شاید حضور بسیار کمرنگ پسرخاله در دو – سه قسمت این مجموعه در عیدی که پشت سر گذاشتیم، مورد پسند نسلهای قدیمیتر نباشد ولی این انبوهسازی جذاب و فاصلهگرفتن از آن شمایلنگاری نوستالژیک، بخشی از قواعد بازی و جزء اقتضائات این زمانه است. حالا در این فانتزیِ کودکانه میباید با نگاهی جامعهشناسانه و اعمال سنجیده و هوشمندانهی روانشناسی فردی و اجتماعی، به سادگی رسید و دوستی و همدلی و اتحاد و پرهیز از کینهتوزی را (در دل بینظمی و آنارشیسم) توصیه کرد.
بدون شک در محشورشدن با این دنیا و باورکردن عروسکهای تیپیکی چون آقای همساده، جیگر، ببعی، فامیل دور و پسرعمهزا، لهجه و صدا و بداههپردازی نقش مؤثری دارند. مردی که بدشانسیها و اتفاقهایی را که برایش ردیف شده با حالتی غلوآمیز و لهجهی شیرازی ادا میکند و تکیهکلامش «داغونِ داغونم» است و با وجود این به همهچیز میخندد (آقای همساده)، خری که با تحکم گفتههایش را تکرار میکند و عشوههایش خرکی نیست (جیگر)، مرد خاکشیرمزاجی که به کلمهی «در» حساسیت دارد و با شنیدن آن طبع شعرخواندنش گل میکند و دوست دارد توی دل آقای مجری جا باز کند (فامیل دور) و برهی معصومی که عشق انگلیسی حرفزدن دارد (ببعی) و... در کنار کلاهقرمزی، مجموعهی ناهمگونی هستند که میتوانند تحت نظارت و مراقبت و توصیههای آقای مجری (ایرج طهماسب)، موقعیتهای نمایشی کمیک و جذاب و درعینحال کنایهآمیزی را خلق کنند و فراتر از مخاطبان اصلی خود با نسلهای دیگر نیز ارتباط برقرار کنند و در این روزگار تلخ خنده بر لبان آنها بنشانند.
ویژگی آقای مجری این است که با وجود جنس مجموعه و مخاطبان اصلیاش، دوز اخلاقگراییاش بالا نیست و به موقع زیرسبیلی درمیکند و گاهی اوقات (عامدانه) حضوری منفعلانه در این جمع دارد و میزانسن را در بعضی قسمتها (مثل برنامهاجراکردن گروه) طوری چیده که آمدنش حکم نوشدارو بعد از مرگ سهراب را دارد و اعضای ارکستر همهجوره خودشان را تخلیه کردهاند.
تنها در مجموعهی کلاهقرمزی میتوان دنیای پرعیبونقص کنونی را با همان ریتم ناموزون ناشی از کثرتگرایی، تحملپذیر و دیدنی نشان داد.
منبع: ماهنامه 24