مشرق- همۀ ما دوست داریم فارغ از مضمون و محتوا، فیلمی خوش ساخت و جذاب تماشا کنیم. همانطور که یک اثر هنری ابتدا باید زیبا باشد تا بشود آن را دید و دربارۀ آن گفتگو کرد، به همین دلیل «روزهای زندگی» قابل دیدن بود؛ بلکه باید بگویم در نبود فیلمهای خوش ساخت در سینمای دفاع مقدس، این فیلم خود را جذاب نشان داد.
فیلمهای شعاری، صحنه های تکراری و شخصیت های سطحی در فیلمهای جنگی، و نیز عدم توانایی راه یافتن عموم فیلمنامه نویسان و کارگردانان به لایه های عمیق تر از روایت دفاع مقدس، وضعیت امروز سینمای دفاع مقدس را برای مردم فهیم ما غیر جذاب ساخته است، و یا باعث شده راه برای طنزهایی از جنس لودگی و صحنه های غیرمنطقی از جنگ در این عرصه گشوده شود. البته در کنار ظاهر غیر جذاب برخی فیلمها، از نظر محتوایی نیز بعضی وقتها شاهد برداشتهای شخصی و روشنفکرانه از دفاع مقدس هستیم که هیچ نسبتی با عمق معانی دفاع مقدس ندارد.
در این میان کارگردانی خوب، بازی های هنرمندانه دو شخصیت اصلی فیلم و گفتن قصه ای نو در فیلم «روزهای زندگی» همه و همه ما را سرگرم تماشای آن به عنوان روایتی نو در سینمای دفاع مقدس می کند. حکایت حضور پزشک و پرستاری در نزدیکی خط مقدم جبهه که به مداوای مجروحین میپردازند و کارگردان زمان داستان را در روزهای پایانی نبرد انتخاب کرده است.
* فیلمی در خدمت پذیرش قطعنامه 598 نه فیلمی برای نشان دادن ارزشهای دفاع مقدس
با توجه به محتوا و انتخاب زمان قصه، این فیلم را می توان فیلمی در خدمت پذیرش قطعنامه 598 و ایجاد زمینۀ روانی برای پذیرفتن معقول بودن آن دانست نه فیلمی برای نشان دادن ارزشهای دفاع مقدس. چرا که در این فیلم، تقریبا نشان و اثری از معنویتها و رشادتها و حماسههای رزمندگان نیست. بلکه در یک نگاه کلان فیلم تنها در خدمت جا انداختن ضرورت پذیرش قطعنامه است. برای جا انداختن ضرورت پذیرفتن قطعنامه چه صحنههایی بهتر از رزمندگان آش و لاش که فیلم با زبان بیزبانی آن را مقدمۀ روانی پذیرش قطع نامه قرار میدهد؛ که وقتی تنها از دریچه اینهمه جراحت و زخم، بی آنکه حماسه آفرینی را از رزمندگان شاهد باشیم و یا فتوحاتی را تسکین دهندۀ این آلام ببینیم، بیننده مسلما برای پذیرش هر نوع صلح و آتش بسی آمادگی پیدا میکند.
حالا اینکه نظر حضرت امام (ره) که پذیرش قطعنامه را نوشیدن جام زهر میدانستند کجا میرود؟ این سوالی است که بیپاسخ میماند. گویی فیلم میخواهد مخاطب این فیلم، پایان چنین جنگی را احلی من العسل تلقی نماید. والا قدم موثری در بیان زیباییها و شکوه حماسۀ دفاع مقدس برمیداشت.
صحنههای فیلم از همان ابتدا در بعضی قسمتها به سالن تشریح می ماند، و علت اصرار کارگردان برای نشان دادن صحنه های دلخراش و بدنهای آش ولاش جراحی رزمندگان با تمام جزییات را ندانستم، و حُسن اینکه اینهمه رزمندههای مجروح را در فضایی خون آلود و تهوع آور ببینیم که حتی پزشک تازه وارد فیلم هم از دیدن آنها بالا می آورد، (چه برسد به بیننده) معلوم نبود. آیا بعد از این فیلم کسی هوای جبهه رفتن (در یک نبرد احتمالی) خواهد کرد و یا «یا لیتنا انا معکم» خواهد گفت؟
اینکه چرا داستان در چنین محیط اغراق شده ای اتفاق می افتد، حال آنکه فضای داستان مستند نبود که نتوان از نشان دادن این همه صحنه های دلخراش خودداری کرد و بدون آنکه با بخشهای دیگر بسیار زیبای دفاع مقدس همراه بشویم، مثل رشادتها و پیروزی های رزمندگان و یا عکس العمل های واقعی مجروحین جنگی که سراسر ایمان و عشق بوده و چقدر جای پرداختن داشته و دارد، و هر کدام از ما حتما در مواجهه با هر یک از رزمندگان و جانبازان و شنیدن خاطرات مجروحین از روحیات بالای معنوی رزمندگان با خبر بوده ایم. اما تصویری که بعد از دیدن این فیلم از رزمندگان در ذهن باقی می ماند ،خون و استفراغ و ناتوانی بود و پذیرش قطعنامه بهترین کاری بود که در آن شرایط می شد کرد، همان که امام به نوشیدن جام زهر تشبیهش کرد، ولی دراین فیلم چه هنرمندانه تطهیر شد.
* روحیه ضعیف مجروحین در این فیلم غیر قابل باور بود/ این داستان می توانست فیلمنامه داستان یک سرباز آمریکایی هم باشد
روحیه ضعیف مجروحین غیر قابل باور بود و هیچ اثری از هیچ نوع معنویتی نبود. انگار کارگردان به غربال جدی هر نوع معنویتی پرداخته تا فضای دفاع مقدس را به آنچه خود می خواسته نزدیک کند. فکر می کنم، این داستان می توانست فیلمنامه داستان یک سرباز آمریکایی یا مجروحین جنگی هر کشوردیگری غیر از فضای دفاع مقدس ما هم باشد.
رزمندگانی که هیچ اوجی در آنان دیده نمی شد طبیعتاً بعضیهایشان بی صبری هم باید داشته باشند و اینجا آن پزشک مهربان بود که به همکار خود توصیه به صبر و تحمل در مقابل آنان می کند.
یا ما آنچه تاکنون دربارۀ جنگ شنیده ایم اغراق شده بوده است و رزمندگان آنچنان هم از فرهنگ بالای معنوی و جهادی برخوردار نبوده اند و یا ... و این را دیگر باید رزمندگانی که در جنگ حضور داشته اند قضاوت کنند.
* امام: من این تصمیم را بر اساس گزارشات مسئولین گرفته ام/ فیلم: این تصمیم خود امام بدون دخالت دیگران بوده
ما به پایان جنگی که از آن فقط همین اندازه خشونت و جراحت و زخم را میبینیم میرسیم که بالاخره با پذیرش قطعنامه همه چیز پایان می یابد و این دشمن نامرد است که علی رغم پذیرش قطعنامه دوباره یورش می آورد. البته برخی شبهات در مورد پذیرش قطعنامه توسط امام در این فیلم از زبان فرمانده پاسخ داده میشود مانند این که مگر امام مانند ماست که دوره اش کنند پس این تصمیم خود حضرت امام بوده است بدون دخالت دیگران. در حالی که امام صریحا بیان می فرمایند من این تصمیم را بر اساس گزارشات مسئولین گرفته ام و تعبیرمعروف جام زهر که گره گشای اصلی راز پذیرش قطعنامه است را بیان کرده اند.
* فیلم به بهانۀ دفاع مقدس از کنار حماسه بزرگ معنوی آن عبور کرده
آنچه باعث تعجب می شد این بود که گویی تمام قصد فیلمنامه و کارگردان، این بوده است که خوبیهای شخصیت های اصلی داستان را بیان کند و دیگر هیچ ... و در این راه هر اندازه در نشان دادن خوب این دوشخصیت موفق بوده به همان خوبی هم توانسته است معنویت دفاع مقدس و حماسه های بسیجیان و رزمند گان را حذف کند. و این بار نیز، باز هم به بهانۀ دفاع مقدس از کنار حماسه بزرگ معنوی آن عبور کرده و به سطحی نازل از فضائلی که میتواند در هرکجای دیگری از دنیا نیز یافت شود پرداخته شده است. در این فیلم شما شیفتۀ رزمندگان نمیشوی و یا حماسه ای در تن های بیجان و بی رمق آنان نمیبینی. گویی آنها سیاه لشگرهایی هستند تا دو شخصیت، دکتر و پرستارخوش بدرخشند، چون پیامهای اخلاقی رفتار آن دو جایی برای نقش آفرینی رزمندگان نگذاشته است و در عین حال بیننده هم از اینکه بالاخره با چند مضمون خوب مواجه شده است، راضی از سینما بیرون میرود.
