کد خبر 1092172
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۹ - ۰۱:۴۵
مجرم نمایه

ماجراهای عجیب و هولناکی که تبهکاران طماع در مشهد رقم زدند.

به گزارش مشرق، اوایل سال ۹۷ بود، معتادان یکی پس از دیگری پاتوق «عزیز تاما» را ترک می کردند اما «علی» چشم از پیرمرد معتادی برنمی داشت که مواظب بود ذره ای از دودهای غلیظ مواد هدر نرود! «قنبر» هم که از ساعتی قبل متوجه نگاه های خریدارگونه «علی» بود دیگر طاقت نیاورد و با اشاره چشم او را به گوشه اتاق پر از دود و دم کشید تا معنی نگاه های «علی» را بفهمد! جوان ۳۵ ساله که حیرت زده به قنبر می نگریست، همه نقشه‌های گذشته اش را فراموش کرد. او در حالی که می گفت: «عجب شباهتی!» راز خودش را برای «قنبر» فاش کرد و با طرح یک نقشه هولناک دیگر که با  دیدن قنبر در ذهنش کلید خورده بود، گفت: چند روز قبل که به همراه یکی از دوستانم به بنگاه املاک رفته بودم پیرمرد سرهنگی را دیدم که بازنشسته یکی از مراکز نظامی بود. دوستم با آن سرهنگ اختلاف ملکی داشت و با طرح شکایت می‌خواست زمین او را تصاحب کند! دوستم معتقد بود که سرهنگ هیچ گاه ازدواج نکرده است و اکنون که بیش از ۷۰ سال دارد، دچار بیماری فراموشی شده و گاهی چهره افراد را به خاطر نمی آورد ولی ملک و املاک، سهام پدیده و پول نقد زیادی در حساب های بانکی اش دارد و در یک منزل ویلایی به تنهایی در کوی امام هادی (ع) زندگی می کند! و... «علی» ادامه داد: از روزی که سرهنگ را  دیدم و این موضوعات را شنیدم، نقشه های زیادی برای تصاحب اموالش کشیدم حتی به همراه دوستم به اطراف منزل او رفتم و محیط را کاملا بررسی کردم! ولی از لحظه ای که تو را در «پاتوق» دیدم نقشه ام به کلی عوض شد تو شباهت عجیبی به آن سرهنگ داری! اگر بتوانی نقش بدل سرهنگ را بازی کنی، نان مان در روغن است وهر آن چه به دست بیاوریم با هم تقسیم می‌کنیم! «قنبر» که تا آن لحظه به سخنان «علی» گوش می داد، آخرین سیخ داغ را روی مواد چسباند و به یاد گذشته اش افتاد که ۲۰ سال است  از همسرش طلاق گرفته و نتوانسته برای فرزندانش پدری کند! این بود که بلافاصله دستش را به طرف «علی» دراز کرد و گفت: حاضرم! نقشه ات را بگو!

تصادف وحشتناک!

چند روز بود که «علی و قنبر» در اطراف منزل «پیرمرد سرهنگ» پرسه می زدند و او را با دقت تحت نظر داشتند تا جایی که حتی محل گذاشتن کلیدهای منزل و مکان های رفت و آمدش را به خاطر سپردند. اما نقشه وحشتناک در میدان شهدای مشهد رقم خورد، «علی» که سوار بر خودرو، سرهنگ را تعقیب می کرد، پلاستیک حاوی اسناد و مدارکی را دید که همیشه همراه سرهنگ بود! او در یک لحظه پدال گاز را فشرد و خودرو  را محکم به «اکبر» (سرهنگ) کوبید که در حاشیه خیابان حرکت می کرد. او بعد از این حادثه چند صد متر جلوتر توقف کرد و فهمید که پراید سوار جوانی پیکر مجروح سرهنگ را به طرف بیمارستان قائم (عج) برده است.

«علی» بلافاصله دوست قدیمی اش را برای سرقت قولنامه ها و مدارک زمین اختلافی در جریان گذاشت  تا آن پلاستیک را از بیمارستان سرقت کند و خودش نیز سراغ «قنبر» رفت تا ادامه نقشه اش را اجرا کند. ساعتی بعد علی و قنبر به خانه ویلایی سرهنگ رفتند و تعداد زیادی از اسناد و مدارک سهام پدیده، کارت شناسایی و حتی برخی از لباس های «اکبر» را سرقت کردند و دوباره کلید منزل را سرجایش گذاشتند. بعد از این ماجرا «قنبر» با جازدن خود به عنوان یکی از همسایگان قدیمی «اکبر» به عنوان همراهی به بیمارستان رفت تا نوع گفتار، رفتار و حرکات سرهنگ را تقلید کند.

چند روز بعد و در مرداد ۹۷ آن ها با کارت شناسایی سرهنگ، سهام پدیده را ۳۵ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به دلالان سهام فروختند و برای آن که کد ارسال فروش سهام باید روی گوشی تلفن همراه سرهنگ می آمد«علی و قنبر» سیم کارت او را سوزاندند و سیم کارت جدیدی گرفتند. بعد از  این ماجرا بود که «علی» منزلی را در شهرک مهرگان برای قنبر اجاره کرد تا او ریشش را مانند سرهنگ بلند کند و قیافه و رفتارش شبیه او شود اما آن ها به خاطر تقسیم پول سهام پدیده به اختلاف خوردند و چند ماه از یکدیگر خبر نداشتند. این درحالی بود که سرهنگ به خاطر شکستگی اندام حدود ۱۰ روز در بیمارستان بستری بود و بعد از آن به خانه‌اش بازگشت اما متوجه سرقت نشد!

دیدار دوباره با بدل سرهنگ!

اوایل تابستان سال ۹۸ بود که «علی و قنبر» به طور اتفاقی همدیگر را ملاقات کردند در حالی که «قنبر» از نقش بدل سرهنگ بیرون نیامده بود آن ها با هم آشتی کردند و تصمیم گرفتند ادامه نقشه را اجرا کنند.

به همین دلیل به دفاتر پیشخوان رفتند و با «عکس قنبر» تقاضای شناسنامه المثنی کردند. هیچ یک از کارمندان دفتر و حتی ثبت احوال متوجه موضوع نشدند و شناسنامه المثنی به نام اکبر (سرهنگ) و با عکس قنبر در مهر سال ۹۸ صادر شد. آن ها با همین شناسنامه حساب های جدید بانکی در چناران افتتاح و مبلغ ۴۰۰ میلیون تومان از پول های سرهنگ را برداشت کردند و با آن  به خرید و فروش دلار و خودرو پرداختند اما این احتمال وجود داشت که سرهنگ متوجه ماجرا شود و کار به شکایت بکشد از سوی دیگر هم زمان فروش ملک و املاک و مستغلات سرهنگ رسیده بود و ...

آدم ربایی با غذای مسموم!

آن ها برای این منظور نیاز به یک همدست مطمئن دیگر داشتند تا پس از آدم ربایی، از سرهنگ محافظت کند! هیچ کسی بهتر از «رضا» (پسر قنبر) نبود. بعد از مشورت طولانی، قنبر سراغ پسرش رفت و با بیان این که در این مدت ۲۰ سال من برای تو پدری نکرده ام! او را راضی کرد تا در این نقشه با آنان همراه شود و پول خوبی بگیرد! «رضا» هم که بیکار بود پذیرفت. روز بعد هر سه نفر سوار بر خودروی زانتیای «علی» به تعقیب سرهنگ پرداختند تا این که او از شورای حل اختلاف در بولوار میرزاکوچک خان خارج شد «علی» که در مسیر قورمه سبزی و نوشابه را به قرص های خواب آور آلوده کرده بود به عنوان غذای نذری به سرهنگ تعارف کرد و او هم بعد از آن که در گوشه پارک غذا را خورد با اتوبوس به طرف خیابان خسروی به راه افتاد اما وقتی از اتوبوس پیاده شد سرش گیج می خورد و حال مناسبی نداشت. هر سه نفر سراغ سرهنگ رفتند و با بیان این که افرادی قصد جان او را دارند، سرهنگ را به باغی در اطراف بولوار شاهنامه بردند که چند روز قبل با نشان دادن شناسنامه جعلی سرهنگ از یک زن اجاره کرده بودند! «رضا» در باغ به محافظت از سرهنگ پرداخت و علی و قنبر املاک او را در مشهد، تربت حیدریه، اهواز و اصفهان به فروش گذاشتند.

