یادداشت زیر درست 9 روز پیش از شهادت رضا و پس از شنیدن خبر پذیرش قطعنامه 598 نوشته شده است. در این نوشته ، رضا نادری ، سینه ی سوخته ی خود را از خبر پذیرش قطعنامه به روی کاغذ می آورد و یکی از مهم ترین اسناد بی واسطه ی جنگی را که خالق آن ، خود در زمره ی شهدای همان جنگ است پدید می آورد. خواندن این یادداشت را اکیدا توصیه می کنیم. از تمام کسانی که نام و نشان و اطلاعات بیشتری از این شهید دارند خواهشمندیم که مشرق را بی خبر نگذارند:
یاران و بسیجیان تجدید وضو کنید
بسمه تعالی
باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابمان در جبهه ها از بین برود. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد تقدیم می کنم.
امام خمینی
دوره ی سرد شوخی با جنگ به سرآمد.دوره ی ساده اندیشی ها، سست عنصری ها و تردیدها.دوره جنگیدن تنها با یک دست و با دست دیگر نوازش عوامل فرساینده جنگ به سر آمد.
هیزم بیاورید که تنور جنگ تمام عیار برافروخته گشته.
از این پس بی تعارف و بی مسامحه می جنگیم.نیروهای پاکباز و بی توقع امام تا این جا را در غربتی بی صدا و محروم از حق انقلابی خود بسر کردند.دیگر نمی توانیم هم بجنگیم و هم نجنگیم.
اگر جنگ است پس این واقعیت های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ضد جنگ چیست؟
ما می گوئیم جنگ است و این جنگ سرنوشت انقلاب و ایدئولوژی ما را رقم خواهد زد.
ای بچه های عشقباز انقلاب، پاک بمانید که داغ [سقوط ]فاو و شلمچه جز سرانگشت تنبیه آسمانی چیز دیگری نبود.تاوان برخورد کودکانه ما با جنگ و وقت گذرانی های ساده لوحانه ما بود که علیرغم خونی که می ریخت از ما سر می زد.
یاران و بسیجیان تجدید وضو کنید، زخم هایتان را مردانه ببندید.مسلسل ها را بر دوش گیرید که وقت برای استراحت نیست.امروز تکلیف فرزندان ابراهیم است که گام در کام آتش نهند.
پس یک انقلاب بی عزت تحقیر شده و بی خاصیت،انقلابی گنگ و بی تفاوت که ایدئولوژی خود را از یاد برده نمی خواهیم، ما بدنبال عافیت نیستیم.
به خون مصطفی(ص) قسم که یک تن از این بچه های بسیجی در این شب عاشورایی از خیمه بیعت با امام خود بیرون نخواهند رفت. به هر تنوری که ای مرد خدا، تو نشانمان دهی بی چون و چرا، بی توقع، با سر و پای برهنه داخل می شویم.
در این شامگاه سرخ تاریخ به ما راه بازگشت به مدینه را نشان مده. از ما رفع بیعت مکن.
تو بگو گودال قتلگاه کدام سو است ما با تو بحث نخواهیم کرد.سوگند به آیه های جهاد که هزاران برادر به خون غلتیده مان از چمران و کاوه و باقری و زین الدین و باکری و خرازی و حاج همت که در وقت دست و پازدن در خون خویش تلاوت می کردند، این بچه های نماز شب خوان بی نام و نشان که محورهای عملیاتی جنوب و غرب را از کوچه پس کوچه های شهر خود بهتر می شناسند بار این رسالت بزرگ را بر زمین نگذارده و تا به آخر بردوش خواهند کشید.
جبهه وطن اول ماست و ما جز در صفای فضای عطرآگین عملیات، براحتی نفس نمی کشیم.
آقای ما امشب چراغ این خیمه را تو خاموش مکن و بدان در آن دم که بخواست خدا شرف شهادت برای ما رقم زده شد، در وقت پرپر زدن، از تو ای امام مجاهد، جز یک چیز نخواهیم پرسید، از ما راضی هستی؟ همین و بس.
ای کسانی که به نفع جنگ شعار می دهید و عملا در جنگ بی طرفید، دیگر تمام شد، تکلیف خود را با ما روشن کنید.اگر با مائید پس بیائید در میان توده های آتش به امام لبیک گوئید، اگر با ما نیستید پس چرا شعار جنگ جنگ تا پیروزی را سر می دهید؟و اگر با ما هستید چرا در پشت جبهه خط شکنان را آزار می دهید و جهاد و تقوا را ملاک نمی دانید و اگر با ما نیستید پس چرا شانه زیر تابوت شهیدانمان می گذارید و خود را با بسیجیان یار می دانید؟دوره بازی بس است.آری قصه جدی است، ترکشهای بدنت را، دفعات جبهه رفتنت را خواهند شمرد که بهشت را به بها می دهند و نه به بهانه.
در راه مکتب اهل بیت تا هرجا که خمینی بگوید باید به پیش تاخت. ما برای فاو و شلمچه نجنگیدیم. ما برای نگاه پرتوقع پیغمبری(ص)،برای آرمان های علی(ع) و برای دردهای بی صدای زهرا جنگیدیم.
ای شکست تو کوچکتر از آن هستی که ما را توبه دهی و ای پیروزی تو فقیر تر از آنی که به ما انگیزه دهی.ای زندگی تو بی چیز تر از آن هستی که ما را محافظه کار بارآوری
وای مرگ ای آشنای دیرینه کجایی؟
سرخ روی باش تا چنان در آغوشت کشم که صدای شکستن استخوان هایت را خود بشنوی.
27/4/1367
رضا نادری ، در پنجم مرداد ماه سال 1367 ، در عملیات مرصاد ، استخوان های مرگ را شکست.
روحمان با یادش شاد
روحمان با یادش شاد