گروه فرهنگی مشرق - 1) انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در آغاز بر اساس یک نیاز طبیعی و واقعی تأسیس شد. یکی از دلایل این احساس نیاز هم رویکردهای دولت جناب هاشمی رفسنجانی بود. در آن دوران با بیان درست و البته خطیر «بازسازی» اتفاقاتی در کشور رقم خورد که بسیاری را نگران کرد. بنده نام این اتفاقات را «جریان عادی زندگی» گذاشتهام؛ جریانی که از دولت اول آقای هاشمی آغاز شد و بنیادهای معرفتیاش بر این اصل استوار بود که ما پس از جنگ میبایست مقطع جدیدی را در حیات اجتماعی خود شکل دهیم.
این اصل در ظاهر مفهومی قابل دفاع بود اما ارادهای که بعدها از دل این مفهوم متولد شد، مطلقا قابل دفاع نبود. این اراده ناظر بر قطع کامل زندگی جامعه ایرانی از جهان انسانی سالهای پایداری بود. خاطرم هست در آن سالها آنقدر این جریان عادی زندگی در اجرای منویات خود شتاب داشت که در بزرگراه تهران بهسمت قم تابلوهای بسیار کوچکی که نام شهدا بر آن درج شده بود، جمعآوری شد؛ با این دلیل به ظاهر انسانی و درست که وجود این تابلوها (که نه تصویری بر آنها بود و نه طرحی) چشم رانندگان را از مسیر اصلی منحرف میکند و زمینهساز بروز تصادف میشود. ظاهر این کلام درست و قابل دفاع بود اما وقتی دیدیم آرام آرام بیلبردهای آنچنانی در همان اتوبان قد علم کرد، به خودمان نهیب زدیم که گویا مسأله، حفاظت از جان مردم و جلوگیری از تصادفات احتمالی نبوده است.
جریان عادی زندگی با همین رویکرد کشور را بهسمتی میبرد که به آن دسته از گروههای انسانی که بهدنبال اهداف متعالی بودند بفهماند تا امروز خوب بودید؛ دستتان هم درد نکند اما دوره شما گذشته و روزگار شما به پایان رسیده است. همت ویژه «جریان عادی زندگی» رسیدن به نوعی همزیستی اومانیسیتی با جهان ماده بود. در برابر این دیدگاه، یکی از مهمترین مولفههای جهان انسانی دوران مقاومت به لحاظ فرهنگی، مقدم داشتن دیگران بر خود بود. دگرخواهی در جهان انسانی جبهه، فوقالعاده بالا بود اما در جهان مدعی «جریان عادی زندگی» من فقط باید کلاه خودم را بچسبم و حافظ منافع خود باشم.
در چنین فضایی تحولات بهگونهای پیش میرفت که همه احساس خطر کردند. البته تأکید میکنم نیت دولتمردان آقای هاشمی و خود ایشان را مطلقا زیر سؤال نمیبرم اما خروجی آن رویکرد به لحاظ فرهنگی چیزی بود که اشاره کردم. این خروجی ایجاد نگرانیهای جدی کرد و در پاسخ به این نگرانیها بود که از سوی عدهای که در حوزه سینما دغدغه داشتند، برای تشکیل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس احساس نیاز شد.
2) انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در چنین فضایی متولد شد اما یکی از نکاتی که در تمام این سالها حتی از سوی مؤسسان انجمن مورد توجه واقع نشد، این بود که اساسا معلوم نبود انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در سپهر تولید و اکران سینمایی کشور چه جایگاهی برای خود تعریف کرده است. آیا قرار است این انجمن در زمینه تولید آثار دفاع مقدسی سیاستگذار باشد؟ آیا در این صورت سیاستگذاریهای انجمن از سوی نهادهای رسمی به رسمیت شناخته میشود؟ آیا قرار است انجمن بر اساس سیاستگذاری نهادهای مسئول و در چهارچوب این سیاستها فعالیتهایش را سامان دهد؟ آیا قرار است به اعتبار دسترسی به ادوات نظامی، از تولیدات سینمایی صرفا حمایت لجستیکی داشته باشد؟ آیا قصد حمایت مالی دارد؟ موضوعاتی از این قبیل پرسشهای مهمی است که به باور بنده و با استناد به کارنامه انجمن تا به امروز، پاسخی برای آنها از ابتدا اندیشیده نشده بود.
