این زمزمهها در سوی دیگر کلام خود از مسئلهای به نام "تفریط" نیز انتقاد میکردند.
در آن مقطع، شاید عده زیادی نبودند که تشخیص میدادند منظور از این همه ایما و اشاره به مطرح کردن "افراط، تفریط و تعادل" در مقابل فتنه چیست؟!
معنای سکوت برخی از خواص کشور و نیز تقلای عدهای دیگر برای نام نبردن از فتنه و بکار بردن واژههای معادلی شبیه افراط و تندروی و ... چه بود؟!
ماجرا گذشت و در هنگامیکه اغتشاشگران کف خیابان غربال بیشتری شده بودند، عدهای به صورت مشکوک به طرح تئوری "دعوای طرفینی" روی آوردند.
حرکت این عده مشکوک بود اما برخی از آنها شاید نادانسته در این دام افتاده بودند. دعوای طرفینی با لفظ ها و جملاتی مثل "همه باید عذرخواهی کنند"، "همه مقصر بودند"، "این رخدادها تندروی و کدورت است"، "دعوای اصلاحطلبان و اصولگرایان" و غیره تعقیب میشد.
*بنویس: فتنه؛ بخوان: دعوا
جان کلام هم آن بود که در بطن این عبارتها، دیگر مقولهای به نام فتنه بروز نمییافت بلکه مخاطبان جملات فوق اینطور احساس میکردند که حوادث ناشی از فتنهگری عدهای در سال 88، نه یک فتنه که یک دعوای اوس و خزرجی! است. دعوایی که اگر در یک طرف آن اوباش سبز و تنی چند از سیاسیون اصلاحطلب هستند، پس لاجرم در سوی دیگر نیز باید عدهای یا گروهی یا مجموعهای نشسته باشند!!.
عده یا مجموعهای فرضی که البته افرادی که این جملات را بهکار میبردند هیچگاه حاضر به انداختن نور بر قامت آنها نشدند و فقط اینطور القا میکردند که اغتشاشگریها و فتنهگریها، سر دیگری هم دارد.
*خاتمی، طرف دوم دعوا را مشخص میکند!
ایما و اشارههای این عده ادامه داشت تا اینکه سرانجام، سیدمحمد خاتمی در سال گذشته و در یکی از جلسات محفلی خود جمله اصلی را به زبان آورد.
او گفته بود: "اگر ظلمی شده است که شده است همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است میگذرد."
*و اکنون "آشکار سازی"
با اظهار نظر خاتمی، رنگ معادلات برای همه واضحتر شد. حالا همه به راحتی متوجه میشدند که منظور از به کار بردن واژههایی مثل "تندروی" یا "افراط" به جای فتنه چه بود؟. خواصی که یا سکوت کرده بودند و یا این واژه ها را به کار میبردند؛ تحقیقاً اشارههایی صریح به این مسئله داشتند که در سمت مقابل اغتشاشگران حوادث سال 88 نیز عدهای هستند که در درون نظاماند!.
پی گیرندگان این خط وهم آلود، بصورتی دانسته یا نادانسته مفهومی را تقویت کردند که به راحتی توانست بعدها و حتی تا امروز، از فتنه با عنوان یک دعوای میان اصولگرایان و اصلاحطلبان یاد کند.
مجید انصاری، از اعضای مجمع روحانیون مبارز چندی قبل در گفتگو با یک نشریه اصلاح طلب از ضرورت رفع شدن کدورتها! در این زمینه سخن به میان آورد.
*و اکنون، کاندیدای فراجناحی
اما نکتهای که در این میان از وضوح فراوانی برخوردار است تاثیرگذاری وقایع مرتبط با فتنه، بر انتخابات ریاست جمهوری دولت یازدهم است.
کسانیکه به هر دلیلی در قبال فتنه سکوت کردند و یا به نحوی از انحاء از آن حمایت کردند، در انتخابات آتی با مشکلات فراوانی در ساحت افکار عمومی مردم ایران و روشنگریهای خواص سیاسی مواجه خواهند بود.
این چالش میطلبد که افراد اشاره شده از هماکنون؛ خطی را که از اوان رخدادهای سال 88 مبنی بر جا زدن یک دعوای دو طرفه! به جای فتنه، پی گرفته بودند را ادامه دهند و بر آن تاکید کنند.
خطی که البته تبلور آن را باید در عبارتهایی مثل "دولت وحدت ملی" و یا "کاندیدای فراجناحی" مشاهده کرد.
*کاندیدایی که نه اصولگرا باشد نه اصلاح طلب!
علی مطهری، از نمایندگان مجلس اخیراً در گفتگویی گفته است: نظر کلی من این است که در انتخابات ریاست جمهوری آینده باید یک فرد "فراجناحی" منصب ریاست جمهوری را در اختیار گیرد. یعنی اگر میخواهیم کشور از این وضعیت رها شود باید یک فرد فراجناحی که نه تعصب اصولگرایی و نه تعصب اصلاحطلبی دارد کاندیدا شود... و به این بازی اصولگرا ـ اصلاحطلب پایان داده شود.
مطهری همچنین میگوید: اینکه گفته میشود اصلاحطلبان باید از عملکرد خود در فتنه سال 88 ابراز پشیمانی و توبه کنند تا بتوانند در انتخابات ریاست جمهوری آینده شرکت کنند، عین همین حرف درباره اصولگرایان هم صدق میکند. چون آنها هم برخورد درستی با معترضان نداشتهاند و در اصل پدید آمدن فتنه هم دو طرف به تفاوت نقش داشتند.
*کاندیدایی که نسبت به فتنه بیحسّ است
به گزارش مشرق، منظور دکتر مطهری از کاندیدای فراجناحی و کسی که تعصب اصولگرایانه و حتی اصلاحطلبانه ندارد، لاجرم باید شخصی است باشد که درباره نسبت اصلاحطلبان با فتنه و اینکه دو فتنه تیرماه سال 78 و سال 88 در بطن آنها بوجود آمده است؛ هیچ احساس و سطحی از هوشیاری نداشته باشد.
این کاندیدای فراجناحی همچنین و بر اساس صحبتهای علی مطهری قاعدتاً درباره نقش فعال سران اصلاحات در حوادث سال 88 و طرح دروغی به نام "تقلب" نیز نظری ندارد و احتمالاً آنها را یک کج سلیقگی بیشتر نمیداند.
*طائب: چنین کاندیدایی وجود ندارد
حجتالاسلام مهدی طائب در این زمینه به خبرنگار مشرق میگوید: کاندیدای فراجناحی به این معنا که نه اصلاحطلب باشد نه اصولگرا اساساً وجود ندارد.
وی میافزاید: ما در انتخابات به کاندیدایی نیاز داریم که تفکراتی فراتر از جناحهای مثبت داشته باشد. به این تعبیر که ما در جبهه خودیها نیز شاهد مرتبههایی هستیم که کاندیدای ما باید صاحب تفکراتی در ورای این مرتبهها باشد.
رئیس قرارگاه راهبردی عمار با اشاره به تقسیم بندی مقام معظم رهبری از خودیها و غیر خودیها تصریح میکند: جبهه خودیها نمراتی از یک تا صد میگیرند اما شاهد هستیم که مقام معظم رهبری در ورای جبهه خودی هستند و این به معنای فراجناحی بودن ایشان است.
حجتالاسلام طائب میگوید: ما در انتخاباتها باید به دنبال کاندیدایی باشیم که بیشتر به این موضع فراجناحی مقام معظم رهبری نزدیک است اما اگر فراجناحی به این معناست که یک کاندیدا هیچ فکری نداشته باشد؛ چنین چیزی صحیح نیست.
البته علی مطهری تنها کسی نیست که از کاندیدای فراجناحی صحبت میکند.
*کاندیدای فراجناحی = دولت وحدت ملی
تئوری "دولت وحدت ملی" نیز یکی دیگر از شعوبی است که در لابهلای کدورت خوانی حوادث فتنه سال 88 مطرح شده است.
ماجرایی که هاشمی رفسنجانی و به دنبال آن ناطق نوری، باهنر و علی لاریجانی بعنوان مبدعین آن شناخته شدهاند.
این در حالی است که طرح کنندگان این نظر که البته آیتالله هاشمی در میان آنها تاکیدات بیشتری در این رابطه دارد نیز هیچگاه صریحاً منظور خود را از ماهیت آن بیان نکرده و مثلا اعلام نکردهاند که بالاخره موضع یک کاندیدای طرح دولت وحدت ملی درباره مقولاتی مثل فتنه یا مذاکره با آمریکا (که گویا آیتالله هاشمی از طرفداران آن است!) چیست؟!
آیا منظور دولتی است که رئیس جمهور آن مدعی باشد نه اصولگراست و نه اصلاحطلب؟! (که این امری محال است)
یا اینکه منظور از دولت وحدت ملی دولتی است که نصف اعضای کابینه آن اصلاحطلبان و نصف دیگر نیز اصولگرایان باشند و همین؟!
به هر حال، منظور از دولت وحدت ملی، هرچه که هست؛ حامیان این نظریه کاندیداهایی را نیز برای آن معرفی کردهاند. کاندیداهایی که حامیان اصولگرا او را "علی اکبر ولایتی" میدانند و حامیان اصلاحطلب نیز از "حسن روحانی و حتی قالیباف" بعنوان رئیس احتمالی دولت وحدت ملی یاد میکنند.
حسین صفار هرندی چندی قبل طی گفتوگویی درباره دولت وحدت ملی گفته بود:
"اگر وحدت ملی را مبتنی بر شخص کنیم اشتباه است. آنها می گویند آقای فلانی اگر بیاید همه قبولش دارند. خب پس راه حل ها چه می شود؟ این فلانی بیاید. حالا چگونه و با کدام فرمول می خواهد مملکت را اداره کند؟ در حالیکه دولت وحدت ملی حول منافع ملی و منافعی حداکثری باید شکل بگیرد.
یعنی ما اول باید توافق در مورد موضوعات را گسترش بدهیم، بعد آنوقت، آدمی که می تواند حامل همه این توافقات باشد را پیدا می کنیم.
اما گویا بالعکس است و عده ای دارند شیپور را از دهانه گشاد آن می نوازند و آن راهی را که اصل نیست، می روند.
این کار فایده ندارد و از داخل آن وحدت ملی بوجود نمی آید. باید رفت و بر روی بخشی کار کرد که بدیهیات طرفین مورد اقرار همه قرار بگیرد. آنوقت با جمع کردن اینها می شود کار را جلو برد.
مثل هدفمندی یارانه ها که واقعا تبدیل شد به یک طرح ملی که همه هم قبول داشتند که باید اجرا بشود. آیا ما مثل موضوع هدفمندی یارانه ها که مورد اجماع همه هست کم داریم؟ اینکه چه کسی می تواند موضوع مورد اجماع را بهتر اجرا کند مقوله ای است که بعداً هم می توان به آن رسید و بر سر آن می توان صحبت کرد. در واقع حالا دیگر موضوع مشخص است. اما اگر موضوع نامعلوم باشد، در اینجا حوزه ها با یکدیگر متداخل می شوند و اوضاع شکل خطرناک به خود می گیرد."
در واقع، صفار هرندی نیز بر این نکته تاکید کرده بود که گام اول برای طرح فرضیه دولت وحدت ملی، نه اشخاص که "فرمولها" و "راه حلها" هستند.
ضمن آنکه به نظر میرسد هدف اصلی طرح کنندگان بحث دولت وحدت ملی نیز با این چالش اساسی مواجه است که این کاندیدایی فراجناحی بالاخره چه موضعی در مقابل حوادث سال 88، نامههای بدون سلام به مقام معظم رهبری و بیماری خطرناک فتنه دارد؟!
آیا آنرا یک کدورت میان اصولگرایان و اصلاحطلبان میپندارد یا اینکه در موضعی صریح و مکرر حاضر است خواهان پاسخگویی تمام مسببان و مقوّمان فتنه سال 88 باشد؟!