به
گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو، حسن عباسی در جلسه سیصد و
بیست و سوم از سلسله جلسات «طرحريزي استراتژيك - كلبه كرامت» با موضوع
دکترین سینما به بحث درباره ساختار سینما از حیث رسانه پرداخت.
در جلسه گذشته بحث ساختار آینده شناختی سینما از حیث رسانه و تغییر و تحولی که در حوزه مناسبات فرهنگی ایجاد میکند و نسبتی که با انسان و شناخت انسان دارد را مطرح کردیم.
سینما یک شق هنری دارد به عنوان هنر سینما، یک شق صنعتی دارد به عنوان صنعت سینما و یک شق کلیدی و اساسی دارد به نام رسانه سینما.
نظام سینمایی
امتزاج بين گيرنده پيام و خود رسانه
مبحثی که جلسه گذشته در بخش رسانه سینما اشاره شد، این بود که قبلاً شکافی بین پدیده رسانه با خود انسان بود؛ اتفاق عجیبی در طول 30 سال گذشته شروع شده و در شرف وقوع است و تقریباً به مراحل پایانی خود نزدیک میشود و در دهه آینده پیشبینیها دال بر این است که قطعی خواهد شد؛ این اتفاق در طول چند هزار سال گذشته سابقه نداشته است.
اين اتفاق حاکی از این است که بین گیرنده پیام، یعنی مخاطب با خود رسانه یک امتزاجی بهوجود میآید، اینها با یکدیگر ممزوج میشوند و کمی جلوتر خلط شده و ترکیب میشوند؛ طبیعی است که چنین سازوکاری یک تحول اجتماعی محسوب میشود.
تبیین رسانه سه وجه اصلی دارد؛ گوینده و
فرستنده پیام، خود پیام، گیرنده پیام (مخاطب)؛ یعنی کسی که مطلب را منعکس
میکند، کسی که مطلب را دریافت میکند و آنچه که بین این دو تبادل میشود.
عمدتاً نگاه رسانه یک سویه بوده و همیشه گفته میشود که فردی پیام را
میفرستد و فردی پیام را میگیرد، بازی پینگ پنگ نیست که تبادل صورت
بگیرد!
انقلاب در انتقال پيام به مخاطب
در دوره اخیر آرامآرام تبادل مطرح میشود؛ یعنی امروز به جای اینکه انتقال پیام مونولوگ باشد و یکی به عنوان گوینده، بگوید و یکی به عنوان مخاطب، بشنود و آنچه گفته میشود و شنیده میشود به عنوان پیام مطمع نظر باشد، به اينكه این دو فرد گوینده و شنونده تبادل کنند یعنی هر دو هم گوینده باشند و هم شنونده طرح ميشود؛ لذا پیامی هم که منتقل میشود، الآن مد نظر نیست و آنچه مدنظر ماست سازوکار رسانه است؛ یعنی اینکه چطور پیام از گوینده به شنونده منتقل شود و بالعکس؛ و این در حال انقلاب است.
یعنی یک انقلاب در حوزه رسانه درحال بهوجود آمدن است، البته از چند دهه پیش شروع شده بود و امروز دارد به اوج خود میرسد و در یکی – دو دهه آینده تأثیرات شگرف اجتماعی خود را بروز میدهد.
آنچه مطرح است اینکه بین گوینده و پیام و بین گیرنده و پیام امتزاج صورت میگیرد. در شق اول نگاه مربوط به قرآن است؛ در شق دوم نگاه مربوط به آن چیزی است که در عصر جدید پدید آمده است.
مفاهيم قرآني در بحث رسانه
قرآن دو مفهوم پایه در بحث رسانه دارد؛ یکی بلاغ و تبلیغ است و دیگری مسئله دعوت؛ یعنی در تلقی اسلامی، هم از منظر قرآن و هم از منظر ائمه (ع) آنچه مطرح است این است که شما تبلیغ کنید و آنچه مدنظر این تبلیغ است در راستای دعوت میباشد.
سازوكارهاي هنري تبليغ و فصاحت و بلاغت
«ادع الی سبیل ربک» به راه ربّتان دعوت کنید؛ با موعظه و جدال احسن و حکمت (این فرازی است که در آن آیه آمده)؛ بارها گفتهام امام صادق (ع) میفرمایند که «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» اینگونه باشید که مردم را به غیر لسانتان دعوت کنید.
در رسانه یک گوینده هست و خود پیام و مخاطب؛ در علوم ارتباطات به سومی مخاطب شناسی گفته میشود، اولی هم موردی است که فرد میخواهد تبلیغ کند و تبلیغ یک سازوکار هنری دارد؛ گفته میشود وقتی صحبت میکند، متنی مینویسد، شعری میگوید، کتابی را تنظیم میکند از فصاحت و بلاغت برخوردار است.
گوینده پیام، گیرنده پیام و سازنده فیلم سینمایی باید این سازوکار را مدنظر داشته باشد که فصاحت و بلاغت و همه آنچه که ارزشهای هنری نامیده میشود کاملا با خودش ممزوج باشد و در اثرش دیده شود. شما چرا هنر را بهکار میگیرید؟ برای اینکه بتوانید احساسات خود را بیان کنید و بهتر بتوانید محصول نظام معرفتی خود را منتقل کنید.
ضرورت وجود وحدت بين پيام و گوينده پيام
در چنین شرایطی در نگاه قرآن و ائمه معصومین بحث سر این است که کسی که میخواهد دعوت کند خودش باید عامل باشد. «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» یعنی باید بین پیامی که منتقل میشود و گوینده پیام وحدتی وجود داشته باشد که به وحدت عالم و معلوم، وحدت عاقل و معقول تعبیر میشود. این وحدت باید بین دعوتکننده، مبلغ، با آنچه که تبلیغ میکند، يعني آنچه نسبت به آن دعوت میکند، صورت بگیرد.
هر کسی خود به آنچه میگوید عامل نباشد، حرفش اثر نمیکند
وقتی سر کلاس علم در مدرسه و دانشگاه میرویم، اولین گزارهای که امروز در ساینس (science) مطرح است؛ اینکه شما میدانید و درس میدهید، ولی عامل نیستید، همان مثال معروف کسی که متخصص و جراح ریه است و به ضررهای سیگار علم دارد ولی خود سیگار میکشد. اگر چنین فردی در یک رسانهای آمد و گفت: ای مردم سیگار برای ریه ضرر دارد بین پیامی که میدهد و خود گوینده پیام، یک افتراق و شکافی وجود دارد؛ مردم را به حق دعوت میکند، ولی خود عامل نیست.
گفته شده هر کسی خود به آنچه میگوید
عامل نباشد حرفش اثر نمیکند؛ اگر نویسندهای به آنچه مینویسد عامل نباشد
اثر نمیکند؛ شاعر، سیاستمدار، عالم هم همینطوراست.
رسانه باید به چه چیز دعوت کند؟
پس رسانه میخواهد تبلیغ کند، این رسانه باید دعوت کند، به چه چیز دعوت میکند؟ این دعوت چند وجه دارد؛ این دو متغیری که قرآن میگذارد و امام صادق (ع) آن را تکمیل میکند و میگوید مردم را به خود، به لسانتان و به هر چیز دیگری دعوت نکنید، بلکه دعوت کنید به غیرلسانتان.
چطور میتوان تبلیغ کرد بدون اینکه با زبان مطرح کرد؟ فرض کنید من حق را پیدا کردهام (چیزی در مورد حق شنیدهام، دیدهام، یافتهام) حالا میخواهم به شما بگویم که این حق است و به این دعوت شوید. راهی که میخواهیم نشان دهیم بیشتر از اینکه گفتن مدنظر باشد، عمل مهم است «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم » و لسان و آنچه در دهان و افواه میآید فایدهای ندارد.
مهمترين تبليغ اين است كه مبلغ به پيام خود عامل باشد
اگر قرار باشد من عمل کنم، مهمترین تبلیغ و مهمترین هنر در انتقال یک پیام آن است که فرد مبلغ عامل باشد؛ یعنی شما عملی را میبینید و از آن درس میگیرید، نه اینکه کسی بگوید و در بیرون دیده شود که به آنچه میگوید عمل نمیکند.
