به گزارش مشرق به نقل از دانشجو ، درست عصر
9 ارديبهشت 70 بود كه خاتمي كه در آن زمان وزير ارشاد بود، به دعوت انجمن
اسلامي دانشگاه تهران به اين دانشگاه رفت و سخناني را در باب فرهنگ به زبان
آورد تا سيد شهيدان اهل قلم نامه اي را در واكنش به حرف هاي وي بنويسد.
شايد همه ما نامه آويني را خوانده باشيم
اما كمتر كسي است كه الان بداند خاتمي در آن بهدازظهر در دانشگاه تهران چه
گفت كه واكنش آويني را در پي داشت.
متن زير صحبت هاي كامل خاتمي در دانشگاه تهران است و به دنبال آن نامه شهيد آويني آمده است:
خاتمي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي عصر
ديروز با حضور در تالار شيخ مرتضي انصاري دانشگاه تهران كه با دعوت انجمن
اسلامي دانشگاه تهران انجام گرفته بود ضمن تبيين سياست فرهنگي و هنري نظام
جمهوري اسلامي به پرسشهاي حاضران پاسخ گفت.
در اين نشست علاوه بر وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي چند تن از معاونين اين وزارتخانه هم حضور داشتند خاتمي در آغاز اين نشست گفت: حتي دشمنان ما هم به بزرگي انقلاب ما اعتراف ميكنند و همه تلاشي كه براي برقراري رابطه با اين نظام به عمل ميآيد نشان دهنده اهميت جمهوري اسلامي ايران است چرا كه انقلاب ما باعث خيزش عظيمي در تمام دنيا شده است به خاطر اين بزرگي است كه بعضي از التهابات كه در جامعه ايجاد ميشود نبايد ما را دچار نگراني كند جامعه ما از يك مرحله به يك مرحله ديگر در گذر است به اين التهابات ناگزير است از طرف ديگر اميدهايي كه اين انقلاب برميانگيزد بزرگ است به اين جهت ما بايد به صورت ريشهاي مشكلات را دريابيم و براي آنها چارهجويي كنيم در گام اول بايد واقعيتهايي كه در اين انقلاب است عالمانه بشناسيم تا اگر نادرستيهايي وجود دارد در صدد تغيير آن باشيم.
وي افزود: انقلاب ما با آنچه در دنيا ميگذرد در بنياد فكري و اهداف در تضاد است اصولا هر انقلابي با وضع موجود به مخالفت بر ميخيزد ما نبايد از ياد ببريم كه جهان رقيب ما از يك نظام فكري و سياسي جا افتاده و پر سابقه برخوردار است دنياي امروز – غرب فكري – داراي انديشه است قرنهاست كه شكل گرفته است مباني آن فرموله شده است از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بيان شده است تجربيات مختلفي را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعيت محك زده است و اصلاح كرده است و مكاتب و نحلههاي فكري مختلف سمبل آن است.
مسئله مهم اين است اين نظام ارزشي، فكري و سياسي با تمايلات اوليه بشر سازگار است خود به خود طبع اوليه مدافع و خواستار اين نظام است مباني نظام امروز آزادي است به خصوص با شكست تفكر سوسياليستي اين آزادي بيشتر مورد خواست است آزادي از ديدگاه آنها يعني رهايي از همه موانع براي انجام دادن هر آنچه كه انسان تمايل بهآن دارد و حدود اين آزادي آزادي ديگران است.
آقاي خاتمي در ادامه مطالبش يادآور شد:
نظامي كه ما عرضه ميكنيم از طريق جهاد و رياضت كسب ميشود كسب تقوا، كار
مشكلي است هدف زندگي غربيها رفاه مادي و رسيدن به آزادي است همچنين دشمن
ما نسبت به مباني فكري خود غيرتمند است و هر كسي اين مباني را نپذيرد با آن
به ستيز بر ميخيزد از امكانات غولآساي تكنولوژي با ظرفيت تكنيكها در
جهت القا افكار خود سود ميجويد اين در شرايطي است كه مثل گذشته در دنيا
مرز وجود ندارد و هيچ قدرتي نميتواند بين ذهن افراد و واقعيت فاصله ايجاد
كند.
مشكل ديگر ما اين است كه اسلام قرنها از صحنه زندگي به دور بوده است ما در امور متعالي مثل عرفان، حكمت در اوج تعالي هستيم ولي در آن مواردي كه به نظم اجتماعي و روابط بين انسانها بر ميگردد دچار خلاء هستيم اين خلاء تئوريك است اسلام اصيل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغيير شرايط بوده ولي در زمينه موارد اثباتي كار زيادي انجام نشده است.
در اين موارد با فقه سروكار داريم فقه نظم عملي رفتار فردي و جمعي را مشخص مي كند فقه مصطلح ما در اين زمينه ها دچار نقض است فقه ما بايد تحول پيدا كند تا با نيازهاي ما متناسب شود پيشواي ما حضرت امام خميني در اوج فقهات بود در حقيقت انقلاب در ذهن او متجلي بود به اين نقض معترف بود و با اين وجود معتقد به فقه جواهري بودند و خواهان پويا كردن فقه بود هر كس كه اين مشكل را ناديده بگيرد و مشكلات ديگر را اصل كند جامعه را از حمل مشكلات باز ميدارد.
انقلاب ما يك آرمانهاي داشت كه در شعارهايش متبلور بود، يك دين حقيقي به همان ميزان ماندگار است كه قابل تحقق باشد. آرمان به خودي خود وجود ندارد، بلكه ما را به سمت اهداف ميراند، زندگي ما نظم ميخواهد، اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد، دچار مشكل ميشويم.
وي افزود: ما براي حل اين مشكل، گام بزرگي را كه تاسيس حكومت اسلامي است برداشتيم، خوشبختانه انقلاب ما در اين مسير در حركت است، دشمنان ميپنداشتند كه بعد از رحلت حضرت امام همه چيز تمام خواهد شد، خوشبختانه مسئله رهبري به صورت مطلوب حل شد، يكي از كساني كه عصاره انقلاب است در راس امور قرار گرفت و امور به همان شكل كه امام ميخواست در حركت است.
يكي ديگر از اميدهاي ما اين است كه دشمن با همه اقتداري كه دارد در پايان خط است و در ميان افكار عمومي جهان منفور است و بحران جدي دارد.
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در زمينه حل مشكلات گفت: شايد آسانترين راه را انسانهاي سطحي مطرح ميكنند، يعني اينكه رقيب ما، انديشه مخالف ما نبايد اجازه حرف زدن داشته باشد و بايد جلويش گرفته شود، اما واقعاً اين راه حل، مشكل ما را حل ميكند؟ ملاك سليقه كي بايد باشد؟ انسانهاي سطحي كه معتقدند آن چه ما نميپسنديم، ضد آرمانهاي شهيدان است و با ولايت فقيه مخالف است و بايد نابود شود؟
در انقلاب ما گروهها و دستههاي مختلف وجود دارند و همه خود را محور انقلاب ميدانند و بعضيها ميكوشند به صورت غير منطقي رقيب خود را كنار بزنند استراتژي فرهنگي يك نظام نميتواند بر منع قرار گيرد در طول تاريخ اسلام اينگونه نبوده است انديشمندان اسلامي به مخالفت انديشههاي ديگران ميرفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامي راغنيتر ميكردند.
بسياري به صورت نادرست ميپندارند تنها مجاري انتقال افكار كانالهاي رسمي است و نبايد هيچ انديشه مخالفي در قالب كتاب، فيلم اجازه انتشار داشته باشد اين فكر شوخي است امواج راديويي امروز و امواج تصويري فردا اين انتقال كار را امكانپذير ميسازد.
ما جد از آنجايي كه توطئه در اساس عليه
نظام است كه ليبراليترين حكومتها تحمل نميكنند معتقديم كه بايد با تبادل
انديشه در افراد مدافع نظام مصونيت به وجود بياوريم.
لازمه اين كار اين است كه جامعه با آراء
مخالفين مواجه شود ولي اين مواجهه بايد كنترلشده باشد آنچه كه در اول
انقلاب در دادن آزادي رخ داد، اتفاقي نبود اين خواست امام بود ولي حكومت
اسلامي نميتواند حركتهاي يك مشت زودمدار را كه درصدد تحميل عقايد خود
بودند تحمل كند چرا كه انقلاب ما به خواست تودههاي مسلمان تشكيل شد البته
توطئه را بايد روشن تبيين كرد.
خاتمي با تقسيم طرفداران اسلام به سه دسته مرتجعين، التقاطيها و پيروان اسلام ناب محمدي گفت: بهترين راه جذابيت بخشيدن به انديشههاست نسل جوان بايد همانطور كه در جنگ و انقلاب مشاركت ميكند در سرنوشت خود احساس مسئوليت كند عدهاي از مرتجعين با حضور زن، دانشجويان و هر نداي عدالتطلبانه به مخالفت برميخاستند. فتواهاي تاريخي حضرت امام در زمينه مسائل اقتصادي و هنري چون شطرنج، موسيقي، سريال در اين زمينه بود اما در يكي از پيامها فرمودند حركت در حفظ اسلام قرباني ميخواهد كه ايشان آرزو كردند يكي از اين قربانيها باشند.
وي در زمينه اسلام التقاطي گفت: اين
فكر اساس ورود تفكر غربي به ايران است در برابر اين تفكرها تنها ره رستگاري
اسلام ناب محمدي است كه امام آن را تبيين كردند.
وي در زمينه مسائل فرهنگي گفت: ما معتقد نيستيم كه هر چه در جمهوري اسلامي ميشود خوب است گاهي اشتباه ميكنيم اول فكر ميكنيم خوب است بد ميبينيم بد است و با آن برخورد مي كنيم ولي ما با كساني مواجهه هستيم كه معتقدند نبايد رمان باشد.
در مورد ورزش يادمان نرفته است تلويزيون
مجبور شد كه كشتي را از نماي دور نشان دهد امام با نشان دادن مصاديق راه را
نشان دادند امام معتقد بود با فكري كه مرتجعين ارائه ميدهند بايد اساس
تمدن را كنار گذاشت و ايشان همه را فرا ميخواند كه حصارهاي جهل و خرافه را
بشكنيم.
همچنين در نامه مرتضي آويني به خاتمي آمده است:
وزير فرهنگ و ارشاد در نشستي كه به دعوت انجمن اسلامي دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخناني ايراد كرد كه سخت قابل تأمل است.
قبل از هر چيز آنچه كه تحسين ما را برانگيخت صراحت لهجه و صداقتي بود كه در گفتار ايشان وجود داشت. در روزگاراني كه همه به مصلحت انديشي و حزم و احتياط و ملاحظه كاري گراييدهاند، اين صراحت بسيار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر ديگران نيز بتوانند با پرهيز از ريا و عُجب و دورويي و سياست بازي، با همين صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضايي سالم براي تضارب آرا و دستيابي به حق ايجاد خواهد شد. تصورات ما از يكديگر هنگامي درست است كه ما دور از حيله بازي و نقاب سازي منويات خود را بيان كنيم و مصلحت انديشيهاي رياكارانه ما را از ابراز اعتقادات خويش منع نكند.
وزيرارشاد اسلامي در اين سخنان آن همه
صداقت دارد كه در جايي ميگويد: «ما معتقد نيستيم كه هر چه در جمهوري
اسلامي ميشود خوب است. گاهي اشتباه ميكنيم. اول فكر ميكنيم خوب است، بعد
ميبينيم بد است و با آن برخورد ميكنيم.»
... و اين صداقت شرط پذيرش حق است.
مناظره و مباحثه فكري هنگامي به حق خواهد رسيد كه طرفين براي خود امكان
اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نينگارند. مقدماتي كه وزير محترم ارشاد
براي سخنان خويش چيده است نيز بسيار داهيانه و تحسين برانگيز است و ما به
خود اجازه ميدهيم كه بر قسمتهايي از سخنان ايشان تأكيد ورزيم و در حاشيه
آنها به بحث بپردازيم.
ايشان در همان آغاز در جهت «شناخت
عالمانه واقعيتها» ميگويد: «انقلاب ما با آنچه در دنيا ميگذرد در بنياد
فكري و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابي با وضع موجود به مخالفت بر
ميخيزد.»
و اما در عـين حال، ايشان از غـــرب و يا به قول ايشان «جهان رقيب ما» غفلت نكردهاند و گفتهاند:
«ما نبايد از ياد ببريم كه جهان رقيب ما از يك نظام نظري و سياسي جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنياي امروز - غرب فكري - داراي انديشه است، قرن هاست كه شكل گرفته است، مباني آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بيان شده است، تجربيات مختلفي را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعيت محك زده است و اصلاح كرده است و نحلههاي فكري مختلف سمبل آن است. مسئله مهم اين است كه اين نظام ارزشي، فكري و سياسي با تمايلات اوليه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اوليه مدافع و خواستار اين نظام است. مباني نظام امروز بر آزادي است؛ بخصوص با شكست تفكر سوسياليستي اين آزادي بيشتر مورد خواست است. آزادي از ديدگاه آنها يعني رهايي از همه موانع براي انجام دادن هر آنچه كه انسان تمايل به آن دارد و حدود اين آزادي، آزادي ديگران است.»
تمايلات پيش پا افتاده در غرب پاسخ داده ميشوند
سازگاري نظام فكري، سياسي و ارزشي غرب با
تمايلات اوليه بشر حقيقي است كه هرگز نبايد مورد غفلت قرار گيرد و همان
طور كه حجت الاسلام خاتمي فرمودهاند، طبع اوليه بشر خود به خود خواستار
اين نظام است. به اعتقاد ما لفظ «بدويت» بيشتر مناسب اين مقام است، تا آنجا
كه امروزه صورت مصطلح يافته. انسان هر چه بيشتر از بدويت به سوي تعالي
روحاني كه غايت خلقت اوست پيش رود، از تمايلات طبع اوليه خويش بيشتر فاصله
خواهد گرفت و بنابراين، اين «آزادي» به آن صورتي كه در دنياي امروز تفسير
ميشود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالي نيست.
اين آزادي، كه در ادامه اين گفتار وزير
ارشاد آن رامعنا كرده است، مطلوب انسانهاي بدوي است و بدويت به اين معنا
در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدويت را مثابه متضادي براي مفهوم
تمدن ميشناسد و لذا از اين سخنان سخت در حيرت فرو خواهد شد. و اما بدويت -
آن سان كه مورد نظر ماست - نه در متضادّ تمدن بلكه متضاد تعالي روحاني
است. تعالي روحاني غايت دين و وحي است و بنابراين، تمدن غرب از آن لحاظ كه
بشر را ازدين و دينداري دور كرده، او را بيش از پيش به سوي بدويت و جهالت
ادوار جاهليت رانده است.
اما اين روزگار، از سويي ديگر، روزگار
استحاله ظاهر و باطن تمدنهاي متفاوت باستاني در باطن تمدن غرب است. در همه
جاي كره زمين حيات افراد بشر صورت واحدي دارد و ارتباطات بين المللي، خواه
ناخواه، تفكر غرب را از طريق يك شبكه واحد در سراسر دنيا پراكنده است.
تفكر غرب و ارزشهاي آن براي مردم سراسر كره زمين به صورت امر متعارفي در
آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنكه خود را از سيطره اين امر متعارف خارج
كنند و آن را مورد ارزيابي قرار دهند ندارند. در داخل كشور ما نيز بسيارند
كساني كه مسيطَر اين امر متعارف هستند و از همان نظر گاهي كه عرف جامعه
غربي و غرب زده است، به ما و اعمال و سياستهاي ما مينگرند؛ و متأسفانه
نشريات و رسانههاي ما بيشتر در دست اينهاست.
چه بايد كرد؟ مسلّماً در شرايطي اينچنين
كه همه سياستهاي نظام اسلامي با عرف بدويت و جاهليت جامعه غرب سنجيده
ميشود هرگز نميتوان غايات الهي اسلام و صورت مطلوب آن را يكباره، بدون در
نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاكميت بخشيد. اين همان علتي است
كه در آغاز پيروزي انقلاب، آنان را كه اميال خود را منافي با دين و
دينداري مييافتند از كشور تاراند. نكتهاي كه آقاي خاتمي ما را به آن تذكر
دادهاند اين است كه اين اميال در نظام ارزشي تفكر غرب، كه اكنون بر سراسر
دنيا سيطره يافته، چيزي خلاف عرف نيست.
روايتي از آزادي در جوامع غربي
در غرب نوشيدن مايع تندي كه عقل را زائل
ميكند و اختيار را از كف انسان باز ميگيرد عملي خلاف عرف نيست؛ قمار،
زنا، همجنس بازي، جلوه فروشي، عُجب، كبر، تسليم در برابر عادات، بندگي غير،
بندگي نفس... و حتي خود كشي امري خلاف عرف نيست. آنها حتي وسايلي
ساختهاند كه با آن ميتوان در كمال سهولت و در عين احساس لذت از شرّ زندگي
خلاص شد! در آنجا - و به تبع آن در جوامع غرب زده - نوشتن و خواندن
كتابهايي كه در آن انواع و اقسام اين امور متعارف (!) انجام ميشود مجاز و
حتي ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغهاي جز اين ندارد كه اوقات فراغت خود را
مستغرَق در لذات گوناگون سپري كند و در ساعات كار نيز فقط براي تأمين حوايج
اوقات فراغت خويش مثل سگ جان بكند. در آنجا اين پارادوكس كه به نظر ما
ابلهانه ميآيد امري كاملاً متعارف است. در غرب - و به تبع آن در جوامع غرب
زده - ساختن فيلمهايي كه در آن خلاف عرف عمل نميشود كاملاً مجاز است،
يعني مثلاً يك زن شوهردار به مردي ديگر دل ميبازد و اين كار سه نوبت تكرار
ميشود و حتي در نوبت سوم نيز به كاميابي نميانجامد.
آقاي خاتمي گفته است: «آزادي از ديدگاه
آنان يعني رهايي از همه موانع براي انجام دادن هر آنچه كه انسان - طبع
اوليه انسان - تمايل به آن دارد و حدود اين آزادي، آزادي ديگران است.» و در
برابر اين مفهوم آزادي، تصويري از دشواري حيات ديني ترسيم ميكند و
ميگويد: «نظامي كه ما عرضه ميكنيم از طريق جهاد و رياضت كسب ميشود. كسب
تقوا كار بسيار مشكلي است. هدف زندگي غربيها رفاه مادي و رسيدن به آزادي
است. همچنين دشمن ما نسبت به مباني فكري خود غيرتمند است و هر كس اين مباني
را نپذيرد با او به ستيز بر ميخيزد، از امكانات غول آساي تكنولوژي يا
ظرفيت تكنيكها در جهت القاي افكار خود سود ميجويد. اين در شرايطي است كه
مثل گذشته در دنيا مرز وجود ندارد و هيچ قدرتي نميتواند بين ذهن افراد و
واقعيت فاصله ايجاد كند.»
پيش از آنكه به ادامه بحث بپردازم بايد
بگويم كه حتي اگر ما به اندازه غربيها هم نسبت به مباني فكري خود غيرتمند
بوديم، اگر چه شرايط امروز ما به مراتب بهتر از اين ميبود كه اكنون هست،
اما باز هم طرح اين بحثها ضرور مينمود چرا كه ما تا جواب اين سؤالها را
پيدا نكنيم و با يكديگر به اتفاق نظر نرسيم، هرگز نخواهيم توانست شيوه
مقابله درستي براي مبارزه با غرب بيابيم.
خاتمي راست ميگويد
گفتار وزير محترم ارشاد كاملاً درست است؛
در اين جهان بيمرز هيچ قدرتي نميتواند بين ذهن افراد و واقعيت فاصله
ايجاد كند. اما مگر ما فقط از همين طريق است كه ميتوانيم به غايات ديني
خويش دست يابيم؟ براي آنكه مردم به دينداري رو كنند حتماً بايد در ذهن خويش
از واقعيت فاصله بگيرند؟ اين واقعيت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجابها
را يك سو نهيم، خواهيم ديد كه دعوت مردم به دينداري دعوتي است همسو با
جذبه? فطرت... اگر چه طبع بدوي بشر از آن اِعراض دارد. گويا وزير محترم
ارشاد اصل را براين قرار دادهاند كه اسلام فقط با دور كردن مردم از اين
واقعيت - يعني عرف حيات غربي و غرب زده - محقق ميشود و حال كه نميتوان از
اين واقعيت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم كنار بگذاريم و همان
طور كه در برابر نشان دادن كُشتي و بكس و... تسليم شديم، همه آنچه را كه
دشمن ميخواهد بر ما تحميل كند بپذيريم.
در اينجا حداقل سه اشتباه روي داده است
كه من خود را ناچار از ذكر آنها ميبينم، هر چند اين احتمال نيز وجود دارد
كه مراد وزير محترم ارشاد همان مطلبي نبوده است كه بنده از سخنان ايشان
ادارك كردهام:
- حيات ديني كاملاً منطبق بر فطرت بشر
است و ما هرگز نبايد به اين توّهم دچار شويم كه تفكر ما در برابر تفكر
متعارف غربي از جاذبيت كم تري برخوردار است. البته همان طور كه عرض كردم
طبع اوليه بشر به عالم حس نزديكتر است و بنابراين، به متعلّقات حواس ظاهري
خويش بيشتر تمايل دارد. با اين حال، جاذبيت حيات معنوي اگر چه وسعت كم تري
دارد، اما از عمق و ماندگاري بيش تري برخوردار است.
- دوستان ما در يك امر ديگر نيز دچار
اشتباه شدهاند و آن اين است كه عرف خاص و عام را با يكديگر خلط كردهاند و
اين جماعت معدود و محدود اهل هياهو را بدل از «مردم» گرفتهاند. اين همان
اشتباهي است كه به نحوي ديگر دوستان ما در تلويزيون نيز به آن گرفتار
آمدهاند. «عرف خاصّ» جامعه ما همان است كه حيات خويش را در ارتباط با غرب
يافته و اصلاً تصور ديگري از زندگي، تاريخ، جامعه و يا انسان ندارد.
روشنفكران به اين عرف خاص تعلق دارند و البته بايد اذعان داشت كه نشريات
كشور ما و رسانههاي ديگر بيشتر در اختيار اينان است، چرا كه تجربه تاريخي
تشكل و تحزب، ژورناليسم و غيره را از سر گذراندهاند و اكنون از ذخاير اين
تجربيات بهره ميبرند.
اما تجربيات اين يك دهه بعد از پيروزي
انقلاب نشان داده است كه اين عرف خاص جز كفي بر رودخانه بيش نيست و تحولات
تاريخي جامعه ما از جاي ديگري رهبري ميشود كه مدخليت روشنفكران در جريان
آن، جز در برهه كوتاهي از مشروطيت، واقعيت نيافته است.
عرف جامعه ما از اسلام سرچشمه گرفته است
عرف روشنفكري «عرف عامّ» جامعه ما نيست.
عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شريعت اسلام است و از غرب جز تأثراتي
ظاهري نميپذيرد و بنابراين، حتي بعد از پنجاه سال حكومت پهلوي، مردم باز
هم قدرت يافتند كه انقلاب اسلامي را به ثمر برسانند. هنوز هم چيزي تغيير
نكرده است. امكان حضور مردم در تحولات اين دهه دوم بعد از پيروزي انقلاب
كمتر شده و اگر چه اين معضلي بسيار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم
در هر موقعيت ديگري كه فطرت الناس در رابطه با ولايت تشخيص دهد ميتواند
به فعليت برسد.
عرف عام همچون رودخانهاي در عمق جريان
دارد، اما عرف خاص كفي است كه ميجوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه
نميدهد كه باطن آن يعني رودخانه را ببينيم. هياهوها نبايد ما را به
اشتباه بيندازد كه هر چه هست و هر كه هست هم اينانند كه در هفته نامهها و
ماهنامهها و فصلنامهها قلم ميزنند.
- اشتباه ديگر دوستان ما كه ريشه در
مرعوبيت آنها در برابر غرب دارد آن است كه آنها افق حركت انقلاب و شرايط
آماده جهاني را در اين عصر احياي معنويت و اضمحلال غرب نميبينند و بالتَبع
هرگز براي وصول به اين غايت تلاش نميكنند. دگرانديشان و روشنفكران سكولار
بايد آزاد باشند، اما رشد و بالندگي نسل انقلاب نيز مواظبت ميخواهد. دولت
جمهوري اسلامي حقيقتاً به شعار آزادي مطبوعات، نويسندگان و هنرمندان
پايبندي اعتقادي دارد، اما دوستان خويش را از ياد برده است و اكنون مجموع
سياستهاي نظام اسلامي كار را به آنجا كشانده كه نسل انقلاب در هنر و
ادبيات احساس عدم امنيت و بيهودگي ميكند.
دوستان ما توجه ندارند كه واقعيت متعارف
در جهت وصول به غايات ما دچار تحولاتي بنيادين شده است و اكنون تاريخ كره
زمين آمادگي پذيرش يك انقلاب جهاني را دارد. راديوهاي خارجي، ويدئو و حتي
ماهواره نبايد ما را بترسانند. مبارزه از اين پس سختتر خواهد شد و به جاي
فرار از آن - و يا فرار دادن مردم از آن - و پناه آوردن به شعار قلابي «نسل
سوم» (?) در برابر نسل مضمحل دوم، كه هر دو و بلكه هر سه مرعوب غرب و
مُنهمِك (?) در آن هستند، بايد روي به مبارزه آورد، با اين اطمينان قلبي كه
ما مبشّر همان تفكر نجات بخشي هستيم كه جهان امروز به آن نيازمند است و
در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبيات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفكر
و نه در قوالب تفاوت چنداني ندارد و آنچه كه بايد منظر اميد انقلاب اسلامي
را پُر كند نسلي است انقلابي و شريعتمدار كه روي به هنر و ادبيات آورده
است.
و البته ما نيز به اين مشكل بزرگ توجه
داريم كه اسلام قرنها از صحنه حيات اجتماعي مردم دور بوده است و اكنون تا
جوابهاي مناسبي براي تدبير و تقدير مناسبات و معاملات امروز بيابد، سالها
طول خواهد كشيد. وزير ارشاد نيز نوشته است: «مشكل ديگر ما اين است كه
اسلام قرنها از صحنه زندگي دور بوده است. ما در امور متعالي مثل عرفان و
حكمت در اوج تعالي هستيم ولي در آن مواردي كه به نظم اجتماعي و روابط بين
انسانها برمي گردد، دچار خلأ هستيم. اين خلأ، خلأ تئوريك است. اسلام اصيل
همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغيير شرايط بوده ولي در زمينه
موارد اثباتي كار زيادي انجام نشده است، در اين موارد با فقه سرو كار
داريم. فقه نظم عملي رفتار فردي و جمعي را مشخص ميكند. فقه مصطلح ما در
اين زمينهها دچار نقص است. فقه ما بايد تحول پيدا كند تا با نيازهاي ما
متناسب شود...»
و البته همان طور كه وزير محترم ارشاد
در جملات بعد گفته است، حضرت امام خميني (س) نيز به اين نقص در فقه مصطلح
اذعان داشتند و خود در تمام زندگي در جهت جبران آن تلاش كردند. و بعد
افزوده است: «هر كس كه اين مشكلات را ناديده بگيرد و مشكل ديگر را اصل كند
جامعه را از حل مشكلات باز ميدارد.»
فقه و روشنفكران
بايد توجه داشت اشكالي كه بر فقه مصطلح
وارد است هرگز همان اشكالي نيست كه بعضي از روشنفكران بر آن نأكيد
ميورزند. اشكال فقه يك نقص ذاتي نيست و هر كس چنين بينديشد اسلام را از
توان تشكيل حكومت تهي ميكند و تلاشهايش همه در جهت جدايي دين از ساير
شئون و حيثيات وجود بشر قرار ميگيرد. اين اشكال از آنجا منشأ گرفته كه
اسلام هرگز در قرون جديد تجربه حاكميت سياسي نداشته و اكنون كه اين ضرورت
به طور كامل چهره نموده است، لاجرم از يك سو ابواب جديدي براي جوابگويي به
اين مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوي ديگر، تفكري كه در آفتاب
و سايه دين پرورش يافته است به مقابله با تفكراتي روي خواهد آورد كه با
اصل دين مخالفت ميورزند.
نبايد توقع داشت كه مقابله با همه موانع و
مشكلات - و مثلاً مقابله با نحلههاي فلسفي معارض با دين - به دست فقه
مصطلح و يا فقها انجام شود. نطفه علم كلام در يك چنين مقابلهاي تاريخي
بسته شده است، و اگر در نسبت فقه - به معناي مصطلح - با علم كلام بينديشيم،
خواهيم ديد كه معناي فقه و فقيه از معناي مصطلح خويش وسعت بيش تري خواهد
يافت و به معناي تحت اللفظي فقه (?) نزديكتر خواهد شد. فقه در اين معناي
وسيعتر، علم كلام و حتي همين علم كلام جديد را كه حضرت آيت ا... مطهري
(ره) بنيانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. ساده انگاري است اگر بخواهيم
معرضه فكري اين شيخ شهيد را با نحلههاي فلسفي غرب در دفاع از ساحت دين و
دينداري، از آن لحاظ كه خارج از حوزه مفهومي فقه مصطلح قرار دارد،
بيارتباط با اين بحث بدانيم.
اسلام پاسخگوي تمام مسائل بشر است و ميان
امروز و ديروز در اين معنا تفاوتي حاصل نميآيد. همواره در حوزه عرف خاص،
اين پاسخگويي با تفقه در دين - به معناي وسيع كلمه كه علم كلام و بخشي از
تاريخ فلسفه دوره اسلامي را نيز شامل ميشود - ميسور و محقق گشته است و در
حوزه عرف عام با تفقه به معناي مصطلح. ما كه اسلام را پاسخگوي همه مسائل
بشر ميدانيم مقصودمان آن نيست كه پاسخگويي فقط از طريق فقه مصطلح انجام
ميگردد. حكمت احكام فقهي نيز نه آنچنان است كه حتماً از طريق فقه مصطلح
قابل استنباط باشد. حكمت معنايي اعمّ از فلسفه دارد و ميتواند محصول تفكر
عقلي باشد، وقتي در نسبت با حضور ديني تحقق يابد. عقل ميتواند در اتقطاع
از وحي و در خدمت اهواي بشر و يا در نسبت با وحي، صورتهاي مختلفي از تحقق و
تعين پيدا كند. عقل نظري و عقل عملي نيز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و
عقل يك بار در مقام نظر و بار ديگر در مقام عمل تحقق مييابد؛ و عمل صورتي
متنزل از نظر است.
بنابراين، خلاف آنچه وزير محترم ارشاد
فرمودهاند، خلأ مبتلابهِ مادر نظم اجتماعي و روابط بين انسانها، خلأ
تئوريك نيست. اسلام در مقام نظر هيچ نقصي ندارد و نقص - هر چه هست - از
آنجاست كه تمدن امروز محصول فلسفهاي منقطع از وحي است. از يك سو تمدن غرب
محصول تفكري عقلي است كه در ذيل فلسفه يونان تحقق يافته است و از سوي ديگر،
از لحاظ تاريخي اين نخستين بار است كه مواجههاي نظري و عملي ميان تفكر
ديني ما و تمدن فلسفي غرب روي ميدهد و تا اين مواجهه اتفاق نميافتاد،
حكمت نظري دين امكان نمييافت كه در صورتي عملي تنزل يابد و پاسخگوي مسائل
روز باشد.
كساني كه كتاب «بررسي اجمالي مباني
اقتصاد اسلامي» را از متفكر شهيد، استاد مطهري (ره) ديدهاند ميتوانند در
آن مصداق روشني براي اين امر بيابند كه چگونه حكمت نظري دين ميتواند به
معناي تحت اللفظي تفقه نزديك شود. في المثل، استاد شهيد در اين كتاب،
سرمايه داري ماشيني را به مثابه موضوعي جديد در فقاهت و اجتهاد ديدهاند و
نوشتهاند: «صرف توسعه و تغيير كمّي ماهيت شيء را عوض نميكند مادام كه
منجّر به تغيير كيفي نشود. به عقيده ما مشخّصه اصلي سرمايه داري كه آن را
موضوع جديدي از لحاظ فقه و اجتهاد قرار ميدهد دخالت ماشين است، ماشينيزم
صرفاً توسعه آلت و ابزار توليد نيست، كه انسان ابزار بهتري براي كاري كه
بايد بكند پيدا كرده است، بلكه تكنيك و صنعت جديد علاوه بر بهتر كردن
ابزارها، ماشين را جانشين انسان كرده است، ماشين مظهر فكر و اراده و نيروي
انسان بما هُوَ انسان است... ماشين جانشين انسان است نه آلت و ابزار
انسان، يك انسان مصنوعي است.» (?)
تحجر و تجدد؛ دو پرتگاه جهنمي
صاحب نظران ميدانند كه همين مبنايي كه
شهيد مطهري اتخاذ كردهاند ميتواند جوابگوي بخش عظيمي از سؤالات جوامع
امروز در مواجهه با ماشين باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان
- كه به نظر ميآيد دغدغه اصلي وزير ارشاد و بسياري ديگر از مسئولان نظام
اسلامي است- نبايد آنها را به اين سمت براند كه تنها راه حفظ انقلاب را در
دور شدن مردم از واقعيات ببينند و از سر رعب و دستپاچگي، تلاش اصلي خود را
در اين جهت قرار دهند كه اسلام را حامي ارزشها و دستاوردهاي تمدن امروز
نشان دهند و با صراحت بگويم، به جاي اعتماد به نسل هنرمندي كه از انقلاب
جوشيدهاند و در جريان انقلاب پرورش يافتهاند، در مواجهه با روشنفكران ضدّ
دين به اختراع نسلي ديگر - هر چند من درآوردي و بيريشه - بپردازند كه در
ضديت با دين و انقلاب هيچ چيز از آن دو نسل ديگر كم ندارند.
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمي هستند كه در
اين سوي و آن سوي صراط عدل دهان باز كردهاند: زاهدان متنسّك و عالمان
متهتّك؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسيقي را تفكيرمي كنند و اينان فقه را
از پاسخگويي به مسائل روز عاجز ميدانند، و صراط عدل از ميانه اين دو
پرتگاه و از بطن آن ميگذرد. وزير محترم ارشاداسلامي فقط به تحجر و عوام
زدگي تاختهاند و از غرب زدگي و تجدد سخني به ميان نياوردهاند. ايشان پس
از ذكر اين حقيقت كه: «انقلاب ما آرمانهايي داشت كه در شعارهايش متبلور
بود. يك دين حقيقي به همان ميزان ماندگار است كه قابل تحقق باشد. آرمان به
خودي خود وجود ندارد بلكه ما را به سمت اهداف ميراند. زندگي ما نظم
ميخواهد.اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشكل ميشويم.»
فرمودهاند: «شايد آسانترين راه را
انسانهاي سطحي مطرح ميكنند، يعني اينكه رقيب ما، انديشه مخالف ما، نبايد
اجازه حرف زدن داشته باشد و بايد جلويش گرفته شود. اما واقعاً اين راه حل
مشكل ما را حل ميكند؟ ملاك سليقه كي بايد باشد؟... استراتژي فرهنگي يك
نظام نميتواند بر منع قرار گيرد. در طول تاريخ اسلام اين گونه نبوده است.
انديشمندان اسلامي به استقبال انديشههاي ديگران ميرفتند و لحظه به لحظه
فرهنگ اسلامي را غنيتر ميكردند.»
بسياري به صورت نادرست ميپندارند كه
تنها مجاري انتقال افكار كانالهاي رسمي است و نبايد هيچ انديشه مخالفي در
قالب كتاب يا فيلم اجازه انتشار داشته باشد و اين فكر شوخي است. امواج
راديويي امروز و امواج تصويري فردا اين انتقال را امكانپذير ميسازد.
يك سوال از وزير ارشاد
شكي نيست كه استراتژي فرهنگي يك نظام
نميتواند بر منع قرار گيرد و ميزان آن را نيز خود وزير ارشاد در سخنان
خويش معين فرمودهاند: «در ليبرالترين حكومتها در جايي كه عليه نظام
توطئه ميشود منع وجود دارد و درك اين توطئه بر اساس سلايق شخصي نيست و
قانونمندي خاص خود را دارد.»
اما مسلّماً جاي اين سؤال وجود دارد كه
«آيا استراتژي فرهنگي نظام نميتواند بر تقويت تلاشهايي ارتكاب يابد كه در
تفكر و غايات با او همسو و هماهنگ هستند؟»
مگر كسي از وزارت ارشاد خواسته است كه
استراتژي فرهنگي خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما بايد به ياد داشته
باشند كه اكنون حجاب سكوت و صبر هنگامي شكسته شده كه اتمسفر فرهنگي در عرف
خاص آنچنان مسموم و ناامن است كه هيچ مؤمني احساس امنيت نميكند. من با
صراحت به مسئولان فرهنگي و هنري كشور اعلام ميدارم كه اين دغدغه كه
فرزندان ما امروز و فردا در فضاي كدام فرهنگ رشد خواهند يافت ما را به سختي
به وحشت مياندازد.
از داهيانهترين سخناني كه وزير ارشاد در
اين گفتوگو به زبان آوردهاند اين است كه: «ما معتقديم كه بايد با تبادل
انديشه در افراد مدافع نظام مصونيت به وجود بياوريم. لازمه اين كار اين
است كه جامعه با آراي مخالفين مواجه شود ولي اين مواجهه بايد كنترل شده
باشد.»
اما واقعاً همين استراتژي است كه به منصّه عمل در آمده است؟ آيا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگي جامعه را كنترل دارند؟ آيا لازمه اين مصونيت اجتماعي آن نيست كه در كنار مواجهه جامعه با آراي مخالفين، تلاشهاي دوستانه مؤيد انقلاب و دينداري نيز تقويت شود؟ آيا لازمه مصونيت يافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آراي مخالفين آن است كه ما آتمسفر فرهنگي جامعه را آن گونه كه نسلهاي جديد فرصت هدايت را از دست بدهند؟
ما نيز با تحجر مخالفيم، اما در عين حال
ميدانيم كه تنها مرتجعين و متحجرين نيستند كه به نظام فرهنگي و هنري كشور
اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميخواهد كه حصارهاي جهل و
خرافه و تحجر را بشكند و جامعه را از تفريط باز دارد، بايد با تجددِ افراطي
نيز مبارزه كند تا مردم را از چالهاي به چاه نيفكند... و البته باز هم صد
هزار بار شكر كه عرف عام از اين كشاكش فارغ است و راه خويش را فطرتاً در
نسبت با شريعت مييابد. دشمنان ما ميگويند: «مشكل امروز ما غرب زدگي نيست،
عوام زدگي است.»