همانطور که اشاره کردم نیاز به تأسیس انجمن نیازی طبیعی و درست بود اما برای بعد از راهاندازی فکر نکرده بودیم. اصلا معلوم نبود انجمن در زمینه تولید و اکران لااقل فیلمهای مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس چه نقشی میتواند ایفا کند. اینها سؤالاتی است که واقعا در ابتدا به آنها اندیشیده نشده بود. حتی در بخش حمایت از تولید آثار سینمایی هم تکلیف انجمن مشخص نبود. چراکه از مقطعی برخی دوستان که صرفا وظیفه حمایت از تولید آثار دفاع مقدس را برعهده داشتند، بهدلیل در اختیار داشتن امکانات لجستیکی دخالتهای نابجایی در تولیدات و حتی فیلمنامههای دفاع مقدسی میکردند که گویی آنها صاحب جنگ هستند!
این در حالی است که اگر جنگ هشت ساله صاحبی هم داشته باشد، آن ملت است. متأسفانه دوستان گویی متوجه این واقعیت نبودند. خاطرم هست در سال 76 به یکی از این دوستان صراحتا گفتم: «شما دست کم در حوزه فرهنگ و هنر خودتان را مجتهد ندانید! درست است که شما در حوزه دفاع و دانش نظامی شاید به درجه اجتهاد رسیده باشید، اما در حوزه سینما مجتهد نیستید! باید اعتماد کنید به کسانی که اگر دغدغه و نگرانیهایشان بیشتر از شما نباشد، قطعا کمتر هم نیست.» حتی در همان سالها بحث من با یکی از این دوستان به حدی بالاگرفت که ناچار شدم جملهای بسیار تند و تلخ را خطاب به او بر زبان بیاورم.
آن روز گفتم: «شما که امروز این حرفها را به ما میزنید، مگر از طریق دانشگاه و آموزش نظامی فرمانده شدید و جنگ را فراگرفتید؟ از همان ابتدا مگر تحصیلات آکادمیک داشتید؟» گفت نه؛ گفتم: «شما بهصورت تجربی و در میدان جنگ با آزمون و خطا فرماندهی را فراگرفتید و چه بسا بهپای این تجربه جوانانی جانشان را از دست داده باشند. فرض میکنیم امروز فیلمساز باورمند و دلسوزی 10 فیلم سینمایی بسازد که همه ضعیف باشد؛ نهایت امر این است که چند حلقه نگاتیو صرف شده است. همه این خسارتها را جمع بزنید، بهاندازه ارزش یک قطره خون انسان نیست. چهطور زمان جنگ توقع داشتید به شما اعتماد شود تا تجربه کنید؛ پس امروز نیز شما باید به دیگران اعتماد کنید!» البته آنچه بهجایی نرسید، فریاد ما بود.
دوستان همان مسیر خود را ادامه دادند و حتی با فیلم درخشانی مانند «سجاده آتش» برخوردهای جفاکارانه کردند. به محض اینکه نگاه متفاوتی در یک فیلم جنگی میخواست شکل بگیرد، مدعیانی پیدا میشدند و جالب اینکه اتفاقا کسانی که باید حمایت میکردند، جزء این مدعیان بودند. این بهدلیل همان پرسشهای مهمی بود که انجمن با وجود نیاز به شکلگیری، از پاسخ به آنها غافل مانده بود. سرانجام هم کار بهجایی رسید که انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس تبدیل به محلی برای برگزاری نشست و گپ و گفتهای دوستانه شد. انجمن در سیاستهای سینمایی هیچ نقشی نداشت و حتی ارشاد آنقدر به انجمن اعتماد نداشت که اجازه دهد درباره فیلمهای دفاع مقدس نظر بدهد. حتی اینگونه نیست که نظر کارشناسی انجمن درباره تولیدات دفاع مقدس مورد توجه مسئولان قرار بگیرد.
وقتی با چنین شرایطی مواجهیم، طبیعی است که ادامه حیات انجمن برایمان جای سؤال داشته باشد؛ مرکزی که وجود دارد اما نه بودجه دارد، نه در سیاستها دخیل است و نه حتی میتواند در حوزه اکران فیلمهای دفاع مقدس ایفای نقش کند.
3) با توجه به مواردی که ذکر شد، انجمن در سال 1382 نشستی را در زیباکنار با هزینه خود برگزار کرد تا ما بهعنوان اعضا درباره سینمای دفاع مقدس گپ و گفتی داشته باشیم. جمعبندی آن نشست که البته هیچگاه هم منتشر نشد، قرار بود طی نامهای به اطلاع مقام معظم رهبری هم برسد. در آن نامه قرار بود اعلام شود با شرایط موجود دیگر ضرورتی برای بقای انجمن وجود ندارد. دقیقا این نکتهای بود که قرار بود به اطلاع رهبری هم برسد و دوستانی که در آن جمع بودند (مانند بهروز اثباتی، حسن برزیده، محمد داوودی و... ) قطعا این نکته را تأیید خواهند کرد. این جمعبندی به خوبی در خاطرم مانده است چرا که قرار شد متن نامه خطاب به رهبری را بنده بنویسم و دوستان امضا کنند. متن هم نوشته شد اما دوستان احساس کردند به مصلحت نیست که این نامه ارسال و منتشر شود. امید دوستان این بود که اگر کمی صبر کنیم، شاید اوضاع بهتر شود. همه دوستان از آن شرایط ناراضی بودند. پیرو آن نشست و تصمیم برای عدم ارسال نامه به رهبری، نشست دیگری در دیزین برگزار شد و اینبار دو نفر از مسئولان ارشد نظامی را هم دعوت کردیم.
در آن نشست آقایان افشار (معاون وقت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و معاون فعلی وزیر کشور) و محمدباقر ذوالقدر (قائم مقام فرماندهی سپاه) بههمراه تعدادی دیگر از چهرههای نظامی حضور داشتند. اما بازهم به نتیجهای نرسیدیم. دیگران را نمیدانم اما خودم دچار حیرت بودم که این وضع چه معنایی دارد؟ چرا نمیتوان راه فرار پیدا کرد؟ احساس میکردم نه راهی به پیش داریم و نه راهی به پس. نوعی سردرگمی داشتم و احتمال میدهم دوستان دیگر هم در چنین وضعی بودند چراکه اساسا نشست دوم بدون هیچ تصمیمگیری و جمعبندی به پایان رسید و دیگر هیچ.
4) انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در چنین شرایطی تا به امروز ادامه حیات داده است. در مقطعی از این روند بنده بهعنوان معاون پژوهشی به انجمن پیوستم و در همان ایام بود که بولتن داخلی انجمن با نام ققنوس را راهاندازی کردم. تصورم این بود اکنون که امکاناتی در اختیار نیست، دست کم شاید بتوانیم در حوزه نرمافزاری حرکتی انجام دهیم. بهدنبال ایجاد مرکزی برای پشتیبانی فکری فیلمسازان و فیلمنامهنویسان بودیم. کارهایی هم در این راستا آغاز کردیم اما بعدها بهدلیل نوع نگاه غلط برخی از همین دوستان ناچار شدم با انجمن قطع ارتباط کنم. بهعنوان نمونه قصد راهاندازی بانک اطلاعاتی و کتابخانه جامعی را در راستای همان پشتیبانی فکری از فیلمسازان داشتم. حتی برای چند عملیات مهم دپارتمانهای تخصصی در نظرگرفتیم تا این اطلاعات به بهترین شکل طبقهبندی شود اما دوستان در تصمیمی عجیب ناگهان اعلام کردند که مدیر این بانک اطلاعاتی حتما باید یکی از اعضای رسمی سپاه باشد! گفتیم قرار نیست در این بانک اطلاعات محرمانه منتشر شود، اما دوستان بر این تصمیم اصرار داشتند و همین پافشاری باعث شد کار به سرانجام نرسد. در همان ایام نشست دیگری هم در چادگان برگزار کردیم با عنوان «هماندیشی خلاق سینمای دفاعمقدس» که اینبار برخلاف نوبتهای قبل، جهتگیری ما برای برگزاری سمینار بود. در آن نشست از سه نفر دعوت کردم؛ ابراهیم فیاض، مهدی کلهر و مجید شاهحسینی (که آن زمان هنوز مدیرعامل فارابی نشده بود و بنده تصور مثبتی نسبت به ایشان داشتم!) اتفاقا اولین حضور رسمی آقای صفارهرندی (پس از رأی اعتماد مجلس) و آقای جعفری جلوه در همان نشست بود. خروجی آن نشست هم دستاوردهایی بود که هنوز هم برای برخی سینماگران به یادگار مانده است اما پیگیری نشد و در همان نخستین دوره متوقف ماند.
5) در مجموع بازهم تأکید میکنم که انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس با هدفی بسیار ارزشمند تشکیل شد اما در روند حیاتش نتوانست به توفیقاتی که انتظار میرفت دست پیدا کند. امروز هم که به نقطهای رسیده است که جز مشارکت در برگزاری جشنواره دفاع مقدس کار خاص دیگری انجام نمیدهد! بد نیست بدانید انجمن حتی اجازه ندارد رأسا جشنواره دفاع مقدس را برگزار کند. پیش از این لااقل از سوی معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا چنین نگاهی به انجمن وجود داشت اما امروز تنها نقش یکی از عناصر برگزارکننده جشنواره را برعهده دارد.
برای ایفای این نقش هم حتما باید از آن حمایت کنند چراکه انجمن به لحاظ بودجه نهادی بسیار فقیر است. شاید باورش دشوار باشد اما این انجمن به اندازه شهرداری یک دهستان هم بودجه سالیانه ندارد! از ابتدا هم این مشکل را داشت و برای همین نتوانست در زمینه حمایتهای مالی هم حضور پررنگی داشته باشد. دریغ و درد که انجمن میتوانست بهتر از این ادامه حیات دهد اما شرایط مناسب برای این حیات را هیچگاه نداشت. فیلمسازان واقعا امید بسته بودند به این انجمن و حاضر بودند برای این انجمن هر کاری انجام دهند. تردید ندارم که بسیاری از بزرگان سینمای دفاع مقدس از مرحوم رسول ملاقلیپور گرفته تا ابراهیم حاتمیکیا حاضر بههمراهی تنگاتنگ با انجمن بودند اما وقتی دیدند این انجمن در حد واحد فرهنگی یک مسجد هم در تولید و اکران سینمای دفاع مقدس نقش ندارد، طبیعتا انگیزههای خود را از دست دادند.
جمعبندی
با وجود تمام این نکات مثبت و منفی نباید فراموش کرد که حضور یک تشکیلات منسجم (حال چه با همین عنوان انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و یا هر عنوان دیگری) برای حمایت از سینمای دفاع مقدس یک ضرورت ملی است اما مشروط به چند نکته؛ اول دادن اختیار، دوم مشارکت دادن جدی و نه تشریفاتی آن در زمینه سیاستگذاریهای فرهنگی، سوم در نظر گرفتن بودجه مناسب و چهارم موظف شدن تمام نهادهای نظامی کشور به اجرایی کردن نامههای صادر شده از سوی انجمن. اگر این چهار شاخصه در کنار یکدیگر محقق شود، وجود انجمنی چه با اسم فعلی و چه با هر عنوان دیگری جزء ضروریات تاریخی و ملی برای سینمای دفاع مقدس است.
تردیدی هم در این زمینه ندارم چراکه معتقدم ما هر چقدر به جلو میرویم، به جهان معنایی، انسانی و فرهنگی سالهای پایداری بهشدت نیازمند خواهیم بود. اساسا تکامل و سیر کمال اینجامعه بدون تکیه بر آن جهان انسانی و فرهنگی امکانپذیر نیست. فرهنگ سالهای دفاع مقدس در هر حوزهای وارد شده است، پاسخ مثبت گرفتهایم. همچنان که باور دارم رفتار نیروهایی همچون فعالان حوزه انرژی هستهای بهشدت نشأت گرفته از حال و هوای بسیجیان سالهای جنگ است و این شاهد مثالی بر اهمیت آن جهان انسانی و فرهنگی است که معتقدم حکم دم مسیحایی برای رشد و پیشرفت کشور را دارد.
پنجره/ اکبرنبوی
این اصل در ظاهر مفهومی قابل دفاع بود اما ارادهای که بعدها از دل این مفهوم متولد شد، مطلقا قابل دفاع نبود. این اراده ناظر بر قطع کامل زندگی جامعه ایرانی از جهان انسانی سالهای پایداری بود. خاطرم هست در آن سالها آنقدر این جریان عادی زندگی در اجرای منویات خود شتاب داشت که در بزرگراه تهران بهسمت قم تابلوهای بسیار کوچکی که نام شهدا بر آن درج شده بود، جمعآوری شد؛ با این دلیل به ظاهر انسانی و درست که وجود این تابلوها (که نه تصویری بر آنها بود و نه طرحی) چشم رانندگان را از مسیر اصلی منحرف میکند و زمینهساز بروز تصادف میشود. ظاهر این کلام درست و قابل دفاع بود اما وقتی دیدیم آرام آرام بیلبردهای آنچنانی در همان اتوبان قد علم کرد، به خودمان نهیب زدیم که گویا مسأله، حفاظت از جان مردم و جلوگیری از تصادفات احتمالی نبوده است.
جریان عادی زندگی با همین رویکرد کشور را بهسمتی میبرد که به آن دسته از گروههای انسانی که بهدنبال اهداف متعالی بودند بفهماند تا امروز خوب بودید؛ دستتان هم درد نکند اما دوره شما گذشته و روزگار شما به پایان رسیده است. همت ویژه «جریان عادی زندگی» رسیدن به نوعی همزیستی اومانیسیتی با جهان ماده بود. در برابر این دیدگاه، یکی از مهمترین مولفههای جهان انسانی دوران مقاومت به لحاظ فرهنگی، مقدم داشتن دیگران بر خود بود. دگرخواهی در جهان انسانی جبهه، فوقالعاده بالا بود اما در جهان مدعی «جریان عادی زندگی» من فقط باید کلاه خودم را بچسبم و حافظ منافع خود باشم.
در چنین فضایی تحولات بهگونهای پیش میرفت که همه احساس خطر کردند. البته تأکید میکنم نیت دولتمردان آقای هاشمی و خود ایشان را مطلقا زیر سؤال نمیبرم اما خروجی آن رویکرد به لحاظ فرهنگی چیزی بود که اشاره کردم. این خروجی ایجاد نگرانیهای جدی کرد و در پاسخ به این نگرانیها بود که از سوی عدهای که در حوزه سینما دغدغه داشتند، برای تشکیل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس احساس نیاز شد.
2) انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در چنین فضایی متولد شد اما یکی از نکاتی که در تمام این سالها حتی از سوی مؤسسان انجمن مورد توجه واقع نشد، این بود که اساسا معلوم نبود انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در سپهر تولید و اکران سینمایی کشور چه جایگاهی برای خود تعریف کرده است. آیا قرار است این انجمن در زمینه تولید آثار دفاع مقدسی سیاستگذار باشد؟ آیا در این صورت سیاستگذاریهای انجمن از سوی نهادهای رسمی به رسمیت شناخته میشود؟ آیا قرار است انجمن بر اساس سیاستگذاری نهادهای مسئول و در چهارچوب این سیاستها فعالیتهایش را سامان دهد؟ آیا قرار است به اعتبار دسترسی به ادوات نظامی، از تولیدات سینمایی صرفا حمایت لجستیکی داشته باشد؟ آیا قصد حمایت مالی دارد؟ موضوعاتی از این قبیل پرسشهای مهمی است که به باور بنده و با استناد به کارنامه انجمن تا به امروز، پاسخی برای آنها از ابتدا اندیشیده نشده بود.
همانطور که اشاره کردم نیاز به تأسیس انجمن نیازی طبیعی و درست بود اما برای بعد از راهاندازی فکر نکرده بودیم. اصلا معلوم نبود انجمن در زمینه تولید و اکران لااقل فیلمهای مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس چه نقشی میتواند ایفا کند. اینها سؤالاتی است که واقعا در ابتدا به آنها اندیشیده نشده بود. حتی در بخش حمایت از تولید آثار سینمایی هم تکلیف انجمن مشخص نبود. چراکه از مقطعی برخی دوستان که صرفا وظیفه حمایت از تولید آثار دفاع مقدس را برعهده داشتند، بهدلیل در اختیار داشتن امکانات لجستیکی دخالتهای نابجایی در تولیدات و حتی فیلمنامههای دفاع مقدسی میکردند که گویی آنها صاحب جنگ هستند!
این در حالی است که اگر جنگ هشت ساله صاحبی هم داشته باشد، آن ملت است. متأسفانه دوستان گویی متوجه این واقعیت نبودند. خاطرم هست در سال 76 به یکی از این دوستان صراحتا گفتم: «شما دست کم در حوزه فرهنگ و هنر خودتان را مجتهد ندانید! درست است که شما در حوزه دفاع و دانش نظامی شاید به درجه اجتهاد رسیده باشید، اما در حوزه سینما مجتهد نیستید! باید اعتماد کنید به کسانی که اگر دغدغه و نگرانیهایشان بیشتر از شما نباشد، قطعا کمتر هم نیست.» حتی در همان سالها بحث من با یکی از این دوستان به حدی بالاگرفت که ناچار شدم جملهای بسیار تند و تلخ را خطاب به او بر زبان بیاورم.
آن روز گفتم: «شما که امروز این حرفها را به ما میزنید، مگر از طریق دانشگاه و آموزش نظامی فرمانده شدید و جنگ را فراگرفتید؟ از همان ابتدا مگر تحصیلات آکادمیک داشتید؟» گفت نه؛ گفتم: «شما بهصورت تجربی و در میدان جنگ با آزمون و خطا فرماندهی را فراگرفتید و چه بسا بهپای این تجربه جوانانی جانشان را از دست داده باشند. فرض میکنیم امروز فیلمساز باورمند و دلسوزی 10 فیلم سینمایی بسازد که همه ضعیف باشد؛ نهایت امر این است که چند حلقه نگاتیو صرف شده است. همه این خسارتها را جمع بزنید، بهاندازه ارزش یک قطره خون انسان نیست. چهطور زمان جنگ توقع داشتید به شما اعتماد شود تا تجربه کنید؛ پس امروز نیز شما باید به دیگران اعتماد کنید!» البته آنچه بهجایی نرسید، فریاد ما بود.
دوستان همان مسیر خود را ادامه دادند و حتی با فیلم درخشانی مانند «سجاده آتش» برخوردهای جفاکارانه کردند. به محض اینکه نگاه متفاوتی در یک فیلم جنگی میخواست شکل بگیرد، مدعیانی پیدا میشدند و جالب اینکه اتفاقا کسانی که باید حمایت میکردند، جزء این مدعیان بودند. این بهدلیل همان پرسشهای مهمی بود که انجمن با وجود نیاز به شکلگیری، از پاسخ به آنها غافل مانده بود. سرانجام هم کار بهجایی رسید که انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس تبدیل به محلی برای برگزاری نشست و گپ و گفتهای دوستانه شد. انجمن در سیاستهای سینمایی هیچ نقشی نداشت و حتی ارشاد آنقدر به انجمن اعتماد نداشت که اجازه دهد درباره فیلمهای دفاع مقدس نظر بدهد. حتی اینگونه نیست که نظر کارشناسی انجمن درباره تولیدات دفاع مقدس مورد توجه مسئولان قرار بگیرد.
وقتی با چنین شرایطی مواجهیم، طبیعی است که ادامه حیات انجمن برایمان جای سؤال داشته باشد؛ مرکزی که وجود دارد اما نه بودجه دارد، نه در سیاستها دخیل است و نه حتی میتواند در حوزه اکران فیلمهای دفاع مقدس ایفای نقش کند.
3) با توجه به مواردی که ذکر شد، انجمن در سال 1382 نشستی را در زیباکنار با هزینه خود برگزار کرد تا ما بهعنوان اعضا درباره سینمای دفاع مقدس گپ و گفتی داشته باشیم. جمعبندی آن نشست که البته هیچگاه هم منتشر نشد، قرار بود طی نامهای به اطلاع مقام معظم رهبری هم برسد. در آن نامه قرار بود اعلام شود با شرایط موجود دیگر ضرورتی برای بقای انجمن وجود ندارد. دقیقا این نکتهای بود که قرار بود به اطلاع رهبری هم برسد و دوستانی که در آن جمع بودند (مانند بهروز اثباتی، حسن برزیده، محمد داوودی و... ) قطعا این نکته را تأیید خواهند کرد. این جمعبندی به خوبی در خاطرم مانده است چرا که قرار شد متن نامه خطاب به رهبری را بنده بنویسم و دوستان امضا کنند. متن هم نوشته شد اما دوستان احساس کردند به مصلحت نیست که این نامه ارسال و منتشر شود. امید دوستان این بود که اگر کمی صبر کنیم، شاید اوضاع بهتر شود. همه دوستان از آن شرایط ناراضی بودند. پیرو آن نشست و تصمیم برای عدم ارسال نامه به رهبری، نشست دیگری در دیزین برگزار شد و اینبار دو نفر از مسئولان ارشد نظامی را هم دعوت کردیم.
در آن نشست آقایان افشار (معاون وقت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا و معاون فعلی وزیر کشور) و محمدباقر ذوالقدر (قائم مقام فرماندهی سپاه) بههمراه تعدادی دیگر از چهرههای نظامی حضور داشتند. اما بازهم به نتیجهای نرسیدیم. دیگران را نمیدانم اما خودم دچار حیرت بودم که این وضع چه معنایی دارد؟ چرا نمیتوان راه فرار پیدا کرد؟ احساس میکردم نه راهی به پیش داریم و نه راهی به پس. نوعی سردرگمی داشتم و احتمال میدهم دوستان دیگر هم در چنین وضعی بودند چراکه اساسا نشست دوم بدون هیچ تصمیمگیری و جمعبندی به پایان رسید و دیگر هیچ.
4) انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس در چنین شرایطی تا به امروز ادامه حیات داده است. در مقطعی از این روند بنده بهعنوان معاون پژوهشی به انجمن پیوستم و در همان ایام بود که بولتن داخلی انجمن با نام ققنوس را راهاندازی کردم. تصورم این بود اکنون که امکاناتی در اختیار نیست، دست کم شاید بتوانیم در حوزه نرمافزاری حرکتی انجام دهیم. بهدنبال ایجاد مرکزی برای پشتیبانی فکری فیلمسازان و فیلمنامهنویسان بودیم. کارهایی هم در این راستا آغاز کردیم اما بعدها بهدلیل نوع نگاه غلط برخی از همین دوستان ناچار شدم با انجمن قطع ارتباط کنم. بهعنوان نمونه قصد راهاندازی بانک اطلاعاتی و کتابخانه جامعی را در راستای همان پشتیبانی فکری از فیلمسازان داشتم. حتی برای چند عملیات مهم دپارتمانهای تخصصی در نظرگرفتیم تا این اطلاعات به بهترین شکل طبقهبندی شود اما دوستان در تصمیمی عجیب ناگهان اعلام کردند که مدیر این بانک اطلاعاتی حتما باید یکی از اعضای رسمی سپاه باشد! گفتیم قرار نیست در این بانک اطلاعات محرمانه منتشر شود، اما دوستان بر این تصمیم اصرار داشتند و همین پافشاری باعث شد کار به سرانجام نرسد. در همان ایام نشست دیگری هم در چادگان برگزار کردیم با عنوان «هماندیشی خلاق سینمای دفاعمقدس» که اینبار برخلاف نوبتهای قبل، جهتگیری ما برای برگزاری سمینار بود. در آن نشست از سه نفر دعوت کردم؛ ابراهیم فیاض، مهدی کلهر و مجید شاهحسینی (که آن زمان هنوز مدیرعامل فارابی نشده بود و بنده تصور مثبتی نسبت به ایشان داشتم!) اتفاقا اولین حضور رسمی آقای صفارهرندی (پس از رأی اعتماد مجلس) و آقای جعفری جلوه در همان نشست بود. خروجی آن نشست هم دستاوردهایی بود که هنوز هم برای برخی سینماگران به یادگار مانده است اما پیگیری نشد و در همان نخستین دوره متوقف ماند.
5) در مجموع بازهم تأکید میکنم که انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس با هدفی بسیار ارزشمند تشکیل شد اما در روند حیاتش نتوانست به توفیقاتی که انتظار میرفت دست پیدا کند. امروز هم که به نقطهای رسیده است که جز مشارکت در برگزاری جشنواره دفاع مقدس کار خاص دیگری انجام نمیدهد! بد نیست بدانید انجمن حتی اجازه ندارد رأسا جشنواره دفاع مقدس را برگزار کند. پیش از این لااقل از سوی معاونت فرهنگی ستاد فرماندهی کل قوا چنین نگاهی به انجمن وجود داشت اما امروز تنها نقش یکی از عناصر برگزارکننده جشنواره را برعهده دارد.
برای ایفای این نقش هم حتما باید از آن حمایت کنند چراکه انجمن به لحاظ بودجه نهادی بسیار فقیر است. شاید باورش دشوار باشد اما این انجمن به اندازه شهرداری یک دهستان هم بودجه سالیانه ندارد! از ابتدا هم این مشکل را داشت و برای همین نتوانست در زمینه حمایتهای مالی هم حضور پررنگی داشته باشد. دریغ و درد که انجمن میتوانست بهتر از این ادامه حیات دهد اما شرایط مناسب برای این حیات را هیچگاه نداشت. فیلمسازان واقعا امید بسته بودند به این انجمن و حاضر بودند برای این انجمن هر کاری انجام دهند. تردید ندارم که بسیاری از بزرگان سینمای دفاع مقدس از مرحوم رسول ملاقلیپور گرفته تا ابراهیم حاتمیکیا حاضر بههمراهی تنگاتنگ با انجمن بودند اما وقتی دیدند این انجمن در حد واحد فرهنگی یک مسجد هم در تولید و اکران سینمای دفاع مقدس نقش ندارد، طبیعتا انگیزههای خود را از دست دادند.
جمعبندی
با وجود تمام این نکات مثبت و منفی نباید فراموش کرد که حضور یک تشکیلات منسجم (حال چه با همین عنوان انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و یا هر عنوان دیگری) برای حمایت از سینمای دفاع مقدس یک ضرورت ملی است اما مشروط به چند نکته؛ اول دادن اختیار، دوم مشارکت دادن جدی و نه تشریفاتی آن در زمینه سیاستگذاریهای فرهنگی، سوم در نظر گرفتن بودجه مناسب و چهارم موظف شدن تمام نهادهای نظامی کشور به اجرایی کردن نامههای صادر شده از سوی انجمن. اگر این چهار شاخصه در کنار یکدیگر محقق شود، وجود انجمنی چه با اسم فعلی و چه با هر عنوان دیگری جزء ضروریات تاریخی و ملی برای سینمای دفاع مقدس است.
تردیدی هم در این زمینه ندارم چراکه معتقدم ما هر چقدر به جلو میرویم، به جهان معنایی، انسانی و فرهنگی سالهای پایداری بهشدت نیازمند خواهیم بود. اساسا تکامل و سیر کمال اینجامعه بدون تکیه بر آن جهان انسانی و فرهنگی امکانپذیر نیست. فرهنگ سالهای دفاع مقدس در هر حوزهای وارد شده است، پاسخ مثبت گرفتهایم. همچنان که باور دارم رفتار نیروهایی همچون فعالان حوزه انرژی هستهای بهشدت نشأت گرفته از حال و هوای بسیجیان سالهای جنگ است و این شاهد مثالی بر اهمیت آن جهان انسانی و فرهنگی است که معتقدم حکم دم مسیحایی برای رشد و پیشرفت کشور را دارد.
پنجره/ اکبرنبوی