کد خبر 132832
تاریخ انتشار: ۱۲ تیر ۱۳۹۱ - ۱۲:۴۴

از میان عالمان بزرگ شیعه، مرحوم کلینی و مرحوم مجلسی که صاحب کتاب‌های اصول کافی و بحار‌الانوار اند با همه فضل و دانششان به نوعی «ویرایش فراهم‌آوری» دست زده‌اند و روایات پر اساس موضوع گردآورده و آنها را با نگارش تازه‌ای ارائه کرده‌اند.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، کتاب مصائب آقای ویراستار که به تفصیل و البته به زبانی طنز  به بررسی مشکلات مربوط به ویراستاری و ویراستاران می‌پردازد، حاوی نکات و مطالب خواندنی است، که مرور بخشی از این کتاب که توسط محسن باغبانی نوشته شده و نشر قطره آن را منتشر کرده خالی از لطف نیست:

گریه‌کن نداشتن و اصل مصیبت بودن

یادم هست یک روز وارد مغازه سلمانی جوانی شدم که موهای بلند و ژولیده و ریش‌های «وحشتناکی!» داشت. دستش ولی،‌ الحق و الانصاف، تند بود و کارش را خوب می‌دانست. با دیدن او به این فکر افتادم که این جناب سلمانی خودش بیش از هر کسی به پیرایش نیاز دارد و با این اندیشه، مغازه‌اش را ترک کردم: ذات نایافته از هستی بخش/ کی تواند که شود هستی‌بخش؟// کل اگر طبیب بودی....

به نظر می‌رسد ویرایش نیز مانند آن جناب نیازمند ویرایش است و آن هم ویرایشی متناسب. یک روز، در این باره اندیشه می‌کردم که اگر یک گوشمان از گوش دیگرمان بزرگتر بود چه می‌شد؟ یا اگر یکی از حفره‌های بینی قد پرتقال و آن یکی اندازه لوله خودکار بیک بود چه روی می‌داد؟ اگر سوسک‌ها قد لاک‌پشت و مگس‌ها به اندازه گربه‌ها بودند یا سگ‌ها می‌توانستند از در و دیوار بالا بروند چه درد‌سرهایی درست می‌شد؟ و تصور می‌کردم که در سحرگاه دل‌انگیز یک روز تابستانی در بهار خواب خانه پدریمان خوابیده‌ام و سگی از نژاد دوبرمن روی دیوار نشسته و ناگاه واق می‌کند.... آری، اگر سگ‌ها مهارت گربه‌ها را داشتند، به عوامل متعدد سکته قلبی و سقط جنین باید این آواز‌ نابهنگام را نیز اضافه می‌کردیم.

مشکل بزرگی چون متناسب نبودن و رشد بی‌قاعده

مشکل ویرایش در زمانه ما همین متناسب نبودن و به قاعده رشد نکردن است. یکی همین که به اندازه‌ای که ویراستار تولید شده کلاس ویرایش برگزار نشده و تقریبا همه مثل خودم «من عندی» و «سرخود» ویراستار شده‌اند؛ درست مثل بیشتر نویسنده‌هایمان که خودرو رشد کرده‌اند و بزرگ شده‌اند و کسی به آنها یاد نداده چگونه بنویسند و برای بهتر نوشتن چه بکنند؛ و درست مثل ناشرهایمان و .... چاره‌ای نیست. به قول مظفر‌الدین شاه قاجار، ظاهرا ما مردم باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید!

اگر بخواهیم منطقی به مسئله نگاه کنیم، از میان اسباب‌ اربعه، ویرایش هم در سبب صوری هم در سبب فاعلی و هم در سبب مادی دچار اشکال است و در نتیجه تحقق سبب غایی آن، هرچه هم مهم باشد، بدون رد شدن از روی چند مین ضد خودرو و ضد نفر ممکن نیست. بدین ترتیب، داستان ویرایش مثل داستان کسی است که می‌خواهد خانه‌ای بسازد و به فرض که زمینش را هم داشته باشد، برای ساخت آن نه طرح و برنامه‌ای دارد، نه معمار و بنا و کارگری دارد، نه پول و مصالح و ابزاری دارد، و _ در نتیجه_ نه خانه‌ای دارد.

به بیان میدانی، درد ویرایش در این منطقه از زمین و نقاط مشابه آن «بی‌صاحب» بودن است و از این رو، انتظار تربیت و صلاح و رشد نیز نمی‌توان از آن داشت. اگر بر فرض وزیر عاقل و بالغی هم پیدا کنیم که تربیت آن را بر عهده‌اش بگذرایم، پس از چندی برایمان خواهد نوشت که این عاقل نمی‌شود و مرا دیوانه کرد.

وقتی مرحوم کلینی و مرحوم مجلسی هم ویرایش می‌کردند

درد دیگر این است که عده بسیاری ویراستار بودن را ننگ و عار می‌دانند و ترجیح می‌دهند هر کار دیگری بکنند ولی ویرایش نکنند. برخی از ویراستاران هم از ویراستار بودنشان ناراحت‌اند و آن را مخفی نگه می‌دارند؛ در حالی که به گمان من عده‌ای از بزرگترین دانشمندان و محققان عملا به ویرایش دست زده‌اند و ویراستار بوده‌اند.

برای نمونه، از میان عالمان بزرگ شیعه، مرحوم کلینی و مرحوم مجلسی که صاحب کتاب‌های اصول کافی و بحار‌الانواراند با همه فضل و دانششان به نوعی «ویرایش فراهم‌آوری» دست زده‌اند و روایات پر اساس موضوع گردآورده و آنها را با تبویب تازه‌ای ارائه کرده‌اند. با این هنجار فعلی جامعه فرهنگی ما چنین است که ویراستار بودن کم‌ارزش و کم‌اهمیت تلقی می‌شود و تعداد کمی از بزرگان خود را ویراستار می‌دانند یا به ویراستار بودن خود در گذشته افتخار می‌کنند. به قول حکیم صالحی هروی: «در این ازمنه اخذله و امکنه ارذله این هنر را وضیع‌ترین کارها و شنیع‌ترین عارها می‌دانند... و این هر دو شق، امری است که اشراقیان دست از این شغل «شسته و مشائیان پا از آن کشیده‌اند».

نه دانشکده‌ای، نه اتحادیه‌ای، نه صنفی، نه خانه ویرایشی، نه مرکز متولی آموزشی، نه نشر بسامان و سوددهی، نه مردم کتابخوان و دانش دوست و مدرک گریزی، نه جایگاه اجتماعی و فرهنگی مناسبی، نه تعریف تشکیلاتی درست و درمانی _ هیچ هیچ! یادش به خیر سهراب که گفت: «آدم این جا تنهاست...» و یادش به خیر مادرم که در این طور مواقع می‌خواند:

یتیمی درد بی درمان یتیمی /  یتیمی خواری دوران یتیمی!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس