مشرق--- بعد از اتفاقي كه در سال88 افتاد، مجموعه آن نهادهايي كه فتنه 88 را در ايران طراحي كرده بودند به طور مفصل به بررسي اين مسئله پرداختند كه فتنه 88 به چه دليل شكست خورد، چون آمريكايي ها هنوز هم معتقدند كه فتنه 88 يك فرصت بي نظير بود كه از دست رفت. براي آن ها بسيار مهم است كه نخست بتوانند مجدد آن فرصت را احيا كنند و دوم اگر اين بار اين فرصت احيا شد، از دست نرود و بتوانند حداكثر استفاده را از آن ببرند.
بنابراين برنامه بسيار جامعي تدوين شده است. اگر چه اين برنامه كاملا ناموفق است، در عين حال جامع است و ابعاد مختلفي در آن ديده شده است كه دوباره ناآرامي هاي سال88 يا شكل ديگري از بي ثباتي سياسي و اجتماعي در ايران توليد شود.
محورهاي اين طرح جامع بسيار متنوع هستند كه به طور خلاصه چند محور كليدي آن عبارت اند از:
1- تشديد شكاف هاي سياسي درون حاكميت و انتقال شكاف ها از سطح سياسي به سطح اجتماعي: به وجود آوردن وضعيتي كه نخست نهادهاي سياسي در نظام تا حد كينه توزي و دشمني در مقابل همديگر قرار بگيرند و بعد بدنه اجتماعي اين نهادها و گروه هاي سياسي هم در مقابل هم قرار بگيرند. در واقع مي خواهند شكاف سياسي تبديل به شكاف اجتماعي شود و در نهايت يك پروژه فروپاشي اجتماعي در ايران رخ دهد. مانند كاري كه در سال88 مي خواستند انجام دهند، اما موفق نشدند.
در سال88 شكاف سياسي رخ داد، اما شكاف اجتماعي به آن شكلي كه مدنظر دشمن بود و مي توانست كشور را فلج كند، اتفاق نيفتاد. مردم خيلي زود متوجه شدند كه يك طرف اين صحنه در حال دروغ گفتن است.
بنابراين در روز 9دي وحدتي در بدنه جامعه به وجود آمد كه باعث شد به تدريج آن شكافي كه در رأس بود هم از بين برود.
2- ناكارآمد نشان دادن ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران: هم جريان فتنه و هم جريان انحراف هر دو به دنبال محقق كردن اين هدف هستند. در واقع آن ها تلاش مي كنند اين نكته را به مردم القا كنند كه مشكل اساسي در كشور ما ساختار نظام است و اگر ناكارآمدي وجود دارد، ناكارآمدي ساختاري است.
همان طور كه جريان اصلاح طلب دنبال پروژه ساختارشكني بود، جريان انحراف هم از مسير ديگر و البته به شكلي پيچيده تر همين هدف را دنبال مي كند؛ يعني، آن ها در نهايت مي خواهند اين جمع بندي را به وجود آورند كه بايستي تغييرات ساختاري در نظام شكل بگيرد.
اين بخش قابل توجهي از پروژه دشمن است، چون ساختاري كه در ايران شكل گرفته و اساساً مبتني بر يك نظام ولايي است، مهم ترين مشكل آن ها به شمار مي رود. بنابراين اگر گروه هايي در داخل ايران داوطلب صدمه زدن و ضربه زدن به اين ساختار باشند، به شدت مورد حمايت قرار مي گيرند.
3- تلاش براي اعتبارزدايي از رهبر معظم انقلاب: يكي از مهم ترين ارزيابي هاي دشمن در سال88 اين بود كه از اصلي ترين عوامل شكست فتنه88، اقتدار رهبري، اشراف ايشان بر ساختار حاكميت، محبوبيت اجتماعي وسيع ايشان و قدرت ايشان در مديريت بحران بود.
ارزيابي دشمن اين است كه تا زماني كه در ايران ولي فقيه وجود دارد، آنها قادر نخواهندبود كه هيچ ناآرامي موفقي را در ايران شكل بدهند و هر پروژه اي كه اتفاق بيفتد ظرف مدت زمان كوتاهي شكست خواهد خورد، به دليل اين كه به يك مانع جدي به نام اقتدار رهبري در ايران برخورد مي كند. بنابراين يك پروژه بسيار جدي وجود دارد و آن اين است كه به هر قيمت ممكن توانايي رهبري براي مديريت و مهار بحران ها آسيب ببيند.
اين پروژه از حمله به شخص ايشان آغاز مي گردد تا مجموعه اقدام هايي كه از جانب برخي از گروه هاي سياسي انجام مي شود تا رهبري را وارد منازعاتي كنند كه از ديد آنها به اعتبار رهبري صدمه مي زند. همچنين منتسب كردن بعضي از ناكارآمدي ها و مشكلات به ايشان جزو پيامدهايي است كه آنها از آن استقبال مي كنند. اينها همه در چارچوب راهبردي است كه مي گويد حتما بايد اعتبار رهبري آسيب ببيند تا بتوان مجدداً پروژه فتنه 88 را در ايران بازسازي كرد.
4. محور آخر براي بازسازي فتنه 88 در ايران، ايجاد بحران در سياست خارجي كشور است به نحوي كه مردم در داخل به اين نتيجه برسند كه سياست خارجي كشور بايد هرچه سريع تر تغيير كند.
تبديل بحران هاي سياست خارجي به بحران هاي سياست داخلي و شكستن اجماع ملي درباره پروژه هاي سياست خارجي شايد جزو مهمترين مسائلي است كه در دستور كار سرويس هاي غربي در ايران قرار دارد. به عنوان مثال بحث هسته اي و تحريم ها را درنظر بگيريد. امروز مهم ترين هدفي كه دشمن از بحث تحريم ها تعقيب مي كند اين است كه موضوع تحريم ها را به يك مسئله داخلي تبديل سازد؛ يعني، كساني در داخل كشور اين بحث را شروع كنند كه تحريم ها خيلي سنگين شده است و فن آوري هسته اي ارزش ندارد كه ما اين قدر به خاطر آن هزينه بدهيم.
در واقع در شرايط فعلي دروني كردن درگيري ها و مسائل سياست خارجي براي آمريكايي ها فوق العاده اهميت دارد. شايد اين مهم ترين پروژه اي است كه ما امروز در محيط امنيت ملي و سياست خارجي با آن مواجه هستيم. به نظر دشمن، تركيب اين مسائل با همديگر، شرايطي را به وجود خواهدآورد كه به نحوي مي تواند زمينه بازسازي فتنه 88 را فراهم سازد.
در پايان سال گذشته، در اخبار اعلام شد كه پروژه جديد فشار عليه ايران در حال شكل گيري است. پروژه اي كه نام معنادار «هديه 60» را برآن نهادند و كدهاي متعددي از آن ارائه شد كه نشان مي داد طراحي پيشرفته اي عليه ايران در حال انجام است؛ اين پروژه اهداف متعددي را دنبال مي كرد يكي از اهداف عمده اين پروژه، تلاش براي واردكردن يك ضربه نهايي به نظام در انتخابات بود، به گونه اي كه تا انتخابات آتي رياست جمهوري تداوم يابد.
در ادامه پروژه جديد فشار، برضد ايران چند پروژه زيرمجموعه اين پروژه بزرگ تعريف شده بود؛ از جمله واحدسازي اپوزيسيون از طريق برگزاري كنفرانس هاي زنجيره اي گذار به دموكراسي، هجمه به رهبري نامه نگاري به رهبري، طرح عمليات رواني و فريب برخي از روحانيون، چهره هاي مذهبي و... كه به طور كلي پروژه هايي به هم پيوسته، ذيل پروژه هديه 60 بودند كه در فاز اجرايي قرار گرفتند.
بحث كنفرانس ها و هجمه به رهبري بايد در چارچوبي كلي تر مطرح شود. پروژه اي كه مي توان آن را «بازسازي فتنه 88 در ايران» از راه بازآرايي سازمان اپوزيسيون ناميد؛ يعني، آمريكايي ها تصميم گرفتند كه سازمان اپوزيسيون خارج از كشور را نوآرايي كنند، مجموعه جريان هايي را كه تحت عنوان اپوزيسيون در خارج فعاليت مي كنند از وضعيت 30 سال گذشته خا رج كنند و اصلاحاتي را در آن ها به وجود آورند تا در مبارزه بر ضد جمهوري اسلامي كارآمدتر شوند.
اصلاحاتي كه آن ها قصد دارند در سازمان اپوزيسيون به وجود آورند، از چند محور تشكيل شده است:
1- تلاش براي تجميع اپوزيسيون؛ يعني تلاش براي كم رنگ كردن مرزهايي كه به طور تاريخي، ايدئولوژيك يا سازماني بين اين نيروها هميشه وجود داشته است. هدف آن ها نشاندن اين افراد دور يك ميز و و ايجاد پروژه هاي مشترك ميان آن هاست. در واقع آمريكايي ها مي كوشند اين قهر تاريخي را كه بين اضلاع مختلف اپوزيسيون وجود داشته و باعث شده است آن ها هيچ وقت متحد عمل نكنند و بخش بزرگي از نيروهايشان صرف مبارزه با همديگر شود، علاج كنند.
2- تقسيم كار بين اپوزيسيون؛ واضح است كه سرويس هاي اطلاعاتي غربي به ويژه آمريكا، انگليس، فرانسه و اسرائيل، با توجه به سابقه طولاني اپوزيسيون ايراني، كاملا به اين نتيجه رسيده اند كه تمامي اين گروه ها از توانايي يكساني برخوردار نيستند. برخي از اين گروه ها صرفا كاركرد رسانه اي و عمليات رواني دارند، مانند مجموعه گروه هايي كه در زمينه حقوق بشر فعاليت مي كنند. برخي ديگر از آن ها توانايي هاي عملياتي دارند، مانند منافقين يا برخي معارضين كرد. برخي ديگر توانايي هاي اطلاعاتي هم دارند، مثل منافقين كه در حوزه جمع آوري مي توانند به سرويس هاي اطلاعاتي غربي كمك كنند.
بنابراين براي آمريكايي ها مهم است كه مجموعه كاركردهاي آنان را در يك پروژه كلان گردآوري كنند و بين آن ها تقسيم كار انجام دهند تا هر كدام از آن ها متولي انجام بخشي از پروژه باشند و در نهايت پروژه به طور كامل عملي شود.
3- برداشتن مرز ميان فعاليت تروريستي و فعاليت اپوزيسيوني؛ كاملا واضح است برخي از گروه هايي كه در كنفرانس هاي «واشنگتن»، «لندن» و «اولاف پالمه» دور هم گرد آمده اند سوابق واضح و ثبت شده تروريستي دارند و حتي اسلحه به دست بوده اند و در خيابان هاي ايران آدم كشته اند، اما حالا كت و شلوار پوشيده اند، كراوات زده اند و كنار كساني مي نشينند كه در فعاليت بر ضد نظام جمهوري اسلامي مشي سياسي داشته اند. آمريكايي ها مي خواهند كه قبح نشستن كنار تروريست ها و مشاركت در پروژه هاي تروريستي شكسته شود، گروه هاي اپوزيسيون كاركردهاي همديگر را بپذيرند و آن مرزبندي و فاصله گذاري تاريخي با گروه هاي مسلح از بين برود.
4- رسمي كردن و آشكار كردن حمايت از اين گروه ها؛ تاكنون حمايت هاي اطلاعاتي و مالي آمريكا، اسرائيل و كشورهاي ديگر از گروه هاي اپوزيسيون پنهان بود. بعضي از اين گروه ها در فهرست گروه هاي تروريستي كشورهاي غربي قرار دارند و بعضي ديگر آن قدر بدنام هستند كه هزينه حمايت آشكار از آن ها بسيار بالاست. بنابراين آمريكا و ديگر كشورها هميشه به صورت پنهان از آن ها حمايت مي كردند.
در چارچوب اين پروژه جديد آمريكايي ها دنبال اين هستند كه قبح ارتباط رسمي با خارج و حمايت آشكار از اين گروه ها را بشكنند و هم چنين اين گروه ها را متقاعد سازند كه اين حمايت آشكار به نفع آن هاست. ضمن اين كه تحليل آمريكايي ها اين است كه اگر اين حمايت به طور آشكار انجام شود، اين گروه ها اعتماد به نفس بيش تري پيدا خواهند كرد. با داشتن اين چارچوب كلان، جايگاه مجموعه كنفرانس هايي كه با هدف اتحاد و تجميع اپوزيسيون در سال گذشته از جانب سرويس هاي غربي در اروپا و آمريكا برگزار شد، روشن مي شود. در اين زمينه شواهد متعددي وجود دارد كه نشان دهنده تحركات وسيع غرب عليه نظام جمهوري اسلامي است.
شاهد اول، تحرك شديد سرويس هاي اطلاعاتي براي تجميع اپوزيسيون است.
شاهد دوم، مربوط است به تمركز جامعه اطلاعاتي و رسانه اي غرب روي شخص رهبر معظم انقلاب. نخست براي تقدس زدايي از ايشان، دوم زير سؤال بردن عملكرد و كارنامه ايشان و سوم عادي سازي بحث درباره ايشان در فضاي داخلي ايران
شاهد سوم، مربوط است به مجموعه تلاش هايي كه طرف غربي براي ارتباط گيري مستقيم با جامعه ايراني انجام مي دهد؛ از ايجاد سفارت مجازي تا سرمايه گذاري هاي سنگين در زمينه ايجاد زيرساخت هاي لازم براي دسترسي ويژه ايرانيان به اينترنت انجام مي دهند.
شاهد چهارم، مربوط است به حضور مقام هاي آمريكايي در رسانه ها و تلاش براي ايجاد ارتباط هاي مستقيم با جامعه ايراني.
شاهد پنجم، مربوط به توليد سخت افزارهاي جديد و تحويل اين سخت افزارها به گروه هاي مختلف اپوزيسيون براي جمع آوري اطلاعات در داخل ايران است كه در اين باره شواهد و اطلاعات مفصلي وجود دارد.
مجموعه اين ها نشان دهنده اين است كه تمركز روي جامعه ايراني و ارتباط گيري مستقيم به عنوان يكي از رئوس پروژه هديه 60 در پروژه جنگ نرم دشمن قرار دارد.
شاهد ششم، كه در شرايط فعلي از اهميت بسياري برخوردار است مربوط به هم زمان كردن و منطبق كردن تحريم ها با اين پروژه اطلاعاتي است. رويكرد تحريم ها از حدود 6ماه پيش كاملاً تغيير كرده است؛ كه تا قبل از اين، متمركز بر برنامه هسته اي و موشكي ايران بود، ولي اكنون متمركز بر زندگي عادي مردم ايران است؛ يعني، تلاش آن ها متمركز بر مختل كردن زندگي عادي مردم و ايجاد نارضايتي است.
شاهد هفتم(آخر)، مربوط به ايجاد هماهنگي بين اپوزيسيون داخل و خارج از كشور است كه طي آن فتنه سبز كانال هاي مستقيمي براي ارتباط با اپوزيسيون خارج از كشور پيدا كند و در يك تقسيم كار مشترك با آن ها قرار بگيرد. آخرين نمونه آن را در انتخابات مجلس نهم ديديم كه چطور استراتژي تحريم انتخابات از بيرون توليد شد و در داخل از آن تبعيت شد؛ يعني، اپوزيسيون داخل و اپوزيسيون خارج يك استراتژي واحد را درباره انتخابات در پيش گرفتند و اين نشان مي دهد كه بين آن ها هماهنگي ايجاد شده است.
هم چنان كه اصلا ايجادتشكيلاتي به نام «شوراي هماهنگي راه سبز اميد» با همين هدف بود كه سران داخلي فتنه در خارج از ايران داراي نمايندگان مشخصي باشند كه خارجي ها بتوانند با آن ها ارتباط برقرار كنند. اين مجموعه شواهدي است كه مي توان آن ها را براي اثبات اصل وجود چنين پروژه اي بيان كرد.
لازم به ذكر است كه هدف اين پروژه منحصر به تأثيرگذاري بر انتخابات مجلس نبوده است. هدف اين پروژه يك هدف كلان است كه در پي بازسازي فتنه 88 در ايران مي باشد. در واقع سرويس هاي غربي مطالعه جامعي انجام داده اند كه چرا فتنه 88 در ايران شكست خورد و چگونه مي شود فتنه 88 را مجدد بازسازي كرد. در آن مطالعه اقدام هاي وسيعي پيش بيني شده است. يكي از آن ها مربوط به سازمان دهي اپوزيسيون و ايجاد ارتباط بين اپوزيسيون داخل و خارج است كه توسط تحريم ها تقويت مي شود.
ولي موضوع فراتر از اين انتخابات يا انتخابات خاص است. آمريكايي ها به دنبال اين هستند كه سازمان اپوزيسيون تجديد شود، كاركردهاي جديدي پيدا كند و براي هدف گذاري هاي آينده آن ها بر ضد جمهوري اسلامي ايران تبديل به يك مجموعه كارآمدتر شود. اين هدف كليدي آن هاست. بنابراين اين پروژه مرحله به مرحله، تكامل پيدا خواهد كرد. البته تا امروز اين پروژه با شكست هاي بسيار مهمي مواجه شده است.
برنامه هاي حال و آينده اين پروژه
اولين برنامه عملياتي اين پروژه، افزايش فشارهاي خارجي بر مردم ايران با هدف بدبين كردن آنان نسبت به حاكميت است.
دومين برنامه آن، افزايش تهاجم عملياتي به اهداف داخلي است كه به شكل عمليات نيمه سخت مانند: «ترور، انفجار، خراب كاري» و اشكال ديگر افزايش پيدا خواهد كرد؛ كه دو هدف را پيگيري مي كند: «نخست، به چالش كشيدن اقتدار امنيتي حاكميت. دوم، ايجاد شرايطي جهت كند شدن برنامه هسته اي ايران»، تا غرب زمان كافي براي پيگيري اهداف خود، به دست آورد.
سومين برنامه اين پروژه، كه نكته مهم و قابل توجهي است- تلاش براي بازگشت جريان فتنه به درون نظام جهت بهره مندي اپوزيسيون از امكانات درون حاكميت، در راستاي عملياتي ساختن پروژه هاي مدنظرشان است. چهارمين طرح عملياتي آن ها، تقويت گفتمان جريان انحرافي در داخل ايران به ويژه از حيث موضوع مذاكره با آمريكاست. به نظر مي رسد جرياني در داخل شكل گرفته كه با هدايت طرف خارجي سعي مي كند كشور را نيازمند مذاكره و معامله با آمريكا نشان دهد.
شواهد حاكي از اين است كه در نهايت، چيدن محصول اين پروژه در انتخابات رياست جمهوري اتفاق خواهد افتاد. مجموع پروژه هايي كه به آن ها اشاره شد- بعضي از آن ها در گذشته آغاز شده و بعضي هم به تازگي در فاز اجرايي قرار گرفته اند- قرار است كه در انتخابات رياست جمهوري سال 92 محصول دهند. به طور مشخص مسئله اي كه در حال حاضر آن ها انتظارش را دارند اين است كه نخست، ناآرامي هاي اجتماعي در ايران بازتوليد شود، به ويژه از راه طبقه محروم جامعه با افزايش فشار ناشي از تحريم هاي اقتصادي كه در حال حاضر همين موضوع در حال پيگيري و اجراست.
دومين نكته، تشديد شديد فشارهاي سياسي است؛ به گونه اي كه از رهبري در مديريت اين فرآيند هزينه شود يعني شكاف هاي سياسي به حدي برسد كه مجدد مانند سال 88، اعتبار رهبري و نظام جمهوري اسلامي زير سؤال برود.
كساني در داخل حضور دارند كه مجموعه كنش هاي آن ها در قالب برنامه هاي كلان سرويس هاي غربي قرار مي گيرد، به عنوان مثال كساني كه بحث مذاكره با آمريكا را پيگيري مي كنند يا تلاش هايي كه از جانب جريان فتنه براي بازگشت به نظام بدون مرزبندي با فتنه سال 88 صورت مي گيرد، برنامه ريزي شده است. اما مجموعه اتفاق هايي نيز در داخل رخ مي دهد كه تكميل كننده پروژه دشمن است، اما در هماهنگي با دشمن صورت نمي گيرد. در واقع نوعي موضع گيري براي مصرف داخلي است كه براي پروژه هاي سرويس هاي غربي بر ضد ايران زمينه سازي مي كند كه شايد مهم ترين آن در جريان اصولگرا، تشديد شكاف ها و رو در رو ايستادن گروه هاي مختلف اصولگرا با يكديگر و بيرون ريختن اسرار نظام است. عميق تر كردن اين رويارويي و تبديل رقابت به كينه توزي، اتفاقي است كه متأسفانه در انتخابات مجلس شكل گرفت. تلاش دشمن اين است كه اين شكاف ها را در انتخابات رياست جمهوري عميق تر سازد.
اين پروژه، برنامه اي كاملاً جدي است كه نشان دهنده اراده دشمن براي متوقف كردن ايران در مرحله تاريخي و حساس فعلي است كه چنانچه ايران از اين مرحله عبور كند به تعبير اسراييلي ها وارد نوعي منطقه مصونيت خواهد شد؛ بنابراين در جدي بودن پروژه هيچ ترديدي نيست اما اين كه طرف مقابل در نهايت موفق خواهد شد يا خير، لازم است به اين نكته توجه كنيم كه قلب اين پروژه مبتني است بر تجديد سازمان، بازسازي و نوسازي سازمان اپوزيسيون.
سرمايه گذاري روي اين پروژه، از اصل شكست خورده است. به اين معنا كه گروه هاي اپوزيسيون مانند: «گرايش هاي چپ، گروه هاي راست، سلطنت طلبان، بهاييان، گروه هاي وابسته به حزب توده، فداييان، تروريست هايي مثل كومله، جريان هاي تجزيه طلب، منافقين و...» بي آبروتر از آن هستند كه بتوانند در ايران حركتي مؤثر ايجاد كنند. در واقع تمسك سرويس هاي اطلاعاتي غربي به اين گروه ها، نشان دهنده اين است كه از ارتباط گيري با مردم ايران نااميد هستند. اگر اميدي به اين داشتند كه مي توانند با مردم ايران ارتباطي مؤثر برقرار كنند و اگر مي توانستند كه از اين ناحيه حركتي در داخل ايران ايجاد كنند، بعيد به نظر مي رسيد كه سراغ چنين گروه هاي بي آبرو و ناكارآمدي بروند.
از سوي ديگر، اجراي پروژه «هديه 60» روي دوش كساني گذاشته شده است كه تحمل چنين باري را ندارند و حتي اگر تمامي ظرفيت هايشان را بسيج كنند بازهم ظرفيت هاي ناچيزي است. برآوردها حاكي از اين است كه دشمن ظرف مدت زمان كوتاهي مجبور خواهد شد كه پروژه «هديه 60» را بازبيني كند و در اين بازبيني، مركز ثقل طراحي خود را از روي بعضي از نيروهاي خارج نشين به عناصر، جريان ها و گروه هاي موجود در داخل كشور منتقل خواهد كرد كه در راستاي تحقق پروژه دشمن، كارآمدي آن ها نسبت به اپوزيسيون خارج از كشور بسيار بيش تر است.
در باره ميزان امكان تحقق اين پروژه چند نكته قابل ذكر است:
اولين نكته، اين كه تا آن جايي كه به سازمان اپوزيسيون در خارج از كشور مربوط است، امكان تحقق اين پروژه بالاست. به اين معنا كه گروه هاي مختلف ضدانقلاب خارج، از آن جا كه به لحاظ سازماني، هركدام به يكي از سرويس هاي اطلاعاتي كشورهاي بيگانه مرتبط هستند، تجميع اين گروه ها ذيل يك سازمان واحد، علي القاعده براي اين سرويس هاي اطلاعاتي دشوار نخواهدبود.
شواهد موجود بيانگر اين است كه اراده جمعي در كشورهاي غربي براي شكل دادن به اين پروژه شكل گرفته است. برگزاري نشست هاي متعدد و پي درپي ميان گروه هاي مختلف اپوزيسيون و كنفرانس هايي كه هدف اعلام شده تمامي آنها ايجاد هماهنگي عملياتي بين اين گروه هاست، نشان دهنده وجود اراده اي جدي، وراي اين طراحي است. بنابراين اگرمنظور از امكان پذير بودن اين پروژه، تحقق اصل وحدت اپوزيسيون است به نظر مي رسد چنانچه سرويس هاي اطلاعاتي حامي اپوزيسيون، اراده كنند، وحدت اپوزيسيون كمابيش رخ خواهد داد اگرچه هيچ وقت كامل نخواهدبود. به اين دليل كه مرزبندي ها و رقابت ميان اين گروه ها تمامي نخواهد داشت.
نكته دوم، اين است كه قلب اين پروژه پيگيري دو هدف است: نخست، ارتباط با داخل ايران يعني هماهنگ كردن رفتار جريان فتنه در داخل با اپوزيسيون خارج كشور. البته به هيچ وجه به آن شكلي كه طرف غربي انتظار دارد امكان پذير نيست؛ به اين علت كه اول جريان فتنه در داخل ايران فاقد سازمان سياسي قابل اتكا است؛ زيرا اين سازمان و پايگاه اجتماعي فعال اين جريان در سال 88 ، يا از بين رفته يا تبديل به پايگاه اجتماعي غيرفعال شده است.
ضمن اينكه هماهنگ شدن با ضدانقلاب خارج از كشور، براي اپوزيسيون داخلي بسيار گران تمام خواهدشد؛ زيرا به هر ميزان اپوزيسيون داخلي خود را در جريان ضدانقلاب هماهنگ كند، ازسوي افكارعمومي به هماهنگي با طرف خارجي متهم خواهدشد و مورد تنفر مردم قرار خواهدگرفت؛ از سوي ديگر توجيه كافي براي برخورد با آنها ايجاد خواهدشد. بنابراين ايجاد ردپا در داخل از راه جريان فتنه در اين پروژه بسيار دشوار است هرچند خود جريان فتنه نيز در داخل به اين موضوع علاقه مند و مشتاق است كه بتواند به نوعي هماهنگي با بيرون برسد ولي در عمل امكان تحقق آن ضعيف است.
محور دوم اين پروژه، ايجاد توانمندي عملياتي است. اصولا اتحاد اپوزيسيون در قالب پروژه «هديه 60» جهت ايجاد پيوند ميان گروه هاي مختلف اپوزيسيون بود تا بتواند از درون اين پيوند، هماهنگي عملياتي ايجاد كند كه درنهايت به عمليات موفق تر برضد نظام منجر شود؛ كه اين مسئله، مستلزم اين است كه بتوانند بر توانمندي اطلاعاتي كه در داخل براي مقابله با چنين پروژه هايي وجود دارد، غلبه كنند. به عبارت ديگر، صرف اتحاد اپوزيسيون براي موفق شدن عمليات آنها در داخل كفايت نمي كند؛ مهم اين است كه آنها بتوانند بر توانمندي اي كه در داخل براي مقابله با ضد اين جريان وجود دارد، غلبه كنند.
تجربه دوسال گذشته به وضوح نشان دهنده اين است كه جامعه اطلاعاتي ايران اشراف بسيار جدي بر زواياي مختلف رفتار اپوزيسيون دارد و بنابراين قادر بوده كه حجم بزرگي از توطئه هاي اين جريان و عوامل حامي آن را خنثي كند و آنچه كه در عمل اتفاق افتاده، درصد بسيار كوچك و ناچيزي است از آنچه كه طراحي كرده بودند. در نتيجه از حيث امكان سنجي تحقق اين پروژه مي توان گفت، تحقق اين پروژه دچار مشكلات جدي است؛ از اين رو تبديل اين جريان به يك بستر جديد عملياتي بر ضد نظام جمهوري اسلامي دچار موانع قابل توجهي است كه در كوتاه مدت قابل برطرف كردن نخواهد بود.
فرصت هاي فراروي نظام
فرصت هايي كه نظام جمهوري اسلامي ايران در اين پروژه در اختيار دارد اين است كه:
نخست، امكاني براي ايران ايجاد شده است كه به لحاظ اطلاعاتي شبكه هاي طراحي شده دشمن را شناسايي كند و درواقع شبكه هاي پنهاني را كه تحت شرايط عادي شناسايي آن ها دشوار بود، در مدت زمان كوتاهي شناسايي كند، علتش اين است كه جريان فتنه از جانب سرويس هاي اطلاعاتي كه اين جريان را اداره مي كنند تحت فشار براي انجام عمليات در داخل ايران، مجبور است كه با بي احتياطي و بدون سنجش همه جوانب دست به اقدام بزند و اين خود به خود فرصتي براي جامعه اطلاعاتي ايران ايجاد مي كند تا درون جريان فتنه نفوذ كند و بتواند ضربات موثري به اپوزيسيون بزند و حتي مي تواند فراتر رفته و بر سرويس هاي اطلاعاتي كه اپوزيسيون را اداره مي كنند، اشراف پيدا كند و اين، اتفاقي است كه محقق شده است.
فرصت دومي، كه وجود دارد، آشكار شدن ماهيت واقعي جريان فتنه است. جريان فتنه هميشه سعي كرده است كه ماهيت خود را تحت عناويني مانند: «اصلاحات، خط امام و...» پنهان كند اما امروز مي بينيم كه اين جريان آشكارا با اسرائيل، تروريست ها و با كساني كه دست به جنايت زده اند، مراوده دارند و پروژه مشترك بر ضد ايران تعريف مي كنند؛ از اين رو يكي از نتايج مثبت اين پروژه براي ايران اين است كه ماهيت جريان فتنه و اصلاحات براي مردم و براي كساني كه احيانا در داخل هم چنان نگاه مثبتي به اين جريان ها داشته اند، افشا خواهد شد.
بنابراين، تلقي اي كه در حال حاضر نسبت به جريان اصلاحات وجود دارد به هيچ وجه شبيه به تلقي ماقبل سال 88 نيست؛ امروز جريان اصلاحات جرياني است كه كاملا با منافقين، تروريست ها، ضدانقلاب و با دولت هاي بيگانه پيوند خورده است. سفر به اسرائيل براي وابستگان جريان اصلاحات و كساني كه تا ديروز عضو جريان اصلاحات بودند به امري عادي تبديل شده است، اين ها مواردي نيست كه از چشم مردم مغفول بماند.
تصور اين است كه در زمان كوتاهي ماهيت اصلي پشت پرده اين جريان كه تا حالا سعي كرده بود آن را پنهان نگه دارد، آشكار خواهد شد و اين اتفاق بسيار مهم و فرصت گران بهايي است كه اگر مي خواستيم ماهيت اين جماعت را افشا كنيم و پيوند ميان اپوزيسيون خارج با جريان اصلاح طلب داخلي را آشكار كنيم، فرآيندي دشوار و زمان بر به نظر مي رسيد و معلوم هم نبود كه اين امر به اين سهولت و آساني محقق شود.
در مجموع اين دو مورد يعني توانمند شدن در شناسايي شبكه هاي دشمن و افشا شدن ماهيت حقوقي جريان فتنه، فرصت هاي قابل توجهي هستند كه در اين پروژه براي جامعه اطلاعاتي و جامعه رسانه اي و سياسي ما وجود دارد و بايد براي استفاده از آن برنامه ريزي كرد.
راهكارها
نخست، جامعه سياسي بايد اين نكته را درك كند كه رهبري به عنوان مركز ثقل نظام جمهوري اسلامي جايگاهي است كه مي بايست حداكثر حراست و حفاظت از آن صورت گيرد. هر اقدامي از جانب جامعه سياسي كه منجر به ايجاد زحمت بيهوده براي رهبري شود يا بخواهد به جايگاه ايشان صدمه بزند، در مسير خيانت گام برمي دارد.
نكته دوم، اين است كه تقويت ارتباط با مردم بايد در دستور كار مجموعه نهادهاي حاكميتي كشور قرار گيرد. شايد يكي از بزرگ ترين خيانت هاي جريان انحرافي اين است كه روحيه خدمت در دولت را تبديل به روحيه منازعه، تنش و درگيري كرده است. جريان انحرافي سعي مي كند با ايجاد حاشيه، دولت را وارد درگيري هاي بيهوده سياسي كند و از مسير اصلي اش كه خدمت شتابان به مردم و اعتمادسازي بين مردم است، غافل نمايد.
سومين نكته، اين است كه هيچ گاه نبايد از ياد ببريم كه دشمن واقعي كجاست، به ويژه براي جريان اصول گرا اين نكته ضرورت دارد كه اصول گرايان نبايد انرژي خود را صرف درگيري هاي دروني كنند و اگر مرزبندي هاي ايشان با يكديگر پررنگ تر از مرزبندي آن ها با دشمن شود، به پروژه هاي ضدايراني غرب كمك مستقيم كرده است. از اين رو مي بايست بحث هاي داخلي در حد نصيحت و جدال احسن باقي بماند.
کد خبر 118399
تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۲۳:۱۲
- ۰ نظر
- چاپ