محمد رضا هدایتی گفت: «قهوه تلخ» يك پروژه كار آفرين بوده و چهار هزار نفر از كنار اين پروژه شغل دارند. از 150 نفري كه در لوكيشن هستند بگيريد تا كسي كه در كارخانه سي‌دي را در وَلت مي‌گذارد يا آنكه پاكت‌ها را بسته‌بندي مي‌كند.

به گزارش مشرق، شايد خيلي‌ها هنوز ندانند «پسر‌عمه‌زا» با آن صداي خاص و تند تند حرف زدن بچه‌گانه‌اش، دست‌پخت محمدرضا هدايتي‌اي است كه نقش انواع و اقسام پيرمرد را در سريال‌هاي مهران مديري بازي كرده؛ از طغرل پاورچين تا جهانگيرشاه دلو در قهوه تلخ. او اين‌ روز‌ها با «كلاه‌قرمزي هوووو...» گفتن‌‌هايش دوباره سر زبان‌ها افتاده و همين باعث مي‌شود فكر كنيم اگر كسي او را در خيابان ببيند به جاي «سلام»، يك «محمدرضا هوووو»ي ‌كِشدار تحويلش مي‌دهد!

صحبت با هدايتي يك پيش‌فرض جالب داشت كه كمي باعث استرس شده بود و آن اينكه مي‌گويند: «كمدين‌ها اكثرا بداخلاق هستند»!

گفت‌وگويي كه در زير مي‌خوانيد حاصل گپ خودماني ايسنا با محمدرضا هدايتي است كه برعكس تصور موجود نسبت به كمدين‌ها، اصلا بداخلاق نيست! او در كل گفت‌وگو خيلي راحت صحبت كرد و به پرسش‌هاي باربط و بي‌ربط درباره پسرعمه‌زا، ايرج طهماسب، حميد جبلي، مهران مديري، قهوه تلخ و ... پاسخ داد.

آقاي هدايتي، صحبت را از اينجا شروع كنيم كه اصلا چگونه وارد بازيگري شديد؟

من در مركز هنرهاي نمايشي زاهدان تئاتر كار مي‌كردم. البته از 10 سالگي در تئاتر بودم اما كار جدي‌ام از سال 70 در مركز هنرهاي نمايشي زاهدان آغاز شد. آنجا دو اثر را به جشنواره آورديم و من با آن آثار، بازيگر اول جشنواره شدم. همين عاملي شد كه به تهران فكر كنم. در همان سال‌ها كه تئاتر به جشنواره مي‌آورديم، يكسري دوست پيدا كردم كه به واسطه حمايت آن‌ها توانستم به بازي جلوي دوربين راه پيدا كنم.

همان سال‌هاي اولي كه به تهران آمدم، با دانشجويان تئاتر كار مي‌كرديم و حتي يك بار هم با آقاي زنجان‌پور و مودبيان كار كردم. بعد از اين‌ها با آقاي مديري آشنا شدم.

از اينجا به بعدش ديگر با مهران مديري در سرازيري موفقيت افتاديد...

راستش اصلا نمي‌خواستم با كمدي شروع كنم تا آنجا كه به سختي پذيرفتم با كمدي فعاليت جدي‌ام را آغاز كنم. در همه تئاتر‌هايي كه كار كرده بودم، نقش كمدي نداشتم و فكر نمي‌كردم كه بتوانم در اين زمينه موفق شوم ولي شدم و الان هم راضي هستم. واقعا بايد بگويم من خيلي آدم خوش‌شانسي بودم كه با مهران مديري كار كردم. اگر آغاز فعاليتم با او نبود، انقدر ديده نمي‌شدم. در واقع با مهران مديري ديده شدم كه كارگردان بزرگي مانند آقاي جعفري جوزاني نقش جدي و خوبي را در سريالي عظيمي مانند «در چشم باد» به من داد.

هيچ چيز بين پسرعمه‌زا و پيرمرد‌هايي كه در سريال‌هاي مهران مديري نقش‌ آنها را به خوبي ايفاء كرده‌ايد، مشترك نيست. دقيقا مي‌خواهم بگويم هيچ ربطي به هم ندارند. چه شد كه از تيم ايرج طهماسب و حميد جبلي سر درآورديد؟

آشنايي با ايرج طهماسب يكي ديگر از شانس‌هاي بزرگ زندگي من است. او و حميد جبلي الان ديگر جزو بهترين دوستان من هستند.اواخر سال 87 يك روز حبيب رضايي با من تماس گرفت و گفت كه آقاي طهماسب خواسته كه به دفتر بيايي و براي يك كار عروسكي تست بدهي، من هم رفتم. آنجا آقاي طهماسب گفت تلويزيون از ما مي‌خواهد پس از سال‌ها دوباره كلاه‌قرمزي را روي آنتن ببريم و ما هم يك عروسك به نام «پسرعمه‌زا» را به جمع‌مان اضافه كرده‌ايم و مي‌خواهيم صدايش را شما بگويي‌، من هم گفتم با كمال ميل!

پس از آن، يك ماه هر روز ما و عروسك‌‌گردان‌ها با هم تمرين مي‌كرديم و صداهاي مختلف را روي عروسك‌ها مي‌گذاشتيم تا سرانجام، آقاي طهماسب گفت اين خنگ‌بازي‌‌، خنده‌ها و «ها» گفتن را براي «پسر‌عمه‌زا» نگه‌دار.

دو سه روز اولي كه «كلاه‌قرمزي 88» را ضبط مي‌كرديم، صدايم اين كه الان هست، نبود و بيشتر شبيه كلاه‌قرمزي صحبت مي‌كردم. آن اوايل پسرعمه‌زا حتي صحبت هم نمي‌كرد اما هرچه كردم ديدم نمي‌توانم حرف نزنم! و همين شد كه يواش يواش عروسك زبان بسته‌، زبان باز كرد و به اين وضعيتي كه امروز مي‌بينيد، افتاد!

براي ما كه كلاه‌قرمزي بخشي از كودكي يا نوجواني‌مان را تشكيل مي‌دهد، حتي قرار گرفتن كنار اين عروسك هم جذاب و هم هيجان دارد. اين هيجان در بين تيم هم وجود دارد؟

من آدمي هستم كه تمام وقتم را يا در دفتر روي آلبوم‌هايم كار مي‌كنم، يا جلوي دوربين هستم و يا در خانه. در واقع بايد بگويم دفتر «صحرا فيلم» (دفتر تهيه‌كننده مجموعه‌هاي تلويزيوني و سينمايي كلاه‌قرمزي) تنها دفتري بود كه ترجيح مي‌دادم وقتم را آنجا بگذارنم و از وجود ايرج طهماسب و حميد جبلي لذت ببرم، آن‌ها دنياي تجربه هستند.

جبلي يك هنرمند عجيب و غريب است! شايد باورتان نشود اما عكاس خيلي خوبي است كه حتي از قبل از انقلاب هم عكاسي مي‌كرده اما يك بار هم نمايشگاه نگذاشته است. مجسمه مي‌سازد، نقاش خوبي است و خيلي چيز‌هاي ديگر؛ كلا حميد جبلي خيلي تجربه دارد. يا تنها يك حرف ايرج طهماسب باعث شد من آلبوم موسيقي‌ام را براي قشر نوجوان كار كنم، او يك روانشناس واقعي است.

مي‌توانيد بگوييد طهماسب چه گفت يا اينكه خصوصي است؟!

طهماسب مي‌گفت روي بچه‌ها كار كنيد. اگر براي بچه‌ها كار كنيد، فرد وقتي هنوز بچه است، طرفدارت مي‌شود؛‌ بزرگ شد باز هم طرفدارت است‌؛ بچه‌دار ‌شد طرفدارت است و اتفاقا بچه‌اش هم طرفدارتوست و همين‌طور تا آخر عمر طرفدار داري. يعني همين كاري كه او با كلاه‌قرمزي و پسرخاله انجام داد.

واقعا فكر مي‌كنيد چرا جذابيت كلاه‌قرمزي در تمام اين سال‌ها كم نشده است؟

مغز متفكر مجموعه كلاه‌قرمزي طهماسب است. او كودك را خوب مي‌شناسد و اگر بهتر بگويم يك روانشناس كودك است. مثلا ما كه بزرگ شده‌ايم ديگر نمي‌فهميم لذت ديدن يك توپ پلاستيكي يا بادكنك براي بچه چقدر زياد است. ما ديگر از ديدن توپ پلاستيكي لذت نمي‌بريم. اما شما همين توپ را داخل دكور بگذاريد كه نتواند آن را بردارد، بچه از حسرت آن توپ كه نمي‌تواند بَرَش دارد ديوانه مي‌شود. اين‌ها حرف‌هاي طهماسب است.

مي‌خواهم بگويم،‌ اين چيزها را ما فراموش كرده‌ايم اما طهماسب خير. به همين دليل كاري كه مي‌كند، مي‌گيرد و هم بچه‌ها و هم بزرگ‌ترها دوستش دارند. كلا به نظرم كارهاي كودكي كه نمي‌گيرد خلأ روانشناسي كودك دارد وگرنه شما مي‌بينيد، فلان عروسك قيافه بامزه و بانمكي دارد، صدايش هم خوب است، پس چرا نمي‌گيرد؟ چون بچگي‌اش كم است.

البته ما هم در كلاه‌قرمزي عروسك‌هايي داريم كه براي بزرگ‌ترها طراحي شده‌اند مانند آقاي همساده يا فاميل دور (البته فاميل دور خودش بچه‌اي است كه سبيل دارد!) اما اين‌ها همه كنار كلاه‌قرمزي جمع مي‌شوند كه سوپر استار جمع است و اتفاقا بخش كودكي كار هم روي او سوار شده است.

به قول شما «كلاه‌قرمزي» سوپراستار جمع است و حميد جبلي صداپيشگي‌اش را دارد و بداهه‌هاي خلاقانه مي‌گويد. از سوي ديگر مي‌گوييد مغز متفكر جمع، ايرج طهماسب است. واقعا كداميك بيشتر باعث شدند كه كلاه‌قرمزي به اينجا برسد؟

جبلي خيلي در كار دخيل است و نظر مي‌دهد. واقعا اين دو نفر با هم هستند، اما بگذاريد يك مثال بزنم. فيلم‌هاي كه حميد جبلي ساخته را مرور كنيد: «خواب سفيد»،‌ «پسرمريم». فيلم‌هاي جبلي تقريبا فيلم‌هاي روشنفكري است و مخاطب خاص‌تري دارد. در واقع دغدغه‌اش آن تيپ فيلم‌سازي است اما طهماسب خير. طهماسب فيلم‌هايش عاميانه‌تر و سرگرمي‌‌ساز‌تر است.

به همين دليل در كلاه‌قرمزي من نقش طهماسب را در طراحي شخصيت‌ها بيشتر ديدم. يعني مثلا مي‌گويد اين بار آدمي را بياوريم كه هرچه بلا به سرش مي‌آيد بخندد، ايده‌‌اش شد «آقاي همساده» و گرفت.

