به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، یادداشت زیر از آقای سید مصطفی تقوی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بررسی علل تاریخی شكلگیری فرهنگ «تفاخر به ماركهای خارجی» پرداخته است:
درباره چگونگی استفاده از كالاهای مصرفی، پیش از هر چیز یك اصول ثابتی در رفتار انسانها وجود دارد. این اصول تقریباً حالت فرازمانی دارد و در هر دورهای انسانها در چهارچوب آنها عمل میكنند. یكی از این اصول ثابت، این است كه انسانها اگر احساس كنند كالایی از جهت كیفیت ساخت و نوع كاربرد قابل استفادهتر است و با سود و زیان و درآمد و خرج زندگی آنها تناسب بیشتری دارد، تمایل بیشتری به خرید آن كالا دارند. در حالی كه این نوع رویكرد به مصرف یك مسأله است و «مرعوبیت فرهنگی» یك مسألهی دیگر.
مرعوبیت فرهنگی مسألهای است كه از دورهی قاجار به بعد و به تبع شكست ایران در جنگهای ایران و روس اتفاق افتاد. تا پیش از آن همواره تعاملات تجاری و بازرگانی بین ایران و كشورهای مختلف، از چین و هند تا آفریقا و اروپا وجود داشت. اگرچه در آن زمان معمولاً سطح تولید داخلی ما با سطح مصرف ما برابر بود و ما در كالاهای مختلف خودكفا بودیم، اما در عین حال كالاهای خارجی در میان اقشار مرفه، رجال، حكام و فرمانروایان كشور برای استفاده یا هدیه دادن به دیگران كاربرد داشت. در آن زمانها نوع نگاه به كالای خارجی هرگز نگاهی توأم با خودباختگی یا حقارت نبود، بلكه صرفاً كالای خارجی به عنوان یك تنوع، كار ظریف و كار هنری متفاوت از محصولات داخلی، با مطلوبیتهایی برای برخی اقشار خاص جامعه نیز همراه بود. همانگونه بخش عمدهی انگیزهی مصرفكنندگان كالای خارجی در زمان كنونی نیز همین انگیزه است. همین نگاه البته دربارهی خرید كالاهای ظریف، هنری و با كیفیت داخلی هم وجود داشت و دارد. یعنی ما در بین كالاهای باكیفیت وطنی هم دنبال آن كالایی میگردیم كه میتوانیم با هزینهای كمتر و با شرایط مناسبتر و بهرهوری بیشتر خریداری كنیم.
رهبر انقلاب: آحاد مردم هم مصرف تولید داخلی را بر مصرف كالاهائى با ماركهاى معروف خارجى - كه بعضى فقط براى نام و نشان، براى پز دادن، براى خودنمائى كردن، در زمينههاى مختلف دنبال ماركهاى خارجى ميروند - ترجيح بدهند. خود مردم راه مصرف كالاهاى خارجى را ببندند. (۹۱/۵/۳)
بنابراین در شرایط برابر، بین كشورها و در طول تاریخ، ملتها همواره از كالاهای ساخت یكدیگر استفاده میكردند و مسألهی مرعوبیت فرهنگی نیز در این بین وجود نداشت، اما با شكست ایران در جنگهای ایران و روس كه علیرغم انگیزهی بالا برای پیروزی بر دشمن، به دلیل عدم توازن در تجهیزات و سلاحهای جنگی اتفاق افتاد، روندی جدید در نگاه مردم و حاكمان به كشورهای صاحب فناوری پدید آمد. از این به بعد بود كه تدریجاً نوعی خودباختگی و مرعوبیت فرهنگی در برابر تولیدات خارجی آغاز شد و این مسألهای بود كه هرگز در دوران صفویه یا افشاریه و زندیه وجود نداشت.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif نظریهی ابنخلدون دربارهی تشبه به بیگانگان
پس از آن شكستهای نظامی، ما بهتدریج با دیگر قدرتهای اروپایی نیز مواجه شدیم و به نوعی در چنبرهی تعامل قدرتهای سیاسی بینالمللی قرار گرفتیم. در آن هنگام كه ما به لحاظ توان اقتصادی و سیاسی در شرایط برابر و مطلوب برای رویارویی با این قدرتها نبودیم، همان وقتی بود كه چهرهی اروپا در قالب علم و صنعت و تكنولوژی با اهداف استعماری رخ مینمود و با همین چهره بر كشور ما مسلط میشد. از پی این سلطهی سیاسی و اقتصادی نیز سلطهی فرهنگی روزبهروز بیشتر شد. تا جایی كه مردم ما احساس میكردند اگر آنها امروز در صنعت و فناوری رشد كردهاند، شاید كالاهای آنها هم مرغوبتر است. لذا مردم ما تدریجاً جذب كالاهای ساخت آنها شدند و نسبت به استفاده از كالاهای ساخت داخل احساس تردید پیدا كردند. پس این مرعوبیت از وقتی اتفاق افتاد كه ما رابطهای نابرابر با اروپا پیدا كردیم. اروپا با سلاح سلطه و استعمار بر ما مسلط شد و آنگاه ما در استفاده از كالاهای ساخت او گرفتار نوعی خودباختگی شدیم و آن كالاها را بر كالاهای خود ترجیح دادیم.
ابنخلدون كه از متفكران برجستهی مسلمان است، بیش از ۴۰۰ سال پیش به مسألهی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطهی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل كرده است. این اصطلاح در دنیای معاصر ما همان اصطلاح «رابطهی قدرتهای سلطهگر با قدرتهای زیرسلطه» است.
ابنخلدون میگوید: از آنجا كه در نهاد انسان همواره اعتقاد به كمال و برتری قوم غالب وجود دارد، بنابراین ملت زیر سلطه یا شكستخورده همواره قوم غالب را برتر میپندارد. در این شرایط برخی افراد قوم مغلوب گمان میكنند كه برتری قوم غالب به خاطر ارزشها، باورها و آداب و رسوم ایشان است و به سبب این فكر، كمتر به عامل اصلی غلبه و تسلط آنها بر خود، یعنی كار و كوشش و دلاوری و قدرت آنها توجه میكنند. بنابراین میپندارند همین شكل و شمایل و آداب و هنر و رسوم و پوشاك و خوراك قوم غالب است كه آنها را به این غلبه رسانده است. ابنخلدون میگوید: به خاطر همین اعتقاد است كه قوم مغلوب در اكتساب كلیهی آداب و شئون قوم غالب میكوشد و سعی میكند كه در همهی این موارد به قوم غالب تشبه بجوید. او میگوید قوم مغلوب كه مرعوب آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شده است، گمان میكند كه قوم غالب در پرتو عادات و رسوم و شیوهی زندگی به این برتری رسیده است و به همین علت در نوع لباس، مركوب، سلاح و در چگونگی پوشش و شكل و رنگ آن همواره از قوم غالب پیروی میكند و بلكه در همهی آداب و شئون زندگی به آن قوم تشبه میجوید.
ابنخلدون بیش از ۴۰۰ سال پیش به مسألهی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطهی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل كرده است. از آنجا كه در نهاد انسان همواره اعتقاد به كمال و برتری قوم غالب وجود دارد.
تحقیر میكردند تا مسلط شوند
نكتهای كه ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است كه سه ركن سیاست، فرهنگ و اقتصاد در چرخش زندگی بشر رابطهای متقابل دارند. یعنی جامعهای متوازن است كه فرهنگ، سیاست و اقتصاد آن با هم رابطهای متوازن داشته باشند. هرگاه یكی از اینها دستخوش تغییر شود، خودبهخود دو عنصر دیگر نیز به گونهای با این عنصر به چالش كشیده میشوند تا دوباره به توازن برسند و جامعه بتواند رفتار متناسب و متوازنی بروز دهد. كشور ما در دورههای پیش از استعمار در هر سطحی از رشد تاریخی، اجتماعی و اقتصادی كه بود، اما مجموعاً عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی متوازنی داشت. بنابراین هیچگونه بحران هویتی یا احساس حقارت و مرعوبیتی هم وجود نداشت.
با ورود استعمار به ایران این موازنه بر هم خورد و این تغییرات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، كشور را با چالش مواجه كرد. اما هدف استعمار از ورود به ایران و ایجاد این چالشها چه بود؟ نظام سرمایهداری اروپا به دنبال بازار مصرف برای فروش تولیدات انبوه خود بود. در واقع وقتی میخواست تولیدات انبوهش را به دیگر كشورهای زیر سلطهی خود منتقل كند، باید شرایط و مقدماتی را فراهم میكرد. این شرایط و مقدمات چه بود؟ اول باید بتواند نظام سیاسی آن كشورها را با خودش همراه و همسو كند؛ همان كاری كه در دورهی قاجار انجام دادند و بعد از آن نیز با بر سر كار آوردن حكومت پهلوی ادامه دادند.
دوم اینكه آنها باید نظام ارزشها و باورهای یك جامعه را دگرگون و متناسب با ارزشهای خود میكردند تا آن جامعه برای آنها و تولیداتشان ارزش قائل میشد و در ذهنش این تولیدات نسبت به تولیدات خودش رجحان پیدا میكرد.این است كه قدم بعدی استعمار، استفاده از مستشاران بود؛ چه در قالب جهانگرد و دیپلمات و چه در كسوت مستشار فرهنگی و مسیونرهای مذهبی. همهی اینها اصولاً كارشان این بود كه بستر فرهنگی را برای مصرف كالای خارجی در جامعه ایجاد كنند و با تحقیر كردن یك جامعه و نظام ارزشها و باورها و اعتقادات آن،به طور كلی شیوهی معیشت و زیرساختهای زندگی در آن را زیر سؤال ببرند. در چنین فضایی بود كه میتوانستند سلیقهها را به سمت استفاده از كالای خارجی سوق دهند.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif ۱۵۰ سال كشمكش اسلام سیاسی و تفكر غربی
اصولاً نظام سلطه و استعمار در طول تاریخ همیشه درصدد بوده تا با نفوذ در دولتمردان، مستشاران، دیپلماتها و مسیونرها، اهداف خود را در بسترسازی اقدامات سلطهگرانهاش محقق كند. همچنانكه وقتی كشور ما از نظر صنعتی از كشورهای اروپایی عقب افتاد، برخی از افراد در پاسخ به این پرسش كه چه باید كرد تا ایران ما دوباره به آن شأن تاریخی و تمدنی خودش بازگردد، تحت تأثیر افكار غربی پیشنهاد میدادند كه ما باید از هر آنچه كه خود داریم، دست بكشیم و نسخهی بدون دخل و تصرف غرب را برای توسعهی كشورمان به كار بگیریم. بنابراین به طور طبیعی برخی افراد داخل كشور هم تحت تأثیر سلطهی قدرت استعماری غرب به این گفته و فكر اعتقاد پیدا میكردند و آن را راه سعادت و نجات كشور میدانستند.
در این مدت علمای شیعه همواره كوشیدهاند كه با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان مبارزه كنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم كشور با ایجاد تعاونیها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید كالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطهی غرب پرداختند.
از این رو نفوذ و رسوخ به درون نظام آموزشی و فرهنگی و دانشگاههای كشورهای تحت سلطه با هدف تربیت عناصر غربگرا و بسط افكار غربی در عرصههای فكری، فرهنگی و آموزشی، همچنین نفوذ به عرصههای نشریات، مطبوعات و كتاب و امور اجرایی و مدیریتی كشور، از اهداف اصلی نظام سلطه بوده است. آنها سعی میكنند تا در این صحنهها به عنوان مروج نظام ارزشی قدرت برتر ایفای نقش كنند؛ اتفاقی كه باعث شد كشور ما طی بیش از ۱۵۰ سال درگیر كشمكش بین اسلام سیاسی و تهاجم فرهنگی غرب برای ورود و اِعمال سلطهی اقتصادی و فرهنگی باشد.
از اوایل دورهی قاجاریه یك رویارویی بین قدرت استعماری غرب و اسلام سیاسی در ایران شكل گرفته است. در این رویارویی عدهای بر طبل خودباختگی و ترجیح غرب و فرآوردههای آن كوبیدهاند و عدهای بر شعار بازگشت به خویش و تكیه بر خود و تزكیه و كارآمدسازی و روزآمدسازی عناصر فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تأكید كردهاند.
بالاخره هم دیدگاه اسلام سیاسی كه در واقع دیدگاه مراجع و علمای دینی و بدنهی مسلمان جامعهی ایرانی بوده، توانست در برابر بیش از ۱۵۰ سال هجمهی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دیدگاه غربی كه مورد حمایت شاهان مستأصل و وابسته و قدرتهای خارجی بود، مقاومت كند و با رهبری مراجع دینی و با پشتوانهی حمایتی ملت مسلمان ایران در موضوعات گوناگونی مانند قرارداد رویتر، واقعهی رژی و نهضت مشروطه دیدگاه غربی را شكست دهد.
اصولاً تكنیك اقتصادی غرب برای به زانو درآوردن كشور ما این بوده است كه كالاهای خود را با كیفیتی بهتر و قیمتی مناسبتر به جامعهی ما عرضه كنند و حتی به دولتها فشار بیاورند كه این كالاها را از عوارض گمركی معاف كنند تا راحتتر و ارزانتر به فروش برود. متقابلاً نیز در 150 سال اخیر بخش مهمی از كاركرد علمای دینی كشور ما همانا رهبری جامعهی اسلامی برای رهایی از سلطهی غرب بوده است.
در این مدت علمای شیعه همواره كوشیدهاند كه غیر از عرصهی سیاسی، با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان نیز مبارزه كنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم كشور با ایجاد تعاونیها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید كالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطهی غرب پرداختند.
اصولاً تكنیك اقتصادی غرب برای به زانو درآوردن كشور ما این بوده است كه كالاهای خود را با كیفیتی بهتر و قیمتی مناسبتر به جامعهی ما عرضه كنند و حتی به دولتها فشار بیاورند كه این كالاها را از عوارض گمركی معاف كنند تا راحتتر و ارزانتر به فروش برود. متقابلاً نیز در 150 سال اخیر بخش مهمی از كاركرد علمای دینی كشور ما همانا رهبری جامعهی اسلامی برای رهایی از سلطهی غرب بوده است.