روزهای زندگی، فیلمی است که هوشمندانه ساخته شده و هنرمندانه پرداخته شده است منتها بجای آنکه کارگردان درایت خود را در درک متن دفاع مقدس به کار بگیرد به حاشیه رفته است و ایمان و سلحشوریهای مدافعان این سرزمین را تحت شعاع وجدان دو شخصیت اصلی فیلم و بیان نگرش خود درباره پذیرش قطعنامه قرار داده است. این فیلم حتی در خدمت حماسۀ معنوی پزشکانی که در جنگ حضور داشتهاند هم نبوده است. اگر اینچنین بود ما باید داد و ستد ومعنوی بین پزشکان و رزمندگان را میدیدیم. کم نبودهاند پزشکانی که از حضورشان در جبههها ره توشههای فراوانی برای رشد معنوی خود گرفتهاند و اگر هم چیزی به رزمندگان هدیه کردهاند از جنس همان معنویت بودهاست. نه نمایش اخلاق و وجدان صرفی که علامت درخوری از معنویت جبههها در خود ندارد.
* توسل به ستاره به جای توسل به اهلبیت(ع)
در همان ابتدای فیلم مجروحی را میبینیم که ستاره اش را صدا می زند. من که هنوز نمی دانستم داستان چیست، فکر کردم حتما داستان فیلم، طنزی در باره جنگ است که مجروح فیلم در حال درد کشیدن (بجای صدا زدن اهل بیت ع) دختر خود را صدا می زند. اما دیدم نه قصه جدی است، و رزمنده بخت برگشته ای ست که به دلیل کمبود امکانات در آن بیمارستان صحرایی زیر تیغ جراحی کارگردان، ستاره را به یاری می طلبد، پیش خودم گفتم: سخت نگیر، تو جنگ را ندیده ای و تنها شنیده ای؛ خب همه که در لحظات سخت جنگ توسل نداشته اند و حتما در ادامه فیلم رزمنده های دیگر با دیگر درجات معنوی هم بسیارند. از آنجا که فیلمهای هالیوودی هم معمولا در این موارد همین کار را می کنند، پس به رشد فیلمسازان در به کار گیری یک زبان بین المللی در بیان حوادث دفاع مقدس خرده نگیر. اگر چه بی انصافی است که به دفاع مقدس مثل همه جنگهای دیگر در جهان نگاه کنیم و به رزمندگانمان مثل همه آدمهای دیگر در این لحظات، نگاه کنیم.
فیلم ادامه یافت، نگاه دوربین به پزشک و همسرش دوست داشتنی بود و تحسین برانگیز. اخلاق، عاطفه، تواضع و تفاهم زیبایی بین آن دو دیدنی بود و چون در فیلمی ایرانی دیدن این روابط مطلوب غیرمنتظره است، طبیعتا جذاب هم می نمود. حالا این همه فضائل در رسای این دو شخصیت به قیمت گذشتن از حماسه سازان این عرصه، چه ربطی به دفاع مقدس داشت این دیگر مهم نیست. آیا این دو در دفاع مقدس به این رشد رسیده بودند؟ آیا از رزمندگان الگو گرفته بودند؟ یا خیر، آنها آمده بودند که فرهنگ دفاع مقدس تحت تاثیر اخلاق و رفتار آنان قرار بگیرد و دفاع مقدس تنها موقعیتی برای بروز این زیبایی های رفتاری میان آن دو بود که می توانست در شرایط دیگری هم رخ دهد.
* عرفانی که ربطی به ایمان و انقلاب ندارد
پزشک عارف مسلک می نمود، عرفانی نه از جنس رزمنده های دفاع مقدس بلکه عرفانی که ربطی به ایمان و انقلاب ندارد. همسرش اخلاق مدار، اخلاقی برآمده از وجدان پاک پزشکی که در هرکجا ببینی زیباست و رزمنده ها و بسیجیان هم مجروحین زیر تیغ این دو در صحنه هایی خارج از باور بیننده جراحی می شدند و محل هنرنمایی آنها شده بودند.
* قهر اکثریت رزمندگان حاضر در صحنۀ فیلم بیانیه ای است علیه ولایتمداری رزمندگان
قطعنامه که قبول شد، ... چهره های خشن و نامعقول رزمندگان به صحنه می آید و جلوه ای دیگر از تصور زیبای ذهنی ما از رزمندگان دفاع مقدس را درهم میشکند. قهر اکثریت رزمندگان حاضر در صحنۀ فیلم بیانیه ای است علیه ولایتمداری رزمندگان که نمیدانم آیا واقعیت داشته است؟
علت درشت نمایی شادی حتی در آن جمع اندک، بعد قبول قطعنامه و پخش شیرینی معلوم نبود. شاید فقط به این دلیل که کارگردان میخواست ریتم فیلم را تکمیل کند. نماینده این اقلیت شاد، دیگران را به شادی و صلح دعوت می کرد و ناراحتی دیگران از قبول قطعنامه را به جنگ طلبی و غیر عقلانی بودن تفسیر می کرد. همو که در فرار و ترس و بزدلی اش دل بیننده به رحم می آمد و عجیب اینکه در آخر هم به شهادت می رسد آنهم پس از نامردی هایی که در حق دوستانش روا داشته و ما کشته شدن بی جهت برخی افراد که شایستگی شهادت را هم نداشتند، در این فیلم دیدیم.
* باورپذیر نبودن تصویر رزمنده هایی که در حال فرار از کنار مجروحین هستند، و فرار نکردن پرستار
بعد از قبول قطعنامه با حمله دوباره نیروهای عراقی، رزمنده هایی را در حال فرار می بینیم که از دور به پرستار زن و مجروحین اورژانسی از دور دستی تکان می دهند و به آنان هم توصیه می کنند که فرار کنند و همه بر پشت ماشینها از صحنه دور می شوند و این زن را در آن وضعیت با انبوهی مجروح تنها می گذارند. واقعا این صحنه ها در جنگ ما اتفاق افتاد بود و یا برای نشان دادن صحنه های حضور زنان در دفاع مقدس این همه اغراق به بهای نشان دادن نامردی زرمندگانی که به راحتی در حال فرارند، لازم بوده است؟
نمی دانم تصویر رزمنده هایی که در حال فرار از کنار مجروحین هستند را باور کنم یا اینگونه بیاندیشم که کارگردان برای ساختن قصه خود نمی توانست ترفند دیگری بیندیشد. اصرار کارگردان برای نشان دادن زنانی شجاعتر از مردان و اغراق در نشان دادن حضور زن در صحنه هایی که مردان فیلم از رفتن به میدان جنگ رودررو با دشمن طفره می روند و زنی در مقابل چشمان دشمن خطر می کند و صحنه ای که «سیما» برای نجات «سامان» خود را به کشتن می دهد، غلو شده و غیر قابل باور بود.
هر صحنه جدیدی از فیلم مرا به بازنگری در شنیده هایم از جنگ وامی داشت. اینکه جوانمردی خاصیت جنگ ما بوده و حتی کسانی که از آن بی بهره بودند نیز آن را در بستر دفاع مقدس می آموختند ولی گویی تصویر این فضیلتها در ذهن کارگردانان ما ثبت نشده است. و حماسه آن گوهر نایابی شده که در حسرت دیدنش مانده ایم.
* مرحمت فرموده ...
دیگر از دیدن تصاویر ترحم برانگیزخسته ایم. دیگر از کم آوردن قافیه های هنرمندان برای گفتن روایتی عمیق از جنگ که همیشه از آن به دفاع مقدس یاد می کنیم، ناامیدیم. پس مرحمت فرموده قداست این دفاع و حماسه را برای خاطرمان باقی بگذارید. اگر هیچ یک از ما نتوانستیم خود را به عظمت و حماسه مردان سرزمینمان نزدیک کنیم لااقل از آنان تصویری به اندازه های کوچک امروزی نسازیم. کاش یاد بگیریم به هر فیلمی که نام ارزشهایمان را فقط یدک می کشد، با چشم بسته نگاه نکنیم. اگر نمیتوانیم به صورتی هنرمندانه رزمنده را با «یا حسین»ش به تصویر بکشیم نباید به او نزدیک بشویم؛ رزمنده را نمیشود از ذکر او جدا کرد.
هنوز هیچ فیلمسازی نتوانسته تصویری واقعی از دفاع مقدس ارایه دهد و این ظلمی نابخشودنی است به حماسه آفرینانی که از درکشان محروم مانده ایم و در تفسیر آنان به بیانی نیمه روشنفکرانه رو می کنیم و نه تنها تلاش نمی کنیم به آن فرهنگ غنی و ستودنی نزدیک شویم که می خواهیم در تحریفی جدی (از واقعیاتی که از آنها به هر دلیل فاصله گرفته ایم) آنها را مطابق سلیقه خودمان بسازیم.
این نقد را می نویسم به جهت دینی که بر من است به خاطر دیداری که چندی پیش از تعدادی از جانبازان جنگ داشته ام. دیداری که هنوز با به خاطر آوردنش به مردان سرزمینم می بالم. تصویر من از مجروح جنگی، مردانی اند که نزدیک سی سال است بر صندلیهای چرخدار تکیه زده اند و آنقدر صبور بوده اند که فراموش شده اند. تصویر من بدنهای نیمه جانی است که با زخم بستر خو گرفته ولی جز به ذکر خدا و اهل بیت(ع) لب به اعتراض نگشوده اند، تصویر من ایمانی است که بعد از سالها هنوز آموختنی است نه ترحم برانگیز. تازه این قهرمانان ملی و معنوی ما به من میگفتند ما آنزمان که مجروح شدیم معنویتمان بیشتر بود.
ز - اشراقی
فیلمهای شعاری، صحنه های تکراری و شخصیت های سطحی در فیلمهای جنگی، و نیز عدم توانایی راه یافتن عموم فیلمنامه نویسان و کارگردانان به لایه های عمیق تر از روایت دفاع مقدس، وضعیت امروز سینمای دفاع مقدس را برای مردم فهیم ما غیر جذاب ساخته است، و یا باعث شده راه برای طنزهایی از جنس لودگی و صحنه های غیرمنطقی از جنگ در این عرصه گشوده شود. البته در کنار ظاهر غیر جذاب برخی فیلمها، از نظر محتوایی نیز بعضی وقتها شاهد برداشتهای شخصی و روشنفکرانه از دفاع مقدس هستیم که هیچ نسبتی با عمق معانی دفاع مقدس ندارد.
در این میان کارگردانی خوب، بازی های هنرمندانه دو شخصیت اصلی فیلم و گفتن قصه ای نو در فیلم «روزهای زندگی» همه و همه ما را سرگرم تماشای آن به عنوان روایتی نو در سینمای دفاع مقدس می کند. حکایت حضور پزشک و پرستاری در نزدیکی خط مقدم جبهه که به مداوای مجروحین میپردازند و کارگردان زمان داستان را در روزهای پایانی نبرد انتخاب کرده است.
* فیلمی در خدمت پذیرش قطعنامه 598 نه فیلمی برای نشان دادن ارزشهای دفاع مقدس
با توجه به محتوا و انتخاب زمان قصه، این فیلم را می توان فیلمی در خدمت پذیرش قطعنامه 598 و ایجاد زمینۀ روانی برای پذیرفتن معقول بودن آن دانست نه فیلمی برای نشان دادن ارزشهای دفاع مقدس. چرا که در این فیلم، تقریبا نشان و اثری از معنویتها و رشادتها و حماسههای رزمندگان نیست. بلکه در یک نگاه کلان فیلم تنها در خدمت جا انداختن ضرورت پذیرش قطعنامه است. برای جا انداختن ضرورت پذیرفتن قطعنامه چه صحنههایی بهتر از رزمندگان آش و لاش که فیلم با زبان بیزبانی آن را مقدمۀ روانی پذیرش قطع نامه قرار میدهد؛ که وقتی تنها از دریچه اینهمه جراحت و زخم، بی آنکه حماسه آفرینی را از رزمندگان شاهد باشیم و یا فتوحاتی را تسکین دهندۀ این آلام ببینیم، بیننده مسلما برای پذیرش هر نوع صلح و آتش بسی آمادگی پیدا میکند.
حالا اینکه نظر حضرت امام (ره) که پذیرش قطعنامه را نوشیدن جام زهر میدانستند کجا میرود؟ این سوالی است که بیپاسخ میماند. گویی فیلم میخواهد مخاطب این فیلم، پایان چنین جنگی را احلی من العسل تلقی نماید. والا قدم موثری در بیان زیباییها و شکوه حماسۀ دفاع مقدس برمیداشت.
صحنههای فیلم از همان ابتدا در بعضی قسمتها به سالن تشریح می ماند، و علت اصرار کارگردان برای نشان دادن صحنه های دلخراش و بدنهای آش ولاش جراحی رزمندگان با تمام جزییات را ندانستم، و حُسن اینکه اینهمه رزمندههای مجروح را در فضایی خون آلود و تهوع آور ببینیم که حتی پزشک تازه وارد فیلم هم از دیدن آنها بالا می آورد، (چه برسد به بیننده) معلوم نبود. آیا بعد از این فیلم کسی هوای جبهه رفتن (در یک نبرد احتمالی) خواهد کرد و یا «یا لیتنا انا معکم» خواهد گفت؟
اینکه چرا داستان در چنین محیط اغراق شده ای اتفاق می افتد، حال آنکه فضای داستان مستند نبود که نتوان از نشان دادن این همه صحنه های دلخراش خودداری کرد و بدون آنکه با بخشهای دیگر بسیار زیبای دفاع مقدس همراه بشویم، مثل رشادتها و پیروزی های رزمندگان و یا عکس العمل های واقعی مجروحین جنگی که سراسر ایمان و عشق بوده و چقدر جای پرداختن داشته و دارد، و هر کدام از ما حتما در مواجهه با هر یک از رزمندگان و جانبازان و شنیدن خاطرات مجروحین از روحیات بالای معنوی رزمندگان با خبر بوده ایم. اما تصویری که بعد از دیدن این فیلم از رزمندگان در ذهن باقی می ماند ،خون و استفراغ و ناتوانی بود و پذیرش قطعنامه بهترین کاری بود که در آن شرایط می شد کرد، همان که امام به نوشیدن جام زهر تشبیهش کرد، ولی دراین فیلم چه هنرمندانه تطهیر شد.
* روحیه ضعیف مجروحین در این فیلم غیر قابل باور بود/ این داستان می توانست فیلمنامه داستان یک سرباز آمریکایی هم باشد
روحیه ضعیف مجروحین غیر قابل باور بود و هیچ اثری از هیچ نوع معنویتی نبود. انگار کارگردان به غربال جدی هر نوع معنویتی پرداخته تا فضای دفاع مقدس را به آنچه خود می خواسته نزدیک کند. فکر می کنم، این داستان می توانست فیلمنامه داستان یک سرباز آمریکایی یا مجروحین جنگی هر کشوردیگری غیر از فضای دفاع مقدس ما هم باشد.
رزمندگانی که هیچ اوجی در آنان دیده نمی شد طبیعتاً بعضیهایشان بی صبری هم باید داشته باشند و اینجا آن پزشک مهربان بود که به همکار خود توصیه به صبر و تحمل در مقابل آنان می کند.
یا ما آنچه تاکنون دربارۀ جنگ شنیده ایم اغراق شده بوده است و رزمندگان آنچنان هم از فرهنگ بالای معنوی و جهادی برخوردار نبوده اند و یا ... و این را دیگر باید رزمندگانی که در جنگ حضور داشته اند قضاوت کنند.
* امام: من این تصمیم را بر اساس گزارشات مسئولین گرفته ام/ فیلم: این تصمیم خود امام بدون دخالت دیگران بوده
ما به پایان جنگی که از آن فقط همین اندازه خشونت و جراحت و زخم را میبینیم میرسیم که بالاخره با پذیرش قطعنامه همه چیز پایان می یابد و این دشمن نامرد است که علی رغم پذیرش قطعنامه دوباره یورش می آورد. البته برخی شبهات در مورد پذیرش قطعنامه توسط امام در این فیلم از زبان فرمانده پاسخ داده میشود مانند این که مگر امام مانند ماست که دوره اش کنند پس این تصمیم خود حضرت امام بوده است بدون دخالت دیگران. در حالی که امام صریحا بیان می فرمایند من این تصمیم را بر اساس گزارشات مسئولین گرفته ام و تعبیرمعروف جام زهر که گره گشای اصلی راز پذیرش قطعنامه است را بیان کرده اند.
* فیلم به بهانۀ دفاع مقدس از کنار حماسه بزرگ معنوی آن عبور کرده
آنچه باعث تعجب می شد این بود که گویی تمام قصد فیلمنامه و کارگردان، این بوده است که خوبیهای شخصیت های اصلی داستان را بیان کند و دیگر هیچ ... و در این راه هر اندازه در نشان دادن خوب این دوشخصیت موفق بوده به همان خوبی هم توانسته است معنویت دفاع مقدس و حماسه های بسیجیان و رزمند گان را حذف کند. و این بار نیز، باز هم به بهانۀ دفاع مقدس از کنار حماسه بزرگ معنوی آن عبور کرده و به سطحی نازل از فضائلی که میتواند در هرکجای دیگری از دنیا نیز یافت شود پرداخته شده است. در این فیلم شما شیفتۀ رزمندگان نمیشوی و یا حماسه ای در تن های بیجان و بی رمق آنان نمیبینی. گویی آنها سیاه لشگرهایی هستند تا دو شخصیت، دکتر و پرستارخوش بدرخشند، چون پیامهای اخلاقی رفتار آن دو جایی برای نقش آفرینی رزمندگان نگذاشته است و در عین حال بیننده هم از اینکه بالاخره با چند مضمون خوب مواجه شده است، راضی از سینما بیرون میرود.
روزهای زندگی، فیلمی است که هوشمندانه ساخته شده و هنرمندانه پرداخته شده است منتها بجای آنکه کارگردان درایت خود را در درک متن دفاع مقدس به کار بگیرد به حاشیه رفته است و ایمان و سلحشوریهای مدافعان این سرزمین را تحت شعاع وجدان دو شخصیت اصلی فیلم و بیان نگرش خود درباره پذیرش قطعنامه قرار داده است. این فیلم حتی در خدمت حماسۀ معنوی پزشکانی که در جنگ حضور داشتهاند هم نبوده است. اگر اینچنین بود ما باید داد و ستد ومعنوی بین پزشکان و رزمندگان را میدیدیم. کم نبودهاند پزشکانی که از حضورشان در جبههها ره توشههای فراوانی برای رشد معنوی خود گرفتهاند و اگر هم چیزی به رزمندگان هدیه کردهاند از جنس همان معنویت بودهاست. نه نمایش اخلاق و وجدان صرفی که علامت درخوری از معنویت جبههها در خود ندارد.
* توسل به ستاره به جای توسل به اهلبیت(ع)
در همان ابتدای فیلم مجروحی را میبینیم که ستاره اش را صدا می زند. من که هنوز نمی دانستم داستان چیست، فکر کردم حتما داستان فیلم، طنزی در باره جنگ است که مجروح فیلم در حال درد کشیدن (بجای صدا زدن اهل بیت ع) دختر خود را صدا می زند. اما دیدم نه قصه جدی است، و رزمنده بخت برگشته ای ست که به دلیل کمبود امکانات در آن بیمارستان صحرایی زیر تیغ جراحی کارگردان، ستاره را به یاری می طلبد، پیش خودم گفتم: سخت نگیر، تو جنگ را ندیده ای و تنها شنیده ای؛ خب همه که در لحظات سخت جنگ توسل نداشته اند و حتما در ادامه فیلم رزمنده های دیگر با دیگر درجات معنوی هم بسیارند. از آنجا که فیلمهای هالیوودی هم معمولا در این موارد همین کار را می کنند، پس به رشد فیلمسازان در به کار گیری یک زبان بین المللی در بیان حوادث دفاع مقدس خرده نگیر. اگر چه بی انصافی است که به دفاع مقدس مثل همه جنگهای دیگر در جهان نگاه کنیم و به رزمندگانمان مثل همه آدمهای دیگر در این لحظات، نگاه کنیم.
فیلم ادامه یافت، نگاه دوربین به پزشک و همسرش دوست داشتنی بود و تحسین برانگیز. اخلاق، عاطفه، تواضع و تفاهم زیبایی بین آن دو دیدنی بود و چون در فیلمی ایرانی دیدن این روابط مطلوب غیرمنتظره است، طبیعتا جذاب هم می نمود. حالا این همه فضائل در رسای این دو شخصیت به قیمت گذشتن از حماسه سازان این عرصه، چه ربطی به دفاع مقدس داشت این دیگر مهم نیست. آیا این دو در دفاع مقدس به این رشد رسیده بودند؟ آیا از رزمندگان الگو گرفته بودند؟ یا خیر، آنها آمده بودند که فرهنگ دفاع مقدس تحت تاثیر اخلاق و رفتار آنان قرار بگیرد و دفاع مقدس تنها موقعیتی برای بروز این زیبایی های رفتاری میان آن دو بود که می توانست در شرایط دیگری هم رخ دهد.
* عرفانی که ربطی به ایمان و انقلاب ندارد
پزشک عارف مسلک می نمود، عرفانی نه از جنس رزمنده های دفاع مقدس بلکه عرفانی که ربطی به ایمان و انقلاب ندارد. همسرش اخلاق مدار، اخلاقی برآمده از وجدان پاک پزشکی که در هرکجا ببینی زیباست و رزمنده ها و بسیجیان هم مجروحین زیر تیغ این دو در صحنه هایی خارج از باور بیننده جراحی می شدند و محل هنرنمایی آنها شده بودند.
* قهر اکثریت رزمندگان حاضر در صحنۀ فیلم بیانیه ای است علیه ولایتمداری رزمندگان
قطعنامه که قبول شد، ... چهره های خشن و نامعقول رزمندگان به صحنه می آید و جلوه ای دیگر از تصور زیبای ذهنی ما از رزمندگان دفاع مقدس را درهم میشکند. قهر اکثریت رزمندگان حاضر در صحنۀ فیلم بیانیه ای است علیه ولایتمداری رزمندگان که نمیدانم آیا واقعیت داشته است؟
علت درشت نمایی شادی حتی در آن جمع اندک، بعد قبول قطعنامه و پخش شیرینی معلوم نبود. شاید فقط به این دلیل که کارگردان میخواست ریتم فیلم را تکمیل کند. نماینده این اقلیت شاد، دیگران را به شادی و صلح دعوت می کرد و ناراحتی دیگران از قبول قطعنامه را به جنگ طلبی و غیر عقلانی بودن تفسیر می کرد. همو که در فرار و ترس و بزدلی اش دل بیننده به رحم می آمد و عجیب اینکه در آخر هم به شهادت می رسد آنهم پس از نامردی هایی که در حق دوستانش روا داشته و ما کشته شدن بی جهت برخی افراد که شایستگی شهادت را هم نداشتند، در این فیلم دیدیم.
* باورپذیر نبودن تصویر رزمنده هایی که در حال فرار از کنار مجروحین هستند، و فرار نکردن پرستار
بعد از قبول قطعنامه با حمله دوباره نیروهای عراقی، رزمنده هایی را در حال فرار می بینیم که از دور به پرستار زن و مجروحین اورژانسی از دور دستی تکان می دهند و به آنان هم توصیه می کنند که فرار کنند و همه بر پشت ماشینها از صحنه دور می شوند و این زن را در آن وضعیت با انبوهی مجروح تنها می گذارند. واقعا این صحنه ها در جنگ ما اتفاق افتاد بود و یا برای نشان دادن صحنه های حضور زنان در دفاع مقدس این همه اغراق به بهای نشان دادن نامردی زرمندگانی که به راحتی در حال فرارند، لازم بوده است؟
نمی دانم تصویر رزمنده هایی که در حال فرار از کنار مجروحین هستند را باور کنم یا اینگونه بیاندیشم که کارگردان برای ساختن قصه خود نمی توانست ترفند دیگری بیندیشد. اصرار کارگردان برای نشان دادن زنانی شجاعتر از مردان و اغراق در نشان دادن حضور زن در صحنه هایی که مردان فیلم از رفتن به میدان جنگ رودررو با دشمن طفره می روند و زنی در مقابل چشمان دشمن خطر می کند و صحنه ای که «سیما» برای نجات «سامان» خود را به کشتن می دهد، غلو شده و غیر قابل باور بود.
هر صحنه جدیدی از فیلم مرا به بازنگری در شنیده هایم از جنگ وامی داشت. اینکه جوانمردی خاصیت جنگ ما بوده و حتی کسانی که از آن بی بهره بودند نیز آن را در بستر دفاع مقدس می آموختند ولی گویی تصویر این فضیلتها در ذهن کارگردانان ما ثبت نشده است. و حماسه آن گوهر نایابی شده که در حسرت دیدنش مانده ایم.
* مرحمت فرموده ...
دیگر از دیدن تصاویر ترحم برانگیزخسته ایم. دیگر از کم آوردن قافیه های هنرمندان برای گفتن روایتی عمیق از جنگ که همیشه از آن به دفاع مقدس یاد می کنیم، ناامیدیم. پس مرحمت فرموده قداست این دفاع و حماسه را برای خاطرمان باقی بگذارید. اگر هیچ یک از ما نتوانستیم خود را به عظمت و حماسه مردان سرزمینمان نزدیک کنیم لااقل از آنان تصویری به اندازه های کوچک امروزی نسازیم. کاش یاد بگیریم به هر فیلمی که نام ارزشهایمان را فقط یدک می کشد، با چشم بسته نگاه نکنیم. اگر نمیتوانیم به صورتی هنرمندانه رزمنده را با «یا حسین»ش به تصویر بکشیم نباید به او نزدیک بشویم؛ رزمنده را نمیشود از ذکر او جدا کرد.
هنوز هیچ فیلمسازی نتوانسته تصویری واقعی از دفاع مقدس ارایه دهد و این ظلمی نابخشودنی است به حماسه آفرینانی که از درکشان محروم مانده ایم و در تفسیر آنان به بیانی نیمه روشنفکرانه رو می کنیم و نه تنها تلاش نمی کنیم به آن فرهنگ غنی و ستودنی نزدیک شویم که می خواهیم در تحریفی جدی (از واقعیاتی که از آنها به هر دلیل فاصله گرفته ایم) آنها را مطابق سلیقه خودمان بسازیم.
این نقد را می نویسم به جهت دینی که بر من است به خاطر دیداری که چندی پیش از تعدادی از جانبازان جنگ داشته ام. دیداری که هنوز با به خاطر آوردنش به مردان سرزمینم می بالم. تصویر من از مجروح جنگی، مردانی اند که نزدیک سی سال است بر صندلیهای چرخدار تکیه زده اند و آنقدر صبور بوده اند که فراموش شده اند. تصویر من بدنهای نیمه جانی است که با زخم بستر خو گرفته ولی جز به ذکر خدا و اهل بیت(ع) لب به اعتراض نگشوده اند، تصویر من ایمانی است که بعد از سالها هنوز آموختنی است نه ترحم برانگیز. تازه این قهرمانان ملی و معنوی ما به من میگفتند ما آنزمان که مجروح شدیم معنویتمان بیشتر بود.
ز - اشراقی