آقاي هدايتي! يكي از ويژگي شخصيت‌هايي كه شما تاكنون بازي كرده‌ايد، تكه كلام‌هايي بوده كه اتفاقا در بين مردم خيلي رواج پيدا كرد. «هااا» گفتن‌ها كش‌دار پسرعمه‌زا هم خيلي گرفته است. ايده اين تكه‌كلام‌ها با خودتان است يا كارگردان؟

ما در كلاه‌قرمزي، همه با هم مي‌نشينيم و موضوع و داستاني را انتخاب مي‌كنيم و سپس صداپيشه‌ها درباره آن موضوع شروع به حرف‌زدن مي‌كنند. اگر حاصل كار خوب شد آن را پرورش مي‌دهيم اما اگر نه مي‌گذاريمش كنار. اما در كل ديالوگ كتبي نداريم و همه حرف‌هايي كه رد و بدل مي‌شود بداهه است؛ يعني هرچه ذهن چرندگوتري داشته باشي موفق‌تر هستي. به همين دليل، عروسك‌هايي مانند «فاميل دور» يا «آقاي همساده» گل مي‌كنند.

«هااا» گفتن‌ها از كجا آمد؟

همان زمان كه تمرين مي‌كرديم، براي پسرعمه‌زا تكه كلام‌ها را گفتم اما رد شدم و فراموش كرده بودم اما طهماسب يادش ماند و گفت اين خوب است، نگهش‌دار. طهماسب مي‌گفت خوب مي‌شود اگر كسي پسرعمه‌زا را صدا زد به‌جاي جواب بگويد «ها»! يا وقتي خودش را به نفهمي مي‌زند هم بگويد «ها، ها، ها». در واقع همه تكه‌كلام‌ها همكاري مشترك است، همه با هم نظر داده‌ايم تا شخصيت شكل بگيرد. يعني همه با هم كمك مي‌كنيم تا چارچوب شخصيت‌ مشخص ‌شود و پس از آن ديگر تو مي‌شوي نگهبانش كه مي‌تواني در آن قالب، بداهه بگويي.

در كارهاي مهران مديري هم همينطور است؟

خير. در كارهاي مهران مديري‌، تكه‌كلام‌ها ناگهاني و به صورت بداهه شكل مي‌گيرند. خوبي كارهاي مديري اين است كه مي‌تواني حاصل كارت را همان شب از تلويزيون ببيني. يعني مي‌بيني كه اين بداهه خوب بود يا نه. اگر خوب بود نگهش مي‌داري و اگر نبود مي‌اندازي دور.

اما بگذاريد يك راز كمدي را براي‌تان بگويم: «تكرار،‌ تكرار، ‌تكرار». مثلا شما اگر در فواصل مختلف يك كلمه را تكرار كني در نهايت باعث مي‌شود مردم از خنده روده‌بُر شوند! امتحانش كنيد، مي‌گيرد! تكرار زياد يك كلمه، ‌آن را به هويت كاراكتر متصل مي‌كند. من در اكثر كارهايم تكه كلام داشتم به جز «قهوه تلخ» كه عمدا نخواستم تكه كلام داشته باشم.

صداپيشگي و كار كردن با عروسك‌گردان براي‌تان سخت‌تر بود يا بازي جلوي دوربين؟

كار عروسكي سخت‌تر است. چون وقتي شما جلوي دوربين هستي تمام اجزاي بدنت را در اختيار مي‌گيري؛ از ميميك صورت و نگاه كردن گرفته تا حركت فيزيكي اندام، اما در كارهاي عروسكي اصلا اين طور نيست. شما فقط صدا را مي‌گويي و فرد ديگري عروسك‌گرداني مي‌كند و گاها بين تو و عروسك‌گردان چند متري فاصله وجود دارد. حتي شايد گاهي اصلا مجبور شوي عروسكت را از مونيتور پشت صحنه نگاه كني. اين‌ها كار را سخت مي‌كند.

هماهنگي صداپيشه و عروسك‌گردان هم بايد سخت باشد.

بله. بگذاريد با يك مثال توضيح بدهم. ممكن است عروسك‌گردان هنگام ضبط برنامه حركتي انجام دهد كه در ذهن من نباشد. طبيعتا نمي‌شود بگويم حالا صبر كنيد كه من فكر كنم و ببينم متناسب با اين حركت چه بايد بگويم! صداپيشه بايد همان جا و في‌البداهه ديالوگي مناسب را بگويد. اين مساله براي عروسك‌گردان هم وجود دارد. در كارهاي بداهه ممكن است من چيزي بگويم كه اصلا در ذهن عروسك‌گردان نباشد، حالا او بايد درجا حركتي را متناسب با ديالوگ من طراحي كند، طوري كه بيننده فكر كند عروسك‌گردان و صداپيشه يك‌نفر هستند، اين خيلي سخت است.

حالا انصافا بخش صداپيشگي‌اش سخت‌تر است يا عروسك‌گرداني؟

عروسك‌گرداني بسيار بسيار سخت است. اگر بخواهم راستش را بگويم واقعا كارشان سخت‌تر از صداپيشه‌هاست. صداپيشه‌ها روبروي ميكروفن مي‌نشينند و يك ليوان آب هم جلوش است اما عروسك‌گردان زجري مي‌كشد بنده خدا! هرچه عروسك پرحرف‌تر باشد، بيشتر زجر مي‌كشد.

عروسك‌گردان پسرعمه‌زا كه بود؟

عروسك‌گردان پسر‌عمه‌زا امير‌ سلطان‌احمدي و عروسك‌گردان كلاه‌قرمزي خانم دنيا فني‌‌زاده بودند.

اين هماهنگي فوق‌العاده بين عروسك‌گردان و صداپيشه چگونه به دست مي‌آيد؟

با تمرين. آقاي طهماسب هميشه 10 ـ 15 روز قبل از آغاز كار، براي بچه‌ها تمرين مي‌گذارد تا شخصيت‌هايي كه كار مي‌كرديم يادمان بيايد و ارتباط بين صداپيشه و عروسك‌گردان دوباره شكل بگيرد.

باز هم مثالي در اين مورد مي‌زنم. به نظر من خانم دنيا فني‌زاده بهترين عروسك‌گردان در ايران است. حميد جبلي نفس مي‌كشد، ‌او به عروسك عكس‌العمل مي‌دهد، انقدر سريع. اين يعني چه؟ فني‌زاده ديگر با عروسكش يكي شده است و جانش جان عروسكي است كه پشت آن قرار گرفته.

كمي هم درباره «كلاه‌قرمزي و بچه‌ننه» بگوييد. استقبال مردم چطور بوده؟ كسي متوجه مي‌شود شما، صداپيشه پسرعمه‌زا هستيد؟

جالب است بگويم كه خيلي از مردم و حتي خيلي از همكارانم هنوز نمي‌دانند كه صداي پسر‌عمه‌زا براي من است! براي من جالب است كه همكارانم هم نمي‌دانند و وقتي متوجه اين موضوع مي‌شوند كاملا تعجب مي‌كنند.

درباره سوال‌تان پيرامون استقبال مخاطب هم، من بيشتر از طريق سايت اينترنتي‌‌ام، نظر مخاطبان را متوجه مي‌شوم. در كل درباره همه مجموعه‌هاي كلاه‌قرمزي تاكنون هيچ نظر آزار‌دهنده‌اي نشنيده‌ام. هرچه به گوشم رسيده مثبت و سرشار از انرژي بوده است.

يكي از نقد‌هايي كه مطرح مي‌شود، فارغ از درست يا غلط بودنش، درباره پايين آمدن كيفيت ديالوگ‌ها، هم‌بندي پلان‌هاي مختلف، موضوعات مطرح شده و ... در فيلم سينمايي «كلاه‌قرمزي و بچه‌ننه» در مقايسه با نسخه مجموعه تلويزيوني‌اش است. چيزي در اين‌باره شنيده‌ايد؟

اين اتفاقي كه در مقابل مجموعه تلويزيوني مي‌گوييد افتاده، طبيعي است. چون در نسخه تلويزيوني شما چندين قسمت مي‌بينيد و با آن جلو مي‌آييد.

مثلا در عيد امسال شما 13 قسمت كلاه‌قرمزي ديديد، اما در نسخه سينمايي فقط 90 دقيقه وقت داريم و بعد پرده را مي‌كشند و تمام. پس زمان زيادي براي چرند‌گويي و بداهه‌پردازي نيست. در نسخه سينمايي ما اصلا بداهه‌پردازي نداشتيم و كاملا براساس فيلمنامه جلو مي‌رفتيم چون بايد براساس يك زمان مشخص كار مي‌كرديم و فيلم را جلو مي‌برديم. حالا در قالب فيلمنامه من و حميد جبلي كمي ديالوگ‌ها را پس و پيش مي‌كرديم، اما زيادتر و كمتر نه. بنابراين من اسم اين اتفاقي كه گفتيد را افت كيفيت نمي‌گذارم، بلكه به نظرم اين خصوصيت مديوم سينماست.

البته فكر مي‌كنم شرايط كار در محيط استوديو خيلي راحت‌تر باشد تا در محيط باز، آن هم در زمستان شمال تهران.

بله دقيقا. «كلاه‌قرمزي و بچه‌ننه» از اين حيث خيلي فيلم سختي بود. كار عروسكي به خودي خود سخت است، حالا تصور كنيد كه لوكيشن‌هاي‌تان هم سخت باشد و شما بخواهيد در دل زمستان آن هم در هواي آزاد كار كنيد. هرچه لباس مي‌پوشيديم باز هم كم بود.

واقعا تصور كار كردن در آن سرما در شهرك دفاع مقدس يا در خانه خرابه روي تپه‌اي كه انتهاي بلور ارتش بود، خيلي سخت است. شايد باورتان نشود اما از پايين تپه تا بالاي آن كه لوكيشن خانه خرابه فيلم بود، حدود چهار درجه اختلاف دما داشتيم، اصلا يك وضعيتي! حالا من وقت داشتم كنار آتش بايستم اما شرايط عروسك‌گردان ها خيلي بد بود. بنده خداها مجبور بودند روي زمين به آن سردي و يخ زدگي دراز بكشند و كار كنند.

اما نتيجه كار خوب شده است...

بايد خوب مي‌شد. چون كار كلاه‌قرمزي است، 17 ـ 18 سال سابقه و طرفدار فراوان دارد، اين‌ها همه يك طرف. از طرف ديگر آقاي طهماسب سليقه‌ خاصي دارد و به راحتي از كنار سكانس‌ها و پلان‌ها نمي‌گذرد. آنچه مي‌گيريم بايد راضي‌اش كند، پس نتيجه بايد خوب مي‌شد.

خب! كمي هم برويم سراغ مهران مديري و «قهوه تلخ»‌. تيپ پيرمرد‌هاي سريال‌هاي مديري را بيشتر دوست داشتيد يا پسرعمه‌زا و شيطنت‌هاي بچه‌گانه‌اش را؟

(چند ثانيه‌اي فكر مي‌كند) واقعا نمي‌توانم انتخاب كنم چون هر كدام‌شان لذت‌هاي عجيبي به من داده‌اند، هركدام يك‌جور.

پسر‌عمه‌زا من را درمان كرد و به دوران كودكي برد. او باعث شد من دوران كودكي‌ام را كنكاش كنم كه ببينم چه چيزهايي را دوست داشتم، چيز‌هايي كه بعد از اين‌ همه سال فراموش‌شان كرده بودم. من با پسرعمه‌زا دوباره بچه شدم. به همين دليل است كه مي‌گويم نمي‌توانم انتخاب كنم. هر كدام از شخصيت‌هايي كه بازي‌ مي‌كنم را مردم بيشتر دوست داشته‌باشند، براي بالاتر مي‌رود.

