کتاب سکه تقدیر - سریال روزی روزگاری

در این کتاب تلاش کردیم که ببینیم آیا ادبیات انتقادی خودمان پاسخگو است و می‌توان با آن اثری را نقد و بررسی کرد یا نه. مخاطب با مطالعه این کتاب تازه متوجه می‌شود «روزی روزگاری» چه اثری بوده است.

به گزارش مشرق، هفتمین گفتگوی مجازی انتشارات «راه‌یار» با موضوع کتاب «سکه تقدیر» با حضور نعمت‌الله سعیدی؛ نویسنده کتاب و فاطمه سلیمانی ازندریانی، نویسنده و منتقد ادبی برگزار شد.

سعیدی در ابتدای این گفتگو در پاسخ به علت پرداختن به یک سریال تلویزیونی در قالب کتاب گفت: قطعا اهمیت سینما و تلویزیون در روزگار معاصر قابل انکار نیست. به همین دلیل هم خیلی نیاز به توضیح خاصی در این باره وجود ندارد. مشکل اساسی‌ که ما در حوزه رسانه و فرهنگ داریم این است که سیطره تفکر انتقادی، ما را قریب داده است. به این معنا که بچه‌های رسانه‌ای انقلاب عادت دارند کارهای مقابل و رقیب خودشان را نقد و بررسی کنند ولی یه کارهای جبهه خودی خیلی توجه نمی‌کنند. در این باره هم نه قصد و غرضی در کار است و نه موضوع دیگری.

این نویسنده ادامه داد: اولین مشکل این است که در ادبیات انتقادی خودمان مشکل داریم. یعنی با توجه به مفاهیم خودمان نمی‌توانیم از کارهای خودمان صحبت کنیم. اما وقتی یک اثر رقیب را می‌بینیم چون ادبیات انتقادی بر روی آن کار شده، راحت می‌توانیم درمورد آن صحبت کنیم. الان وضعیتی پیش آمده که بسیاری از هنرمندانی که می‌خواهند چهره شوند ناچار هستند که یک کار اعتراضی در مورد جمهوری اسلامی تولید کنند تا دیده شوند.

وی اضافه کرد: این ادبیات انتقادی بسیار مهم است. زیرا اولین دغدغه یک هنرمند، دیده شدن است، انتقال پیام به مخاطبان فرع این قضیه محسوب می‌شود. هنرمندی که دیده نشود دیگر فرصتی برای انتقال پیام پیدا نمی‌کند. این در حالی است که ادبیات انتقادی در این فرآیند دیده شدن بسیار بااهمیت است. بسیاری از هنرمندان ترجیح می‌دهند کار آنها نقد منفی شود ولی دیده شود.

این نویسنده یادآور شد: «سکه تقدیر» تلاشی بوده در این راستا که مبانی ادبی نقد سینما را که در کتاب قبلی‌ام «فیلم، فیگور، فلسفه» مطرح کردم، با توجه به گفتمان انقلاب و باورهای دینی خودمان یک بازنگری کنیم. در این کتاب تلاش کردیم که ببینیم آیا آن ادبیات انتقادی پاسخگو است و می‌توان با آن اثری را نقد و بررسی کرد که دیدم خیلی خوب می‌توان این کار را انجام داد. مخاطبان با مطالعه کتاب «سکه تقدیر» تازه متوجه می‌شوند که چه اثری را دیدند.

سعیدی عنوان کرد: خاصیت اصلی یک اثر هنری این است که حتی اگر ندانیم چه را می‌بینیم توانایی انتقال پیام خودش را داشته باشد. سریال «روزی روزگاری» از نظر تلاشی که در راستای ترسیم هویت اصیل ایرانی، شرقی و شیعی دارد بسیار جالب است. در تاریخ‌نگاری می‌گوییم که هموطن بودن و ملیت قبل از اینکه ارتباطی به مرزهای جغرافیایی داشته باشد به مرزهای تاریخی مربوط می‌شود. در واقع آن هویت تاریخی است که مرز هویت ملی مردم را شکل می‌دهد.

«روزی روزگاری» روایت هویت فرهنگی و اجتماعی است نه سیاسی

وی اظهار داشت: داستان سریال «روزی روزگاری» هم مربوط به مقطعی از تاریخ است که مثلاً در آن قسمتی که «حسام بیگ» یک سری از اشیاء و وسائل را می‌آورد که به آن بازرگان بفروشد دقیقاً اشاره به همین مطلب دارد. آن مقطع خاصی است که هویت و فرهنگ ایرانی برخورد و اصطکاک با مفهومی که به عنوان مدرنیته می‌شود، پیدا می‌کند. ماجرا از این جهت بسیار اهمیت دارد، زیرا سرنوشت تمام کشورها و ملت‌ها از این نقطه عطف است که شکل و هویت می‌گیرد.

این نویسنده تصریح کرد: این سریال به نظرم خیلی خوب و جان‌دار به این مقطع اشاره کرده بود و این موضوع بسیار اهمیت دارد که ما تلاش کنیم مخاطبان از گذشته خودشان ذهنیت داشته باشند. اگر بریدگی تاریخی اتفاق بیفتد یک ملت دچار مشکل می‌شود.

فاطمه سلیمانی ازندریانی نیز در این بخش گفتگو با اشاره به سخنان سعیدی گفت: نکته‌ای هم که وجود دارد، این است مخاطب تا این قسمت سریال، نمی‌داند کدام بخش از تاریخ در حال روایت شدن است. گویا این قسمت در سریال نقطه عطفی است که بازیگران در حال نشان دادن اشیائی به ما بودند.

سعیدی با تأیید این مسئله بیان کرد: پاسخ داد: نکته جالب اینجاست که این قسمت سریال در حال روایت کردن تاریخ کشور در حوزه فرهنگی و اجتماعی است نه سیاسی. یکی از آفت‌های بزرگ تاریخ‌نگاری ما این است که عمدتاً نگاه سیاسی به آن داریم. در حالی که نگاه فرهنگی و اجتماعی است که اصل ذهنیت تاریخی را می‌سازد. بر همین اساس، همین ذهنیت تاریخی هم هست که احساس تعلق خاطر به تک تک مردم می‌دهد.

خانم سلیمانی ازندریانی در بخش دیگری از این گفتگوی عنوان کرد: خودم به شخصه کتاب «سکه تقدیر» و هم سریال «روزی روزگاری» را خیلی دوست داشتم. بر این اساس هم فکر می‌کردم که این سریال بیشتر از ۱۵ قسمت بوده باشد. در واقع تصوراتی که ما از این سریال داریم خیلی پررنگ در ذهن ما نقش بسته است.

این نویسنده افزود: شخصیت «معصومه» آنگونه در ذهن من نقش بسته بوده که او فردی است که بسیار حرف می‌زند و خیلی شیطنت می‌کند ولی زمانی که سریال را مجددا دیدم متوجه شدم که خیلی هم در جریان این سریال دیالوگ ندارد. اما کارگردان آنقدر خوب این شخصیت را پرداخته که در ذهن مخاطبان نقش بسته است.

سعیدی در تکمیل این صحبت‌ها اظهار داشت: هر قدر از تاریخ تولید و پخش سریال «روزی روزگاری» می‌گذرد مخاطبان با نکات جدیدی درباره آن روبرو می‌شوند. در واقع خیلی مواقع، وقتی می‌خواهیم چیزهایی را ببینیم باید از آنها فاصله بگیریم. سریال «روزی روزگاری» به نظر من این ویژگی را دارد. یعنی هرچقدر زمان بیشتری می‌گذرد، این سریال از برخی جهات اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. گویا با گذر زمان مخاطبان بهتر می‌توانند ابعاد مختلف داستان و قصه را متوجه شوند.

«سکه تقدیر» برای هر مخاطبی مناسب است

وی در پاسخ به پرسش خانم سلیمانی درباره علت انتخاب این سریال برای نگارش کتاب گفت: در مقدمه کتاب سعی کردم که دلایل پرداختنم به این سریال را توضیح بدهم. به نظر من، این اثر به قدری برجسته و مهم است که جا داشت که از یک نویسنده و یا منتقد بپرسیم که انگیزه شما از اینکه درباره این کار صحبتی نمی‌کنید، چیست؟ نگارش کتاب در مورد سریال «روزی روزگاری» از همان زمانی که این سریال از تلویزیون پخش می‌شد در ذهن من بود. اما بعد از نگارش کتاب «فیلم، فیگور، فلسفه» و برای محک زدن ادبیات انتقادی مطرح شده در این کتاب، اولین نمونه‌ای که به نظرم رسید «روزی روزگاری» بود. البته این سریال با توجه به تعریف خاص و عامه خودش، چندان هم مجموعه مذهبی محسوب نمی‌شود.

