به گزارش مشرق به نقل از رجا، وحيد يامينپور قبل از انتخابات 88 چند بار مجري گري را در تلويزيون امتحان كرده بود اما آنچه او را سر زبانها انداخت برنامه ديروز امروز فردا بود. اين برنامه آنقدر جذاب و پر حاشيه بود كه حالا بعد از نزديك دو سال باز هم بيشتر سوالات ما حول و حوش همان باشد. سوالهايي درباره برنامه مناظره جوانفكر و رسايي درباره مشايي، يا مناظره شريعتمداري، كواكبيان. آقا وحيد چند جاي مصاحبه به سوالهايمان خنديد و براي جواب دادن به آنها كه از نظر خودش عجيب و غريب بود، كمي بيشتر از حد معمول فكر كرد. بالاخره هر چه باشد «باشگاه چانه زني» بايد با بقيه گفتگوها فرق كند يا نه؟!
متولد چه سالي هستيد؟
1359
كجا؟
دزفول
تا چه سالي در دزفول مانديد؟
تا سال 72. چهار سالي از درفول خارج شدم ولي دوباره برگشتم و ديپلم و پيش دانشگاهي را دزفول خواندم تا اينكه سال 78 دانشگاه امام صادق(ع) پذيرفته شدم و آمدم تهران.
پس موشك باران دزفول را درك كرديد!
من دو سال آخر جنگ را مدرسه مي رفتم و خاطرات واضحي از موشك باران و بمباران هوايي دارم. خاطرم هست كه به ما آموزش ميدادند اگر در مدرسه بوديد و هواپيماهاي عراقي آمدند چه كار بايد بكنيد. چون ميدونيد كه دزفول معروف بود به الف. دزفول.
يعني چي؟
اخبار عراق وقتي شهرهاي ايران را نام مي برد كه قرار است موشك باران شوند يا شده اند هميشه دزفول در صدر بود و مي گفت: الف.دزفول! ما حسابي كتك خورديم در جنگ. حتي يادم مياد كه يك بار در مدرسه بوديم و بمباران هم شد. دلهرهاي عجيبي بود. تلفن همراه كه نبود و مادرها از بچه ها خبر نداشتند. تازه بعد از بمباران دلهره ها شروع مي شد كه كي زنده است و كي مرده!
تهراني شديد يا هنوز خودتان را بچه دزفول مي دانيد؟
متاسفانه تا حدودي تهراني شدم چون چند بار اراده كردم برگرم اما ديدم خيلي سخته.
بچه زرنگ مدرسه بوديد؟!
معمولا درسم خوب بود.
شيطون چي؟
خيلي نه. كنجكاو بودم ولي چون پدر و مادرم هر دو فرهنگي بودند خيلي روي سكنات و رفتار من نظارت داشتند.
شيطوني خاصي از دوران كودكي در ذهنتان مانده است؟
ما فضا براي خالي كردن هيجانمان بود. دزفول معمولا گرم بود و شنا كردن در رودخانه دز يكي از بهترین تفريحات ما. ريسكهاي بسياري داشت. جاهايي را كه ميدانستيم خطرناك است علي رغم نهي خانواده مي رفتيم و شنا مي كرديم. اين بزرگترين خلاف من بود!
به اينكه در آينده كار رسانه اي و فرهنگي كنيد فكر مي كرديد؟
اصلا علاقه اي نداشتم و فكر هم نمي كردم!
پس چطور وارد اين فضا شديد؟
كاملا اتفاقي بود! بعد از اينكه كمي از فشار تحصيل در دانشگاه امام صادق(ع) كم شد، در سال چهارم به فكر ازدواج افتادم و لازمه اش اين بود كه به صورت پاره وقت مشغول كار شوم. يكي از دوستانم در صدا و سيما مشغول كار بود و من نزد ايشان به مركز نظارت رفتم. يكسال بعد اين دوستمون منتقل شد به حوزه توليد در راديو كه من هم با ايشون منتقل شدم. البته از ابتداي ورود به دانشگاه بی علاقگی قبلی، به علاقمندی به كار رسانه اي تبدیل شد چون فهميده بوديم كه خط مقدم كار فرهنگي، حوزه رسانه است. من با اشتياق وارد راديو شدم و با اشتياق هم كار كردم و از صفر هم شروع كردم.
از صفر يعني چي؟
از اديت شروع كردم. بعد نويسنده شدم. بعد توليد برنامه هاي نيم ساعته توليدي كه اصلا شنيده نميشد به من سپرده شد. يا اينكه از ساعت 12 تا دو شب به من برنامه مي دادند. از اين جهت كار را صفر تا صد در راديو ياد گرفتم. تا اينكه در سال 85 يكي از كساني بودم كه مهمترين برنامه هاي راديو جوان و راديو ايران به او محول ميشد.
خاطره انگيزترين برنامه اي كه در راديو اجرا كرديد؟
يكي قرار شبانه بود كه هر شب از ساعت هشت و نيم از راديو جوان روي آنتن مي رفت و مديران سازمان اعتقاد داشتند يكي از بهترين برنامه هاي معارفي راديو است. يكي ديگر برنامه گفتگوي انديشه اي راديو جوان بود كه چند تا اسم عوض كرد كه فكر كنم آخرينش ساعت 25 بود.
اين دوران خوش راديو چطور تمام شد؟
خارج شدن من از راديو بدليل چند تا از برنامه هاي چالشي بود كه در همين برنامه اجرا كردم.
خاطرتون هست مهمانهاي برنامه كيا بودند؟
يك برنامه كه خيلي سر و صدا كرد برنامه اي بود كه وحيد جليلي آمده بود و تلويزيون را نقد كرديم. خيلي برنامه تندي شد تا اين حد كه به دستور مديران ناچار شديم برنامه را قطع كنيم و بجاش موسيقي پخش كنيم! بعد از اين برنامه ورود آقاي جليلي به صدا و سيما ممنوع شد و من هم با نامه تندي از مديران مواجه شدم و رسما آنتن از ما گرفته شد.
برنامه ادامه پيدا نكرد؟
برنامه كه هيچ، من هم ادامه پيدا نكردم! من آن موقع مدير گروه انديشه بودم كه از مديريت خلع شدم. برنامه ديگري هم بود راجع به فيلتر كردن سايت بازتاب آنزمان و من با چند تا از نمايندگان مجلس گفتگو كردم. این برنامه ها خیلی سروصدا کرد و فشار زیاد شد به نحوی که باعث شد كه من از راديو خارج شدم.
كجا رفتيد؟
بلافاصله از طرف آقاي پورمحمدي كه مدير شبكه سه بودند دعوت بكار شدم. ايشان حكم مشاور مدير شبكه براي من زدند و مديريت چند تا از گروههاي شبكه را به من پيشنهاد داند كه من چون در اوج دوره دكتري بودم و تدريس هم ميكردم ديگر مديريت را نپذيرفتم.
ديروز امرو فردا چطور شكل گرفت؟
از همان ابتدا كه وارد شبكه سه شدم آقاي پورمحمدي اصرار داشتند كه من برنامه اي را اجرا كنم. ايشان سال 86 خيلي اصرار كردند كه من اجراي كوله پشتي را بجاي فرزاد حسني بعهده بگيرم ولي من نپذيرفتم.
چرا؟
گفتم چون برنامه به نام ايشونه قطعا من توقعات را نمي توانم برآورده كنم. آقاي مدرس برنامه را اجرا كردند. خلاصه چند برنامه مقطعي اجرا كردم. مثلا برنامه اي بود به نام محرمانه كه درباره افكار شهيد مطهري با افرادي چون آقاي حداد عادل يا لاريجاني و.. گفتگو كردم. چند
شوك را هم اجرا كردم اما هنوز خودم را بعنوان يك مجري تلويزيوني نميشناختم. تا اينكه در سال 88 دو ماه قبل از انتخابات برنامه ايران 88 را اجرا كردم.
اين برنامه تا مرداد ماه ادامه پيدا كرد.
بله و تنها برنامه جدي صدا و سيما بود كه درباره فتنه و ماجراهايش گفتگو مي كرد.
همين برنامه شد رو به فردا؟
نه؛ من چون كارمند تلويزون نبودم بعد از تعطيلي برنامه رفتم دنبال كار خودم تا ماجراي عاشوراي 88 پيش آمد. آقاي پورمحمدي تماس گرفتند و گفتند ناظر به اين اتفاق مي خواهيم برنامه اي كار كنيم و شما گزينه اصلي اجرا هستيد. اين برنامه تبديل شد به مناظره ها كه برنامه هاي پرتنشي بود.
ديروز امروز فردا از دل همين رو به فردا در آمد؟
با تعطيلي رو به فردا وقفه چند هفته اي افتاد تا اينكه طرح ديروز امروز فردا را داديم و آقاي ضرغامي تاكيد جدي كرد كه خود من برنامه را اجرا كنم. اين برنامه را ما فقط در حد ده برنامه و براي دهه فجر طراحي كرده بوديم ولي موفقيت برنامه موجب شد كه كار ادامه پيدا كند.
آن روزها شما را در خيابان مي شناختند؟ برخورد مردم چطور بود؟
براي من عجيب بود كه مردم چطور انقدر از اين برنامه استقبال كرده اند و برنامه در خانه هاي عموم مردم نفوذ پيدا كرده است. در كوچه و خيابان مردم عادي واكنش نشان ميدادند؛ زنان خانه دار، سبزي فروش و... كه البته بخاطر فضاي آن روزها بود كه مردم همه سياسي بودند و فضا خيلي سياسي بود. درواقع اين برنامه درست و در بهترين موقع متولد شد. خلاصه براي يك مدتي زندگي براي من سخت شده بود و قدم به قدم بايد مي ايستادم و به سوالات و نظرات مردم پاسخ مي دادم.
هنوز هم اين واكنشها ادامه دارد؟
بله، هنوز هم مراجعه مي كنند و بيشتر سوالات هم اينطور شروع مي شود كه آن برنامه چي شد؟!
بهترين برنامه ديروز امروز فردا كدام بود؟
مردم خيلي از برنامههاي ما را دوست داشتند. برنامه اي كه حاج سعيد قاسمي يا ده نمكي آمدند را دوست داشتند. دو برنامه اي كه آقاي پناهيان آمدند همينطور. برنامه آقاي شمخاني هم اينطور بودند. دو برنامه اي كه با آقاي حسن عباسي درباره شبكه هاي ماهواره اي داشتيم خيلي مردم را جذب كرد.
مهمترين نقطه قوت صدا و سيما چيست؟
مهمترين چيزي كه يك رسانه مي تواند به آن افتخار كند اعتماد مخاطبان به آن است. هنوز اولين رسانه اي كه مردم براي شنيدن اخبار به آن اعتماد ميكنند صدا و سيما است و اين خيلي گرانبهاست.
مهمترين ضعفش چي؟
در خيلي از اوقات مخاطب شناسي خوبي ندارد و نميداند الان مردم به چه چيزي نياز دارند يا به چه چيزي تمايل دارند. رسانه براي اينكه مخاطب را با خود همراه كند بايد دائما بداند كه مخاطب به چه چيزي فكر ميكند و چه مي خواهد.
معمولا مجريان موفق صدا و سيما با پيشنهادات خارجي مواجه شده اند؛ براي شما اين اتفاق نيفتاد؟
جالبه با اينكه خيلي مواضع من شفاف بود و بعنوان يك مجري حكومتي در صداي آمريكا معرفي ميشدم ولي چند نفر از مجريان و گردانندگان رسانه هاي آنور آبي مثل خود صداي آمريكا پيغام فرستادند البته نه بعنوان دعوت بكار بلكه مثلا دوبار براي حضور بعنوان كارشناس و اين مسائل. احتمالا داشتند من را تست مي زدند. البته من به حماقتشان مي خنديدم اما جالب بود كه از آدمي مثل من هم نمي گذرند.
يا چند وقت پيش يكي از مجريان شبكه من و تو براي من ايميلي فرستاد و گفت كه من جهالت كردم به اين شبكه پيوستم. تو رو خدا براي من راهي پيدا كن كه بتونم برگردم. توضيح ميداد كه من نميدونستم اين شبكه همچين ماهيتي خواهد داشت و من الان عذاب وجدان دارم. او از من جدا ميخواست كه راهي پيدا كنم كه بتونه برگرده. البته اين ايميل ها به يكباره قطع شد و نمي دونم چه اتفاقي برايش افتاده است. احتمالا دستگاه امنيتي آنها حالش را گرفته اند!
رييس صدا سيما مي شديد اولين كاري كه مي كرديد چه بود؟
يك شبكه با موضوع انقلاب اسلامي راه مي انداختم.
چه چيز جبهه پايداري شما را بيشتر از بقيه طيف ها و گروهها جذب كرد؟
اول اثبات كن جذب كرده؟!(با خنده)
نكرده؟
بيشتر مي تونستم اعتماد كنم به چهره هايي كه اهل سازش و تنازل نيستند.
چند بار اسمتان را در اينترنت جستجو كرده ايد؟
معمولا اينكار را مي كنم چون راجع به من خيلي مطلب مي نويسند.
چقدرش واقعيت است؟
خيلي كم. واقعيت اين است كه به من خيلي حمله مي شود كه تقصير خودم هم هست، مي تونم كمتر حرف بزنم! دروغهايي كه درباره من گفته ميشود آنقدر با جديت ميگن كه من تا مدتها بايد تلاش كنم تا ثابت كنم اين حرف دروغ است.
چند تا از اين دورغها و شايعات را نام مي بريد؟
هنوز كه هنوز است خيلي ها فكر مي كنند من مدير كل صدا و سيماي اصفهان هستم.
اين از كجا در آمد؟
اين شايعه رسانه هاي اصلاح طلب بود كه نزديك به بيست روزنامه و سايت در يك روز منتشر كردند و هرچقدر تكذيب كرديم به جايي نرسيد.
ديگه چي؟
شايعه در مورد اينكه من فرزند فلان شخصيت سياسي و مذهبي يا داماد فلاني هستم هم هميشه وجود دارد.
عجيبترين چيزي كه شنيديد كدومش بوده است؟
چند وقت پيش پدرم زنگ زد و گفت چند نفر از هم محلي ها ميگن كه در اخبار ماهواره ديديم پسرت پناهنده شده به آمريكا! اين مال همين چند ماه پيش بود. اينجا ديگه من رسما كم آوردم!
چقدر براي وبلاگ و شبكه اجتماعي وقت مي ذاريد؟
خيلي كم متاسفانه. وبلاگم هفته هاست به روز نشده ولي در شبكه هاي اجتماعي سعي ميكنم حداقل روزي يا يك روز در ميان يك متن منتشر كنم.
و البته به نظرات بقيه پاسخ ندهيد!
واقعا وقت نمي كنم. خيلي فرصت اين كه حضور مستمر داشته باشم ندارم و اين شايد باعث ناراحتي بقيه شود اما فكر ميكنم اينطور حضور داشته باشم بهتر از نبودنم است.
اگر فقط فرصت و امكان اجراي يك برنامه را داشته باشيد دوست داريد با چه كسي گفتگو كنيد؟
حضرت آقا.
چه كسي را خيلي اصرار كرديد كه به ديروز امروز فردا بياد اما نشد؟
خيلي تلاش كردم دكتر لاريجاني به برنامه بياد چون سوالات خيلي زيادي داشتم اما عليرغم پيگيري هاي مجدانه و فراوان هيچوق نپذيرفتند به برنامه بيان.
كدام برنامه حال حاظر قلقلكتان مي دهد كه اي كاش اجراي آنر ا بعهده داشتيد؟
برنامه زاويه شبكه 4 به نظرم جدي ترين تاكشوي انديشه اي صدا و سيماست و خيلي هم موفق بوده است. چند بار وسوسه شدم يه جوري خودم رو مطرح كنم براي مجري گري اش! فعلا كه ممنوع الوروديم.
فكر ميكنيد كدام برنامه ديروز امروز فردا موجب حذف برنامه و خروج شما از سازمان شد.
من از پشت پرده ها خبر ندارم اما از يك تاريخي به بعد فشار روي مديران سازمان خيلي زياد شد. فشارها عمدتا از برنامه آقاي شمخاني به آنطرف زياد شد. اين حس من است.
برنامه جوانفكر رسايي درباره آقاي مشايي چطور انجام شد؟
من معتقدم رسانه نبايد نسبت به پديده هاي پر تنش روز عقب بمونه يا موضع نگيره، بايد مي پرداخت. البته بخش بيست و سي يك گزارش خوب چند روز پيشش كار كرده بود كه ما هم عين همان را پخش كرديم. موضوع را با مديران مطرح كريدم. مديران تاييد كردند البته با رويكرد معلوم.
چه رويكردي؟
دولت بايد به اين سوال پاسخ دهد چرا زماني كه همه از آن انتظار دارند مثل سابق با جديت كار كند، براي خودش حاشيه درست ميكند. اصلا دنبال تخريب دولت نبوديم. رويكرد ما تشنج زايي و بحران زايي نبود.
فكر ميكنيد اين رويكرد محقق شد؟
برنامه شفاف و خوب برگزار شد. هم آقاي جوانفكر نماينده خوبي بود براي آقاي مشايي و هم آقاي رسايي نماينده خوبي بود براي طيف مقابل.
چرا آقاي رسايي را انتخاب كردبد؟
ما ميخواستم اين مطالبه از طرف كسي باشد كه خودش حامي احمدي نژاد بوده است. ما مي توانستيم يك اصلاح طلب يا مخالف احمدي نژاد را بياوريم اما در آن صورت گفتگوي ديگري شكل مي گرفت. ما از موضع حمايت از دولت و موضع آرامش بخشي اين برنامه را پياده كرديم.
بازخوردهاي برنامه چطور بود؟
شنيدم آقاي احمدي نژاد ناراحت شدند و ناراحتي شون رو هم بيشتر نسبت به اجراي من ابراز كرده بودند به آقاي رسايي. البته از اظهار نظر آقاي مشايي هم مطلعم كه چه جملاتي بكار برده بودند اما بماند!
يكي از برنامه هاي جالب هم مناظره شريعتمداري و كواكبيان بود.
آن هيجان برانگيز ترين برنامه اي بود كه طي ده سال فعاليتم در راديو و تلويزيون اجرا كردم! واقعا برنامه پر تنشي بود و خيلي به من سخت گذشت. مديريت آقاي كواكبيان خيلي دشوار بود چون دو طرف چهره هاي ژورناليستي بودند. اولين برنامه اي كه در ذهن مردم هم مانده همان برنامه است. بعدا نظرسنجي هم كه كرديم بيش از 85 درصد اظهار رضايت كرده بودند از اين جلسه.
خيلي ها اعتقاد داشتند انتخاب آقاي كواكبيان يه جورايي نامردي بود! از قبل هم معلوم بود كه ايشون حريف آقاي شريعتمداري نميشه.
خب ايشون مي تونستند قبول نكنند!
آقاي كواكبيان اولين انتخاب بود؟
نه؛ اولين انتخاب ما آقاي مجيد انصاري بود اما به هيچ وجه نپذيرفت.
حضور در برنامه را نپذيرفت يا روبروي شريعتمداري قرار گرفتن را؟
مناظره با شريعتمداري را. البته من سه بار با يشون تماس گرفتم اصلا نپذيرفتند به تلويزيون بيايند. ديگراني هم بودند كه چون الان به نوعي در دايره اصولگرايي قرار مي گيرند اسمشان را نمي برم تا تنش ايجاد نشود. به هر حال با هر دو بزرگوار به توافق رسيديم و اگر كس ديگري بود اين گفتگو به اين شكل صورت نمي پذيرفت.
اشتباهي كه در زمان اجراي اين برنامه ها انجام داديد چه بود؟
بسيار بود. من جوان بودم و هستم. خيلي اشتباه مي كردم. مثلا نبايد هيچ وقت در حين اجراي برنامه با رسانه ها مصاحبه مي كردم. از هر ده تا رسانه با يكي مصاحبه مي كردم ولي همان را هم نبايد انجام ميدادم. اين مصاحبه ها برايم حاشيه درست كرد. تيترهايي كه گرفتند اذيتم كرد.
در حين اجراي برنامه ها چي؟
بعضي تعابير را نبايد بكار مي بردم ولي بردم و حساسيت ايجاد شد. اين را مي گذارم به حساب بي تجربگي.
اگر وحيد يامين پور مهمان برنامه تون باشه چه سوالي ازش مي پرسيد؟
من معمولا آدمهاي مهم را به برنامه ام دعوت مي كنم، چنين شخصي را اصلا دعوت نمي كنم! سوالي از همچين آدمي ندارم!
جاي چه برنامه اي در تلويزيون خاليست؟
برنامه هاي خوب در تلويزيون زياد بوده. برنامه پارك ملت را دوست داشتم ادامه پيدا كنه. برنامه هفت را دوست داشتم. هرچند انتقاداتي داشتيم اما با كمي اصلاحات مي توانست ادامه پيدا كند. برنامه خودم را دوست داشتم! جاي برنامه هايي كه مردم را جلوي تلويزيون بنشونه و با آنها شفاف و صميمي صحبت كند در تلويزيون خاليه و تلويزيون به اين برنامه ها نياز دارد.
ديروز امروز فردا.
حسرت و خاطره.
فتنه 88.
بزرگترين تجربه سياسي من و انقلاب پس از انقلاب.
ميرحسين موسوي.
ترحم برانگيز!
آقاي ضرغامي.
(با مكث طولاني وخنده) بعدي.
دزفول.
شهر نمونه.
نمايندگان نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي.
منتظريم ببينيم!
دكتر احمدي نژاد.
اينم خاطره!
سوم تير 84.
باور نكردني.
مسجد ارك.
زبان كم مي آورد ولي... مثل گهواره اي من را بزرگ كرد.
متولد چه سالي هستيد؟
1359
كجا؟
دزفول
تا چه سالي در دزفول مانديد؟
تا سال 72. چهار سالي از درفول خارج شدم ولي دوباره برگشتم و ديپلم و پيش دانشگاهي را دزفول خواندم تا اينكه سال 78 دانشگاه امام صادق(ع) پذيرفته شدم و آمدم تهران.
پس موشك باران دزفول را درك كرديد!
من دو سال آخر جنگ را مدرسه مي رفتم و خاطرات واضحي از موشك باران و بمباران هوايي دارم. خاطرم هست كه به ما آموزش ميدادند اگر در مدرسه بوديد و هواپيماهاي عراقي آمدند چه كار بايد بكنيد. چون ميدونيد كه دزفول معروف بود به الف. دزفول.
يعني چي؟
اخبار عراق وقتي شهرهاي ايران را نام مي برد كه قرار است موشك باران شوند يا شده اند هميشه دزفول در صدر بود و مي گفت: الف.دزفول! ما حسابي كتك خورديم در جنگ. حتي يادم مياد كه يك بار در مدرسه بوديم و بمباران هم شد. دلهرهاي عجيبي بود. تلفن همراه كه نبود و مادرها از بچه ها خبر نداشتند. تازه بعد از بمباران دلهره ها شروع مي شد كه كي زنده است و كي مرده!
تهراني شديد يا هنوز خودتان را بچه دزفول مي دانيد؟
متاسفانه تا حدودي تهراني شدم چون چند بار اراده كردم برگرم اما ديدم خيلي سخته.
بچه زرنگ مدرسه بوديد؟!
معمولا درسم خوب بود.
شيطون چي؟
خيلي نه. كنجكاو بودم ولي چون پدر و مادرم هر دو فرهنگي بودند خيلي روي سكنات و رفتار من نظارت داشتند.
شيطوني خاصي از دوران كودكي در ذهنتان مانده است؟
ما فضا براي خالي كردن هيجانمان بود. دزفول معمولا گرم بود و شنا كردن در رودخانه دز يكي از بهترین تفريحات ما. ريسكهاي بسياري داشت. جاهايي را كه ميدانستيم خطرناك است علي رغم نهي خانواده مي رفتيم و شنا مي كرديم. اين بزرگترين خلاف من بود!
به اينكه در آينده كار رسانه اي و فرهنگي كنيد فكر مي كرديد؟
اصلا علاقه اي نداشتم و فكر هم نمي كردم!
پس چطور وارد اين فضا شديد؟
كاملا اتفاقي بود! بعد از اينكه كمي از فشار تحصيل در دانشگاه امام صادق(ع) كم شد، در سال چهارم به فكر ازدواج افتادم و لازمه اش اين بود كه به صورت پاره وقت مشغول كار شوم. يكي از دوستانم در صدا و سيما مشغول كار بود و من نزد ايشان به مركز نظارت رفتم. يكسال بعد اين دوستمون منتقل شد به حوزه توليد در راديو كه من هم با ايشون منتقل شدم. البته از ابتداي ورود به دانشگاه بی علاقگی قبلی، به علاقمندی به كار رسانه اي تبدیل شد چون فهميده بوديم كه خط مقدم كار فرهنگي، حوزه رسانه است. من با اشتياق وارد راديو شدم و با اشتياق هم كار كردم و از صفر هم شروع كردم.
از صفر يعني چي؟
از اديت شروع كردم. بعد نويسنده شدم. بعد توليد برنامه هاي نيم ساعته توليدي كه اصلا شنيده نميشد به من سپرده شد. يا اينكه از ساعت 12 تا دو شب به من برنامه مي دادند. از اين جهت كار را صفر تا صد در راديو ياد گرفتم. تا اينكه در سال 85 يكي از كساني بودم كه مهمترين برنامه هاي راديو جوان و راديو ايران به او محول ميشد.
خاطره انگيزترين برنامه اي كه در راديو اجرا كرديد؟
يكي قرار شبانه بود كه هر شب از ساعت هشت و نيم از راديو جوان روي آنتن مي رفت و مديران سازمان اعتقاد داشتند يكي از بهترين برنامه هاي معارفي راديو است. يكي ديگر برنامه گفتگوي انديشه اي راديو جوان بود كه چند تا اسم عوض كرد كه فكر كنم آخرينش ساعت 25 بود.
اين دوران خوش راديو چطور تمام شد؟
خارج شدن من از راديو بدليل چند تا از برنامه هاي چالشي بود كه در همين برنامه اجرا كردم.
خاطرتون هست مهمانهاي برنامه كيا بودند؟
يك برنامه كه خيلي سر و صدا كرد برنامه اي بود كه وحيد جليلي آمده بود و تلويزيون را نقد كرديم. خيلي برنامه تندي شد تا اين حد كه به دستور مديران ناچار شديم برنامه را قطع كنيم و بجاش موسيقي پخش كنيم! بعد از اين برنامه ورود آقاي جليلي به صدا و سيما ممنوع شد و من هم با نامه تندي از مديران مواجه شدم و رسما آنتن از ما گرفته شد.
برنامه ادامه پيدا نكرد؟
برنامه كه هيچ، من هم ادامه پيدا نكردم! من آن موقع مدير گروه انديشه بودم كه از مديريت خلع شدم. برنامه ديگري هم بود راجع به فيلتر كردن سايت بازتاب آنزمان و من با چند تا از نمايندگان مجلس گفتگو كردم. این برنامه ها خیلی سروصدا کرد و فشار زیاد شد به نحوی که باعث شد كه من از راديو خارج شدم.
كجا رفتيد؟
بلافاصله از طرف آقاي پورمحمدي كه مدير شبكه سه بودند دعوت بكار شدم. ايشان حكم مشاور مدير شبكه براي من زدند و مديريت چند تا از گروههاي شبكه را به من پيشنهاد داند كه من چون در اوج دوره دكتري بودم و تدريس هم ميكردم ديگر مديريت را نپذيرفتم.
ديروز امرو فردا چطور شكل گرفت؟
از همان ابتدا كه وارد شبكه سه شدم آقاي پورمحمدي اصرار داشتند كه من برنامه اي را اجرا كنم. ايشان سال 86 خيلي اصرار كردند كه من اجراي كوله پشتي را بجاي فرزاد حسني بعهده بگيرم ولي من نپذيرفتم.
چرا؟
گفتم چون برنامه به نام ايشونه قطعا من توقعات را نمي توانم برآورده كنم. آقاي مدرس برنامه را اجرا كردند. خلاصه چند برنامه مقطعي اجرا كردم. مثلا برنامه اي بود به نام محرمانه كه درباره افكار شهيد مطهري با افرادي چون آقاي حداد عادل يا لاريجاني و.. گفتگو كردم. چند
شوك را هم اجرا كردم اما هنوز خودم را بعنوان يك مجري تلويزيوني نميشناختم. تا اينكه در سال 88 دو ماه قبل از انتخابات برنامه ايران 88 را اجرا كردم.
اين برنامه تا مرداد ماه ادامه پيدا كرد.
بله و تنها برنامه جدي صدا و سيما بود كه درباره فتنه و ماجراهايش گفتگو مي كرد.
همين برنامه شد رو به فردا؟
نه؛ من چون كارمند تلويزون نبودم بعد از تعطيلي برنامه رفتم دنبال كار خودم تا ماجراي عاشوراي 88 پيش آمد. آقاي پورمحمدي تماس گرفتند و گفتند ناظر به اين اتفاق مي خواهيم برنامه اي كار كنيم و شما گزينه اصلي اجرا هستيد. اين برنامه تبديل شد به مناظره ها كه برنامه هاي پرتنشي بود.
ديروز امروز فردا از دل همين رو به فردا در آمد؟
با تعطيلي رو به فردا وقفه چند هفته اي افتاد تا اينكه طرح ديروز امروز فردا را داديم و آقاي ضرغامي تاكيد جدي كرد كه خود من برنامه را اجرا كنم. اين برنامه را ما فقط در حد ده برنامه و براي دهه فجر طراحي كرده بوديم ولي موفقيت برنامه موجب شد كه كار ادامه پيدا كند.
آن روزها شما را در خيابان مي شناختند؟ برخورد مردم چطور بود؟
براي من عجيب بود كه مردم چطور انقدر از اين برنامه استقبال كرده اند و برنامه در خانه هاي عموم مردم نفوذ پيدا كرده است. در كوچه و خيابان مردم عادي واكنش نشان ميدادند؛ زنان خانه دار، سبزي فروش و... كه البته بخاطر فضاي آن روزها بود كه مردم همه سياسي بودند و فضا خيلي سياسي بود. درواقع اين برنامه درست و در بهترين موقع متولد شد. خلاصه براي يك مدتي زندگي براي من سخت شده بود و قدم به قدم بايد مي ايستادم و به سوالات و نظرات مردم پاسخ مي دادم.
هنوز هم اين واكنشها ادامه دارد؟
بله، هنوز هم مراجعه مي كنند و بيشتر سوالات هم اينطور شروع مي شود كه آن برنامه چي شد؟!
بهترين برنامه ديروز امروز فردا كدام بود؟
مردم خيلي از برنامههاي ما را دوست داشتند. برنامه اي كه حاج سعيد قاسمي يا ده نمكي آمدند را دوست داشتند. دو برنامه اي كه آقاي پناهيان آمدند همينطور. برنامه آقاي شمخاني هم اينطور بودند. دو برنامه اي كه با آقاي حسن عباسي درباره شبكه هاي ماهواره اي داشتيم خيلي مردم را جذب كرد.
مهمترين نقطه قوت صدا و سيما چيست؟
مهمترين چيزي كه يك رسانه مي تواند به آن افتخار كند اعتماد مخاطبان به آن است. هنوز اولين رسانه اي كه مردم براي شنيدن اخبار به آن اعتماد ميكنند صدا و سيما است و اين خيلي گرانبهاست.
مهمترين ضعفش چي؟
در خيلي از اوقات مخاطب شناسي خوبي ندارد و نميداند الان مردم به چه چيزي نياز دارند يا به چه چيزي تمايل دارند. رسانه براي اينكه مخاطب را با خود همراه كند بايد دائما بداند كه مخاطب به چه چيزي فكر ميكند و چه مي خواهد.
معمولا مجريان موفق صدا و سيما با پيشنهادات خارجي مواجه شده اند؛ براي شما اين اتفاق نيفتاد؟
جالبه با اينكه خيلي مواضع من شفاف بود و بعنوان يك مجري حكومتي در صداي آمريكا معرفي ميشدم ولي چند نفر از مجريان و گردانندگان رسانه هاي آنور آبي مثل خود صداي آمريكا پيغام فرستادند البته نه بعنوان دعوت بكار بلكه مثلا دوبار براي حضور بعنوان كارشناس و اين مسائل. احتمالا داشتند من را تست مي زدند. البته من به حماقتشان مي خنديدم اما جالب بود كه از آدمي مثل من هم نمي گذرند.
يا چند وقت پيش يكي از مجريان شبكه من و تو براي من ايميلي فرستاد و گفت كه من جهالت كردم به اين شبكه پيوستم. تو رو خدا براي من راهي پيدا كن كه بتونم برگردم. توضيح ميداد كه من نميدونستم اين شبكه همچين ماهيتي خواهد داشت و من الان عذاب وجدان دارم. او از من جدا ميخواست كه راهي پيدا كنم كه بتونه برگرده. البته اين ايميل ها به يكباره قطع شد و نمي دونم چه اتفاقي برايش افتاده است. احتمالا دستگاه امنيتي آنها حالش را گرفته اند!
رييس صدا سيما مي شديد اولين كاري كه مي كرديد چه بود؟
يك شبكه با موضوع انقلاب اسلامي راه مي انداختم.
چه چيز جبهه پايداري شما را بيشتر از بقيه طيف ها و گروهها جذب كرد؟
اول اثبات كن جذب كرده؟!(با خنده)
نكرده؟
بيشتر مي تونستم اعتماد كنم به چهره هايي كه اهل سازش و تنازل نيستند.
چند بار اسمتان را در اينترنت جستجو كرده ايد؟
معمولا اينكار را مي كنم چون راجع به من خيلي مطلب مي نويسند.
چقدرش واقعيت است؟
خيلي كم. واقعيت اين است كه به من خيلي حمله مي شود كه تقصير خودم هم هست، مي تونم كمتر حرف بزنم! دروغهايي كه درباره من گفته ميشود آنقدر با جديت ميگن كه من تا مدتها بايد تلاش كنم تا ثابت كنم اين حرف دروغ است.
چند تا از اين دورغها و شايعات را نام مي بريد؟
هنوز كه هنوز است خيلي ها فكر مي كنند من مدير كل صدا و سيماي اصفهان هستم.
اين از كجا در آمد؟
اين شايعه رسانه هاي اصلاح طلب بود كه نزديك به بيست روزنامه و سايت در يك روز منتشر كردند و هرچقدر تكذيب كرديم به جايي نرسيد.
ديگه چي؟
شايعه در مورد اينكه من فرزند فلان شخصيت سياسي و مذهبي يا داماد فلاني هستم هم هميشه وجود دارد.
عجيبترين چيزي كه شنيديد كدومش بوده است؟
چند وقت پيش پدرم زنگ زد و گفت چند نفر از هم محلي ها ميگن كه در اخبار ماهواره ديديم پسرت پناهنده شده به آمريكا! اين مال همين چند ماه پيش بود. اينجا ديگه من رسما كم آوردم!
چقدر براي وبلاگ و شبكه اجتماعي وقت مي ذاريد؟
خيلي كم متاسفانه. وبلاگم هفته هاست به روز نشده ولي در شبكه هاي اجتماعي سعي ميكنم حداقل روزي يا يك روز در ميان يك متن منتشر كنم.
و البته به نظرات بقيه پاسخ ندهيد!
واقعا وقت نمي كنم. خيلي فرصت اين كه حضور مستمر داشته باشم ندارم و اين شايد باعث ناراحتي بقيه شود اما فكر ميكنم اينطور حضور داشته باشم بهتر از نبودنم است.
اگر فقط فرصت و امكان اجراي يك برنامه را داشته باشيد دوست داريد با چه كسي گفتگو كنيد؟
حضرت آقا.
چه كسي را خيلي اصرار كرديد كه به ديروز امروز فردا بياد اما نشد؟
خيلي تلاش كردم دكتر لاريجاني به برنامه بياد چون سوالات خيلي زيادي داشتم اما عليرغم پيگيري هاي مجدانه و فراوان هيچوق نپذيرفتند به برنامه بيان.
كدام برنامه حال حاظر قلقلكتان مي دهد كه اي كاش اجراي آنر ا بعهده داشتيد؟
برنامه زاويه شبكه 4 به نظرم جدي ترين تاكشوي انديشه اي صدا و سيماست و خيلي هم موفق بوده است. چند بار وسوسه شدم يه جوري خودم رو مطرح كنم براي مجري گري اش! فعلا كه ممنوع الوروديم.
فكر ميكنيد كدام برنامه ديروز امروز فردا موجب حذف برنامه و خروج شما از سازمان شد.
من از پشت پرده ها خبر ندارم اما از يك تاريخي به بعد فشار روي مديران سازمان خيلي زياد شد. فشارها عمدتا از برنامه آقاي شمخاني به آنطرف زياد شد. اين حس من است.
برنامه جوانفكر رسايي درباره آقاي مشايي چطور انجام شد؟
من معتقدم رسانه نبايد نسبت به پديده هاي پر تنش روز عقب بمونه يا موضع نگيره، بايد مي پرداخت. البته بخش بيست و سي يك گزارش خوب چند روز پيشش كار كرده بود كه ما هم عين همان را پخش كرديم. موضوع را با مديران مطرح كريدم. مديران تاييد كردند البته با رويكرد معلوم.
چه رويكردي؟
دولت بايد به اين سوال پاسخ دهد چرا زماني كه همه از آن انتظار دارند مثل سابق با جديت كار كند، براي خودش حاشيه درست ميكند. اصلا دنبال تخريب دولت نبوديم. رويكرد ما تشنج زايي و بحران زايي نبود.
فكر ميكنيد اين رويكرد محقق شد؟
برنامه شفاف و خوب برگزار شد. هم آقاي جوانفكر نماينده خوبي بود براي آقاي مشايي و هم آقاي رسايي نماينده خوبي بود براي طيف مقابل.
چرا آقاي رسايي را انتخاب كردبد؟
ما ميخواستم اين مطالبه از طرف كسي باشد كه خودش حامي احمدي نژاد بوده است. ما مي توانستيم يك اصلاح طلب يا مخالف احمدي نژاد را بياوريم اما در آن صورت گفتگوي ديگري شكل مي گرفت. ما از موضع حمايت از دولت و موضع آرامش بخشي اين برنامه را پياده كرديم.
بازخوردهاي برنامه چطور بود؟
شنيدم آقاي احمدي نژاد ناراحت شدند و ناراحتي شون رو هم بيشتر نسبت به اجراي من ابراز كرده بودند به آقاي رسايي. البته از اظهار نظر آقاي مشايي هم مطلعم كه چه جملاتي بكار برده بودند اما بماند!
يكي از برنامه هاي جالب هم مناظره شريعتمداري و كواكبيان بود.
آن هيجان برانگيز ترين برنامه اي بود كه طي ده سال فعاليتم در راديو و تلويزيون اجرا كردم! واقعا برنامه پر تنشي بود و خيلي به من سخت گذشت. مديريت آقاي كواكبيان خيلي دشوار بود چون دو طرف چهره هاي ژورناليستي بودند. اولين برنامه اي كه در ذهن مردم هم مانده همان برنامه است. بعدا نظرسنجي هم كه كرديم بيش از 85 درصد اظهار رضايت كرده بودند از اين جلسه.
خيلي ها اعتقاد داشتند انتخاب آقاي كواكبيان يه جورايي نامردي بود! از قبل هم معلوم بود كه ايشون حريف آقاي شريعتمداري نميشه.
خب ايشون مي تونستند قبول نكنند!
آقاي كواكبيان اولين انتخاب بود؟
نه؛ اولين انتخاب ما آقاي مجيد انصاري بود اما به هيچ وجه نپذيرفت.
حضور در برنامه را نپذيرفت يا روبروي شريعتمداري قرار گرفتن را؟
مناظره با شريعتمداري را. البته من سه بار با يشون تماس گرفتم اصلا نپذيرفتند به تلويزيون بيايند. ديگراني هم بودند كه چون الان به نوعي در دايره اصولگرايي قرار مي گيرند اسمشان را نمي برم تا تنش ايجاد نشود. به هر حال با هر دو بزرگوار به توافق رسيديم و اگر كس ديگري بود اين گفتگو به اين شكل صورت نمي پذيرفت.
اشتباهي كه در زمان اجراي اين برنامه ها انجام داديد چه بود؟
بسيار بود. من جوان بودم و هستم. خيلي اشتباه مي كردم. مثلا نبايد هيچ وقت در حين اجراي برنامه با رسانه ها مصاحبه مي كردم. از هر ده تا رسانه با يكي مصاحبه مي كردم ولي همان را هم نبايد انجام ميدادم. اين مصاحبه ها برايم حاشيه درست كرد. تيترهايي كه گرفتند اذيتم كرد.
در حين اجراي برنامه ها چي؟
بعضي تعابير را نبايد بكار مي بردم ولي بردم و حساسيت ايجاد شد. اين را مي گذارم به حساب بي تجربگي.
اگر وحيد يامين پور مهمان برنامه تون باشه چه سوالي ازش مي پرسيد؟
من معمولا آدمهاي مهم را به برنامه ام دعوت مي كنم، چنين شخصي را اصلا دعوت نمي كنم! سوالي از همچين آدمي ندارم!
جاي چه برنامه اي در تلويزيون خاليست؟
برنامه هاي خوب در تلويزيون زياد بوده. برنامه پارك ملت را دوست داشتم ادامه پيدا كنه. برنامه هفت را دوست داشتم. هرچند انتقاداتي داشتيم اما با كمي اصلاحات مي توانست ادامه پيدا كند. برنامه خودم را دوست داشتم! جاي برنامه هايي كه مردم را جلوي تلويزيون بنشونه و با آنها شفاف و صميمي صحبت كند در تلويزيون خاليه و تلويزيون به اين برنامه ها نياز دارد.
ديروز امروز فردا.
حسرت و خاطره.
فتنه 88.
بزرگترين تجربه سياسي من و انقلاب پس از انقلاب.
ميرحسين موسوي.
ترحم برانگيز!
آقاي ضرغامي.
(با مكث طولاني وخنده) بعدي.
دزفول.
شهر نمونه.
نمايندگان نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي.
منتظريم ببينيم!
دكتر احمدي نژاد.
اينم خاطره!
سوم تير 84.
باور نكردني.
مسجد ارك.
زبان كم مي آورد ولي... مثل گهواره اي من را بزرگ كرد.