کد خبر 144077
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۳:۴۹

اینکه ایران و غرب بویژه ایران و اسراییل، درگیر یک نبرد وسیع و نفس گیر اطلاعاتی هستند، رازی است که اکنون دیگر از پرده برون افتاده است.

مشرق--- جنگ مخفی اطلاعاتی و نبرد اطلاعاتی بنابرماهیت خود نبردی پنهان و خاموش است، اما اکنون همین نبرد خاموش، تبدیل به یکی از خبرسازترین عرصه های رویارویی ایران و غرب شده است. در حدود دو سال گذشته، تقریبا هیچ روزی نبوده که خبری درباره ابعاد جدید این نبرد منتشر نشود، یا حجم قابل توجهی از تحلیل های منابع غربی به تفسیر جنبه های گوناگون آن اختصاص نیابد.
 سخن گفتن آشکار از این نبرد پنهان، اکنون یک مشغله دائمی برای سیاستمداران امریکایی و اسراییلی است. حتی مقام های اطلاعاتی و دفاعی هم که مجریان این نبرد اطلاعاتی هستند، از وسوسه سخن گفتن با رسانه ها در امان نمانده اند و به همین دلیل اکنون ما با حجمی انبوه از آن چیزی مواجه هستیم که می توان آن را «کدهای رسمی» درباره ابعاد نبرد اطلاعاتی ایران و غرب نامید. بسیار جالب است که حتی فردی مانند ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که درگیر نوعی مسابقه رادیکالیسم علیه ایران در محیط داخلی اسراییل با بنیامین نتانیاهوست، با صراحتی کم سابقه تایید می کند که «ایران و اسراییل در سال های گذشته درگیر یک جنگ خاموش بوده اند».[1]
بنابراین، نبرد خاموش اطلاعاتی میان ایران و غرب که ظاهرا صهیونیست ها در یک جنگ نیابتی ایفای نقش پیمانکار در آن را بر عهده گرفته اند، اکنون یکی از مهم ترنی جنبه های توصیف کننده هماوردی استراژیک ایران و امریکاست و شناخت ابعاد و زوایای آن ضرورتی جدی محسوب می شود.
 
این سلسله نوشته ها تلاشی است برای یافتن پاسخ چند سوال که هدف همه آنها ارائه روایتی کم و بیش دقیق و تحلیلی از ابعاد این نبرد عمیق و البته پنهان است.
 
1- دور جدید نبرد اطلاعاتی ایران و غرب چگونه و از چه زمانی آغاز شده است؟
 
2- ابعاد و روش های این نبرد اطلاعاتی چیست؟
 
3- چه طرف هایی در این نبرد درگیر هستند؟
 
4- هر کدام از طرف های درگیر چه هدف هایی را دنبال می کنند؟
 
5- تا کنون کدام یک از این دو طرف پیروز صحنه بوده است؟
 
6- و آخرین سوال این است: دورنمای این نبرد چست و طرف های درگیر به چه سمتی حرکت می کنند؟
 
وقتی درباره نبرد اطلاعاتی ایران و غرب سخن می گوییم، قبل از هر چیز باید توجه کرد که در اینجا یک تاریخ بر هم انباشته وجود دارد. ایران اسلامی تقریبا از همان صبح دم انقلاب در سال 1357 درگیر نبرد اطلاعاتی با مجموعه ای از سرویس های خارجی بوده است که در دوران پیش از انقلاب به شبکه سازی در داخل کشور پرداخته بودند و طبعا نمی توانستند –والبته نمی خواستند- این شبکه ها را در شرایط حساس و تقریبا گیج کننده پس از انقلاب، غیر فعال نگه دارند. با این حال تا آنجا که به اسراییل و امریکا مربوط می شود، نشانه های مهمی وجود داردکه ثابت می کند شبکه های جاسوسی وابسته به آنها در ایران پس از انقلاب –بویژه در دو دهه اول- تقریبا به طور کامل شناسایی و نابود شده است.
 
نبود سفارتخانه امریکا در ایران و تاکید ایران بر قطع کامل هرگونه روابط دولتی یا غیر دولتی با اسراییل، فعالیت اطلاعاتی برای آنها در ایران را باز هم دشوارتر کرد. سفارتخانه های امریکا در بسیاری از کشورهای جهان –همانگونه که تجربه اروپای شرقی وآسیای میانه و همچنین تجربه روسیه دوران جنگ سرد نشان می دهد- همواره به عنوان مدیر و گرداننده شبکه های جاسوسی عمل کرده اند. دستگاه های اطلاعاتی امریکا و اسراییل در سراسر جهان از پوشش سفارتخانه ها استفاده می کنند تا با قرار گرفتن زیر چتر مصونیت دیپلماتیک، حداکثر مقدار پوشش و همچنین مصونیت را برای فعالیت های خود فراهم کنند. محروم شدن اسراییل، امریکا و انگلیس از این امکان مهم در ایران، ضربه ای جبران ناپذیر به طرح ریزی های اطلاعاتی آنها در ایران زده است به گونه ای که بر مبنای برخی اطلاعات موجود، امریکا و صهیونیست ها ناچار به استفاده از سفارتخانه های دست دوم روی آورده اند و از برخی کشورهای اروپایی، آسیایی و عربی خواسته اند ماموران اطلاعاتی آنها در پوشش اتباع خود به ایران اعزام کنند.
 
در آینده بحث خواهیم کرد که آنچه در این مجموعه نوشته ها «دور جدید عملیات اطلاعاتی –یا به تعبیر مورد علاقه غربی ها عملیات اطلاعات پایه[2]- در ایران» نامیده ایم، در واقع ربط منطقی چندانی به این سابقه تاریخی ندارد و مشخصا محصول شرایطی است که پس از سال 1388 در ایران شکل گرفت. در اینجا همین قدر باید گفت که دو اتفاق مهم در سال 88 و دو سال ما بعد آن، اسراییل، انگلیس، امریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی را به این نتیجه رساند که باید به نبرد اطلاعاتی خود با ایران شدت داده و دوران جدیدی از رویارویی پنهان را آغاز کنند.
 
یکم- فتنه 88 به سرویس های غربی فرصتی داد تا مجددا عوامل خود را وارد ایران کرده و شبکه هایی را که برخی از آنها سال ها غیر فعال باقی مانده بود، فعال کنند. به عبارت دیگر، فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی ناشی از فتنه 88 زیر ساخت لازم برای آغاز دور جدید فعالیت سرویس های اطلاعاتی غربی در ایران را بار دیگر فراهم کرد.
 
دوم- موفقیت نظام جمهوری اسلامی در مهار فتنه 88، و تقریبا همزمان با آن، آغاز انقلاب های اسلامی در منطقه خاورمیانه، ایران را از حیث تجمیع مولفه های قدرت ملی در موقعیتی استثنایی قرار داد. مجموعه شرایط داخلی و منطقه ای وضعیتی را فراهم آورد که غربی ها کاملا به این نتیجه رسیدند که اگر هر چه سریع تر ایران را متوقف نکنند یا لااقل از سرعت حرکت آن نکاهند، آن وقت زمانی خواهد رسید که دیگر برای همیشه دیر شده و دیگر هرگز  امکانی برای متوقف کردن ایران وجود نخواهد داشت. این، همان شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان پیچ تاریخی[3] یا شرایط بدر و خیبر[4] یاد کرده اند و اسراییلی ها هم در ادبیات استراتژیک خود آن را با عبارت ورود ایران به منطقه مصونیت[5] توصیف می کنند.در یک جمله، تعریف صهیونیست ها از منطقه مصونیت این است: «جایی که دیگر هیچ کار با ایران نمی توان کرد». به نظر می رسد غربی ها پس از یک باز اندیشی درباره گزینه های خود علیه ایران به این نتیجه رسیدند که در پروژه جدید مهار ایران، عملیات اطلاعاتی باید دارای جایگاهی ویژه باشد.
 
بر این مبنا دوران جدیدی از نبرد اطلاعاتی میان ایران و غرب آغاز شده که تاکنون خود را در قالب آیتم های زیر نشان داده است:
 
1- ترور
 
2- خرابکاری
 
3- عملیات سایبری
 
4- شبکه سازی از ضد انقلاب و بازسازی جریان فتنه در قالب پروژه هایی مانند طرح تماس 2
 
5- بهبود روش های جمع آوری اطلاعات
 
یک سوال اصلی درباره این نبرد جدید این است که مشخصا علت های آغاز آن چه بوده است؟
 
بر مبنای مجموعه اطلاعات موجود، می توان این علت ها را به شکل زیر فهرست کرد.
 
اول- نخستین علت مسلما نگرانی از پیشرفت سریع ایران در حوزه فعالیت های علمی مخصوصا برنامه های هسته ای و موشکی، و دیگر فناروی های دانش بنیان بوده است. به رغم همه تلاش ها، سرعت برنامه های کلیدی ایران درحوزه های هسته ای و موشکی نه فقط کم نشده بلکه پیوسته رو به افزایش بوده است و ایران موفق شده هم از جنبه کیفی و هم از نظر کمی، سرعت این فعالیت ها را کاملا مدیریت شده نگهدارد.
 
دوم- علت دوم بدون شک مربوط به ظهور جریان فتنه در ایران است. این جریان –چنانکه گفتیم- زمینه و بستر لازم برای فعال شدن مجددا سرویس های غربی در ایران را فراهم کرد و به آنها اجازه داد فعالیت هایی را در ایران آغاز کنند که در شراط عادی هرگز امکان شروع آنها نبود. اسراییل و امریکا از سال 88 به این سو به جریان فتنه به عنوان سرمایه ای قیمتی نگاه می کنند که باید به هر روش ممکن از آن را سرپا نگه داشت. ضمن اینکه خود این جریان هم در اصل محصول یک پروژه اطلاعاتی حداقل 20 ساله در ایران بوده است.
 
سوم- سومین علت که در آینده درباره آن به تفصیل بحث خواهیم کرد این است که دوران جدید نبرد اطلاعاتی با ایران از جمله به این دلیل آغاز شد که غربی ها پس از یک ارزیابی تاریخی از روش های سیاستگذاری خود درباره ایران دریافتند هیچ استراتژی تک گزینه ای برای مهار ایران کارآمد نیست بلکه برای کارآمد شدن سیاست مهار –یا همان متوقف کردن ایران در پیچ تاریخی و تبدیل وضعیت بدر و خیبر به وضعیت شعب ابی طالب- بهترین روش آن است که مجموعه ای از گزینه های فشار شامل 1-ایجاد تهدید معتبر نظامی، 2- تحریم،  3- عملیات اطلاعاتی، 4-مذاکره، 5- تلاش برای تاثیرگذاری برفرآیندهای داخلی ایران با تمرکز بر حمایت از جریان فتنه و 6- عملیات روانی و رسانه ای؛ را با یکدیگر ترکیب کنند. اینکه این ترکیب چگونه انجام شده موضوع نوشته هایی دیگر در آینده خواهد بود، ولی روشن است که غربی ها برای عملیات اطلاعاتی درون این ترکیب جایگاهی ویژه قائل شده اند. چنانکه خواهیم دید از دید استراتژیست های غربی گزینه عملیات اطلاعاتی می تواند به نحو بسیار موثری گزینه های فشار دیگر را تکمیل کرده و کل راهبرد فشار را کارآمد کند.
 
چهارم- چهارمین علت آغاز این نبرد جدید را باید در مناسبات اطلاعاتی امریکا و اسراییل درباره ایران جست وجو کرد. بیش از دو سال است اسراییل دولت امریکا را برای ورود به درگیری مستقیم نظامی با ایران تحت فشار قرار داده است و امریکایی ها به دلایلی که اینجا مجال بحث از آن نیست، به هیچ وجه مایل به درگیر شدن در چنین سناریوی مرگباری نیستند.
یکی از نتایج این منازعه راهبردی این است که امریکا تلاش کرده با فعال کردن دیگر اهرم های فشار از جمله سرمایه گذاری وسیع روی گزینه نبرد اطلاعاتی، اسراییل را متقاعد کند که شیوه های دیگری برای تاثیر گذاری بر محاسبات راهبردی ایران وجود دارد و نیازی به درگیری نظامی نیست. بدون شک، بخش مهمی از نبرد اطلاعاتی فعلی غرب با ایران –خصوصا تا آنجا که به مشارکت امریکا در این نبرد مربوط می شود- مربوط به مناسبات دو جانبه واشینگتن-تل آویو است.
 
پنجم- علت پنجم پدیده ای است که می توان آن را بحران راهبردی غرب در اشراف بر محیط داخلی ایران نامید. مدت هاست امریکایی ها دریافته اند که به دلیل عدم حضور در ایران و اکتفا به گزارش های دست دوم یا بسنده کردن به جمع آوری و تحلیل اطلاعات آشکار، از فهم صحیح وضعیت درونی ایران، مناسبات قدرت، مکانیسم های تصمیم سازی، آخرین وضعیت مناسبات دولت -ملت و دینامیک درونی رویدادها در جامعه ایرانی عاجز مانده اند. فتنه 88 به غربی ها نشان داد چیزهای بسیاری درباره ایران هست که آنها از آن بی خبرند و بنابراین به نظر می رسد تصمیم گرفته شده برای پر کردن این خلا، یک عملیات گسترده اطلاعاتی داخل ایران کلید زده شود.
 
آنچه تا اینجا گفتیم توصیفی اجمالی از علت های آغاز دور جدید نبرد اطلاعاتی میان ایران وغرب بود. پس از درک علت ها نوبت آن است که ببینیم هدف این نبرد چیست. ارزیابی های موجود نشان می دهد 5 هدف زیر اصلی ترین دستورکارهای سرویس های غربی درگیر نبرد اطلاعاتی با ایران است.
 
1-هدف نخست ایجاد اشراف اطلاعاتی بر مجموعه هدف هایی است که ضربه زدن به آنها در وقت ضرورت برای غرب واجد ارزش حیاتی است.
 
2- هدف دوم کند کردن یا اگر ممکن بود توقف برنامه های کلیدی صنعتی، علمی و دفاعی ایران است.
 
3- سومین هدف آن است که جامعه علمی ایران نسبت به حضور در پروژه های ملی دچار رعب شده و در نتیجه این پروژه ها به سمت مرگ تدریجی حرکت کنند.[6]
 
4- چهارمین هدف اعتبار زدایی از جامعه اطلاعاتی و امنیتی ایران است. ارزیابی غربی ها این است که برای کلید زدن دور جدیدی از فتنه حتما ابتدا باید دستگاه امنیتی ناکارآمد و گرفتار جلوه کند.
 
5- و پنجمین هدف، ایجاد نارضایتی فراگیر اجتماعی از طریق انجام عملیات های بزرگ خرابکاری، به هم ریختن سیستم زندگی اجتماعی مردم و همچنین اختلا لدر فرآیندهای عمومی خدمات رسانی به آنهاست.


پی نوشت:
 
[1] والتر پینکوس، واشنگتن پست، 13 مرداد 1391.

 
[2] Intelligence opration

 
[3] رهبر معظم انقلاب اسلامی در 20 مهر 1390 طی بیاناتی در جمع مردم کرمانشاه مفهوم قرار داشتن جهان و از جمله ایران در یک پیچ تاریخی را تبیین کردند. ایشان فرمودند: «حال يك پيچ تاريخى است. ملت عزيز ما، ملتهاى مسلمان، امت عظيم اسلامى، ميتوانند نقش ايفاء كنند. اينجاست كه اسلام، تعاليم اسلام، روش اسلام به كار نياز مردم می آید».

 
[4] رهبر بصیر انقلاب اسلامی نخستین بار در تاریخ 19 دی 1390 بر این نکته تاکید کردند که ایران اکنون در وضعیت بدر و خیبر قرار دارد نه در وضعیت شعب ابی طالب. رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از تازه ترین تبیین های خود درباره این موضوع در تاریخ 3 مرداد 1391 در جمع کارگزاران نظام فرموده اند: « وضعيت بدر و خيبر يعنى تهديد هست، چالش هست، اما بن‌بست نيست. در بدر امكانات كم بود، اما غلبه حاصل شد. امكانات طرف مقابل، چندين برابر؛ شايد در بعضى بخشها، غيرقابل مقايسه‌ى با امكانات جبهه‌ى اسلام بود. در خيبر سختى وجود داشت؛ رفتند مدتها آنجا ماندند؛ مقاومت دشمن شديد بود؛ اما غلبه پيدا كردند. چالش هست؛ اما در قبال چالش، توان و قدرت و استعداد و ظرفيت هم وجود دارد. اين، معناى وضعيت بدر و خيبر است. اگر اين ظرفيت را به ميدان آورديم، اگر نقاط ضعف را كم كرديم، پيشرفت خواهيم كرد».

 
[5] این تعبیر متعلق به ایهود باراک وزیر جنگ رژیم  صهیونیستی است. وی بارها این تعبیر را به کار برده است. وی در 20 تیر 1391 در اظهاراتی در کنیست اسراییل می گوید: « زمانی می رسد که آنها (ایرانی ها) وارد چیزی می شوند که من به آن منطقه مصونیت می گویم؛ مرحله ای که هیچ عملیاتی نمی تواند آنها را از قابلیت های هسته ای اشان محروم سازد و شاید بعد از این مرحله باشد که آنها مطمئن شوند که نه اسرائیل و نه آمریکا نمی تواند از طریق هیچ عملیاتی آنها را متوقف کند؛ در این صورت است که طبیعتا فکر می کنند که خب، در حال حاضر ما گزینه تصمیم گیری درباره زمان و چگونگی دستیابی به قابلیت های هسته ای نظامی را در دست داریم».

 
[6] یوسی ملمان نویسنده روزنامه هاآرتص در روز  20 تیر 1391 این هدف را اینگونه تشریح می کند: « اسرائیل گمان می کند عملیات ترور دانشمندان هسته ای با موفقیت توانست نه تنها با خارج کردن دانشمندان کلیدی ایران از میدان بلکه منصرف کردن دیگران محققان و دانشمندان از ملحق شدن به برنامه هسته ای این کشور ، در برنامه هسته ای ایران اختلال ایجاد کند». نگاه کنید به گزارش آسوشیتدپرس از واشینگتن، 20 تیر 1391.

منبع: ایران هسته ای- مهدی محمدی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس