یک بحث دیگری که مطرح میکنند، این است که یک عده میخواهند سینمای باریبههرجهت، بیدغدغه و بیمسئله داشته باشیم و سینمای دولتی، سینمای خنثی است و... .
جریان روشنفکری با دو سینما مشکلی ندارد؛ یکی «سینمای تخدیر» و دیگری «سینمای یأس». امید بین این دو است، امید یعنی خوشبینی واقعبینانه، تخدیر یعنی خوشبودن الکی و یأس هم یعنی بدبینی افراطی.
سینمایی که بیمسئله است و سینمایی که القای بنبست میکند، هردو در روشنفکری جا دارد، اما سینمایی که طرح مسئله میکند جا ندارد. سینمای روشنفکری میخواهد القای بنبست کند. نمیخواهد طرح مسئله کند. فیلم جدایی نادر از سیمین اصلاً طرح مسئله نمیکند. جدایی نادر از سیمین القای بنبست میکند؛ این جامعه قدرت پاسخگویی به مسائلش را ندارد، بنابراین باید رفت، این جامعه تمام شده است. دین حتی قدرت این را ندارد که یک خانواده را به خوشبختی برساند، چه برسد به یک جامعه؛ القای بنبست! یا فیلمی که اخیراً اکران شده، انتهای خیابان هشتم، القای بنبست میکند. شما طرح مسئله نمیکنید.
از آنطرف هم تخدیر؛ پوپک و مشماشالله میسازند، روشنفکرترینها که از هر دهکلمه، چهارتا فرانسوی میگویند، پوپک و مشماشالله میسازند و یکدهم حتی یکصدم اخراجیها با واکنش فضای روشنفکری مواجه نمیشوند. آنها میگویند سینمای اخراجیها فیلمفارسی است، پس پوپک و مشماشالله و دهرقمی چیست؟
سینمای انقلاب اسلامی، سینمای امید است
سینمای انقلاب اسلامی سینمای امید است؛ از آژانس شیشهای گرفته تا بچههای آسمان، زیر نور ماه، لیلی با من است تا وضعیت سفید. آژانس شیشهای فیلم الکی خوشی است؟ فیلم تخدیری است؟ یا فیلمی است به شدت تلخ که در عین حال القای بنبست نمیکند؟ نداشتهها، محدودیتها، مشکلات و معضلات را میبیند و داشته ها را هم میبیند.
در سریال وضعیت سفید تقریباً ناهنجاری و معضلی در جامعه نیست که در این فیلم دیده نشود؛ اعتیاد، درگیریهای خانوادگی، طلاق، فرار از سربازی، ارتباطات بیرون از ازدواج و...، یعنی از نظر سیاهنمایی نمرهاش بیست است، اما در کنارش سفیدیها، مادر، نماز، حماسه، ایثار و شهید را هم میبیند. این یعنی سینما، یعنی جذابیت. سینمایی که صرفاً القای یأس کند نمیتواند عمر کند، مگر با تنفس مصنوعی که این تنفس مصنوعی را چه کسی میدهد؟ رسانه و جوایز خارجی؟ آقای کیارستمی در تهران فیلم میسازد کسی نمیرود ببیند، مگر میشود این فیلم بد باشد؟ این فیلم دهجایزه گرفته! مزخرفترین فیلمها که کوچکترین جذابیت و قابلیت سینمایی ندارند، در کن جایزه میگیرند. آقای رسولاف جایزه میگیرد و کلی خبرساز میشود. آژانس شیشهای از هیچجا جایزه نمیگیرد. در کل جهان آقای حاتمیکیا را هیچکس نمیشناسد، اما آقای کیارستمی را صدبرابر حاتمیکیا میشناسند. چرا؟ آخر نباید از خودمان سؤال کنیم؟ بازمانده چرا هیچ جایزهای نمیگیرد؟ بازمانده از نظر سینمایی ضعیفتر از ده آقای کیارستمی است؟ چرا او صدبرابر فیلم آقای سیفاللهداد دیده میشود. «فیلمفارسی» و «فیلمفرنس» هردو یکی است، زیرا هردو در بیاعتنایی به واقعیتهای جامعه ایران مثل هم هستند؛ چه آن فیلمی که معضلات را نمیبیند و صرفاً دمغنیمتی و خوشباشی را تبلیغ میکند و چه آن فیلمی که مثبتها را نمیبیند و افسردگی، دلمردگی و تسلیم را پیشنهاد میکند.
روشنفکران میگویند مسئله ما طرح شده و به جواب رسیده، جوابش هم تسلیم است
امروز روشنفکری در ایران اصلاً به دنبال طرح مسئله نیست و از طرح مسئله میترسد. اینها میگویند مسئله نداریم. مسائل ما طرح شده و به جواب رسیده است، جوابش هم تسلیم است و تمام شد. حق ندارد کسی فکر کند. اگر ملت فکر کند، ممکن است بتواند اورانیوم غنی کند. ملتی که بخواهد فکر کند، ملت خطرناکی میشود. تعریف منطقی فکر چیست؟ میگویند، فکر؛ حرکت از معلوم به سمت مجهولات است. استفاده از داشتهها برای بهدستآوردن نداشتهها است. اما اینها میگویند ما اصلاً داشتهای نداریم که بخواهیم به آن فکر کنیم و تنها پیشنهادشان دستکشیدن و تسلیمشدن است. مبنای فقه امام؛ زمان و مکان بود. میگفت ما باید زمان و مکان را جدی بگیریم. دو گروه با او دشمن بودند؛ یکی متحجرین و دیگری روشنفکران. متحجرین زمان را درنظر نمیگرفتند و روشنفکران مکان را. مکان یعنی چه؟ یعنی امکانات و تمکن ما. امام، هم امروزی و هم ایرانی بود. متحجرین نمیخواستند واقعیتهای زمان را در نظر بگیرند. روشنفکران نمیخواستند این همه امکاناتی که در این مکان در ایران امروز وجود دارد را در نظر بگیرند.
اصل تکاپویی که امروز خرج میکنند، نشاندهندهی بحران جدی در جریان روشنفکری است، یعنی اینها هرچه بیشتر دروغ میگویند و هرچه بیشتر مسائل خودشان را به دیگری منتسب میکنند، عمق بحرانشان بیشتر نمایان میشود، زیرا صد سال تلاش کردند که واقعیت جامعهی ایرانی را انکار کنند و توهمات خودشان را اثبات نمایند، از مشروطه تا الان این تلاش ادامه دارد. در پیروزی انقلاب، ضربه اساسی خوردند و آخرین ضربه هم همین انتخابات دهم بود. انتخابات دهم اوج توهم آرمانگرایان لیبرال بود که با یک کوه عظیم 25میلیونی برخورد کرد که هنوز نتوانستهاند آن را هضم کنند و با این واقعیت کنار بیایند، زیرا یوتوپیایشان غرب است و آرمانشان هضم در نظم جهانی است. بنابراین 25میلیون ایرانی که خلاف خواستههای آنها رأی دادند، اصلاً وجود ندارند و باید انکار شوند! این یعنی ایدئولوژی، این یعنی آگاهی کاذب.
لذا با تمام وجود ایستادهاند که سینمای ایران یک سینمای واقعگرا نشود. تا آنموقع که ارزشهای جامعه استحاله نشده و واقعیتهای جامعهی ایرانی واقعیتهای غربی نشده، رسانه نباید بازتاب واقعیت باشد، باید هپروتی باشد. اگر جمهوری اسلامی هالیوود داشته باشد، اگر جمهوری اسلامی بتواند داشتهها و دشمنانش را یعنی فرصتها و تهدیدهایش را در آیینهی سینما به نمایش بگذارد، قاعدتاً برای آمریکا و آمریکاپرستها خیلی خطرناک است. صدها و هزارها فیلم و سریال در هالیوود، در دفاع از حکومت و ایدئولوژی آمریکا توسط فیلمسازان ساخته میشود. مگر کاپیتالیسم یک نظام ارزشی نیست؟ چطور فیلمی که بیلیوایلدر در دفاع از کاپیتالیسم میسازد، نه سفارشی است، نه دولتی و نه ایدئولوژیک!! اگر نظام آنها ارزشی نیست، پس مککارتیسم یعنی چه؟ در اصل، مککارتیسم تأسیس شده برای دفاع از «ارزش»های آمریکایی. کلی کارمند اخراج میشوند، کلی فیلمساز تحریم و تبعید میشوند که نظام کاپیتالیستی میخواهد از ارزشهای خودش دفاع کند. این برخوردی که جریان روشنفکری با جریان والاستریت میکند، که نمونهاش را هم در برنامهی هفت دیدیم که میگویند «نوار است»، یعنی برخورد ایدئولوژیک! یعنی پروپاگاندا، یعنی قبولنکردن و پنهانکردن واقعیت، زیرا با آرمان آنها در تضاد است.
میگویند وقتی اسم آمریکا میآید شما اسکار را به یاد بیاورید، نه ترور «داریوش رضایینژاد» جلوی دختر سهسالهاش را! وقتی میگویند آمریکا، یادتان نیاید که هواپیمای مسافربری شما را زدند، شما افتخار کنید که یکسری برای آدمی که به ملت خودش گفته دروغگو، کف میزنند. آمریکا یعنی اسکار و دیگر هیچ! این یعنی پنهانکردن واقعیت و برخورد ایدئولوژیک! آن آقا میرود بالای منبر میگوید من به همه دنیا اعلام میکنم ما با دشمنانمان دشمن نیستیم، ما با کسی که هواپیمای ما را زد دشمن نیستیم، ما با کسانی که دانشمندان ما را ترور کردند دشمن نیستیم؛ در حالی که فقط چند روز از ترور احمدیروشن میگذشت!!
خیانت روشنفکران در این است که اسکار واقعی است اما دویستهزار شهید دروغ است
مهمترین خیانت جریان روشنفکری این است که واقعیت را توهم جلوه میدهد و توهم را واقعیت. واقعیت، اسکار، ونیز، کن، مونترال، خرس نقرهای و شیر طلایی است! دویستهزار شهید دروغ است، کودتای 28مرداد دروغ است، ترور دانشمندان هستهای دروغ است، تحریم قطعات یدکی هواپیما دروغ است. دلیل اینکه الان خیلی به جوشوخروش افتادهاند این است که واقعیات جمهوری اسلامی بیشتر تثبیت میشود و اینها برای پنهانکردن و مقابله با واقعیتها و تبلیغ نظام ارزشی آرمانی خودشان نیازمند تلاش بیشتری هستند، نیازمند این هستند که محدودیتهایشان کمتر شود، اساسنامهی خانهی سینما را عوض میکنند که با آزادی بیشتری بتوانند علیه اسلام، انقلاب و واقعیتهای برآمده از این نظام ارزشی موضع بگیرند و به یوتوپیای خودشان خدمت کنند.
در بیستسال گذشته، هرچقدر کشور قدرتمندتر و نظام مستحکمتر شده، انعکاسش در سینما کمتر بوده است، یعنی یک تناظر معکوس بین سینما و واقعیتهای ایران اسلامی وجود دارد؛ هرچقدر که در واقعیت پیشتر برویم، در آیینهی سینما عقبماندهتر تصویر میشویم!! ما در بیستسال گذشته در وجوه علمی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی خیلی رشد کردیم، اما سالبهسال بیاعتنایی مجموعهی فضای سینمایی، به فرصتها و واقعیتهای جامعه بیشتر میشود!
اما بالاخره اینها هم هستند و سهم خودشان از فضای سینما را میخواهند.
اصلاً اینطور نیست. اینها دنبال سهم خودشان نیستند، دنبال بیسهمکردن دیگران هستند، زیرا میخواهند در آن برج عاج روشنفکریشان بنشینند و با همه از منظر استکباری خودشان با طعنه و تحقیر و استهزاء روبهرو شوند، اینها نمیتوانند بپذیرند که در عرصهی فرهنگ یا سیاست، جمهوریت برقرار باشد. آخرین گواه همین فتنهی اخیر بود. نمیتوانستند تحمل کنند، بنابراین 25 میلیون آدم را به راحتی انکار کردند. چرا؟ چون میتوانند. چون رسانههای مدرن این قدرت را میدهد که در فضای توهمی فرو روند و دیگران را حذف کنند و به خودشان القا کنند که «ما بیشماریم!» در سینما این اتفاق دارد میافتد. اینها از جمهوریت میترسند و یک اقلیت تجزیهطلب هستند.
برمیگردم به حرف اولم که مواظب باشیم مسئله را غلط نفهمیم. بنده هیچ مخالفتی با فیلمساختن روشنفکرها در کشور ندارم؛ مشروط بر آنکه اوضاع سینمای ما به حالت طبیعی برگردد. از این حالت گلخانهای مصنوعی و مسخره در بیاید. اصل مسئله این است که باید جریان تولید سینمایی به ماهو سینما در این کشور شکل جدی بگیرد، وگرنه تا آن موقعی که سینمای ما سینما نباشد ایرانی نخواهد بود و بالعکس.