به گزارش مشرق، عدم تناسب روزافزون میان تولید و مصرف انرژی در سطح جهانی پس از جنگ سرد و با گسترش روند جهانیشدنِ معطوف به تسلط تنها ابرقدرت موجود، امنیت انرژی را به متن مباحث امنیت بینالملل وارد کرد که سبب آن شد که این موضوع بیش از پیش مورد توجه تمام بازیگران نظام بینالمللی قرار گیرد.در این بین، اهمیت و جایگاه نفت در میزان توسعهیافتگی کشورهای جهان، اعم از مصرفکننده یا تولیدکننده، موجب گردید تا انرژی بیش از پیش به مقولهای فرامرزی و جهانی بدل شود.
امنیت انرژی یک موضوع چند بُعدی است و هیچ کشوری به تنهایی نمیتواند به امنیت مطلق انرژی دست یابد. با توجه به این ابعاد چندگانه که در آن تولیدکنندگان، مصرفکنندگان و سرمایهگذاران، همه و همه در مواجهه با ریسکها در سطوح مختلف با همدیگر مشارکت دارند، در صورت عدم تعامل و درنظرنگرفتن اهداف و نگرانیهای همۀ طرفهای درگیر نمیتوان به حصول یک امنیت پایدار امید داشت به گونهای که هرگونه یکجانبهگرایی و نادیده گرفتن و تلاش برای حذف اهداف و منافع تولیدکنندگان یا مصرفکنندگان باعث عدم امنیت انرژی در بلندمدت خواهد شد.
بهطور خلاصه امنیت انرژی یک مسئلۀ بینالمللی است که ضرورتاً وابستگی متقابل روبهافزایشی را میان تولیدکنندگان و مصرفکنندگان عمده باعث میگردد فلذا میتوان ادعا کرد که هیچ کشوری در جهان یا حتی در مناطق خاص به تنهایی توانایی تأمین امنیت انرژی را ندارد.در نظام بینالملل آنارشیک موجود، اقتصاد یکی از پایههای اصلی شکل دهنده قدرت کشورهای خودیار و عنصر مقوّم و بعضا حیاتبخش سایر حوزههای قدرت میباشد.در بین المانهای مؤثر در میزان روند رو به رشد و افزودگی منابع تأمین کننده قدرت اقتصادی، انرژی و در رأس آنها نفت به عنوان چرخ دندۀ محرک چرخ اقتصاد و شاکله مهم قدرت اقتصادی در نظام بینالملل محسوب میگردد.
وابستگی متقابل جهان صنعتی و کشورهای صادر کننده نفت اگر از یک مبدأ عقلایی و مبتنی بر درک متقابل شروع و در یک مسیر منطقی تعقیب میشد، میتوانست به منافع هر دو طرف را به نحو شایستهای تأمین کند، اما باید اذعان نمود که منفعت طلبی، قدرت مداری و سودمحوری صِرف، مانع از تحقق این موضوع شده است.
در این بین و با توجه به جایگاه هژمونیکی که ایالات متحده آمریکا پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی برای خود متصور شده و در صدد تثبیت و تعمیق هر چه بیشتر آن برآمده، تأمین امنیت اقتصادی و به تبع آن امنیت انرژی برای آن کشور اهمیتی مضاعف یافته است. با توجه به این مهم و اذعان به این واقعیت که ایالات متحده باید انرژی مورد نیاز خود را که به طور مستقیم در داخل یا با واسطه واردات از سایر کشورها به مصرف میرسد تولید، تأمین، حفظ و ذخیره کند؛
شکافِ میانِ میزانِ نفتی که آمریکا تولید میکند و میزان مصرف روزانۀ نفت در این کشور، حدود 14 میلیون بشکه در روز، به اندازهای چشمگیر است که نمیتوان به سادگی آن را نادیده گرفته و خلأ ناشی از تهدید امکان عدم تأمین آن را پر کرد. ایالات متحده در حال حاضر غالب نفت مصرفی خود را از کانادا، مکزیک،آمریکای لاتین و آفریقا تأمین میکند و در ظاهر وابستگی مستقیم چندانی به نفت خلیجفارس ندارد.، ولی با تأمل در جایگاه و نقش رهبری ایالات متحده در نظام سرمایهداری بینالملل و جایگاه خلیجفارس در تأمین امنیت انرژی جهان، در حال حاضر و با توجه به ذخایر آن و جایگاهش در تأمین انرژی مصرفی بینالمللی در آینده، میتوان به علت حساسیت فزاینده ایالات متحده نسبت به منابع انرژی خلیجفارس پی برد؛ میتوان این اهمیت را در حال حاضر چنین طرح کرد که قطع یا هر گونه اخلال در جریان نفت و تزریق آن در اقتصادِ به همپیوسته بینالمللی، برابر با مرگ نظام اقتصادی غرب در دورهای است که یکی از بحرانیترین شرایط حیات درونی پولی و مالی خود را تجربه میکند.
آمریکا برای کسب و حفظ برتری در موازنه با قدرتهای بالفعل و بالقوه جهانی و منطقهای،لاجرم باید در پی تسلط بر مناطق ژئواکونومیک باشد تا بدینوسیله بتواند ضمن اعمال نظارت و در صورت نیاز، ایجاد اخلال در امنیت اقتصادی کشورهای رقیب، به موقعیت هژمون در قالب نظم نوین جهانی دست یابد؛ به بیان دیگر آمریکا از طریق تسلط بر منابع انرژی منطقۀ خلیجفارس، به عنوان یکی از مهمترین منابع انرژی جهان، در نظر دارد به واسطه در دست گرفتن تأمین امنیت جریان نفت و کنترل قیمت آن، شریان اقتصادی در اروپا، ژاپن، و شرقِ آسیا یعنی رقبای خود را که واردکنندگان عمدۀ نفت خلیجفارس هستند، در دست داشته باشد تا بدینوسیله آنان را با اهداف خود در نظم نوین همراه سازد؛ فلذا عملکرد اقتصاد ایالات متحده و رشد آن متکی و مبتنی بر چگونگی عملکرد اقتصادی اروپا، آسیا و آمریکای لاتین است. در این بین، به استثنای آمریکای لاتین، مکزیک و کانادا، تمام شرکای عمدۀ تجاری آمریکا وابستگی حیاتی به صادرات نفت خلیجفارس دارند. بنابراین ایالات متحده برای ادامۀ نقشآفرینی هژمونیک و رهبری نظام سرمایهداری و کنترل رقبای جهانی خویش نیازمند کنترل و تسلط بر منطقه ژئواستراتژیک خلیجفارس است.
بهطور خلاصه امنیت انرژی یک مسئلۀ بینالمللی است که ضرورتاً وابستگی متقابل روبهافزایشی را میان تولیدکنندگان و مصرفکنندگان عمده باعث میگردد فلذا میتوان ادعا کرد که هیچ کشوری در جهان یا حتی در مناطق خاص به تنهایی توانایی تأمین امنیت انرژی را ندارد.
با توجه به این مهم که عملکرد آمریکا در خلیجفارس تابع تلاش این کشور برای حفظ موقعیت ابرقدرتی خود در عرصۀ بینالملل است، هفت کشور نفتخیز منطقه (ایران، عراق، عربستان، کویت، امارات متحده عربی، قطر، عمان بدون احتساب بحرین) که براساس آمار سال 2008 بریتیش پترولیوم، با 755 میلیارد بشکه ذخایر اثباتشدۀ نفت نزدیک به 61 % کل ذخایر اثباتشدۀ جهان را در اختیار داشته و تولید روزانه حدود 30 % تولید کل نفت جهانی را به خود اختصاص دادهاند، در معرض بیشترین توجهات قرار خواهند داشت.
این اهمیت تا حدی بالاست که ایالات متحده رأسا به موازنه قدرتهای منطقهای اقدام نموده و حتی در مواردی چون جنگ نفتکشها در دوران جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، مستقیما به مداخله پرداخته است. در دهههای اخیر افزایش تقاضا و کاهش ذخایر نفتِ موجود در جهان موجب ارتقاء جایگاه خلیجفارس در استراتژیهای جدید امنیت انرژی شده که با توجه به انقلابهای به وقوع پیوسته در منطقه خاورمیانه و پتانسیل مشابه در بسیاری از کشورهای تولید کننده نفت، این اهمیت به مراتب ظهور و بروز بیشتری یافته است.
وابستگی متقابل جهان صنعتی و کشورهای صادر کننده نفت اگر از یک مبدأ عقلایی و مبتنی بر درک متقابل شروع و در یک مسیر منطقی تعقیب میشد، میتوانست به منافع هر دو طرف را به نحو شایستهای تأمین کند، اما باید اذعان نمود که منفعت طلبی، قدرت مداری و سودمحوری صِرف، مانع از تحقق این موضوع شده است؛
فلذا روابط طرفین مبادله انرژی از نقطهای که هر دو طرف در وضعی برابر و متعادل قرار گرفته باشند، شکل نیافته و همواره تلاش بر این بوده که شرایط بازی را یک طرف یا به عبارت دقیقتر، کشورهای صنعتی به طرف دیگر یعنی تولید کنندگان تحمیل کرده و طرف قویتر در پیچ و خم حوادث جز به تحکیم موقعیت خود نیندیشد. به طریق اولی، ایالات متحده بهعنوان سردمدار نظام سرمایهداری همواره امنیتِ انرژی را براساس منافع ملی خویش تعریف کرده است.
مبحث امنیت انرژی و بازیگران تأثیرگذار در این عرصه، میتواند بعضی از وجوه تقابل جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده را بهخوبی توضیح دهد. ریشۀ اصلی تقابل جمهوری اسلامی و ایالات متحده را باید در تضاد در اصول ایدئولوژیک و مبانی شکل دهنده به سیاست خارجی دو کشور بررسی کرد. آمریکا سالها در رویای تبدیلشدن به قدرت برتر جهانی و هژمونِ بلامنازع در عرصه بینالمللی بوده و پس از فروپاشی شوروی این آرمان را در دسترستر یافته است.
جمهوری اسلامی ایران هم براساس آرمان سلطهستیزی خود، خواهان کسب جایگاه در خور شأن در روابط بینالملل بوده و پذیرش و تندادن به هرگونه سلطه را منافی با اصول ارزشها و ایدئولوژی خود میداند. به همین دلیل آمریکا هم به منظور بازدارندگی ایران و هم برای جلوگیری از نشر سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در سایر کشورها و مناطق جهان، اقدام به اعمال انواع تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و اقتصادی جهت تغییر رفتار و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران کرده است.
در حال حاضر آمریکا بهطور علنی اعلام میدارد که بهشدت نگران هژمونی منطقهای ایران به عنوان تهدیدی برای امنیت انرژی جهانی در خلیجفارس است و با این بهانه که ایران میتواند مانع عمدهای برای جریان انتقال انرژی از خلیجفارس به اقتصاد دنیا باشد، بهشدت خود را نگران نشان میدهد و در تلاش برای تضعیف جمهوری اسلامی ایران است.
الگوی رفتاری آمریکا با ایران جلوههای متعددی دارد به گونهای که طیف گستردهای از اقدامات مخاصمتآمیز از مؤلفههای قدیمتر نرمافزاری از جمله تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی از طریق اقدامات غیرنظامی، تغییر رفتار و عملیات روانی تا اقدامات متأخری که صرفاً ماهیتِ سختافزاریِ داشته و صراحتا به تهدید به حملۀ نظامی ختم میشود را در بر میگیرد.
تحریم سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیکی جمهوری اسلامی ایران و مخصوصاً تحریم صنایع نفت و گاز، واقعیتی است که نظام جمهوری اسلامی ایران به خاطر مخالفت با نظام تحت هژمونی و سیطرۀ آمریکا از زمان پیدایش تا به حال با آن دست به گریبان بوده به گونهای که همۀ عملکردهای جمهوری اسلامی را چه در عرصۀ خارجی و چه در عرصۀ داخلی تحت تأثیر خود قرار داده است.
ایالات متحدۀ آمریکا سردمدار کاربرد تحریمهای اقتصادی برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی در سراسر جهان شناخته میشود و تاکنون بیش از هر کشور دیگری اقدام به اعمال تحریمهای یکجانبه نموده است. در چهارچوب مقابله با تجدید نظرطلبی جمهوری اسلامی ایران هم، تحریمهای اقتصادی را میتوان یکی از محورهای اصلی استراتژی مهار ایران توسط ایالات متحده دانست.
در مورد تأثیر تحریم بر اقتصاد هر کشور باید علاوه بر فاکتورهای نوع و دامنۀ شمول تحریم و میزان قدرت و نفوذ بینالمللی کشور تحریمکننده، باید برای تحلیل واقعبینانۀ تأثیر تحریم و فشارهای سیاسی بر هر کشور به دو مقولۀ مهم دیگر هم توجه داشت:بین تحریم و یا به عبارتی دقیقتر میزان حامیانِ تحریم و میزانِ توسعهیافتگی یا میل به توسعۀ کشور مورد تحریم ارتباط معناداری وجود دارد؛ به این معنی که هرچه کشور مورد تحریم توسعهیافتهتر باشد یا برنامههای بلندمدت توسعهای در پیش داشته باشد، تأثیر تحریم بر این کشورها انعکاس بیشتری خواهد داشت، زیرا که نیل به توسعه و در پیش داشتن برنامههای توسعهای ایجاب میکند که روابط گستردۀ بینالمللی شکل بگیرد تا به ابزارها و امکانات توسعه دست پیدا نماید.
از آنجا که یکی از اهدافِ نظام جمهوری اسلامی ایران دستیابی به جایگاه اول و ایفای نقش برتر منطقهای است و این هدف در سند چشمانداز بیست ساله، به صورت منسجم و برنامهریزیشده بهعنوان سرلوحۀ اهداف و برنامههای کشور قرار گرفته، امکان تأثیرگذاری تحریمها هم به همان نسبت بیشتر خواهد بود.بین تحریم و مسیر توسعهای کشور مورد تحریم، علیالخصوص جنس صنایع مورد تأکید آن کشور رابطهای معنادار وجود دارد. به عبارت دیگر، هرچه صنایع مورد تمرکز یک کشور تکنولوژیبر و سرمایهبر باشند از شرایط تحریم بیشتر متضرر میشوند.
انگیزۀ آمریکا برای اعمالِ محدودیت علیه قدرتهای منطقهای در ادبیات استراتژیک آن کشور نهفته است و نمود خود را در سند «استراتژی امنیت ملی برای قرن 21» یافته است که بر اساس آن، تأمین منافع حیاتی آمریکا در گرو این است که هیچ نوع سلطهگری و سلطهجوییِ مخالف آمریکا در هیچ نقطه از مناطق مهم جهان مشاهده نشود و رقیب جدی به وجود نیاید و کشورهای مخالف در قالب ائتلاف و به صورت رقیب در جهان ظهور پیدا نکنند.
ایالات متحده و غرب که بهخوبی دریافتهاند که ایران در صورت توسعۀ صنعت نفت و گاز خویش با توجه به موقعیت جغرافیایی و ذخایره بالقوه، توانایی بازی مؤثر در منطقه به عنوان یک قدرت مطرح را دارد و همچنین این پتانسیل را دارد که به یک بازیگر تأثیرگذار در صحنۀ بینالمللی تبدیل گردد، در تنشهای سیاسی گذشته همواره صنعتِ نفت ایران را تهدید کردهاند تا ضمن ممانعت از دستیابی ایران به ابزار قدرت مبتنی بر تولید انرژی، نقشآفرینی ایران در منطقه را تا حد امکان تحدید کرده و بهطور کلی قابلیت نقشآفرینی ایران در خاورمیانه را تضعیف کنند.
شیوه آمریکا در برخورد با ایران مبتنی بر بزرگنمایی تهدیدهای ناشی از سیاست و الگوی رفتاری ایران و مبتنی بر اجماعسازی بینالمللی علیه ایران است.گذشته از تحریمهای انحصاری ایالات متحده و حتی تحریمهای بینالمللی علیه شریان حیاتی مالی نفت ایران، تقابل منافع ایران و آمریکا در حوزۀ انرژی در منطقۀ خلیجفارس خود را در جریان ملیشدن صنعت نفت، تشکیل اوپک، ایجاد خط لولۀ صلح، جنگ نفتکشها، حمله به سکوهای نفتی ایران و فعالیتهای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران بهخوبی نمایان ساخته است.
آمریکا از طریق تسلط بر منابع انرژی منطقۀ خلیجفارس، به عنوان یکی از مهمترین منابع انرژی جهان، در نظر دارد به واسطه در دست گرفتن تأمین امنیت جریان نفت و کنترل قیمت آن، شریان اقتصادی در اروپا، ژاپن، و شرقِ آسیا یعنی رقبای خود را که واردکنندگان عمدۀ نفت خلیجفارس هستند، در دست داشته باشد تا بدینوسیله آنان را با اهداف خود در نظم نوین همراه سازد.
ایالات متحده با توطئه و بازیگری نقش اول در کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت ملی مصدق، جریان ملیشدن صنعت نفت ایران را در آن برهۀ زمانی عقیم گذاشت. در جریان جنگ تحمیلی با وارد شدن به جنگ نفتکشها و اسکورت کشتیهای کویت و عربستان (که حامیان مالی عراق بودند) و دست آخر با حمله به چهار سکوی نفتی جمهوری اسلامی ایران در خلیجفارس خصومت و دشمنی خویش با ملت ایران را به اوج رساند.
بعد از جنگِ تحمیلی، آمریکا برای خنثیکردن نقش بالقوۀ ترانزیتی ایران در زمینۀ انرژی در برهههای مختلف مانع از نقشآفرینی ایران در خطوط لولۀ نفت و گاز شده و بهویژه با سنگاندازی و مانعتراشی در شکلگیری خط لولۀ صلح میان ایران، هند و پاکستان درصدد کاهش نقش جمهوری اسلامی ایران در عرصۀ امنیت انرژی جهان میباشد.
گذشته از این اکنون که جمهوری اسلامی ایران توانسته به جمع کشورهای صاحبِ فناوری انرژی هستهای بپیوندد، ایالات متحده برای جلوگیری از قدرتیابی ایران در این عرصه با اعمال فشارهای سیاسی مختلف و با ارجاع پروندۀ هستهای ایران از آژانس بینالمللی هستهای به شورای امنیت و صدور چندین قطعنامه و بیانیه در شورای امنیت درصدد جلوگیری از ادامۀ فعالیتهای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران است.
با توجه به اهداف و پتانسیلهای جمهوری اسلامی ایران، وجود امکان مانور ایران برخلافِ منافع هژمونیک ایالات متحده بوده و این کشور به جد با ترفندها و شیوههای مختلف از تحریم اقتصادی تا فشارهای سیاسی- نظامی و عملیات روانی درصدد جلوگیری از قدرتیابی منطقهای جمهوری اسلامی ایران در منطقۀ خلیجفارس و خاورمیانه بوده و یکی از اهدافِ حضورش در منطقه را مهار و کنترل جمهوری اسلامی ایران قرار دهد. از نظر آمریکاییها جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر در میانه روند قدرتسازی قرار دارد و همین امر موجد نگرانیهایی برای آمریکا شده است.
ایالات متحده، مخالفت ایران با حضور آمریکا در منطقۀ خلیجفارس را به منزلۀ مقابله با نظم نوین جهانی و تسلط منطقهای آمریکا تعبیر میکند از این رو آمریکا کنترل و مهار ایران را در دستور کار خود قرار داده است.الگوی رفتاری آمریکا با ایران جلوههای متعددی دارد به گونهای که طیف گستردهای از اقدامات مخاصمتآمیز از مؤلفههای قدیمتر نرمافزاری از جمله تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی از طریق اقدامات غیرنظامی، تغییر رفتار و عملیات روانی تا اقدامات متأخری که صرفاً ماهیتِ سختافزاریِ داشته و صراحتا به تهدید به حملۀ نظامی ختم میشود را در بر میگیرد.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
در بین المانهای مؤثر در میزان روند رو به رشد و افزودگی منابع تأمین کننده قدرت اقتصادی، انرژی و در رأس آنها نفت به عنوان چرخ دندۀ محرک چرخ اقتصاد و شاکله مهم قدرت اقتصادی در نظام بینالملل محسوب میگردد.