در گذشته شاگردان با اساتيد خود زندگي ميكردند
به همین دلیل شاگردان علما و حکمای بزرگ با آنها زندگی میکردند؛ ارسطو در خانه افلاطون بزرگ شد؛ ملاصدرا کنار دست میرداماد؛ دو داماد ملاصدرا (ملامحسن فیض کاشانی و ملاعبدالله لاهیجی) در خانه وی تربیت شدند.
این افراد بزرگ، درس را سر کلاس نگرفتند، عمده درس را در رفتار، اعمال و در همراهی با آن عالم گرفتند، البته این امروز در شرایط پیچیده محیط مدرن و تأثیری که از مدرنیته در زندگی ما به وجودآمده گم شده است.
بزرگان حوزه را ببینید كه ندرتا شاگردانشان با آنها زندگی میکند، دانشگاه هم که به جای خود، در طول یک ترم استاد دانشگاه، اسم چند دانشجو را بیشتر یاد نمیگیرد و یک فرمول روی تخته مینویسد و از آن هم سر جلسه، امتحان میگیرد.
گوينده بايد خود پيام باشد
امتزاج بین گوینده پیام و پیام؛
عمدهترین امتزاج و ترکیبی که بین گوینده
پیام و پیام وجود دارد این است که فرد گوینده، يعني فردی که میخواهد پیام
را ارسال کند، خودش باید عامل به پیام باشد و به معنای دقیق خود پیام
باشد. در مورد بسیاری از انسانهای صالح و بزرگ اینگونه است، اینان خود
پیام هستند. به خود رفتار فرد توجه میکنید، فرد حرفی به شما نمیزند، بلکه
خودش پیام است.
پيران، بركت و عظمت و جوانان، منشأ قدرت جامعه هستند
به عنوان مثال «پیران» مبنای عظمت یک جامعه هستند و جوانان، برومندی آنان و نیروی جواني، منشاء قدرت جامعه است، اما پیران و پختگی آنها یک برکت و چارچوب دیگری دارد و این با توجه به نگاه بزرگان و معصومین يك گزاره معرفتی است، این که پیران یک طایفه، قوم و مذهب، در پیریشان هم بایستی این عظمت بروز داده شود.
بین پیری که ازکار افتاده است و او را به خانه سالمندان میبرند و در تلقی پست مدرنیسم تاریخ مصرف او تمام شده، با پیری که در دوره پیری بنیان یک انقلاب را میگذارد؛ یعنی از اتاق عمل یک بیمارستان قلب او را بیرون میآورند و روی یک صندلی برای دو ابرقدرت اتمی جهان، خط و نشان میکشد، تفاوت است. پیرمردي كه وقتي در نود سالگی میخواهد از دنیا برود، عظمت یک پیرمرد را ميتوانيد در او ببینید.
پيرمردي كه ابرقدرتهاي جهان را به چالش كشيد
امام در جلسه با شواردنادزه، وزیر امور خارجه شوروی که یک دیدار رسمی و سیاسی بود عمامه نمیگذارد، عبا نمیپوشد، با او حتی دست هم نمیدهد و فقط با یک چای از او پذیرایی میکند. اين پيرمرد عرف دیپلماتیک را شکست و دو رهبر جهانی را به چالش کشید.
ریگان گفت؛ ایران ما را تحقیر کرد و به دنبالش شهید بهشتی گفت؛ این تازه اول کار است. امام نمیگفتند که ما این کار را کردیم، میگفتند اسلام این کار را کرد. «اسلام پوز ابرقدرتها را به خاک خواهد مالید»، «اسلام سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد»، «اگر در مقابل دین ما بایستید در مقابل دنیای شما خواهیم ایستاد».
دو تلقی از پیر در جامعه وجود دارد، یکی اينكه در جامعه مدرن پير باید به سرای سالمندان برود و در مقابل، این تلقی که پیر مبنای عظمت یک جامعه است و چنین شأنی دارد. نکته کلیدی در اینجاست که این فرد در دعوتی که صورت میدهد، خودش همان پیام است که گفتیم، کافیست تصویر این فرد را ببينید.
عظمت و ابهت مقام معظم رهبري
در نشستی که جوانان اسلام در همین چند روز پیش با مقام معظم رهبری داشتند، شما عظمت یک فرد هفتاد ساله را میبینید، چون به حرفی که میزند عامل است؛ چون نور ایمان در وجودش است، از هر زاویهای که نگاه میکنید، آن ابهتی که باید دشمنانی که ایمان ندارند و یا اهل کفرند، آن عظمت باید در این باشد که آنها را خود به خود وادار به عقبنشینی کند.
شما مثلا پیرمرد نحیفی مانند مرحوم آيتالله بهجت را میدیديد، انتظار اینکه بتواند نود دقیقه با شما فوتبال بازی کند را نداشتید، اما احساس میکردید ایشان در میدان مبارزه با نفس، از خیلی از جوانانی که معصیتی ندارند، توانایی بالايي دارند، بالاتر است.
خیلی مهم است فردی هفتاد، هشتاد سال عمر کند، بعد معصیتش به اندازه یک نوجوان و جوان هم نباشد. پس در انگاره اول آن کس که تبلیغ میکند و دعوت میکند، اگر عامل نباشد بین خودش و پیامی که ارائه میکند فرق وجود دارد. یک شکاف بین گوینده پیام، مبلّغ و دعوت کننده با انگاره دعوت است.
در تلقی اسلام، این دو با هم ممزوج است؛ یعنی کسی در دعوت و تبليغ موفق است، کسی در حوزه بلاغ مبین که حوزه انگارههای الهی و قرآنی است موفق است که بتواند ممزوج آن دو باشد و دقیقا خود آن باشد و بتواند عمل کند.
نظريه مرگ مولف نقطه مقابل نگاه قرآني است
اما در دوره جدید، اتفاق دیگری که میافتد، پیام با گیرنده پیام ترکیب میشود، از این جا به بعد در پست مدرنیسم به آن مرگ مؤلف میگویند.
وقتی قید مؤلف میآید به فارسی آن را مسامحتا «سرچشمه» بگیرید کلمه مؤلف و تألیف به معنی چشمهای است كه چیزی از آن میجوشد و بیرون میآید؛ کسی که یک کتابي تألیف کرده يا فيلمي ساخته يا نظريهاي ارائه داده، مطلب از چشمه او جوشیده و تراوش کرده است.
مرگ مؤلف معنایش این است که یک فیلمی ساختید، یک کتابی نوشتید، یک نظریهاي دادید، ميشويد مؤلف آن فیلم، کتاب و نظریه، حالا ممکن است که یک لیوان آب را برای شما بیاورند و مهم نباشد که از کدام چشمه آمده است، در اینجاست که میگوییم مرگ مؤلف.
مرگ مؤلف میگوید وقتی پیام آمد، چهکار دارید که گوینده پیام کیست؟ لذا در پستمدرنیسم و مرگ مؤلف این را داریم که وقتی فیلم ساخته شد، کتابی نوشته شد و مطلبی منعکس شد، هر کس هر برداشتی خواست میتواند بکند.
در نظريه مرگ مولف، استنباط مخاطب مهم است نه منظور مولف
پیراوان این نظریه میگویند ما در مرگ مؤلف به منظور گوینده کاری نداریم، هر کسی هر چیزی استنباط کرد؛ درحالیکه ما قرارمون نبود هر کس هر چیزی استنباط کرد، ما میخواستیم این حرف به خصوص باشد. آنها میگویند شما حق ندارید برای مخاطب نسخه بپیچید.
در دکترین رسانه؛ در قرآن بین گوینده پیام و پیامش امتزاج وجود دارد و اینها با هم مخلوط و ترکیب شده و یکی از شما به عنوان مبلّغ، به عنوان دعوتکننده، پیامی که صادر میکنید، این پیام اول باید در خود شما ظهور و بروز داشته باشد، که اگر نداشته باشد اثر نمیکند، در اینجا متوجه میشویم که چرا فیلممان اثر نمیکند، موسیقی که اجرا میکنیم، سخنرانی که میکنیم، اثر نمیکند، به این دلیل که خودمان به آن عامل نیستیم.
تبلیغ ما با این سازوکاری که میبینید، جنبه دعوتش، جنبه دعوت قوی نیست؛ چراكه پیام با خود ما یکی نیست، به جان ما نزده و از جان ما ساطع نشده است.
در شق نفی این، یک انحرافی در علم بشری امروز صورت گرفته، ناظر بر اینکه مرگ مؤلف مطرح است. در مرگ مؤلف در پست مدرنیسم، میگویند که شما یک حرفی زدید، یک نظریه دادید و یک فکر فلسفی بروز دادید، ربطی ندارد که مخاطب همان را که شما بگویید استنباط کند؛ از این زاویه است که میگوییم برخورد ما با قرآن برخورد پست مدرنیسمی است.
«انّ مع العسر یسرا»؛ گشایش همراه با سختی است نه بعد آن
به عنوان مثال قرآن میفرماید: «انّ مع العسر یسرا»؛ يعني با سختی گشایش است. یعنی وقتی در سختی میافتید، گشایش بعد از آن نیست، بلکه همراه با آن است. مثلا در قضیه ازدواج، دانشجو میگوید اول تحصیل، بعد از آن سربازی، بعد از آن کار، خب چرا همان موقع که لیسانس میگیرید زن نمیگیرید؟ همه چیز را حواله میدهید به بعد و این با روح قرآن سازگار نیست. شما مسلمانید؟ بله. روزه میگیرید؟ بله. نماز میخوانید؟ بله، اما ایمان به کتاب ندارید، به آیات الهی ایمان ندارید. نمیشود گفت من از کل این کتاب همهاش را قبول دارم، این قسمتش را قبول ندارم.
حالا قرآنی که در بین ماست، چیست؟ «ان مع العسر یسرا»، ما «مع» را که خداوند فرموده برداشتیم جای آن «بعدا» گذاشتیم، بعد از سختی گشایش است. قرآنی که ما به آن عمل میکنیم، قرآن بدلی است.
اشکال کار در تبلیغ اسلام، قرآن و دین چيست؟ بین خود پیام و گوینده پیام افتراق افتاده است. من باورم در زندگیم این است که بعد از عسر، یسر است؛ بعد میشوم قاری قرآن، مفسر قرآنی که در زندگی شخصی اعتقاد ندارم که با سختی گشایش است.
علامه حلي و توكل بر خدا
یکی از علمای خیلی بزرگ و خیلی تراز اول که میشناسید و در سلسله ولاة شیعه است؛ وقتی نوجوان بود، یک شب محتلم شد، گفت باید براي من زن بگیرید، پدر و مادرش را وادار میکند که برایش خواستگاری بروند، نصفه شب میروند خواستگاری و نصفه شب ازدواج میکند.
همین الان انسان به آنچه که توکل به خدا نامیده میشود، وقتی باور داشته باشد، عمل میکند. بعد همین آدم با آن عظمت که این گونه زندگی میکند، زمانی که مغول همه چیز را شخم زده، میتواند فقه شیعه را دوباره بازنویسی کند، میدانید که فقه شیعه کاملا از دست رفت و علامه حلی آن را دوباره بازنویسی کرده و احیا نموده است.
عمل به نظريه مرگ مولف مشكل ما در بعد رسانه است
بین پیامی که از دل دین و عقل و شرع در میآید و گوینده پیام افتراق وجود دارد. چه جامعهای دینی میشود؟ جامعهای که گوینده پیامش عامل و ناظر باشد.
یکی از دلایل مشکلاتمان در بعد رسانه، چه در رسانه الکترونیکی، دیداری، شنیداری و مکتوب، این است که عموما اينگونه هستیم که برای مردم مرگ مؤلف مطرح است، برای گوینده، دانشمند و خطیبمان عدم عامل بودن به آنچه که میگویند (جا افتاده است).
خدا میداند که به چند آیه قرآن عامل هستیم؟ هیچ کس همچنین برآوردی ندارد که بگوید از اینجا تا اینجاي سوره را عمل میکنیم و بداند که به کدام قسمتهایش عمل نمیکنیم. ایها الناس، ایمان به غیب، ایمان به خدا، ایمان به ملائک، بعد اینکه ملائک چه چیزی را میآورند؟ کتاب؛ بعد ایمان به کتاب را مطرح میکند، بعد کتاب را به چه کسی میدهند؟ انبیاء، بعد ایمان به ارسال انبیاء، بعد مقوله ایمان به آخرت، بعد ایمان به آیات الهی، این وسط متغیر اصلی دست کدام است؟ دست انبیاء و در واقع در اختیار رسولان و کتابی که فرستاده است؛ حالا یك جاهایی از این کتاب را کم و زیاد میکنیم.
جامعه اسلامی با کارهای بیرونی ایجاد نمیشود، با باور کردن است
چطور میتوانیم به اسلام دعوت کنیم؟ بعد میگوییم ضریب نفوذ اسلام در جامعه پایین است، چرا نمیتوانیم جامعه اسلامی بسازیم؟ جامعه اسلامی با کارهای بیرونی نیست، با باور کردن است. آنجا که فرمودند «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» باور کنید، عمل کنید، وقتی عمل میکنید مردم را به غیر لسانتان دعوت میکنید.
پس دو بخش شد: یکی بخش اسلام است که بین پیام با گوینده پیام در واقع ترکیب و امتزاج وجود دارد، افتراق وجود ندارد، چون این بیشتر از آن که بگوید عامل است.
پلوراليسم و تكثرگرايي در مقابل ديدگاه قرآني قرار دارد
بخش دوم در نگاه پست مدرنیسم است که این را نابود کردند، گفتند پیام را بچسبید، گوینده پیام مُرد. مرگ مؤلف، که شما یک سخنرانی میکنید و هر کس یک چیزی را استنباط میکند که نتیجه این پلورالیسم میشود؛ یعنی کثرتگرایی، پلوراسیم در پست مدرنیسم، در دین، در معرفت، که همه انواع کثرتگرایی را قبول دارند، یکی از کثرتگراییها، کثرتگرایی دریافتکننده پیام است.
پلورالیسم ارتباطات، پلورالیسم مخاطب و پلورالیسم برداشت از پیام میتوان داشت. پیام شما هرچه بوده، اینگونه نیست که اگر صد نفر شنیدند، صد نفر استنباط متفاوت باشد، بلكه صد نفر باید حواسشان باشد که گوینده میخواسته چه چیزی را بگوید. قرآن گفته است «ان مع العسر یسرا»، در این آیه و سوره به خصوص، یک استنباط را بکنید، ولی آنها میگویند نه، اگر صد نفر سوره را تلاوت کردیم، از این آیه صد استنباط متفاوت داریم.
در اینجا برمیگردیم به این شعر حافظ « جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»؛ ملت در اینجا یا دین میشود، ملت یعنی هفتاد و دو دین و آیین در جهان ایجاد شده، جنگ اینها و عذرشان را بپذیرید، حالا یا این ملت را دین میگیریم که زمان حافظ بیشتر دین و آیین منظور بوده، اگر در صد سال گذشته این کلمه به مردم جعل شده، چنین میشود: جنگ هفتاد و دو مردم را، همه را عذر بدان که اینها حقیقت را ندیدند؛ یعنی یک آیه، روایت را خواندند، هفتاد و دو فرقه شدند.
مگر الان با استناد به همین قرآن، وهابیها به خودشان بمب نمیبندند؟ بعد میروند در مسجد امیر زاهدان، خودشان را شهید میکنند. این اللهاکبر میگوید، کسی هم که میخواهد شهید شود هم اللهاکبر میگوید، در حقیقت یک پیام است، اما نتیجه پلورالیسم و کثرتگرایی در فهم، چی شده است؟
نگاه پلورالیستی در اسلام
طبق حرف حافظ، اگر میخواهیم جنگ هفتاد و دو ملت را نداشته باشیم فقط یک راه داریم، حقیقت را ببنیم و ره افسانه نزنیم. اسلامی که ما بدان عمل میکنیم افسانه است. اسلامی که مبتنی بر آن از یک طرف، یک نفر به سختی و مصیبت پای پیاده کربلا میرود، از طرف دیگر یک نفر دیگر هم سختی کشیده، برنامهریزی کرده که یک کار تروریستی انجام دهد و به خود بمب میبندد و از جان خودش گذشته است. هر دو اینها قائل به اشهد ان لا اله الا الله هستند، که هیچ خدایی جز الله نیست.
ما در همین استنباط، پلورالیسم داریم. پلورالیسم تا چه حدی از عمل؟ اینکه کسی پای پیاده به حرم برود تا اینکه کسی هم به خودش بمب ببندد که جلوی اینها را بگیرد؛ چراکه «چون ندیدیند حقیقت ره افسانه زدند»، خب پس مشکل ما در ارتباطات است، مشکل ما در تبلیغ است، در تبلیغ حق را نتوانستیم ببنیم، عمل کنیم تا مردم در عمل ما این را رقم بزنند.
بین گوینده پیام که دعوت میکند با آنچه که میخواهد تبلیغ را رقم بزند یعنی پیام باید یک امتزاجی باشد، مرگ مؤلف میآید و این را حذف میکند، میگوید خدایی که این را گفته، اون خدا مرد.
قاتلین خدا در اندیشه پستمدرن چه کسانی هستند؟
در دوره امروزه پست مدرنیسم از نیچه آغاز میشود، یکی از زمینههای مهم پیریزی همه اساسها و بنیانها در اندیشه پست مدرن همین حرف «خدا مرد» نیچه است. بعد چه کسی خدا را کشت؟ معلوم شد که قاتلش داروین بوده، خدا را کشت و آورد زمین و ذبحش کرد، بعد چه کسی این را اعلام کرد؟ نیچه، این دو نفر هم عصر هم بودند.
وقتی شما منشا پست مدرنیسم را از نیچه میگیرید و در چهل سال اخیر میآورید که مرگ مؤلف جدی میشود. مرگ مؤلف ریشه در این دارد که شما باور کرده باشید که میشود گفت «خدا مرد». حالا آنچه که از پیام خدا مانده است، تورات تحریفی، انجیل تحریفی، قرآن که تحریف نشده است، اما برداشت از قران تحریف شده است که یکی شده وهابیت، یکی حنفی ، مالکی، اسماعیلی، فاطمی.
این همه تنوعی که میبینید به خاطر این است که حقیقیت را ندیدند، آن که تحریف شده مثل مسیحیت، مشخص است ولی آنچه که تحریف نشده است، قرآن؛ پیام مشخص است، گوینده پیام را کشتیم، و این یعنی مرگ مؤلف.
چرا الان کتابی که تحریف نشده به نتیجه
نمیرسد؟ چون ما به آن عامل نیستیم، قرآن تحریف نشده است، باید قرآن را خوب
بفهمیم و به حکمی که خدا در این کتاب آورده است گردن نهیم و عمل کنیم، به
جای اینکه حرف بزنیم، عامل باشیم.
پس تا اینجا سه قسمت شد: گوینده پیام، خود پیام، گیرنده پیام.
چرا اثر رسانههای غربی بالاست؟
دعوای اول اینکه بین گوینده پیام و پیام باید یک امتزاج باشد، این را اسلام میگوید که باید اینگونه عمل کنید، ولی الان رسانه ما اینگونه نیست. اول بیایید بگویید که چرا رسانههای غربی اثرشان بالاتر است؟ چون رسانه غربی همه پیامهایش در راستای همان حرف کفری که است میزند، به عنوان مثال در تلوزیونZDF آلمان، هر بیست دقیقه یک بار برنامه را قطع میکنند، چهار تا مرد بدکاره و زن بدکاره با شماره تلفن و غیره تبلیغ میکنند. من این را یازده سال پیش گفتم، کسی باورش نمیشد، میگفتند فساد غرب مربوط به گوشهای از آن است، در صورتی که این شبکه عادی آنان بود.
جامعهای که نوع پیامی که صادر میکند، از همین ابتدا فحشاست، آنها میدانند که چرا اثر تبلیغشان قویتر است، چون فیلمش حدیث نفس است، همه اخبار، مستند، تبلیغ و همه فسق و فجورشان، همه کفر است، همه و همه همسو و هم جهت هستند.
تناقض در نحوه انتقال پیام در روزنامهها ...
شما نمیتوانید بیاید در تلوزیون دینی، از یک طرف مردم را دعوت به ربا کنید، از آن طرف سریال بسازید بر ضد ربا، به همین دلیل است که رسانه ما نچسب است، به این دلیل است که روزنامهها در حکومت دینی، روزنامه دولت، ایران، همشهری، در قسمت بالای صفحه، اخبار و نقل و قولها میآید و در قسمت پایین در مورد سفر به آنتالیا، تور پاتایا، تور فلان
افراد آنجا میروند چه کار میکنند؟ ما حق نداریم تجسس کنیم که مردم آنجا چه کار میکنند، اما آنجا میروند برای زیارت قبور متبرکه؟ وقتی به پاتایا میروند؟ وقتی به تایلند میروند؟ شما که میدانید برای چه میروند؟ چه باید کرد؟ خب تبلیغ نکنید. روزنامهای که به اسم دولت است، در قسمت بالای صفحه دعوت به دین میکند، از قول امام جامعه، از قول مراجع تقلید، رئیس جمهور نقل میکند؛ بعد در پایین صفحه دعوت به فحشا میکند، این روزنامه صدر و ذیلش با هم نمیخواند.
شهید مطهری در کتاب احیاء فکر دینی در اسلام آورده است: «در صدر اسلام، دو نفر با هم در کوچه بحث میکردند، که آقا این حرفی که من میزنم درست است یا حرف دیگری؟ آن کسی که از او داوری میخواستند، به آنها میگوید که من از سر تا ناف با تفکر تو موافق هستم و از ناف به پایین با تفکر دیگری».
به کسی که تفکرش مثلا مربوط به زیر شکمش بوده، مرجعه میگفتند، و به کسی هم که از کمرش به بالا بوده شیعه میگفتند. حالا هم همین است بعضیها از کمر به پایین شیعهاند و از کمر به پایین مرجعهاند.
مدیر روزنامهای که اسلوب پیام در اسلام را نشناسد، چطور میتواند تبلیغ کند؟
وقتی شما رییس یک روزنامه، مدیر تلویزیون شدید، اگر اسلوب پیام را در اسلام و قرآن ادراک نکنید و نشناسید، چطور میتوانید تبلیغ کنید؟!! ایها الناس شما باید جهتگیری پیامی که میدهید یکسو باشد.
اگر این روزنامه به خانه کسی رفت و آن را نگاه کرد، درست است که این را میتواند از یک سایت یا مجله هم بردارد، اما اینکه از روزنامه دولت این را بردارد و تلفن کند و به فسق و فجور برسد، به هر کدام از اینها که برسد، آن خبری که در قسمت بالا درج کردید، درجه اعتبارش کم میشود؛ چون شما «کونو دعاة الناس به غیر السنتکم» نبودید، به آنچه که گفتید عمل نکردید. حرف چه کسی را خراب کردید؟ حرف امام جامعه را، حرف انبیاء و ائمه را، به همین سادگی و ظرافت مشرک میشویم و اینجاست که این فسق و فجور رقم میخورد.
حالا ما این فضا را در کلیت کار دیدیم، یک گیرنده پیام داریم که به حال خودش رها شده است. گوینده پیام، پیام و گیرنده پیام، در ارتباطات به این سه میگویند مخاطب شناسی که برای هر مخاطبی خوراک مورد نظر خودش را ارائه کنید.
پس در تلقی قرآن، جمع بین گوینده پیام و پیامی که میخواهد اعمال کند، یعنی عامل بودن مطرح است؛ در تلقی پست مدرنیسم، گرفتن عصاره پیام و مرگ مؤلف و مرگ گوینده است.