به گزارش مشرق به نقل از برهان، این مقاله پاسخی است به مقاله «مراجع تقلید؛ استوانههای اسلام یا گذشته» از اکبر گنجی.
برخورد علما با دکتر سروش
از دیگر حوزههایی که نویسنده برای تعریض به روحانیت و مراجع استفاده میکند، برخورد آنها با روشنفکران است و به عنوان نمونه به برخورد علما با «دکتر سروش» اشاره میکند با این جملات که:
«آزادی عقیده/ بیان را در نظر بگیرید، آیا مراجع تقلید موافق این حقاند؟ اگر یک فرد مسلمان متدین عقیدهی خود را دربارهی وحی و نبوت آزادانه بیان نماید، اینان فوراً او را تکفیر میکنند. به عنوان نمونه، پس از این که عبدالکریم سروش نظرات خود دربارهی سرشت وحی را بیان کرد، مراجع تقلید با او چه کردند؟ آیتالله نوری همدانی به سرعت وی را خیلی بدتر از سلمان رشدی و مصیبتی بالاتر از او قلمداد کرد که باید فکر دیگری برایش در نظر گرفت...» آیتالله مکارم شیرازی هم در پاسخ استفتایی که از او دربارهی سخنان سروش شد، نوشت: «به یقین این گونه سخنان هیچ گونه سازگاری با متون اسلامی و به خصوص قرآن مجید ندارد و دانسته یا ندانسته جسارت عظیمی به قرآن مجید و پیامبر عظیم الشان اسلام(صلیاللهعلیهوآله) است و قداست قرآن را زیر سؤال میبرد.»[1]
پاسخ این شبهه:
این مسأله از دو جهت قابل بررسی است:
الف) این که در طول تاریخ آن چه موجب پیشرفت و تکامل شیعه شده است، همین آزادی بیان و مواجه علما با شبهات مطرح شده برضد شیعه میباشد که رشد، تعالی و دفاع از حقوق حقهی شیعه را به همراه داشت. و از این رو در طول تاریخ علمای شیعه همواره از این آزادی بیان استقبال نمودهاند.
ب) باید فرق گذاشت بین مخالف فکری و کسی که شبهه در ذهن اوست و درصدد یافتن پاسخی برای سؤالاتش است با کسی که معاند است و زبان، قلم و عمل او برضد مبانی دین و تخریب آن به کار میآید. طرح دیدگاه در محیط علمی برای رفع شبهه، ارزشمند و قابل دفاع است اما طرح بحث در اجتماع جوانان به صورت جهتدار با استفاده از عبارات دو پهلو و گاهاً توهین آمیز، با هدف تخریب اذهان و ایجاد شبهه در عقاید، به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست و مورد حمایت هیچ عالم و غیرعالم منصفی نیست. باید اذعان داشت، در طول تاریخ آن چه موجب پیشرفت و تکامل مسلمانان و به ویژه علمای شیعه شد، آزادی بیان و عقیده بود اما از راهش و اصول آن.
از این رو باید فرق گذاشت بین مخالفت فکری و عقیدهای با معاندت و دشمنی در عقیده و عمل. بررسی دقیقتر گفتار علما دربارهی سروش و دیگر روشنفکران، نشان میدهد که عبارات علما به دور از هرگونه بیانصافی و عین اعتدال است. برخلاف ادعای نویسنده که این دیدگاهها را یکجانبه و غرض ورزانه معرفی نموده، علما این گونه اندیشهها را انحرافی دانسته و برای جلوگیری از تخریب اذهان جامعه نسبت به اسلام، طرح آن به صورت عمومی در رسانهها و نشریات عمومی را جایز نمیدانند. برای نمونه دیدگاه دکتر سروش دربارهی وحی که از اعتقادات مبنایی در دین اسلام بوده و عامل اصلی برای اصالت بخشیدن به تعالیم اسلام و الهی بودن آن به شمار میآید را اجمالاً بررسی میکنیم.[2]
ایشان با طرح مسألهی تجربهی دینی، معتقد است وحی همان احساسات پیامبر و تابع پیامبر است و خود پیامبر آن را به وجود میآورد. پیامبر است که وحی را به وجود میآورد و از این رو، وحی –که همان احساسات شخص پیامبر است- تابع پیامبر است، نه این که پیامبر تابع وحی باشد؛ زیرا همیشه احساسات شخصی یک انسان تابع او است که در اثر استمرار قطعاً کمال مییابد، تجربهی درونی پیامبر دستخوش چنین بسط و تکاملی میشد و او روز به روز با منزلت خود، با رسالت خود و با غایت کار خود آشناتر و بصیرتر میشود.
این شخصیت محل، موجد، قابل و فاعل تجارب دینی و وحیای بودو بسطی که در شخصیت او میافتاد، به بسط تجربه و (بالعکس) منتهی میشد و از این رو وحی تابع او بود، نه او تابع وحی. بر این اساس فراموش نکنیم عارفان ما بر غنای تجربهی دینی و متفکران ما بر درک و کشف دینی چیزی افزودهاند. نباید فکر کرد این بزرگان فقط شارحان آن سخنان پیشین و تکرار کنندهی تجربههای نخستین بودهاند. «غزالی» کشفهای دینی تازهای داشته است، مولوی، محییالدین، سهروردی، صدرالدین شیرازی، فخر رازی و دیگران همین طور» و اصلاً این دین به همین نحو تکامل و رشد کرده است.[3]
ویژگیِ داشتن وحی و افزودن به اصل دین، اختصاصی به عالمان نداشته بلکه هر مسلمانی میتواند بر دین بیافزاید؛ مسلمانان با فتوحاتشان، با آشنا شدنشان با فرهنگهای دیگر با بسط فقه، کلام و اخلاق، به حقیقت خود دین را فربهتر کردند و آن را از اجمال به تفصیل در آوردند و تا وقتی باب این تجارب باز باشد، دین در فربهی و تکامل است.[4]
آقای سروش در موضع دیگر با حالت تأسف میگوید: «مشکل امروز بشر این است که پیامبر کم میآید یعنی صاحبان تجربهی دینی )وحی) کم پدید میآیند.»
ایشان در قسمتی دیگر به ظاهر در تأیید خاتمیت، اما باطناً در رد اصل خاتمیت در اسلام آورده است: «البته دشواری وقوع تجربههای دینی یک نکته را مسلمتر کرده است و آن این که ادعای نبوت در جهان جدید بسیار کمتر و باور نکردنیتر شده و از این رو بر خاتمیت اسلام مهر تصویب محکمتری خورده است، یعنی فضای تاریخ، دیگر پیامبر پرور نیست و به تعبیری که در مقالهی «خاتمیت» آورده بودم جهان چنان اسطورهزدایی شده است که اساساً امکان حصول تجربههای بسیار غنی پیامبران مشکلتر شده است.»[5]
در بیانات اعجاب آوری ایشان معتقد است که ما میتوانیم بهتر از قرآن را هم بیاوریم. سروش معتقد است که قرآن همان الفاظ پیامبر و تعبیرات ایشان از احساسات درونیشان (یعنی تجربهی دینی که عین وحی است) میباشد و بنابراین، الفاظ و تعبیرات و مفاهیمی که در قرآن آورده است از فرهنگ عرب اخذ کرده و فرهنگ عرب در قرآن منعکس شده است؛ از سوی دیگر، چون فرهنگ عرب نیز بهترین فرهنگ نمیباشد، آقای سروش نتیجه میگیرد که بهتر از قرآن نیز میتوان آورد، چون ما نیز میتوانیم دارای آن احساس (یعنی تجربهی دینی که همان وحی است) باشیم و ما هم میتوانیم تعبیراتی بهتر از تعبیرات پیامبر از احساسات خودمان ارایه دهیم (زیرا تعبیرات ما برخاسته از فرهنگ معاصر است و بدیهی است که فرهنگ معاصر برتر از فرهنگ عرب جاهلیت است) و از این رو میتوان کتاب مقدس (مانند قرآن) بهتری آورد.[6]
دکتر سروش در پاسخ به این پرسش که آیا ما باید متعهد و پایبند به اعتقادهای دینی که همان صورتبندیهای پیامبر از تجربهی خودش است، باشیم یا نه؟ میگوید عقلاً این حق برای هر فرد صاحب تجربهی دینی (یعنی همان وحی) ثابت است که تعهدی به صورتبندی دیگران نداشته و خودش نیز صورتبندی جدیدی انجام دهد. ایشان در ادامه بیان داشته است که پیامبر اسلام دو وظیفه بر عهده داشتند: «یکی دریافت وحی و دیگری ابلاغ وحی به مردم.» به اعتقاد آقای سروش، آن چه که در این زمان با رفتن پیامبر اسلام ختم شده است، صرفاً امر دوم است (ختم مأموریت)،نه امر اول یعنی هر کس میتواند صاحب تجربهی دینی (یعنی وحی) شود- و به همین جهت است که میتواند بر دین بیافزاید و حتی بهتر از قرآن بیاورد و به دنبال آن هیچ التزامی به دین اسلام نداشته باشد- و لکن مأموریت برای ابلاغ آن به دیگران ندارد.
ایشان معتقد به ختم عصمت بعد از پیامبر بوده و میگوید: «امروز سخن هیچ کس برای ما حجت تعبدی دینی نیست، چون حجیت و ولایت دینی از آن پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) است و بس. با بسته شدن دفتر نبوت به مُهر خاتمیت، شخصیت هیچکس پشتوانهی سخن او نیست. از همه حجت میخواهند جز از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) که خود حجت است.»[7]
موضع دیگر با ذکر نام علی(علیهالسلام) میگوید که ما به سخن او نگاه میکنیم، اگر سخن او دلیل داشته و علاوه بر این، ما با دلیل او قانع شدهایم، کلام او را میپذیریم، ولی اگر قانع نشدیم آن سخن را نمیپذیریم.
از بررسی اجمالی به این نتیجه میرسیم که ایشان، نه به قرآن کریم اعتقاد دارد و آن را حق میداند و نه به عصمت معصومین یعنی پیامبر اسلام و ائمهی هدی(علیهمالسلام) معتقد است. پاسخ این اعتقادات دکتر سروش، مجال مفصلی میخواهد که در این جا در صدد پاسخ به آن نیستیم و خوانندگان را به مقالهی مفصل دکتر «سیدمحمود نبویان» با عنوان «روشنفکران و قرآن» ارجاع میدهیم. اما آیا ترویج اندیشههای آنها که جز تخریب عقاید عمومی و سست شدن ایمان مردم ندارد، به صورت عمومی و علنی جایز است؟ علما معتقدند این عقاید باید در جایش که محافل علمی و آکادمیک است در مقابل چند عالم دینی به بحث و بررسی گذاشته شود نه این که در روزنامهها و سخنرانیها به معرض عموم گذاشته شود.
4. مراجع و سلطان ستمگر
نویسنده در پایان نوشتار آخرین تعریض خود را داشته و آنان را متهم به کوتاهی در انجام وظایف خود در تقابل با حکومت جائر نمود. او مینویسد: «اگر مراجع تقلید از موضع دفاع از حقوق بشر، دموکراسی و آزادی در برابر سلطان/ دولت/ حکومت بایستند، به سود ایران و مردم ایران خواهد بود. علی بنابیطالب گفته است: «افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر»، مراجع تقلید حاضر کجا چنین کردند؟ این استوانهها کجا به میدان آمده و از عدالت دفاع کردهاند؟ جز آیتالله منتظری، یکی یکی – با عمری بلند- میروند و از آن ذخیره هیچ گاه استفاده نمیکنند... وقتی مرجع تقلیدی ولایت فقیه، اجرای حدود، پیاده کردن زوری احکام فقهی توسط دولت/حکومت را رد کرد و در برابر سلطان سرکوبگر ایستاد، این به سود گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و آزادی است و باید از آن استقبال کرد.
آیتالله صانعی، گام به گام در برابر کردن احکام تبعیض آمیز پیش آمده است. این فرآیندی است که اگر تداوم یابد و برابری حقوقی همهی انسانها- مستقل از جنس و دین- مبنای صدور احکام قرار گیرد، فقهی تازه و سازگار با زمان، برای مؤمنان فراهم میآورد. فقیه زمانه بودن چنین معنایی دارد، اما فقیه اسیر در سیاق/ زمینهی جامعهی بدوی/ قبایلی1400 سال پیش، برساختههای آنان را احکام الله قلمداد میکند. بر ساختههایی که اعراب ساخته بودند و پیامبر گرامی اسلام آنها را امضا کرد تا زندگیشان بچرخد. تنها هنر مراجع تقلید آن است که این برساختههای متعلق به جامعهی ساده/بدوی را بلا دلیل به جامعه پیچیده/ توسعه یافتهی کنونی تعمیم میدهند.»[8]
ایشان در ادامهی تعرضهای بیشتر به حکومت اسلامی ایران، بیان داشته است: «نظام سلطانی فقیه سالار بیش از سه دهه احکام فقهی را به زور پیاده کرده است. مراجع تقلید میخواهند که ما همچنان در جهان مفهومی اعراب 1400 سال پیش زندگی کنیم. آن لباس در اندازهی آدمیان امروزین نیست. وقتی آن لباس را به زور بر تن انسانهای امروز میکنیم، لباس پاره میشود. فقیهان برای حل این مسأله از راه خشونت آدمها را کوچک و کوچک میکنند تا اندازهی همان لباسها شوند.»[9]
پاسخ شبهه: در رد نکات مطرح شده از سوی نویسنده، باید گفت: «اگرچه برای برخی که اعتقادی به اسلام و احکام آن ندارند، اجرای آن به زور در جامعه صورت میگیرد، ولی اکثریت مردم ایران اعتقاد به احکام فقهی داشته و عمیقاً به آن پای بند هستند. همچنین تعالیم و اندیشههای متعالی اسلام، عقلانی، جامع، فطری و مستدل به دلایل عقلی و نقلی است. نه تنها اجبار و تحمیلی در کار نیست بلکه استقبال افراد عالم و پژوهشگر به این دین پس از مطالعه و بررسی را میتوان از نشانههای قوت آن دانست. احکام اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین، مبتنی بر عقلانیت و فطرت انسانی است.
جامعیت احکام، توجه به همهی نیازهای مادی و معنوی و توجه به ابعاد وجودی مختلف از ویژگیهای آن است که امروز افراد تحصیل کردهی غرب، پس از سالها مطالعه و تحقیق اسلام را پذیرفته و به این دین میگرایند. میزان گرایش به اسلام در غرب تا آن جا گسترش یافته که احساس خطر نموده و به طور رسمی در بیانیهها و قوانین خود اسلام ستیزی و برای سطح عموم جامعه، اسلام هراسی را مطرح نموده و به شکلهای مختلف در صدد مبارزه با اسلام و جلوگیری از گسترش آن در غرب هستند.»
مهمترین دلیل اسلام هراسی در غرب عبارتاند از:
1. منطق قوی دین اسلام مهم ترین دلیل اسلام هراسی و اسلام ستیزی غرب است؛
2. قدرت جذب اسلام را عامل دیگر اسلام هراسی در غرب میدانند؛امروز دنیا با پدیدهای مواجه است که میتواند میلیونها نفر را جذب کند و به مبارزه برضد ظلم و ستم بکشاند؛
3. عملکرد افراطیون منتسب به اسلام را عامل دیگر اسلام هراسی در غرب معرفی کردند.
گونههای مختلف اسلام ستیزی غربیان را میتوان در موارد زیر برشمرد:
1) تبلیغات گسترده برضد اسلام در رسانههای سمعی و بصری، روزنامهها و مجلات؛
2) تولید فیلمهایی برضد اسلام مانند «وسواس»، «جهاد سوم» که توسط «صندوق گلایول» تهیه گردید؛
3) ساخت بازیهای رایانهای مانند: «نزاعهای جهانی: فلسطین/ Global Conflicts: Palestine»؛
4) تأسیس مؤسسههایی در حمایت مخالفان اسلام مانند: «کمپین توقف اسلامی سازی آمریکا»، نام گروهی است که با هدف حمایت خارج شدگان و مرتدین از دین اسلام راه اندازی شده و مسلمانان را ترغیب میکند تا ایمان و اعتقاداتشان را کنار بگذارند و اقدامهای بیشمار دیگر در جهان غرب برای جلوگیری از موج اسلامگرایی در غرب انجام میشود.
اسلام عزیز به دست همین فقها حفظ شده و به دست ما و نسل امروز رسیده است و فقه پویای جعفری به فرمودهی حضرت امام(ره) مبتنی بر تعالیم قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت و مبتنی بر اصول فقه، جوابگوی تمامی اعصار و دورههاست و مراجع تقلید خواهان حاکمیت اسلام ناب محمدی برگرفته از روایات اهل بیت(علیهمالسلام) هستند نه برساختههای اعراب و نه برساختههای به ظاهر تجدیدگرا اما منحرف روشنفکر نماهای امروزی.
قرآن و تعالیم وحیانی آن حاشیه بر متن اجتماع عربی دوران پیامبر نیست (آن گونه که نویسنده ادعا نموده است) بلکه متنی استوار و بنیانی جدید و دگرگون شده از جامعهی عربی مبتنی بر تعالیم وحیانی است که بسیاری از اصول و پایههای جامعهی عربی مبتنی بر شهوت، قدرت و ثروت را ویران ساخت. قرآن، متنی مبتنی بر معرفت، عقلانیت منطبق با فطرت انسانی است، به گونهای که جامعهی بدوی عربی منحرف متکی به اصول قبیلهای و نظام جاهلی را به جامعهای موحد و متدین مبتنی بر اندیشههای وحیانی مبدل ساخت.
اندیشههایی که برای همهی دورهها و زمانها قابل تطبیق و اجراست. اصولی که در دین اسلام و اندیشههای پیامبر و اهل بیت مطرح شده، لباسی است بر قامت انسانیت و بشریت که از قید جنسیت و قومیت بیرون است. جای بسی تأسف است که به دلیل عدم درک صحیح، این چنین با انگیزههای سیاسی و اجتماعی ممزوج گشته و اساس دینی که امروزه متفکران غربی را به ستوه آورده است را این چنین تخریب کنند. اسلام هراسی قرن حاضر به دلیل ناکامی غرب در مواجهه با تعالیم متعالی آن است. تعالیمی که در زمان حاضر با وجود اندیشههای جدید عقلگرایی، علمگرایی، پوزیتویسم... دورهی روشنفکری، نتوانست فطرت حق جوی انسانها را از مسیر حق و حقیقت که در اسلام بیان شد، خارج سازد.
نتیجه:
اکبرگنجی به همراه تعدادی از روشنفکران هم فکرش درصدد تغییر اندیشه و فرهنگ جامعهی امروز کشورهای اسلامی و از جمله ایران بر آمده و خواستار تغییر بنیادین در اندیشهها و عقاید مسلمان در جوامع اسلامی هستند. تغییری که به سوی غربگرایی و مظاهر تمدنی آن میکشاند. او در این نوشتار به تخریب علما و مراجع پرداخته و با ارایهی نمونههایی به زعم خود در صدد اثبات این نکته است که مراجع به دلیل کوتاهی در انجام وظایف خود از مصادیق استوانههای دین خارج شده و دیگر اساطین دین نیستند و احکام صادره از سوی آنها برای جامعهی امروزی کافی و جذاب نیست.
آنان در مبارزه با ظلم و ستمی که از سوی حکومت به دستور رهبری بر مردم رفت، ساکت بوده و مبارزهای از خود نشان ندادند. در این نوشتار، ضمن بررسی نمونههای ارایه شده از سوی نویسنده و پاسخ آن، ثابت شد که مراجع نه فقط در گذشته بلکه امروزه نیز مبیّن و مفسّر دین بوده و همواره هدایت جامعه در مسیر هدایت را در عصر غیبت برعهده دارند و احکام آنها امروز نیز نافذ و مؤثر است.(*)
پینوشتها
1. سایت نیگلون/ روزنت، 7،8،13،14و15دی ماه 1389.
2. این قسمت (بررسی دیدگاه دکتر سروش در زمینهی وحی)، برگرفته از مقالهی حجت الاسلام دکتر سید محمود نبویان با عنوان«روشنفکران و انکار قرآن» میباشد.
3 . شمارهی 44 پانویس مقالهی دکتر نبویان
4. شمارهی 45 پانویس مقالهی دکتر نبویان
5. این بیان دکتر سروش میرساندکه اعتقاد به وحی، نشان از اسطوره بودن یا غیر عقلانی بودن آن میباشد که تنها به دلیل مشکلات حصول تجربهی دینی غیر ممکن است نه آن گونه که در فلسفهی خاتمیت دین اسلام بیان شده است.
6. مقالهی «روشنفکران و قرآن» دکتر سید محمود نبویان
7. شمارهی 52 زیر نویس مقالهی دکتر نبویان
8. سایت نیگلون/ روزنت، 7،8،13،14و15دی ماه 1389.
9. سایت نیگلون/ روزنت، 7،8،13،14و15دی ماه 1389.
نویسنده برای تعریض به مراجع، به برخورد علما با روشنفکران از جمله دکتر «سروش» اشاره میکند:« اگر یک فرد مسلمان عقیدهی خود را دربارهی وحی و نبوت آزادانه بیان نماید، فوراً او را تکفیر میکنند.»