات پا روی خواسته خود بگذارد، برای این که نزدیک مرگ همسایهاش دلخوشی داشته باشد. این ایثار کار راحت و عادی نیست.
بخشی از ایثار مادران شهید را به نمایش گذاشتیم
* چقدر فکر میکنید خانوادههای شهدا میتوانند از «بوسیدن روی ماه» استفاده کنند و این اثر تاثیرگذار است.
- بستگی به روحیه آن مادرها دارد اما امیدوارم ما دو نفر توانسته باشیم یک بخشی از ایثار مادران شهید را به نمایش بگذاریم. تاکنون هر فیلمی ساخته شده، درباره شخصیت خود شهید بوده است اما این فیلم درباره رنجهای دو مادر شهید است. ای کاش فیلمسازان ما از زبان مادران شهید فیلم بسازند و حالات روحی و روانی مادران را به تصویر بکشند. از بچهها و همسری که در انتظار خبری از مفقودالاثرش است، فیلم بسازند. من از خداوند میخواهم که توانسته باشم لحظاتی از رنج و درد این خانوادهها را به درستی بیان کنم.
فیلمسازان روح و روان مادران شهید را زیر ذرهبین قرار دهند
* شما در اطرافیان خانواده شهیدی داشتید که بتوانید در بازی از حس این مادران کمک بگیرید.
- وقتی شهدا را به همدان میآوردند ما حتما در تشییع پیکرها شرکت
میکردیم. دیدم دختران جوانی که جسد همسران شهیدشان را تشییع میکردند یا
مادرانی که برای تشییع پسرانشان آمده بودند، من همه اینها را دیده بودم.
مادربزرگی که نوه پسر شهیدش را به مدرسه میآورد و با دستانی لرزان، دست
نوهاش را میگرفت را دیدم.
ما قدرت این مادران که فرزندانشان را از دست
دادند را دیدیم یا پدر یا برادر را دیدیم. هر شهید تنها متعلق به یک
خانواده نبود، متعلق به وطن و خاک من بود. او تنها متعلق به همه خانوادهاش
نبود، متعلق به وطن و خاک من بود، برای ما حرمت داشته و دارند. مادری که
سالها برای بزرگ کردن فرزندش سختی کشیده، حال باید در انتظار اثر و خبری
از فرزندش باشد که بسیار سخت است.
انشاءالله هیچ وقت دیگر جنگی پیش نیاید، ما دیدیم وقتی خبر شهادت فرزند را به مادر دادند، مادری که چهل یا پنجاه ساله بود به یکباره تکیده شد و غم و اندوه فرزند بسیاری از مادران شهید را از پای درآورد.
ای کاش فیلمسازان ما روح و روان مادران را زیر ذرهبین بگذارند و به تصویر بکشند تا مردم ببینند که این افراد چه کشیدند. آن شهید به قصد شهادت رفته و به آرزوی خودش رسید اما خانواده چه سرنوشتی پیدا میکند و چگونه رنج دوری را تحمل میکند. شاید هر چه ما بگوییم درباره غم و رنج آنها شعار است، وقتی در میان آنها قرار بگیرید تا عمق این دردها و آلام را متوجه میشوید.
* آقای اسعدیان چقدر در کار شما را راهنمایی کرد که بتوانید به خوبی ایفای نقش کنید.
- من قابل نیستم که بگویم میتوانم جای مادر شهید باشم اما آنچه که دیده بودم را بازی کردم. کارگردانی آقای اسعدیان بسیار خوب بود. ایشان واقعا به کارشان مسلط هستند، ما هر کاری کردیم نتیجه زحمات ایشان است اما به نظرم یک زن احساس زنانه را بهتر درک میکند.
با طنازی از تلخی فیلم گرفتم
* خودتان در طول کار پیشنهاد هم میدادید
- گاهی اوقات پیشنهاد میدادیم که ایشان به خوبی میشنیدند اما دخالت نمیکردیم، سعی میکردم با طنازی که در کار داشتم از تلخی مطلب بگیرم، موضوعی که ما قرار بود آن را ایفا کنیم و به تصویر کشیده شود بسیار مشکل و سنگین بود. من سعی میکردم با طرز لقمه گرفتن و کباب خوردن و شلوغکاریها تلخی را از کار بگیرم.
* این نوع رفتارها و جزئیات در فیلمنامه بود یا خودتان در مرحله اجرا آن را اضافه کردید؟
- همه جزئیات در فیلمنامه آمده بود.
* وقتی به ستاد معراج میرفتید، چه حسی داشتید؟
- حس عجیبی بود که قابل وصف نیست. من از آقای اسعدیان خواستم ورود من به اطاق معراج - جایی که شهدا هستند - را برای آخرین روز فیلمبرداری برنامهریزی کنند. آن حال، حال عادی نبود، بازی نمیکردم، خودم را به جای آن مادرها قرار دادم. حتی آقای اسعدیان پیشنهاد دادند میخواهید قبل از کار آنجا را ببینید گفتم نه، اگر بروم آن حال اصلی را از دست میدهم. الان هم به آن زمان فکر میکنم میبینیم اصلا در آن اتاق بازی نکردم. یک حال عجیبی بود.
نگران ایفای نقش مادر یک شهید بودم
* لحظه ای از فیلم «بوسیدن روی ماه» که برای شما خاطرهانگیز شده است را برایمان تعریف کنید.
- تمام لحظات این فیلم خاطرهانگیز و در ذهن من است، زیباترین لحظات را داشتم، بگذریم که در طول کار نگران این بودم که نکند نتوانم آنگونه که شایسته یک مادر شهید است بازی کنم، بهخصوص در ستاد معراج نگرانیام بیشتر بود. وقتی یک حسی میگرفتم تلاش میکردم به نحو احسن آن را انجام بدهم، امیدوارم پیش خدای خودم و هموطنهایم و خانواده شهدا روسفید باشم. خوشحال میشوم خانوادههای شهدا ایراد کارم را به من انتقال دهند که اگر کار دیگری درباره شهدا پیش آمد، دقت کنم و خراب نشود.
خانواده شهدا فیلم را ببینند سبک میشوند
* پیشنهاد میکنید خانوادههای شهدا فیلم را ببینند.
- حتما این پیشنهاد را میدهم. خانواده شهدا این کار را ببینند، حتما سبک میشوند. شاید از برخی قسمتها بدشان بیاید اما بروند و ببینند و ایرادها را بگویند تا اصلاح شود. من به شخصه انتقادپذیر هستم.