به گزارش مشرق به نقل از فارس، «امیر دژاکام» نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر که در کارنامه هنری خود کارگردانی بیش از 40 اثر نمایشی را به یدک میکشد، پس از اجرای نمایش «نصرت خانوم مادرم و نوروز» که در نوروز 90 در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت، این روزها مجالی پیدا کرده تا اثر دیگری را به روی صحنه تئاتر بیاورد.
نمایش «ساقی» جدیدترین اثر اوست که در حال اجرا در تئاتر شهر است. فرصت را غنیمت شمردیم تا به بهانه نمایش «ساقی» گفتوگویی با دژاکام انجام دهیم که در ادامه از نظر میگذرد:
ایده نمایش «ساقی» از کجا شکل گرفت؟ این نمایش درباره چه موضوعی است؟
ایده نمایش «ساقی» تقریبا ده سال پیش در ذهن من شکل گرفت. نمایشنامه را نوشتم و چاپ کردم. «ساقی» یکی از دلمشغولیهای همیشگی من بوده است. هم از نظر شکل و هم از نظر مضمون، شکل اجرایی آن شبیهخوانی است اما منطبق بر نیازهای انسان معاصر و شکل ادبی آن قصه در قصه است و موضوع الهام گرفته از قصههای پردهخوانی است؛ قصههایی که درباره حضرت علی (ع) گفته شده است. من این قصهها را بسیار دوست دارم. برای نگارش آن از منابعی مانند نهجالبلاغه، تاریخ اسلام، فروغ ولایت، فرهنگ عامه و طومارها استفاده کردهام. در ابتدا نمایشنامه «عروسی جن» و بعد نمایشنامه «نامتعادل گنگ» را پیشنهاد داده بودم که تصویب نشدند.
چرا؟
شورای حمایت باید دلایلش را اعلام کند.
یعنی شورای حمایت دلایل را برای رد کردن نمایش شما اعلام نکرد؟
تنها گفتند طرح است و من باید تمام نمایشنامه را ارائه دهم تا بتوانند
اعلام نظر کنند؛ گفتم من حداقل سی نمایش را به این شکل روی صحنه بردهام.
اکنون چه اتفاق جدیدی افتاده که باید ناگهان نمایشنامه را کامل ارائه دهم.
من جزء کارگردانانی هستم که گاهی بر اساس طرح کار میکنم و آرام آرام
نمایشنامه مینویسم و گاهی نمایشنامه را کامل ارائه میکنم. بسیاری دیگر از
گروههای تئاتر ایران و جهان نیز بر اساس طرح کار میکنند و سپس نمایشنامه
را مینویسند.
البته واقعیت این است که تعدادی از دوستان مایل نبودند من کار کنم زیرا بنده را رقیب خود میدانستند یا حداقل این فکر در من ایجاد شده است. من گناهکارم چون کار میکنم و آنها بیگناهند چون کار نمیکنند. بر اساس این استدلال تمام تلاششان این است که آنها نیز گناهکار شوند. از بردن نام افراد پرهیز میکنم و ترجیح میدهم با خودشان رو در رو صحبت کنم. در بعضی موارد نیز صحبت کردهام.
بگذریم. سپس نمایشنامه «نامتعادل گنگ» را پیشنهاد دادم که یک اثر فولکلور
است. من به نمایشنامه «بلبل سرگشته» آقای نصیریان بسیار علاقه دارم اما
دوست داشتم شکل دیگری داشته باشد که نتیجه آن شد نمایشنامه «سرطان»؛ البته
هیچ ارتباط معنایی و فرمی با نمایشنامه «بلبل سرگشته» ندارد. نمایشنامه
«سرطان» یا «نامتعادل گنگ» در شورای نظارت پذیرفته شد و شورای حمایت از من
درخواست برآورد کرد، پس از این کار و رویت برآورد، شورای حمایت اعلام کرد
این اثر را نمیپذیرد. با بعضی از اعضا صحبت کردم ولی پاسخ رسمی به من
ندادند. درخواست کردم در شورا حضور پیدا کنم ولی نپذیرفتند. همزمان با
اعتراض، نمایش «ساقی» را ارائه دادم، نمایش را با چند اصلاح پذیرفتند. یکی
از اعضای شورا دلایل درستی داشت که باعث شد نمایشنامه را دوباره بنویسم اما
سایر موارد به نظرم درست نبود که درباره آنها با ریاست شورای نظارت
گفتوگو و توافق کردیم، سپس برآورد را به شورای حمایت دادم و آنها رقمی را
تصویب کردند که مورد اعتراض من واقع شد. مدیرکل هنرهای نمایشی را ملاقات
کردم و ایشان برآورد ریز را همراه با جزئیات خواستند.
تحویل دادم و به کارگروه تخصصی رفتیم. رقم کار گروه از رقم قبلی بالاتر بود اما باز هم از نظر من مشکل داشت. شورای حمایت اعلام کرد بیست درصد این رقم را به ما میدهد و مابقی را باید از گیشه تامین کنیم. با اعتراض مجدد من و همراهی مدیر کل هنرهای نمایشی توانستیم موافقت 70 درصد رقم کارگروه را از شورای حمایت بگیریم. شروع به کار کردیم و با صرفهجویی مشکلات را حل کردیم اما هنوز تا این ساعت مشکلات مادی وجود دارد که حل نشده باقی مانده است. به اکثر افراد گروه رقم کمتر از عرف معمول تعلق خواهد گرفت. امیدوارم بتوانیم این مقدار مشکلات مانده را هم حل کنیم.
برخی معتقدند که نمایش «ساقی» امیر دژاکام سفارشی است، نظر شما چیست؟
اولین کاری که میتوانند یک نفر را با آن ترور کنند، این است که میگویند این کارگردان سفارشی کار کرده است. من شیعه هستم و سالهای سال است که کار میکنم. دو نمایش در مورد حضرت علی (ع) روی صحنه بردم و نمایشهایی را نیز در مورد امام حسین (ع) و دیگر ائمه تولید کردم. برخی کارشان حرف زدن است، متاسفانه حرفهایی که فقط ریشههای دروغ و ظلم را آبیاری میکند.
یک برادر و خواهر در مورد ارث پدر اختلاف داشتند، برادر آمد دادگاه و گفت این خانم اصلا خواهر من نیست، بیچاره خواهر تا بیاید ثابت کند که خواهرِ برادرش است، عمرش به سرآمد...
متاسفانه جریاناتی در تئاتر کشور وجود دارد که تاکنون باعث خسارات زیادی به تئاتر شده است. من از سال 1357 تاکنون در اکثر جریانهای تئاتر حضور داشتهام. با بیش از 10 مدیرکل تئاتر کار کردهام. هیچ نهادی، سازمانی، مدیری، آنقدر به تئاتر لطمه نزده است که بعضی از اشخاص تئاتری لطمه زدهاند. شاید سوال کنید چطور ممکن است تاثیر افراد از سیستم بیشتر باشد. حق با شما است اما بگذارید برایتان توضیح بدهم. مدیران در شروع فعالیت خود اکثراً تئاتر را نمیشناسند و تکیه میکنند بر اطلاعات اشخاص و زمانی که اشخاص به جای رشد و اعتلای تئاتر به رشد عقاید خود میاندیشند، مشکلات تئاتر شروع میشود. بدا به حال ما وقتی کسانی در مقام مشورت قرار میگیرند که تئاتر را نشناسند یا فقط یک نوع تئاتر را بشناسند.
تمام آثاری که در سال گذشته رد شد، کار مدیران بود یا کارشناسان؟ نمایشنامه زیبای حسین پاکدل، کار منیژه محامدی و کارهای دیگر؛ فکر میکنید چه کسی تحلیل مینویسد و این آثار را با ممیزی روبرو میکند. اشخاص و افرادی که در تئاتر حضور دارند اما دانش تئاتر ندارند یا اگر دارند فکر میکنند آنچه را که ایشان میدانند تمام دانش بشری است و حرف و سخن آنها تنها حرف درست در عالم هنر است.
در چند وقت گذشته متاسفانه دو تئوری غلط از دیدگاه من از طریق این افراد وارد تئاتر شد و هر بار باعث خانهنشینی عدهای از هنرمندان شده است. یک گروه روشنفکرنماهایی که هرگونه رفتاری را در تئاتر مجاز میپندارند ولی از نظر فلسفی حتی در جایگاه فیلسوفان مدرن و پستمدرن جهان هم قرار نمیگیرند. آثارشان معمولا رها و گنگ و حدیث نفس است؛ این گروه هر فعالیت دیگری را در تئاتر مرتجعانه قلمداد کردهاند و درحالی که فریاد علم و آزادی و دانش میزدند، غیرعلمی و غیردموکراتیک رفتار کردند و از زدن هر نوع برچسب به رقیب کوتاهی نکردند. انگار دیگرانی که در این کشور تئاتر کار میکنند، مزدورانی هستند که حق حیات ندارند، چون به شکل دیگری کار میکنند یا میاندیشند.
گروه دوم کسانی هستند که با تنگنظری فقط آثار خود را عین هنر ملی و دینی میدانستند و دیگران کافرانی بودند که حق حیات نداشتند. این گروه هر وقت میداندار بودند، فرصتها را از خود کردند و کارگردانهای تازهمتولد شده را به یکباره روی صحنه اصلی تئاتر شهر یا تالار وحدت آوردند و باز هم تئوریهای غلط زاده شد. لازم میدانم اشاره کنم اکثریت هنرمندان تئاتر به صورت مستقل راه خود را میروند ولی در تصمیمگیریها دخالت ندارند.
ما چوب اندیشههای غلط خودمان را میخوریم. متاسفم که اعلام کنم هنرمندان تئاتر برای تئاتر نه تاکتیک دارند نه استراتژی، آنها فقط در مقابل مشکلات انفعال نشان میدهند. تمام شجاعت و هنرشان اعتراض و گاهی ناسزا گفتن به یک مدیر است. ما برای آینده تئاتر نگرانیم یا موقعیت خودمان در یک جمع کوچک، در یک کافه!
حق هم دارند تا نوبت اجرا باشد و بودجهها اندک، ما دشمن یکدیگریم و خودمان پوست یکدیگر را میکنیم. این تخاصم فرهنگی برای ادامه بقا اتفاق میافتد. من نفی میکنم پس من هستم. آنها دانش ندارند، پس من دانش دارم. آنها سفارشی کار میکنند پس من قهرمانی هستم که به بند کشیده شدهام. واقعیت این است، تئاتر ایران به همه تئاتریهایش نیاز دارد، به همه سلیقهها، به همه نگاهها. مشکل از جایی شروع میشود که ما در هنر رفتار ریاضی داشته باشیم و خود را دانای کل فرض کنیم.
کار من سفارشی هست و نیست. کار من سفارش روشنفکرنماها نیست. کار من سفارش مدیران نیست. کار من سفارش جشنوارههای خارجی نیست. کار من سفارش خشک مقدسها نیست. کار من سفارش پدرم است که تمام زندگیاش «یا علی» بود. کار من سفارش اوستا رضا نجار قدیمی است، احمد آقا خشکشویی، آقای بیات راننده آژانس، علی و مسعود شاگردان فوق لیسانس، استاد نقاشی همکارم، صغری خانم، امیر داداش پریسا، خواهرم ماه منظر، پسر داییم کاوه، دکتر دندانپزشکی. کار من سفارش قلب من است، سفارش عقل من است.
برخی تلاش کردند که مرا متوقف کنند، نشد. در زمان اجرای نمایش «رویاهای خلیج فارس» هم شایعه کردند که من دویست میلیون دستمزد یکجا گرفتم. با نامهای گوناگون نقد نوشتند، شایعه ساختند. نامردانه از پشت خنجر زدند ولی من به عهدی که بستم، پایبندم. نمایش من مردمی است و آنچه مردم سفارش بدهند من کار میکنم؛ چراکه آنها مرا دلگرم کردند، مهربانی و همراهی میکنند. هنوز تماشاگران شمس و شهرزاد و لیلی و مجنون مرا یاری میدهند.
حمایتهای شورای حمایت را چگونه ارزیابی میکنید؟
من شورای حمایت را میپذیرم اما در واقعیت شورای حمایت تجلی غلط یک فکر درست است. اعضای شورا باید در زمینه تئاتر صاحبنظر باشند، جامعهشناس، روانشناس، فیلسوف – کارشناس دینی، مدیر تولید تئاتر و کارگردان باید در این شورا وجود داشته باشد. این جمع اگر کنار هم قرار گیرند، جمعی متفکر میشوند که تقریباً کار یک دراماتورژ را برای تئاتر ایران انجام میدهد. یعنی کل جریان تئاتر کشور را دراماتورژی و هدایت میکند. به طور حتم تئاتر در آن زمان شکوفا خواهد شد، با استقبال مواجه میشود و حتما از سالن خارج خواهد شد و بین مردم میرود. در ذهنم شورای حمایت را اینگونه تجسم میکنم. چند وقتی تصمیمات شورای حمایت اینگونه نبود. مخصوصاً با اندیشههای خاصی که فقط روش خودشان را درست میدانستند و روش دیگران را نمیپسندید. این اعضا تصمیمات غلط خود را به بستر تئاتر کشور آوردند و متاسفانه در تئاتر ایران تاثیر منفی گذاشتند. به حجم نارضایتی در تئاتر نگاه کنید، هیچگاه به اندازه یک سال گذشته نبوده و جالب این است که این افراد به نام حمایت از اندیشههای ملی و دینی همه را از مدار خارج میکنند.
چرا «ساقی» با وجود برخورداری از متن و شیوه اجرایی ایرانی، مورد حمایت کامل شورای حمایت قرار نگرفت؟
یکی دو نفر از اعضای شورای حمایت به انواع روشهای گوناگون در مورد کار من مشکلتراشی میکردند اما با درایت آقای آشنا مشکل تا حدی حل شد. آنها معتقدند از کار من به طور کامل حمایت شده است اما مرا ارجاع میدهند به مصوبه کارگروه تخصصی. شورای حمایت رقم مصوب کارگروه تخصصی را نپذیرفت و کمتر از آن رقم را برای ما تصویب کرد، این درحالی بود که رقم کارگروه کمترین رقم مصوب بود. بگذریم که دوستان تئاتری هم لطف دارند و شایعه میسازند که ما چهارصد میلیون گرفتهایم. خوب من موظفم پاسخ بگویم، بازیگران و عوامل گروه از من سوال میکنند، جامعه هنری از من سوال میکند، من مایل نبودم در این مورد حرف بزنم اما به هر حال بخشی از موضوعات را گفتم. فکر میکنم این مثنوی زمانی بسته میشود که تئاتر بین مردم برود و در زندگی آنها حضور داشته باشد. تئاتر اگر بتواند حرف دل مردم را بزند و نه بخشنامهای باشد، در یک جریان بلند مدت با حضور تمام گروهها و اندیشهها و طراحی از قبل در مورد تمام مسائل میتواند مشکلات اقتصادی کمتری داشته باشد.
مسئله بعدی نگاه به آثار دینی است. آیا فقط اجرای آئینهای عزاداری روی صحنه، تئاتر دینی است؟ حتی اگر جواب مثبت باشد باز هم به این معنا نیست که گستره علوم دینی و مفاهیم فلسفی آن موضوعیت کار ندارند. چرا ما درباره موضوعات دینی به جز موضوع محرم آن هم نه چندان زیبا، کار دیگری تولید نمیکنیم، چون عدهای از کارشناسان محترم تئاتر همین مقدار دانش دارند. «ساقی» نگاهی متفاوت دارد، شاید به این دلیل کمتر از آن حمایت میشود.
مگر بر عملکرد شورای حمایت، نظارت صورت نمیگیرد؟
شورای حمایت باید گزارش کار خود را به مدیران بالایی خود بدهد اما زمانی که حاضر نیست به مدیران خود گزارش کار دهد و زمانی که حاضر نیست با هیچ کارگردانی صحبت کند، بنابراین به این منتهی میشود که در مورد محتوا، متن، سیاست و ... تصمیم میگیرد و خود را مرجع میداند.
واقعیت این است یک وزیر وقت کمی برای تئاتر دارد. این ما هستیم که داریم پوست همدیگر را میکنیم و هر کسی را متهم به موضوعی میکنیم؛ یکی تئاترش غربی است، یکی خیلی شرقی است، یکی روشنفکری است، یکی عقب افتاده است، یکی ارتجاعی است و یکی ... با این روش فقط همان یک نفر تصمیم گیرنده میماند که باید تصویب و اجرا کند. خانواده تئاتر باید از تئاتر حمایت کنند، تئاتر را گسترش دهد. تئوریها باید به سمت اجرا توسط همه، اجرا در تمام مکانها، اجرا درباره تمام موضوعات، اجرا با تمام روش مختلف برود؛ آن زمان ما شاهد شکوفایی خواهیم بود. آن زمان یکی دو کار که به طریق غیرعادلانه اجرا شدند، نمیتواند هیچ تاثیری در سرنوشت تئاتر بگذارد تا واژه غلط «نوبت» را بپذیرم. جنگ و تخاصم در حوزه تئاتر وجود دارد، کارگردان حق دارد و باید تمام سال کار کند و این ممکن و شدنی است.
باید جامعه به شما نیاز داشته باشد تا بمانید. تئاتری که برای مردم کار نشود، ماندگار نیست. تئاترهای بزرگ دنیا جزو آثار پر مخاطب هستند. گاهی بعد از مرگ هنرمند و گاهی در زمان هنرمندان به آنها توجه نشان داده شده است. تئوری غلط تئاتر مختص نخبگان است که ما را به اینجا کشاند و ما به این تئوری بال و پر دادیم و در آخر حتی نخبگان هم به دیدن ما نیامدند. نخبگان رشته تجربی، انسانی، فلسفی، ورزشی و غیره را در سالنهای تئاتر نمیبینیم. ما نیاز داریم در تئوریهای کلان خود تجدید نظر کنیم.
بعد از اجرای «ساقی» برنامه شما چیست؟
برنامه من به عنوان یک هنرمند استراحت و معالجه زخمهایم است. از فضایی که در تئاتر وجود دارد واقعا دلچرکین هستم.
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماد هیچش الا هوس قمار دیگر