حالا مردم كدام شخصيت‌تان را بيشتر دوست دارند؟

هر شخصيت طرفداران خودش را دارد.ببينيد! بحث اين است كه كلاه‌قرمزي از قبل بوده و من از شهرت و جا‌افتادگي تيم طهماسب ـ جبلي استفاده مي‌كنم (يا شايد اسمش را بگذارند سوء استفاده!) اما شخصيت‌هاي مديري از قبل ساخته نشده‌اند.

اما خود مهران مديري در طنز يك برند است.

بله. كاملا درست است اما كاراكترها در كارهايش تكرار نشده‌اند. ولي كاراكترهاي كلاه‌قرمزي سال‌هاست است كه اجرا مي‌شوند، يعني در ذهن مردم جا افتاده‌تر هستند.

وضعيت بخش‌ پاياني «قهوه تلخ» به كجا رسيد؟ تمامش نمي‌كنيد؟

ما يك بخش ديگر داريم كه آقاي مديري بايد بيايد تا بگيريم و پرونده قهوه تلخ بسته شود. ايشان الان سرصحنه فيلم‌برداري «قلب يخي» است و بايد صبر كنيم كه كمي سرش خلوت شود.

البته الان سري 34 «قهوه تلخ» وارد بازار شده است. سه مجموعه ديگر داريم تا سريال به پايان برسد. الان دو سري از سه سري باقي‌مانده آماده توزيع در بازار است. تا آن زمان هم احتمالا كمي سر مهران مديري خلوت‌تر مي‌شود و پرونده «قهوه تلخ» را مي‌بندد.

وقفه‌هايي كه در توزيع «قهوه تلخ» بود، باعث شده كه برخي بگويند شايد چند قسمت پاياني ساخته نشود.

انصافا «قهوه تلخ» مشكلات زيادي داشت كه يكي از آنها مشكل پروانه كار بود. وزارت ارشاد پروانه كلي «قهوه تلخ» را لغو كرد و از آن به بعد ما بايد قسمت به قسمت پروانه كار بگيريم.

سرجريان ورود شخصيت‌ها به زمان حال؟

من خيلي جريانش را نفهميدم چون روال‌ ما همان روال قبل بود. گويا سياست‌ها تغيير كرد و گفتند بايد براي هر قسمت پروانه جداگانه بگيريد. به اين ترتيب، آن‌ها هر قسمت را نگاه مي‌كردند و اگر اصلاحيه لازم داشت مي‌گفتند. سپس پروانه و مجوز تكثير مي‌دادند. اين خودش زمان زيادي مي‌برد چون اگر يك روز پروانه كارتان ديرتر صادر شود كارخانه، تكثير كار شما را يك هفته عقب مي‌اندازد. همه بدقولي‌هاي‌مان به اين دليل بود.

كلا «قهوه تلخ» پر از شايعه بود. حتي شايعات هنگام توقف پروژه تا جايي پيش رفت كه برخي مي‌گفتند مهران مديري دلزده و افسرده شده است. اين شايعات به گوش شما هم مي‌رسيد؟ اصلا شايعه بود يا واقعيت؟

بگذاريد براي‌تان ساده‌اش كنم. دليل همه اين «شايعات» اين بود كه وزارت ارشاد مجوز انتشار «قهوه تلخ» را كلا لغو كرده بود. يعني ديگر اصلا قهوه تلخي نباشد! هيچ كس هم نفهميد چرا. بعد از آن ماه‌ها دوندگي شد تا كار ادامه پيدا كند. بالاخره مردم قسمت‌هاي مختلف را خريداري و براي ديدنش وقت و هزينه گذاشته بودند. خيلي تلاش شد كه به احترام مردم كار دوباره از سر گرفته شود تا اينكه بالاخره گفتند مجوز مي‌دهيم اما قسمت به قسمت. اين پروسه 6 ماه طول كشيد و پروژه در اين مدت كاملا تعطيل بود.

در اين شرايط تصور كنيد پروژه به آن بزرگي هيچ بازگشت سرمايه‌اي نداشت تا بتواند ادامه پيدا كند.

مشكل ارشاد با احتمال انطباق برخي ديالوگ‌ها با شرايط روز جامعه بود؟

شايد بله. نمي‌دانم شايد هم نه. شايد برخي فكر كردند در اين كار خيلي پول درآمده است در صورتي كه اينطور نبود. تبليغات وسيع «قهوه تلخ» و ... هزينه‌هاي زيادي داشت.

گفته مي‌شد كه مهران مديري براي هر قسمت از «قهوه تلخ» چهار، پنج ميليارد تومان درآمد دارد!

(مي‌خندد) كاش در بياورد. كاش اين رقم‌ها باشد كه در آينده بتواند كاري كه باب ميلش است را بسازد. اما واقعا بايد به همه دوستان بگويم نه بابا رقمي كه مردم مي‌گويند خيلي رقم عجيب و غريبي است، اصلا از اين خبرها نيست و چنين پول‌هايي رد و بدل نمي‌شود.

بالاخره خيلي‌ها حساب و كتاب مي‌كنند كه پشت جلد قيمت زده‌ايد 2500 تومان و نتيجه مي‌‌گيرند كه نصف هر مجموعه سود است! كلا بايد در اين دو سال، كل تيم ميلياردر شده باشند!

نمي‌دانم چطور اين سوء تفاهم‌ها كنار مي‌رود. باور كنيد خيلي از بازيگرها مستاجر هستند. واقعا اين سوء تفاهم‌ها ما را از مردم دور مي‌كند. من همينجا اعلام مي‌كنم كه به خدا من هنوز هم مستاجرم و اصلا چنين پول‌هايي كه گاهي گفته مي‌شود، در سينما و تلويزيون رد و بدل نمي‌شود.

بگذاريد اين را هم بگويم. «قهوه تلخ» يك پروژه كار آفرين بوده و چهار هزار نفر از كنار اين پروژه شغل دارند. از 150 نفري كه در لوكيشن هستند بگيريد تا كسي كه در كارخانه سي‌دي را در وَلت مي‌گذارد يا آنكه پاكت‌ها را بسته‌بندي مي‌كند و ... يكبار آقاي گليان (يكي از تهيه‌كنندگان «قهوه تلخ») ليستي آورد كه بر اساس آن حقوق‌ها و دستمزد‌هايي كه بايد براي پروژه بدهد را حساب مي‌كرد. در آن ليست حدودا چهار هزار نفر اسم بود.

جداي از اين‌ها، فقط اجاره ساختمان محل لوكيشن‌ ما ماهيانه 20 يا 25 ميليون تومان است. تهيه‌كنندگان و سرمايه‌گذاران پروژه تازه از 5-6 سري قبل به سوددهي رسيده‌اند. يعني يكسال و اندي فقط و فقط هزينه كردند.

به عنوان پرسش آخر، براي كار كردن با مهران مديري راحت‌تر هستيد يا با ايرج طهماسب؟‌ مي‌گويند هر دو كمي بداخلاق هستند!

(مي‌خندد). نه بابا! اصلا بداخلاق نيستند! من با هر دو راحت هستم چون اجازه مي‌دهند هر كاري كه دوست دارم، جلوي دوربين بكنم.

هم مهران مديري و هم ايرج طهماسب در ژانر خودشان جزو بزرگان و افراد متبحر سينما و تلويزيون كشور محسوب مي‌شوند. بنابراين كار كردن با هر دو لذت بخش است.

مي‌گويند آنكه مي‌خندد يك درد دارد و آنكه مي‌خنداند هزار و يك درد. كمدين دردها را مي‌بيند و آن‌ها را براي ديگران تبديل به كاريكاتور و خنده مي‌كند. پس مي‌تواند فردي عميق‌تر و جدي‌تري باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس