شاكي گفت: پس از تولد سامان، همسرم را همراه پسرم به خانه پدربزرگش در روستاي نعيمآباد بردم. روز حادثه براي انجام كاري از خانه خارج شده بودم. هنگام بازگشت به خانه متوجه شدم دو مرد افغان كه براي رسيدگي به باغ و جمعآوري پسته به آنجا آمده بودند، فرزندمان را ربوده و متواري شدهاند.
درپي اين شكايت و با تحقيق از مادر نوزاد معلوم شد او كه براي شستن لباسهاي نوزاد به كنار چشمه نزديك خانه رفته بوده، هنگام بازگشت متوجه شده دو كارگر افغان در باغ حضور ندارند بنابراين با ظنين شدن به اوضاع وارد خانه شده و متوجه ربوده شدن فرزندش شده است.
كارآگاهان جنايي با اطلاعات به دست آمده از والدين نوزاد، جستجو براي پيدا كردن او و دستگيري متهمان را آغاز كردند. تحقيقات پليس براي يافتن متهمان و نجات نوزاد بينتيجه مانده بود تا اينكه پس از 16 سال از وقوع حادثه، ردپاي يكي از متهمان همراه همسرش و كودك ربوده شده در روستاي يحييآباد شهرستان سيرجان به دست آمد.
ماموران با هماهنگي قضايي عازم اين شهر شدند و زوج سالخورده را دستگير كردند و پسر ربوده شده را كه اكنون 16 ساله شده بود تحويل گرفتند.
اعتراف متهمان
متهمان در بازجويي اعتراف كردند به دليل آنكه صاحب فرزندي نميشدند 16 سال پيش نوزاد 11 روزه را ربوده بودند.
در ادامه معلوم شد مرد متهم همراه دوستش به عنوان كارگر براي جمعآوري پستههاي باغ به خانه پدرزن شاكي راه يافتهاند و روز حادثه با اطمينان از اينكه مادر كودك و ديگر اعضاي خانواده در خانه حضور ندارند، با ربودن كودك از محل فرار كردهاند.
ردپاي متهمان پس از 16 سال در خانه روستايي
در مرحله بعدي مشخص شد آدمرباها شبانه از شهر خارج شده و به طور غيرقانوني خاك ايران را ترك كرده و چند سالي را در افغانستان و پاكستان بودهاند تا اينكه از مدتي پيش بار ديگر غيرقانوني به ايران بازگشته و به همراه پسر ربوده شده در يك خانه روستايي در يحييآباد ساكن شدهاند.
با گذشت 16 سال و روشن شدن اين موضوع، پسر نوجوان هنوز باور نميكند كه ربوده شده بود و اين سالها را با خانوادهاي سپري كرده است كه خانوادهاش نبودهاند و اكنون پدر و مادر، خواهر نوجوان و برادر دو سالهاش انتظار او را ميكشند.
پدر از 16 سال فراق فرزند گفت
پدركودك كه سالها در جستجوي پسرش بوده و يك لحظه هم دست از تلاش برنداشته است، اكنون خوشحال از پايان 16 سال فراق به خبرنگار ما گفت: كاسب هستم. پسرم فقط 11 روز از تولدش گذشته بود و من و خانوادهام غرق در شادي بوديم. گمان نميبرديم شاديام تبديل به غم، آن هم غمي شانزده ساله شود. سال 1376 بود. وقتي به خانه بازگشتم، متوجه شدم دو مرد افغان كه براي پستهچيني به خانه پدرزنم آمده بودند، از غفلت خانواده استفاده كرده و نوزادمان را ربودهاند. به پليس آگاهي و دادسرا مراجعه كردم و با شكايت از متهمان، جستجويمان را براي يافتن نوزاد شروع كرديم.
وي اضافه كرد: با توجه به اينكه پليس در جستجوي متهمان فراري بود، خود و خانوادهام نيز با پرسوجو از افرادي كه با متهمان آشنايي داشتند يا اقوامشان بودندبه سراغشان رفتيم تا شايد آنها اطلاعاتي به ما بدهند و به ما كمك كنند، اما بينتيجه بود. هرچه بيشتر تلاش ميكرديم،کمتر به نتيجه مي رسيديم .
شب و روزمان يكي شده بود و همسرم بيتاب فرزندمان بود و چهره معصومانه او از مقابل چشمانمان دور نميشد. پدر با اشاره به اينكه 16 سال بيوقفه در جستجوي فرزندش بوده، تاكيد كرد: همان سالهاي اول اطلاعاتي به دست آورديم كه نشان ميداد متهم فراري و همسرش فرزندم را ابتدا به يك دامداري و سپس به افغانستان منتقل كردهاند. بنابراين به مرز رفتم تا شايد بتوانم با ورود به آنجا فرزندم را بيايم كه موفق به سفر به افغانستان شدم.
وي گفت: دست از تلاش برنداشتم و اميد داشتم يك روز فرزندم را پيدا ميكنم. حتي در پاكستان هم ردي از آنها يافتم، اما بينتيجه بود. بعد از مدتي متوجه شدم زوج فراري به كرمان بازگشتهاند، اما آنها وقتي متوجه شده بودند پليس در تعقيبشان است، دوباره متواري شدند. از افغانهاي شهر شنيده بودم كه پسرم نوجوان شده و همراه والدين قلابي خود زندگي ميكند.
پدر با اشاره به يافتن مخفيگاه ربايندگان فرزندش گفت: 15 روز پيش بود كه ردي از آدمرباها به دست آوردم و متوجه شدم آنها به ايران بازگشتهاند و در يك خانه روستايي در يحييآباد شهرستان سيرجان زندگي ميكنند.
وي اضافه كرد: چند روزي را جستجو كردم تا اطمينان يافتم موضوع صحت دارد. بنابراين به آن روستا رفتم و به جستجويم ادامه دادم تا اينكه تصميم گرفتم هندوانه به اين محل برده و بفروشم تا شايد ردي از فرزندم بيايم. اين كارم جواب داد و از طريق همسايهها خانه دقيق مرد افغان را شناسايي كردم و در تماس با پليس، آنها را مطلع كردم، كه با حضور ماموران در روستا و محاصره محل، زوج آدمربا دستگير شدند.
همان موقع با ديدن پسرم كه بسيار شبيه همسرم بود، بياختيار اشك ريختم. باورم نميشد او را پس از 16 سال بيابم و در آغوش ميگيرم. پسرم همراه متهمان و ماموران به مركز پليس منتقل شد. پسرم باورش نميشود كه فرزند من است و هنوز در يك دوگانگي به سر ميبرد. اميدوارم شرايط بهتر شود و او بهزودي به جمع خانوادهمان ملحق شود و شاديمان را صد چندان كند.
مادر در حسرت ديدار پسرش بود
مادر سامان كه اين سالها را فقط به شوق ديدن فرزندش پشت سر گذاشته است ، گفت: در اين 16 سال بيتاب فرزندم بودم. چهرهاش مدام مقابل چشمانم بود. شوهرم دلداريام ميداد و ميگفت سرانجام يك روز پسرمان را ملاقات ميكنيم. روزهاي سختي را سپري كردم. هر شب با صداي گريههاي فرزندم از خواب بيدار ميشدم. در اين مدت حسرت لالايي گفتن و حرف زدن با پسرم در دلم مانده بود. قد كشيدن و حرف زدن او را نديدم. مادر گفتنش را نشنيدم، مدرسه رفتن و بازيهاي كودكانهاش را نديدم.
وي اضافه كرد: در اين سالها دوري از فرزندم مرا سالها پيرتر كرد. اكنون با داشتن يك دختر دوازده ساله و يك پسر دو ساله همچنان در حسرت ديدار فرزندمان سامان هستم. اميد به ديدار او نداشتم، اما خداوند به خانوادهمان لطف دوبارهاي كرد و او را به ما هديه داد. وقتي پس از 16 سال متهمان دستگير شدند و فرزندم را ديدم، در آغوشش گرفتم و غرق در بوسهاش كردم. شبيه خودم شده بود.
مادر يادآور شد: فرزندم باورش نميشد من مادرش باشم. وقتي بازپرس پرونده با او كمي صحبت كرد پسرم اشكهايش سرازير شد. باورش نميشد در اين سالها كنار خانوادهاي بوده كه همخون و ريشهاش نبودند. زوج افغان اجازه مدرسه رفتن را به پسرم نداده بودند و او را از هفت سالگي مجبور كرده بودند كارگري و ضايعات جمعآوري كند.
بنابر اين گزارش، متهمان براي ادامه تحقيقات در اختيار اداره آگاهي زرند در استان كرمان قرار گرفتند. تحقيقات تكميلي از آنها و يافتن ديگر متهم پرونده ادامه دارد. قرار است بزودي پسر نوجوان پس از تحقيقات تحويل خانوادهاش شود.