فرار ویلچرنشین!

در این هنگام یکی از شرکت تعاونی های نظامی، وقتی دید قیمت مغازه ای که سرهنگ قصد فروش آن را دارد بسیار مناسب است تصمیم گرفت خودش آن را بخرد به همین دلیل تماس ها برقرار و قول و قرارها در محضر ثبت اسناد گذاشته شد. «قنبر» که نقش بدل سرهنگ را بازی می‌کرد این بار عصایش را کنار گذاشت و در نقش بیماری معلول که نمی تواند حرف بزند درون ویلچری نشست که روز قبل با ترفند خاصی از حرم مطهر امام رضا(ع) سرقت کرده بودند! «علی» که خود را فرزند خوانده سرهنگ معرفی می کرد با کمک دیگران و به زحمت، «بدل سرهنگ» را از پله ها به داخل محضر بردند اما  شباهت فامیلی پرونده مغازه دیگری در محضر، موجب بروز مشکلاتی شد و کار به مشاجره کشید. محضردار هم با عصبانیت گفت: باید به پلیس ۱۱۰ زنگ بزنم تا تکلیف را مشخص کنند! این جمله «علی» را به هم ریخت و او با اشاره به «قنبر» فهماند که اوضاع خراب شده است! در این هنگام «قنبر» که تا آن لحظه سکوت کرده بود ناگهان از روی ویلچر بیرون پرید و با «علی» پا به فرار گذاشتند و یکسره به باغ ویلای اجاره‌ای رفتند و یک خودروی پژو ۴۰۵ را به عنوان حق الزحمه برای «رضا» خریدند.

پلیس وارد ماجرا شد

از سوی دیگر یکی از بستگان سرهنگ که چند روز بود خبری از او نداشت و تلفن هایش نیز بی پاسخ می ماند به اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی رفت و از کارآگاهان کمک خواست. با توجه به اهمیت این پرونده واحتمال وقوع جنایت، گروه زبده‌ای از کارآگاهان دایره مبارزه با آدم ربایی با صدور دستورات ویژه ای از سوی سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند.

از سوی دیگر تبهکاران طماع که دست بردار نبودند، دو روز بعد سرهنگ را در نزدیکی منزلش رها کردند و برای فروش املاک سرهنگ به استان های دیگر رفتند ولی باز هم اختلاف مالی بین قنبر و علی ایجاد شد و از یکدیگر جدا شدند. تا این که یک روز «علی» خودرو پژو ۴۰۵ رضا را در خیابان دید و آن را با خودروی بالابر سرقت کرد و در زابل به فروش رساند. با وجوداین  وسوسه مال و اموال سرهنگ رهایش نمی کرد و در پاتوق های استعمال مواد مخدر یک بدل دیگر یافت تا ادامه نقشه اش را با همان شیوه قبلی پیاده کند اما این بار پلیس به ثبت احوال نامه نوشته بود که در همین حال هنگام دریافت شناسنامه المثنی کارمند ثبت احوال متوجه شد و علی که بدل دوم سرهنگ را روی ویلچر نشانده بود، پا به فرار گذاشت.

کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی که با نظارت مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی) به ردیابی های اطلاعاتی ادامه می دادند به ماجرای محضر ثبت اسناد رسیدند و موفق شدند هویت تبهکاران طماع را به دست آورند بنابراین عملیات گسترده زیرنظر سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی) ادامه یافت و آن ها پس از پیدا کردن باغ ویلای که قبلا  سرهنگ در آن نگهداری می کردند در چند عملیات ضربتی جداگانه متهمان این پرونده را در حالی به دام انداختند که منتظر تماس بنگاه داران املاک از شهرهای دیگر کشور برای فروش مستغلات سرهنگ بودند. به گزارش خراسان، تحقیقات بیشتر در این پرونده عجیب و هولناک توسط سروان رجبی (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد.

منبع: روزنامه خراسان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 13
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • IR ۰۲:۳۰ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    29 0
    اینا دیگه کی اند،! جلل الخالق شیطان باید بیاد پیش اینا درس یاد بگیرد روشیطان را سفید کردند عجب ادمای بی شرف وطمع کاری بودند-تتهایی پیرمردها وپیرزن ها خصوصا اگر وضع مالی خوبی داشته باشند خطرناکه وبسیار شنیده ایم که بخاطر مالشان این پست فترت ها جانشون را گرفتند،حالا خدا را شکر این آقا شانس آورده وزنده آست-درهمسایگی ما هم همسر سرهنگی تنها زندگی می کند مدتی رفته بود پیش دخترش شهرستان تمام وسایل با ارزشش بردند- خدا لعنتشون کنه..
  • IR ۰۳:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    23 6
    ماشاالله به مشهد
  • IR ۰۴:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    19 2
    بیشترخنده داربود وبرای یک تله فیلم کمدی سوژه ای مناسب است!
  • IR ۰۷:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    25 1
    بعد ما میریم فیلم خارجی می بینیم لامصب ما خودمون اینجا ته فیلم خارجی هستیم
  • سهراب IR ۰۷:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    14 13
    عجب سرهنگ مشنگی بوده !!!!
    • IR ۰۹:۰۰ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
      12 0
      از اون مشنگ تر ثبت احوال بود !
    • حسن IR ۰۹:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
      5 0
      و من نعمره ننکسه فی الخلق...کسی که سنش بالا میره طبیعیتا هوش و حواسشم زائل میشه
  • IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    9 0
    با این وضعیت ثبت احوال عجیب نیست که مهاجرین غیرقانونی صاحب شناسنامه می شنود
  • IR ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    7 2
    بیشتر یه داستان ابکی پلیسی بود
  • حسين DE ۱۵:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    1 0
    ميشه در موردش يك فيلم مهيج ساخت و به تمام كلاه برداران آمريكائى گفت بريد جلو.
  • IR ۱۶:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    1 0
    7:37 گل گفتی ازتمام این پرونده ها باید فیلم ساخت.تادرس عبرت بشه برای خلاف کاران ...اینکه خدای جای حق نشسته هرچقدر هم زرنگ باشی دست خدا بالاتر از تمام دست هاست وعاقبت به ذلت وخواری وزمین گرم می نشاندتون مثل این بدل سرهنگ ورفقاش..
  • reza IR ۱۹:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۷
    1 0
    برای گرفتن هرنوع سند نیاز با اثر انگشت الکترونیک هست چطور این کار رو کردند به نظر یه داشتان میاد تا واقعیت
  • محمد.369 IR ۲۳:۵۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۱۹
    0 0
    باسلام. چرااینقدربه جزئیات تمرکز کردید داستان روکلی بگو ردشودیگه فردایه آدم.باهوش اینو میخونه وکمی هم خودش شاخ وبرگ میده وحین همین شاخ وبرگ دادن نفس اماره ونوکرای ابلیس میرن توجلدش وخلاصه باورمیکنه که این باهوشه. وتوتورنمیفته چشم با میکنه میبینه به10یا15سال حبس محکوم شده وهیچی برای شمامهم نیست آره جزاینکه یه نفرانلاین اینوتاآخربخونه.. (اللهم اجل لولیک الفرج)

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس