به گزارش مشرق به نقل از برنا، سعيد احمدزاده، از عناصر ايراني فعال کمونيست مقيم نروژ در روز 29 شهريور 89 در شهر اسلو، همسر مراکشي 37 ساله (پرستار) و نوزاد چهارده روزه اش را در منزل خود خفه کرده و به قتل رساند. سپس دو دختر خردسالش نسرين 7 و نرمين 9 ساله را از مدرسه به بهانه پيک نيک فراخواند و آنان را نيز در روز 30 شهريور کشت و در عمق 13 متري يک درياچه انداخت و آن گاه به زندگي خود پايان داد.
سعيد احمدزاده 41 ساله که از اکراد ايراني است، حدود 20 سال قبل از طريق عراق به نروژ آمده بود. وي پنج سال در يکي از شعبات اداره پليس شهر اسلو به عنوان نظافت چي ساختمان مشغول کار بود و هم زمان تاکسيراني نيز مي کرد. او قرار بود از دهم شهريور 89 کلاس تاکسي راني "اسلو" را بگذراند و پس از آن شروع به کار کند که بنا به اطلاع پليس اين دوره را آغاز نکرد.
اين در حالي است که گزارشات موجود از نروژ حاکي از وضعيت نابسامان روحي –رواني پناهندگان است. احمدزاده از پناهندگان قديمي نروژ است و لذا در چنين شرايطي بروز اينگونه فجايع در ميان پناهندگان، بهخصوص افرادي که به تازگي وارد نروژ مي شوند، دور از انتظار نيست.
همچنين دولت نروژ همزمان که سابقه رفتار تبعيض آميز و غير انساني با خارجيان و پناهندگان کشورهاي ديگر را دنبال مي کند، سياست سوء استفاده از پناهندگان در مقاصد سياسي به ويژه اخيرا حمايت از فتنه سبز و ادعاهاي حقوق بشر عليه کشورمان را در دستور کار خود قرار داده است و در واقع مسوول بروز چنين جنايات ضدبشري و مغاير با حقوق بشر است. مقامات نروژي در موضعي انفعالي و براي کاستن از فضاحت بهبار آمده، اخبار اين واقعه تلخ را به گونه اي مبهم و محدود منعکس کردند.
در همين حال، مقامات اداره پناهندگي نروژ مانند بسياري از کشورهاي ديگر اروپايي، در برخورد با متقاضيان پناهندگي ايراني، سعي در تشويق پناهندگان و تشديد فعاليت هاي ضدانقلابي و سندسازي دارند.
بر اساس اين گزارش برخي از افرادي که خود شاهد شرايط نابسامان پناهندگان در نروژ بوده اند، اظهاراتي داشته اند که مطالب فوق را تأييد مي کند که به 2 مورد آن مي پردازيم:
آقاي "ح.ق" 29 ساله که پس از ماجراي فتنه سبز در سال 88 به قصد اخذ پناهندگي به نروژ آمده، در مورد وضعيت پناهندگان در يکي از کمپ هاي شهر اسلو مي گويد: به ما مي گويند فعاليت هايتان براي اخذ پناهندگي کم بوده است (تحريک به تشديد فعاليت هاي ضدانقلابي) براي دادن پناهندگي مدارک مستند مي خواهند، انگار کسي که خانه و کاشانه را رها مي کند، مي تواند فيلم و سند با خود بياورد، مگر همه "شرين عبادي" هستند که با جايزه صلح نوبل بيايند، مگر همه ديپلمات هستند که بعد از 30 سال همکاري، تازه پناهنده شوند و بلافاصله هم پذيرفته شوند.
آقاي "پ.ب" که چهار سال مقيم کمپ پناهندگان در اسلو بوده نيز از وضعيت نابسامان کمپ ها، بهخصوص وضعيت رواني پناهندگان مي گويد: 8 خانواده در 2 بلوک که در هر بلوک 2 خانواده زندگي مي کنند، در هر طبقه 7 اتاق براي مجردهاست 14 زن مجرد و 14 مرد مجرد در اين کمپ زندگي مي کنند که اهل کشورهاي سومالي، اتپوپي، اريتره، افغانستان، اروپاي شرقي و ... هستند. موقعيت بهداشتي در اين اردوگاه افتضاح است. هر 14 اتاق دو حمام و دو توالت مشترک دارند که شب ها حتي رهگذرها هم مي توانند از اينها استفاده کنند.
وي مي گويد: رابطه پناهنده ها با هم خوب نيست، برخورد زياد است. پناهندگان روانياند و اگر مثلا من به آشپزخانه بروم و پرسشي کنم، ممکن است که قابلمه را به سوي من پرت کنند. اينجا بيش از اين که کمپ باشد، شبيه به يک مرکز رواني است. همه انگار که دشمن هم هستند و نروژي هاي شهر هم اصلا از ما فرار مي کنند. انگار که ما واقعا رواني هستيم و ديوانه که از ما دوري مي کنند.
اين پناهنده به کشور نروژ ادامه مي دهد: دخترها در بلوکي هستند که مثل زندان است، اصلا با کسي حرف نمي زنند و يک دختر ايراني هم در ميانشان است. ترس و فرار از يکديگر يکي از مشکلات ماست.
وي مي افزايد: همه از نظر رواني حالشان خوب نيست، از امکانات اجتماعي و ارتباطي مثل اينترنت، تلويزيون، و ... محروميم. کاري مي کنند که ما با بيرون در ارتباط نباشيم و بيخبر از دنيا باشيم. خودمان هم حتي اگر بخواهيم تهيه کنيم به ما اجازه نمي دهند (اين مسأله از مصاديق نقض حقوق بشر است) در اردوگاه پناهندگي Skistua Mottak شهر "نارويک" انسانيت مرده است و گويا خدا نيز اين همه بيمهري را نمي بيند. اين اردوگاه از ياد مقامات نروژي رفته است. تنها مدرک شناسايي ما کارت بهداشتي است که روي آن شماره اي دارد و در کمپ هم با همان شماره شناسايي مي شويم.
اين پناهنده به کشور نروژ مي گويد: بين پناهندگان هم فتنه راه مي اندازند، مثلا يکي که قديميتر است، امکاناتي به او مي دهند که بين پناهندگان اختلاف بياندازند. يعني هم سوء استفاده کاري مي کنند، ماهي 400 کرون دستمزد براي کاري سنگين و يا دادن کارت باشگاه يا قول هايي که اجرايي نمي شود.
وي تأکيد مي کند: در يک کلام اينجا مثل زندان است و براي ما تبعيد در تبعيد درست کرده اند. آخرين خبر اين است که دولت نروژ طرحي دارد براي ساختن کمپ هاي بسته که همين ارتباط اندک را هم محدود کنند. يعني کساني که جواب منفي مي گيرند بايد در زنداني زندگي کنند و از دنيا هم بي خبر باشند. دولت نروژ اگر مثل روس ها رسما اعلام کنند که ما پناهنده نمي گيريم من و امثال من هم اينجا نمي آييم که براي نروژ پرستيژ داشته باشد. ماها قربانيان ادعاي حقوق بشري نروژ هستيم.
اين پناهنده به کشور نروژ در پايان خاطر نشان مي کند: کل پناهندگان ايراني در اين اردوگاه 6 نفر هستند. خودم مي خواهم به يونان بروم، چون من از يونان وارد نروژ شده ام و پليس مي تواند مرا به آنجا بفرستد. يکي هم از اسلو پس از آتش زدن کمپ آمده که خيلي مي ترسد، يکي هم 8 سالي مي شود که اينجاست، اهل اروميه است و معمولا در سکوت سنگيني روزگار را نظاره مي کند که سايه اي سنگين و سياه بر سرش کشيده است و مي گويد که از نظر مقامات نروژي کساني که 2 بار پاسخ منفي گرفته اند تا زماني که به کشور ديگر يا کشور خودشان برگشت داده شوند، مي توانند حتي اگر تا آخر عمر هم طول بکشد در کمپ بمانند؛ ولي از جا و غذاي محدود استفاده کنند.
بر اين اساس، مرور زندگي و دردنامه چند پناهنده با چنين مشکلاتي هرچند تلخ اما واقعيتي انکارناپذير است و آنچه در اين بين بيشتر قابل توجه و تأمل است اينکه چهطور در کشورهايي که ادعاي حقوق بشر آنها گوش عالم را به درد آورده، براي رسيدن به مقاصد سياسي اين همه بي عدالتي در حق انسان ها رخ مي دهد؟!!
مرور زندگي چند پناهنده با انبوه مشکلات هرچند تلخ است، اما بد نيست بدانيم چهطور در کشورهايي که ادعاي حقوق بشر آنها گوش عالم را به درد آورده، براي رسيدن به مقاصد سياسي چه خيانتهايي در حق انسانها رخ ميدهد.