«مادرم بيمار او بود؛ ما از شهرستان به تهران ميآمديم تا دکتر، مادرم را درمان کند اما با وجود صرف هزينههاي سرسامآور، سرانجام يک ماه قبل مادرم تحت عمل جراحي قرار گرفت اما زير عمل جان باخت . از همان زمان با کينهاي که از دکتر داشتم، تصميم به انتقام گرفتم. بنابراين اسلحه اي تهيه کرده و همراه دوستم به تهران آمديم تا نقشه قتل دکتر را عملي کنيم.»
اين اعتراف يکي از دو موتورسوار مسلح بود که در حمله شبانه به پزشک متخصص قلب و عروق دقايقي پس از خروج از مطبش در ميدان 53 نارمک با شيلک گلوله وي را به قتل رسانده بودند. او کسي نبود جز دکتر سرابي، متخصص قلب و استاد دانشگاه.
دکتر سرابي تنها پس از 24 ساعت از کشته شدن دکترعبدالرضا سودبخش، دانشيار دانشگاه علوم پزشکي تهران و متخصص عفوني در مقابل مطبش در بلوار کشاورز، مورد ضرب گلوله قرار گرفت و کشته شد.
ريحانه، دختر 21 ساله نيز چندي پيش به جرم قتل مرتضي، پزشک و جراح زيبايي دستگير شد.همچنين قبل از آن نيز يک ماما در منزل مسکوني خود در شهرک غرب تهران به قتل رسيد و عامل اين جنايت که جوان 20 سالهاي بود، 2 ساعت بعد دستگير شد.
***
اگر چه پس از اين قتل هاي به هم پيوسته، مسئولين امنيتي و انتظامي همواره تاکيد کردند که خبري از قتلهاي سريالي نيست ولي از منظر جامعهشناسانه همه آنها را مي توان در گروه خاصي قرار داد و بررسي کرد. در اين ميان اما اعترافات قاتل دکتر سرابي راه گشا بود و مي توانست جامعهشناسان و تحليلگران اجتماعي را به سمت و سوي يک نتيجه گيري واقع بينانه هدايت کند.
***
آنچه منجر شد در گذشت زمان، مواجهه با دکتر و بيمارستان به بدترين حال براي مردم تبديل شود، گذشته از فراگيري و تنوع بيماري ها، به نوع برخورد پزشکان و کادر درماني بيمارستانها با بيماران مربوط است. امروزه کمتر کسي را مي توان يافت که از رفتنش به بيمارستان يا مطب دکتر ابراز رضايت کند و از برخورد، رفتار، هزينه و رسيدگي به امور درمانياش گلهگي نداشته باشد. در اين وضعيت که رسيدگي به بيماران در بيمارستانهاي دولتي منوط به داشتن رفيق و رابطه و در بيمارستانهاي خصوصي قائم به داشتن جيبي پرپول است، وضعيت مطب هاي خصوصي که حرفي براي گفتن باقي نمي گذارد.
حالا - از برخي متعهدين که بگذريم- جمع قابل توجهي از پزشکان، سوگند خود را فراموش کرده اند و آن را نهايتا يک امر تشريفاتي مي دانند که براي گرفتن مدرک به آن نياز دارند. ديگر مهم نيست که سوگند خورده اندکه: از خيانت و تضييع حقوق بيماران به طور جدي پرهيز کنم . نسبت به حفظ اسرار آنان جز در مواقع ايجاب ضرورت شرعي پايبندي کامل داشته باشم و خدا را در همه حال حاضر و ناظر شئون خود بدانم...
اينگونه است که برخي با تحمل درد و رنجشان، مجبورند تضييع حقوقشان را هم شاهد باشند و وقتي سازمان نظام پزشکي براي جبران مافات کمکشان نکند، دست به سلاح گرم و سرد مي برند. تقريبا کسي را نمي توان يافت که خاطره تلخي از مواجهه با دوا و دکتر نداشته باشد و با خواندن اين چند خط، عرق سرد بر بدنش ننشيند!
همين است که وزير بهداشت و درمان درباره امنيت اساتيد پزشکي و کادر درماني مي گويد: در حال حاضر در بيمارستانها نگهبان و حراست وجود دارد، اما در مطب پزشکان و مراکز درماني ديگر امکانات حفاظت وجود ندارد... رييس کل سازمان نظام پزشکي کشور هم معتقد است:دستگاه قضايي و امنيتي کشور بايد مراقبتهاي بيشتري را در رابطه با مطبها و مراکز پزشکي داشته باشند... و اين يعني روند کنوني به سمتي ميرود که پزشکان به جاي نزديک شدن به بيماران براي شنيدن بي واسطه آلامشان، بايد از شرکت هاي امنيتي خصوصي، باديگارد استخدام کنند و در نتيجه اين کار بر تعرفه هاي پزشکي هم تاثير مستقيمي خواهد داشت!
آنها که سن و سالي ازشان گذشته يادشان هست که آرزوي اصلي پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها براي فرزند ها و نوه هايشان، تا چندسال پيش ازدواج و خوشبختي و عاقبت به خيري بود ولي حالا چند سالي است که بهترين دعا شده: «ان شاءالله کارِت به دکتر و بيمارستان نرسد!»<BR> ميثم