به گزارش مشرق به نقل از مهر، مهدی قزلی که پیش از این قلم خود را بارها در سفرنامهنویسی آزموده و کتابهایی از او در قالب داستان در دسترس علاقهمندان است، در سفر به شهرهایی چون یزد، کرمان، اسالم، جزیره خارک و زادگاه جلال ـ اورازان ـ با الهام از سبک سفرنامهنویسی این نویسنده نامدار دست به تکنگاریهای کوتاه و خواندنی زده که بخش دوم این سفرها از روز گذشته به صورت متوالی در خبرگزاری مهر منتشر میشود.
او در دومین سفر خود به شهر کرمان، سعی کرده همزمانی و همزبانی سفر و قلم جلال پس از 54 سال را یک بار دیگر تجربه کند که از دیروز در 11 قسمت با درج عکسهای نویسنده در پی هم منتشر میشود. اینک بخش دوم این سفرنامه:
قطار چنان تکاندمان از تهران تا کرمان که وقتی وسایلم را توی اتاق هتل
زمین گذاشتم ذوق بیرون رفتن نداشتم. استراحتی کوتاه کردم و در همین استراحت
لیست تمام جاهایی که جلال رفته بود را در آوردم؛ مشتاقیه، قلعه دختر، طاق
علی، مسجد صاحب الزمان و گورستان کنار مسجد، گنبد جبلیه، بازار و حمام
وکیل، مجموعه گنجعلی خان، باغ ملی، ماهان و شاه نعمت الله ولی و...
...
پرس و جو کردم و فهمیدم از چهار راه احمدی همه چیز اول به میدان شهدا ختم
میشود و بقعه مشتاقیه این میدان را مردم میدان مشتاق میگویند چون بقعه
مشتاق علی شاه که به سه گنبد هم معروف است همان جاست.
به قول جلال این بابا که اینجا خفته مبدع سیم چهارم سه تار است و یکی از مبلغین صوفی نعمتاللهی که اصفهانی است و یک جور مامور تشکیلاتی به کرمان برای اینکه زمین از مرشد طریقت خالی نباشد. ماجرای مشتاق را هرچند خیلیها میدانند ولی شنیدنی است. جوانی بوده درویش و صوفی که کار و بارش گویا در کرمان گرفته و عدهای دورش جمع شدند و طبق روال تاریخی آب صوفی و درویش با روحانی و فقیه توی یک جو نرفته و به خاطر اینکه او قرآن را با آهنگ و موسیقی متن سه تار و مزقان میخوانده حکم ارتدادش صادر شده و خلق الله هم او را در تل خرفروشها کنار مسجد جامع در روز شهادت حضرت علی سنگسار کردند و البته مریدیش را که خودش را انداخته روی استاد تا نجاتش دهد ولی خودش هم از بین میرود.
مرگ مشتاق علی شاه در بین مردم کرمان تاثیر خیلی زیادی گذاشته است و افسانههای زیادی درست کرده. میگویند مشتاق وقتی مردم میخواستند به حکم ملاعبدالله بکشندش گفته اگر به من رحم نمیکنید به خودتان رحم کنید به بچهها و سگها و گربههایتان رحم کنید و به خشت و خانهتان رحم کنید و البته مردم توجه نکردهاند و حسابش را رسیدهاند و یکی از دوستانش هم که بعد از مرگ او رسیده گفته: شهری خون بهای مشتاق است. کمتر از دو سال بعد آقا محمدخان قاجار مردم را همه کشته و بچهها را و قحطی آمده و مردم سگها و گربهها را هم خوردهاند و خانههایشان ویران شده و معلوم است دراویش از چنین مرگی چنان شهادتی میسازند و مظلومنمایی میکنند و چنان وانمود خواهند کرد که تا قیامت هر اتفاقی در کرمان میافتد تقاص اشتباه مردم و روحانیت درباره مشتاق است و البته کدام اشتباه.
کسی هم اگر نبوده از این مشتاق سوال کند، خودش هم فکر نکرده چرا باید قرآن را با سه تار و آهنگ بخواند و رفتارشناسی مولا امیرالمومنین که چشم ماست و البته یک جور نعوذ بالله خدا برای آنها کی چنین ماجراهایی به خود دیده و....
مشتاق علی شاه سال 1206 کشته میشود و در قبرستان بیرون شهر خاک میشود سال 1207 لطفعلی خان زند در ماجرای جنگ و دعوای زندیه و قاجاریه فرار میکند به کرمان و در سال 1208 آقا محمدخان قاجار کرمان را محاصره میکند و چنان دماری از مردم کرمان در میآورد که تاریخ کرمان هیچ وقت فراموش نمیکند این نزدیکی و توالی مرگ مشتاق و حمله قاجار به کرمان باعث میشود افسانههای مشتاقیه شبیه یک کلاغ و چهل کلاغ هم بشود جوری که الان یک روایت راست و درست از ماجرا وجود ندارد.
به هر حال نیم قرن بعد از مرگ او در زمان قاجار بقعه و بارگاهی برای مشتاق ساخته میشود و باغچهای زیبا و... تا هم طبق روال تاریخی ما مخالفتی با زندیه باشد که این مشتاق در زمان آنها کشته شد هم اشارهای به مردم که ما مقصر آن قتل و جنایات نبودیم این مکافات عمل خودتان بود!
بگذریم بقعه مشتاقیه خلوت بود وقتی رفتم و جز دو سه نفر که به نظر کارمند و متولی و نگهبان بودند کسی نبود. در حیاط قبرهایی قدیمی و پدر مادردار بود که مال همان قبرستان قدیمی شهر بود و حالا دیگر داخل کرمان است نه بیرون دروازه. حیاط بزرگ مشتاقیه پر از درختهای سبز و شکوفه حوضی پر آب و جای خوبی برای قلیان کشیدن است. آن فضا آدم غیردودی مثل مرا هم هوایی میکند چه برسد به دودیها. شاید به همین دلیل همان چند نفری که آمدند رفتند توی حیاط سیگار گیراندند و دودش را دادند لای شاخ و برگ درختها تا لابد آنها هم بیکار نباشند!
جابه جای مشتاقیه یا در حال خرابی بود یا در حال بازسازی. بیش از حد سوت و کور بود و خوشم نمیآید از این جاهای سوت و کور هر چند سیم چهارم سه تار به اسم مرده آن مکان باشد.
بخشی از عمارت مشتاقیه اختصاص پیدا کرده به مرکز فرهنگی که یعنی فتوکپی و تایپ پایان نامه و حتی یک اتاق هم دادهاند به یک دندانساز تجربی! حالا من هم دفاعی ندارم از درویشگری و صوفیبازی ولی ساختمان که تاریخی هست! یک کمی رسیدن به سرو وضع آن بد نیست! میدان کنار بقعه هم راستی اسمش میدان شهداست با این ایهام که یعنی شهید مشتاق است و مریدش! یعنی بعضی به نیت مشتاق میدان را شهدا صدا میزنند و بعضی هم لابد به نیت کلی جوان دیگر که برای خدا و پیامبر رفتند و جنگیدند و شهید شدند و البته شهدای لشکر 41 ثارالله کرمان.