مشرق-
روند نزولی ورزش فوتبال در کشور ما به حدی سرعت و شدت گرفته که هر روز از تعداد موافقان و هواداران آن کم شده و بر افرادی که این ورزش را مانعی برای پیشرفت سایر رشته های ورزشی می دانند بیشتر می شود.
فوتبال ایران در سال های اخیر رفتارهایی از خود به نمایش گذاشته که خاطر هر بیننده ای را آزرده می کند و بر خلاف سایر کشورهای توسعه یافته در این رشته ورزشی، هر روز که از عمر آن می گذرد، به جای بهتر شدن امور، اوضاع بدتر می شود.
طی هفته های اخیر نیز اتفاقاتی در رقابت های لیگ برتر و حواشی آن رخ داد که دل بسیاری از اهالی فوتبال را به درد آورد. عده ای از منتقدان این ورزش که معتقدند وقت تعطیلی آن فرا رسیده ماجرای زخمی شدن پیشانی حسین فرکی، این مربی با اخلاق فوتبال کشور را به زخمی شدن پیکره این ورزش پرطرفدار تشبیه کردند. آنها دیگر امروز با عزمی راسخ سخن از تعطیلی فوتبال و بازنگری در روند اداره آن دارند.
وقتی در یک مجموعه یک عضو با سایر اعضا ناهمگون باشد، به راحتی می توان یا این معضل را از بین برد و یا به ترمیم آن پرداخت. اما وقتی تمام یا بخش اعظمی از اعضا در روند تخریبی یک مجموعه تاثیر داشته باشند، آنموقع دیگر نمی توان به ترمیم مقطعی پرداخت و تعطیلی آن مجموعه حتی برای مدتی کوتاه ضروری می شود.
فوتبال ایران نیز نمونه بارز چنین مجموعه ای است که تقریبا تمام اجزای آن دچار ناهمگونی شده و نه تنها با یکدیگر ارتباط درستی بر قرار نمی کنند، بلکه هر یک کار خود را انجام داده و به روند تخریبی این ورزش کمک شایانی می کنند.
تماشاگران، بازیکنان، مدیران، مربیان، مسئولان و حتی در بسیاری از مواقع رسانه ها، که جزو اجزای اصلی مجموعه فوتبال به شمار می روند هر یک به نوعی در تخریب فوتبال تلاش عمده ای داشتند که در ادامه به طور مجزا به رفتارهای مخرب آنها به طور مختصر اشاره خواهد شد.
تماشاگران
یکی از معضلات اصلی فوتبال ایران همان افرادی هستند که سرمایه های اصلی این ورزش به شمار می روند. وقتی از دربی 75 و سنگ و گوجه های پرتاب شده به زمین مسابقه سخن به میان می آید، یا زمانی که می شنویم در دربی گیلان، هواداران دو تیم داماش و ملوان بی شرمانه ترین فحاشی ها را نثار یکدیگر کرده اند، آنموقع است که متوجه رفتارهای زشت تماشاگران در فوتبال ایران می شویم. آنها کنترل رفتاری خود را از دست می دهند و با شکست تیم محبوب خود همه چیز را تمام شده می دانند. اما واقعیت این است که همین گروه باعث شده اند که فوتبال اینقدر مهم تلقی شده و ورزش های دیگر در مهجوریت بمانند.
بازیکنان
بازیکنان فوتبال ایران یکی از مهمترین عوامل از بین رفتن شخصیت فوتبال هستند. وقتی نسل اول فوتبال ما که متشکل از افراد فرهیخته و باسوادی چون دکتر شکیبی ها و مهندس بهشتی ها پای به دوران کهولت و پیری گذاشتند، دیگر فوتبال ایران روی بازیکنانی این چنینی به خود ندید. در دورانی که مدرک دیپلم به اندازه لیسانسه های امروزی ارزش داشت، در همین تیم فوتبال پرسپولیس به جز تعداد اندکی از بازیکنان، مابقی لیسانس و بالاتر از لیسانس داشتند اما رفته رفته نسل جدیدی به فوتبال پای گذاشت که نسلی متوسط و رو به پایین بود.
از سوی دیگر رفتارهای مردانه دهه 40 و 50 در سال های اخیر جای خود را به رفتارهایی غیر متمدانه داد. بازیکن شاکی قرمزپوش با لگد به پشت مدافع آبی می زند و در جایی دیگر با یک حرکت بسیار زشت، دروازه بان خوزستانی تیم حریف را بدرقه می کند. در دربی چند سال پیش پایتخت دروازه بان آبی پوشان با مشت بر صورت مهاجم قرمز می زند و در پایان بازی جنگ از زمین مسابقه به روی سکوها کشیده می شود. آخرین و مهلک ترین نمونه بی اخلاقی برخی بازیکنان فوتبال نیز به همین دیدار فصل گذشته پرسپولیس و داماش در رشت بر می گردد.
مدیران
مدیران فرهنگی فوتبال، آن ها که فقط عنوان باشگاه فرهنگی ورزشی را با خود یدک می کشیدند اولین کسانی بودند که به این ورزش خیانت کردند. وقتی نسل مدیران فوتبال عوض شد، رفته رفته اتفاقات بدی در فوتبال ما رخ داد. دکتر الهامی ها، حسین مبشرها، محب ها و برومند ها و ... رفتند و عده ای جای این افراد را گرفتند که با ایجاد فضای لمپنیسم، فوتبال را به بیراهه کشاندند.
از سوی دیگر پول های میلیاردی که برخی از آقایان مدیر عامل به بازیکنان طی فصول اخیر پرداخت کردند سبب شد تا فوتبال دیگر آن رنگ و بوی رقابتی سالم را نداشته باشد. در گذشته بازیکنان فوتبال برای تعصب و غیرتی که نسبت به تیم محبوب خود داشتند پای به زمین مسابقه می گذاشتند، اما امروزه شاهد آن هستیم که حرف اول برای بوسیدن پیراهن تیم محبوب را پول می زند.
مربیان
کار فوتبال ایران به جایی رسید که برخی از مربیان وقتی مقابل دوربین های تلویزیونی برای مصاحبه قرار گرفتند، احساس بازیگر شدن به آنها دست داد و با رفتارهای کمدی، سعی در برقراری ارتباط با مخاطب داشتند. کار نیز به جایی کشیده شد که گزارشگران به سراغ این مربیان می رفتند تابه جای پرس و جو از مسائل فنی، سوژه ای طنز برای برنامه خود پیدا کنند. در جایی دیگر یکی از مربیان صحبت از سقوط آزاد از برج میلاد را مطرح می کرد و یکی دیگر بحث ماجرای پیدا کردن میخ طویله در زمین بازی را به میان می آورد.
امروز کار به جایی رسیده که دیگر فوتبال شخصیت گذشته خود را از دست داده و تنزل سطح رفتاری اهالی فوتبال آن ها را در جامعه به چهره هایی صرفا سرگرم کننده تبدیل کرده است. افرادی که دائما دستمایه شوخی و خنده رسانه ها و شبکه های تلویزیونی شده و به جای صحبت در خصوص مباحث کارشناسی، دائما در سریال های سیما مورد تهاجم قرار می گیرند. اما بازهم نکته ای که مطرح است اینجاست که آیا وقت تعطیلی این فوتبال پرهزینه و کم سود فرا نرسیده است؟
روند نزولی ورزش فوتبال در کشور ما به حدی سرعت و شدت گرفته که هر روز از تعداد موافقان و هواداران آن کم شده و بر افرادی که این ورزش را مانعی برای پیشرفت سایر رشته های ورزشی می دانند بیشتر می شود.
فوتبال ایران در سال های اخیر رفتارهایی از خود به نمایش گذاشته که خاطر هر بیننده ای را آزرده می کند و بر خلاف سایر کشورهای توسعه یافته در این رشته ورزشی، هر روز که از عمر آن می گذرد، به جای بهتر شدن امور، اوضاع بدتر می شود.
طی هفته های اخیر نیز اتفاقاتی در رقابت های لیگ برتر و حواشی آن رخ داد که دل بسیاری از اهالی فوتبال را به درد آورد. عده ای از منتقدان این ورزش که معتقدند وقت تعطیلی آن فرا رسیده ماجرای زخمی شدن پیشانی حسین فرکی، این مربی با اخلاق فوتبال کشور را به زخمی شدن پیکره این ورزش پرطرفدار تشبیه کردند. آنها دیگر امروز با عزمی راسخ سخن از تعطیلی فوتبال و بازنگری در روند اداره آن دارند.
وقتی در یک مجموعه یک عضو با سایر اعضا ناهمگون باشد، به راحتی می توان یا این معضل را از بین برد و یا به ترمیم آن پرداخت. اما وقتی تمام یا بخش اعظمی از اعضا در روند تخریبی یک مجموعه تاثیر داشته باشند، آنموقع دیگر نمی توان به ترمیم مقطعی پرداخت و تعطیلی آن مجموعه حتی برای مدتی کوتاه ضروری می شود.
فوتبال ایران نیز نمونه بارز چنین مجموعه ای است که تقریبا تمام اجزای آن دچار ناهمگونی شده و نه تنها با یکدیگر ارتباط درستی بر قرار نمی کنند، بلکه هر یک کار خود را انجام داده و به روند تخریبی این ورزش کمک شایانی می کنند.
تماشاگران، بازیکنان، مدیران، مربیان، مسئولان و حتی در بسیاری از مواقع رسانه ها، که جزو اجزای اصلی مجموعه فوتبال به شمار می روند هر یک به نوعی در تخریب فوتبال تلاش عمده ای داشتند که در ادامه به طور مجزا به رفتارهای مخرب آنها به طور مختصر اشاره خواهد شد.
تماشاگران
یکی از معضلات اصلی فوتبال ایران همان افرادی هستند که سرمایه های اصلی این ورزش به شمار می روند. وقتی از دربی 75 و سنگ و گوجه های پرتاب شده به زمین مسابقه سخن به میان می آید، یا زمانی که می شنویم در دربی گیلان، هواداران دو تیم داماش و ملوان بی شرمانه ترین فحاشی ها را نثار یکدیگر کرده اند، آنموقع است که متوجه رفتارهای زشت تماشاگران در فوتبال ایران می شویم. آنها کنترل رفتاری خود را از دست می دهند و با شکست تیم محبوب خود همه چیز را تمام شده می دانند. اما واقعیت این است که همین گروه باعث شده اند که فوتبال اینقدر مهم تلقی شده و ورزش های دیگر در مهجوریت بمانند.
بازیکنان
بازیکنان فوتبال ایران یکی از مهمترین عوامل از بین رفتن شخصیت فوتبال هستند. وقتی نسل اول فوتبال ما که متشکل از افراد فرهیخته و باسوادی چون دکتر شکیبی ها و مهندس بهشتی ها پای به دوران کهولت و پیری گذاشتند، دیگر فوتبال ایران روی بازیکنانی این چنینی به خود ندید. در دورانی که مدرک دیپلم به اندازه لیسانسه های امروزی ارزش داشت، در همین تیم فوتبال پرسپولیس به جز تعداد اندکی از بازیکنان، مابقی لیسانس و بالاتر از لیسانس داشتند اما رفته رفته نسل جدیدی به فوتبال پای گذاشت که نسلی متوسط و رو به پایین بود.
از سوی دیگر رفتارهای مردانه دهه 40 و 50 در سال های اخیر جای خود را به رفتارهایی غیر متمدانه داد. بازیکن شاکی قرمزپوش با لگد به پشت مدافع آبی می زند و در جایی دیگر با یک حرکت بسیار زشت، دروازه بان خوزستانی تیم حریف را بدرقه می کند. در دربی چند سال پیش پایتخت دروازه بان آبی پوشان با مشت بر صورت مهاجم قرمز می زند و در پایان بازی جنگ از زمین مسابقه به روی سکوها کشیده می شود. آخرین و مهلک ترین نمونه بی اخلاقی برخی بازیکنان فوتبال نیز به همین دیدار فصل گذشته پرسپولیس و داماش در رشت بر می گردد.
مدیران
مدیران فرهنگی فوتبال، آن ها که فقط عنوان باشگاه فرهنگی ورزشی را با خود یدک می کشیدند اولین کسانی بودند که به این ورزش خیانت کردند. وقتی نسل مدیران فوتبال عوض شد، رفته رفته اتفاقات بدی در فوتبال ما رخ داد. دکتر الهامی ها، حسین مبشرها، محب ها و برومند ها و ... رفتند و عده ای جای این افراد را گرفتند که با ایجاد فضای لمپنیسم، فوتبال را به بیراهه کشاندند.
از سوی دیگر پول های میلیاردی که برخی از آقایان مدیر عامل به بازیکنان طی فصول اخیر پرداخت کردند سبب شد تا فوتبال دیگر آن رنگ و بوی رقابتی سالم را نداشته باشد. در گذشته بازیکنان فوتبال برای تعصب و غیرتی که نسبت به تیم محبوب خود داشتند پای به زمین مسابقه می گذاشتند، اما امروزه شاهد آن هستیم که حرف اول برای بوسیدن پیراهن تیم محبوب را پول می زند.
مربیان
کار فوتبال ایران به جایی رسید که برخی از مربیان وقتی مقابل دوربین های تلویزیونی برای مصاحبه قرار گرفتند، احساس بازیگر شدن به آنها دست داد و با رفتارهای کمدی، سعی در برقراری ارتباط با مخاطب داشتند. کار نیز به جایی کشیده شد که گزارشگران به سراغ این مربیان می رفتند تابه جای پرس و جو از مسائل فنی، سوژه ای طنز برای برنامه خود پیدا کنند. در جایی دیگر یکی از مربیان صحبت از سقوط آزاد از برج میلاد را مطرح می کرد و یکی دیگر بحث ماجرای پیدا کردن میخ طویله در زمین بازی را به میان می آورد.
امروز کار به جایی رسیده که دیگر فوتبال شخصیت گذشته خود را از دست داده و تنزل سطح رفتاری اهالی فوتبال آن ها را در جامعه به چهره هایی صرفا سرگرم کننده تبدیل کرده است. افرادی که دائما دستمایه شوخی و خنده رسانه ها و شبکه های تلویزیونی شده و به جای صحبت در خصوص مباحث کارشناسی، دائما در سریال های سیما مورد تهاجم قرار می گیرند. اما بازهم نکته ای که مطرح است اینجاست که آیا وقت تعطیلی این فوتبال پرهزینه و کم سود فرا نرسیده است؟