سلیمانی ازندریانی در این بخش در سخنانی خطاب به نویسنده کتاب «سکه تقدیر» گفت: اسم و جلد این کتاب به صورتی است که اگر مخاطبی سریال «روزی روزگاری» را دیده باشد ترغیب می‌شود تا کتاب را بخواند. ولی خودم بعد از اینکه کتاب را مطالعه کردم احساس کردم مخاطب عام خیلی نمی‌تواند با آن ارتباط برقرار کند زیرا دارای مباحث فلسفی است. مخاطب شما در این کتاب چه افرادی بودند؟

سعیدی در پاسخ به این مسئله عنوان کرد: به نظر خودم، من مخاطب عام و گرایش‌های خاص آنها را برای این کتاب درنظر گرفته‌ام. در واقع سعی کردم قلمم همیشه این ویژگی را داشته باشد که اگر بحث مقداری تخصصی و نخبگانی هم می‌شود در همان حوزه‌ای باشد که مخاطب عام هم می‌تواند با آن ارتباط بگیرد. بنابراین بسیار اصرار دارم که هر مفهوم فلسفی که مطرح می‌شود خیلی خوب توضیح و تبیین شود تا فردی هم که دانشجوی فلسفه هم نیست و ذهنیتی ندارد وقتی مطلب را می‌خواند نیازی نداشه باشد تا به جای دیگری مراجعه کند.

وی افزود: از این نظر بیشتر مخاطب عام مدنظر من بوده است و سعی می‌کنم اکثر مباحثی که مطرح می‌کنم، توصیفی و جزئی باشد که این عدم ارتباط ایجاد نشود. بنابراین فکر می‌کنم هر فردی که کتابخوان باشد و علاقه به مطالعه داشته باشد، مشکل خاصی با خواندنش پیدا نمی‌کند.

خانم سلیمانی ازندریانی نیز در تکمیل این صحبت‌ها افزود: خودم به شخصه بخش‌هایی از کتاب که سریال «روزی روزگاری» را تحلیل کرده بود، بیشتر دوست داشتم. البته علاقه داشتم حجم کتاب، دو برابر باشد و درباره همه شخصیت‌های سریال در کتاب، مطلبی می‌خواندم. به نظر شما شخصیت اضافه‌ای در این سریال داشتیم؟

هیچ چیز اضافه‌ای در «روزی روزگاری» نیست

سعیدی در پاسخ به این پرسش بیان کرد: ببینید نکته جالب همین است. اگر بخواهیم دقیق نگاه کنیم در این جهان نه موجود اضافه‌ای داریم و نه رویداد اتفاقی. هیچ رویدادی در این جهان اتفاقی نیست. اصلاً یکی از دلایل اصلی اینکه تفکر غربی معاصر به تفکر انتقادی روی آورده، همین است که دنیا را به صورتی تعریف می‌کند که از «بیگ‌بنگ» تا «فرگشت» مجموعه‌ای از میلیاردها اتفاق‌های پوچ و بی‌معنی است. خیلی وقت‌ها من به شوخی عرض می‌کنم اتفاق‌هایی بی‌معنی‌تر از جفتک یه قاطر در اثر گزش یک خرمگس. اما این زیست جهانی که این تفکر اومانیستی تعریف می‌کند حتی این‌قدر هم معنی ندارد و تمامی اتفاق‌ها کور و بی‌محتوا است. در این فضا هم هست که انسان غربی به بحران معنی برخورد می‌کند و مجبور می‌شود که به سمت تفکر انتقادی برود. الان یکی از مشکلات رسانه‌های ما هم همین است که ضمن اینکه بسیار توانا و با مهارت در اعتراض و عیب‌گیری هستند اما مهارتی برای شاکر بودن ندارند. در این راستا می‌بینید زمانی هم که به ادبیات انتقادی رو می‌آورند و مثلاً می‌خواهند فیلمی را نقد کنند، معمولاً ایراد می‌گیرند.

نویسنده کتاب «سکه تقدیر» خاطرنشان کرد: در نقد، دو رویکرد اصلی می‌توانیم داشته باشیم. نخست، همان رویکرد اصلی خودش که جدا کردن سره از ناسره است. در واقع، ما در سریال «روزی روزگاری» سعی کردیم تا رویکردی داشته باشیم که صرفاً با نقاط مثبت کار در ارتباط است. اگر بخواهم به پاسخ شما برگردم اگر واقعاً غیر از این هم باشد این قصه به نوعی شکل گرفته و استخوان‌بندی آن به قدری قوی بوده که می‌توانست ۵۰ شخصیت قوی دیگر را نیز در خودش هضم کند.

وی اضافه کرد: هرچه به این سریال نگاه می‌کنم، شخصیت اضافی نمی‌بینم. سکانس و قاب‌های اضافی هم دیده نمی‌شود. گویی که کارگردان به یک دنیایی از معنی مرتبط بوده و مشکل او این بوده که چقدر از این معنی را می‌تواند انتقال بدهد و فرصت نداشته تا به موارد غیرضروری بپردازد.

فاطمه سلیمانی ازندریانی در بخش دیگری از این گفتگو یادآور شد: نکتهای هم که در این سریال است اینکه ما دنبال این هستیم تا ببینیم آخر این قبیل فیلم و سریالها چه می‌شود اما «روزی روزگاری» به صورتی است که دوست داریم ادامه داشته باشد و تمام نشود. بنابراین وقتی بعد از سال‌ها من متوجه می‌شوم این سریال ۱۵ قسمت است، شوکه می‌شوم، دوست داشتم ۳۰ قسمت سریال ببینم و این یکی از نقاط بسیار مثبت خواندن این کتاب است. در واقع دوست نداریم آخر کتاب را بدانیم و فقط می‌خواهیم که همراه آن با سریال باشیم.

سعیدی در این باره توضیح داد: با شما موافقم ولی برعکس این مسئله هم می‌تواند باشد. یعنی اگر این سریال در قسمت هشتم هم تمام شود کمبودی احساس نمی‌کنید. البته بهتر بود مثلا سریال ۸۰ قسمت باشد ولی در همان قسمت‌هایی هم که هست اصلی‌ترین حرف‌هایش را زده است. حتی می‌تواند پایان بازی‌ای را که در قسمت آخر دارد، در قسمت پنجم داشته باشد.

سلامت ذهنی هنرمند مهم‌تر از نبوغ ذهنی اوست

سعیدی نیز در پاسخ به پرسشی درباره آگاهانه بسیاری از اتفاقات سریال در کنار نبوغ امرالله احمدجو، کارگردان سریال گفت: موافق هستم که آقای احمدجو از نبوغ هنری خاصی برخوردار است. ایشان دست به قلم هستند و طنزهای خیلی جانداری هم می‌نویسند و طبع شعر دارند و طبعا اگر مجموعه‌ای از این برجستگی‌ها و نبوغ‌ها در او نبود، همچین سریالی ساخته نمی‌شد. اما مزیت نسبی این کار، نبوغ کارگردان نیست بلکه سلامت ذهنی کارگردان است.

وی در همین باره افزود: در این سریال، یک ذهن سالم در حال تعریف کردن قصه است. قبل از اینکه مهم باشد این ذهن چقدر نابغه است مهم این است که چقدر این ذهنیت، سالم است و چقدر شخصیت‌ها را با دیدی زلال، نگاه می‌کند. اگر دقت کنید در کل مجموعه، شخصیت منفی خاصی نداریم.

این نویسنده ادامه داد: یک هنری داریم که خودبنیاد است و به دنبال تاسیس کردن هنر و داستان های خود است و هنری هم داریم که کشف می‌کند. اوج توانایی یک هنرمند این است که معنایی را در این عالم پیدا می‌کند نه اینکه آن را بسازد. وقتی هنرمندی سعی می‌کند یک معنی را بسازد یعنی قافیه را باخته است. گویی در دنیایی زندگی می‌کند که معنایی ندارد و او مجبور است معنایی را بسازد.

سعیدی خاطرنشان کرد: در صورتی که رویکرد فردی، دینی و ایرانی ما دقیقاً نقطه مقابل این ماجرا است. هنرمند شرقی در واقع کشف کننده عالم معنا است. او به عالم معنا مرتبط می‌شود. بنابراین به این موضوع اشاره می‌کنم که آقای احمدجو قبل از اینکه نبوغش در این کار تأثیر داشته باشد آن سلامت ذوق هنری او موضوعیت دارد. او فردی بسیار لطیف، شفاف و در عین حال عمیق است که برای ما قصه تعریف می‌کند.

نویسنده کتاب «سکه تقدیر» تصریح کرد: می‌خواستم توضیح بدهم که اصلاً این حرف‌هایی که ما در مورد این سریال زدیم، لزومی ندارد که یک کارگردان، فیلسوف هنر و جامعه‌شناس هم باشد بلکه کارگردان باید در درجه اول کار خودش را بلد باشد و اگر کار خود را درست، بلد باشد و درست هم آن را تعریف کند تمام این اتفاق‌ها همانند ماجراهای سریال «روزی روزگاری» رخ می‌دهد. زیرا کارگردان با خود زندگی طرف حساب است و می‌خواهد یک زندگی را دوباره‌سازی کند. او می‌خواهد آن زندگی را دوباره روایت کرده و جهان جدی و کامل را بازگو کند. وقتی که هنرمند در درجه اول بتواند آن نگاه هنری خود را داشته باشد، توان دیدن خوب را داشته باشد و خوب هم روایت کند، تمام این موارد به درستی اتفاق می‌افتد.

خانم سلیمانی ازندریانی در ادامه صحبت‌های آقای سعیدی گفت: در سریال، شخصیت «بسیم بیک» دیالوگ‌های فراوانی با «مرادبیک» دارد ولی هر دو صدای یک نفر است. گویی یک روح در دو بدن هستند. حالا نمی‌دانم شاید عمدی در کار بوده است. وقتی با هم حرف می‌زنند یک صدا دارند و آن صدای خسرو شکیبایی است.

سعیدی نیز در پاسخ به این مسئله عنوان کرد: من به بهانه سوال خوب شما به این موضوع اشاره می‌کنم که فرم در هنر دیدنی رو به فنا دارد. تصویربرداری چه زمانی سر جای خودش است؟ وقتی که دوربین حذف شود. صداگذاری کی موفق می‌شود دقیقاً کارش را انجام بدهد؟ وقتی که من دیگر اصلاً متوجه صدابرداری کار نباشم.

وی افزود: فکر می‌کنم اصلاً موردی را که اشاره کردید، ۹۹ درصد مخاطبان توجه نمی‌کنند که بپرسند مشکلی ایجاد کرده یا نکرده است؟ اما قطعاً و قطعاً یکی از مهمترین ویژگی‌های این اثر دیالوگ‌های آن است و از همه مهم‌تر لحن بیان دیالوگ‌ها است. مرحوم خسرو شکیبایی قبل از اینکه یک بازیگر ماهر باشد یک صداپیشه بسیار خوب بود و می توانست با صدای خود بازی کند.

پیوند افسانه و واقعیت در «روزی روزگاری»

سلیمانی ازندریانی در ادامه این صحبت‌ها گفت: موضوعی که اینجاست و افرادی هم که به همراه من این سریال را می‌دیدند و از مشاهده آن اذیت می‌شدند این است که صدای مرحوم شکیبایی یک نوع صداسازی نبود. دلیل خاصی داشت که کارگردان از این صدا استفاده کرده بود یا اینکه بی‌دلیل بوده است؟

سعیدی در پاسخ اظهار داشت: والا چه عرض کنم به این سؤال آقای احمدجو بهتر می‌تواند جواب بدهد. ولی من به عنوان یک منتقد، مشکل خاصی در این ماجرا نمی‌بینم. مخصوصاً اینکه «بسیم بیک» دو نفر است و نقش برادر خود را هم بازی می‌کند. البته این هم سؤال خوبی است که می‌توان آن را از آقای احمدجو پرسید و اینکه چرا از یک بازیگر برای دو نقش مختلف استفاده کرده است که نکته بسیار جالبی است. البته نقش‌هایی که «بسیم» و« نسیم» دارند دقیق‌ترین و درست‌ترین کار هم این است که یک نفر را برای ایفای نقش این دو نفر انتخاب کنند.

سلیمانی ازندریانی در بخش دیگری از این گفتگوی مجازی عنوان کرد: در انتهای سریال می‌بینیم که افسانه به واقعیت تبدیل می‌شود. در جایی که بحث جنگل و نهضت جنگل پیش می‌آید، ما وارد تاریخ می‌شویم. البته در آن مقطع زمانی که برای ۶۰ سال پیش است آن عقلانیت «نسیم بیک» وارد تاریخ می‌شود.

سعیدی در این باره توضیح داد: اگر بخواهم روراست باشم وقتی به نظر من نهضت جنگل اشاره می‌کند حداقل لازم بود تا یک قسمت دیگر ساخته شود. زیرا به مسائل روز سیاسی پیوند می‌خورد. ولی کارگردان دیگر سریال را ادامه نمی‌دهد.

وی در پاسخ به این پرسش که ورود به نهضت جنگل، داستان سریال را عوض می‌کرد یا خیر،  لیان کرد: به نظر من موضوع داستان این سریال عوض نمی‌شد. زیرا مهم این است که داستان یک هاضمه‌ای ایجاد کرده بود که می‌توانست مفاهیم را هضم و بیان کند. سریال «روزی روزگاری» این ویژگی را دارد که هم یک عارف می‌تواند از آن لذت ببرد و هم یک جامعه‌شناس و هم اقشار گوناگون جامعه و یک مخاطب عادی که فقط می‌خواهد قصه ببیند می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

نویسنده کتاب «سکه تقدیر» افزود: یکی از آفت‌های اصلی بسیاری از کارهای معاصر است که هویت زمانی و مکانی ندارند. به طور مثال طرف فیلم سینمایی ساخته است. تاریخ ما خیلی فراز و فرود داشته است، در همین دو سه ماه اخیر آن قدر اتفاق‌های بزرگی افتاده که حتی به اندیشمندان و محققین مجال تبیین آنها را نمی‌دهد.

پایان تلخ؛ دلایل زیادی می‌خواهد

وی ادامه داد: حالا چطور ممکن است که داستانی که در مقطع دهه ۷۰ اتفاق می‌افتد تفاوتی با دهه ۸۰ نداشته باشد. غیرممکن است که همچین چیزی وجود داشته باشد. یک مشکل اصلی کارهای سینمایی ما این است که فاقد هویت مکانی و زمانی هستند. شخصیت زمانی ندارند. اما سریال «روزی روزگاری» دقیقاً دارای شخصیت زمانی و مکانی است و معماری، لوکیشن، معماری و زبان در آن معنی دارد. اما هوشمندانه برای اینکه درگیر اضافات نشود، جنبه سیاسی ماجرا را حذف می‌کند. «روزی روزگاری» با هوشمندی، جنبه فرهنگی را پررنگ می‌کند و اما در نهایت با اشاره‌ای که به نهضت جنگل می‌کند نشان می‌دهد که من مشکلی نداشتم اگر می‌خواستم عنصر سیاست را وارد سریال کنم.

وی اضافه کرد: اگر بخواهیم در سریال به یک اتفاق سیاسی خاص و هویت‌دار اشاره کنیم می‌توانیم به همین ماجرای نهضت جنگل اشاره کنیم که ادامه پیدا نمی‌کند. اگر ادامه پیدا می‌کرد می توانست بسیار جالب توجه باشد.

خانم سلیمانی ازندریانی در این بخش از گفتگو عنوان کرد: من یک تحلیلی بر روی این موضوع دارم و می‌گویم شاید مخاطب «مرادبیک» را دوست داشت و اگر وارد ماجرای نهضت جنگل می‌شد ممکن بود که در روند داستان، اتفاقی برای او رخ بدهد و شاهد یک پایان تلخ برای این سریال باشیم که مخاطب آن را دوست نداشته باشد. شاید به همین دلیل کارگردان از پرداختن این ماجرا صرفه نظر کرده است.

سعیدی در این باره توضیح داد: با این نکته شما موافق هستم که پایان خوش حق مسلم مخاطب معاصر است. یک کارگردان باید خیلی دلیل بیاورد که پایان تلخ و یا یک پایان غیرشاد برای اثر خود داشته باشد. دو عنصر اصلی برای آشتی مخاطبان با گیشه و سینما داریم. نخست، ضرورت قهرمان‌سازی است و دوم، پایان و عاقبت کار است. زیرا عاقبت به خیری، مفهوم فراوانی در ادبیات دینی ما دارد. به نظر من پایان خوش در هر اثر خیلی موضوعیت دارد و نکته‌ای هم که شما به آن اشاره می‌کنید با توجه به محدودیت‌هایی که فیلم دارد می‌تواند تحلیل درستی باشد. ضمن اینکه مشکل‌های تاریخی دیگری هم داشت زیرا اگر می‌خواست به ماجرای جنگل بپردازد قهرمان اصلی سریال نیز در حاشیه قرار می‌گرفت.

سلیمانی ازندریانی در ادامه این صحبت‌ها گفت: نکته دیگری که این سریال داشت این بود که کارگردان تلخیص را خیلی خوب رعایت کرده بود و صحنه‌های اضافی نداریم.

دهان‌کجی آقای کارگردان به هالیوود

سعیدی در تکمیل این صحبت‌ها عنوان کرد: در کتاب «سکه تقدیر» مفصل به این بحث پرداختم که هنرمند واقعی همان‌قدر که باید در بیان کردن مهارت داشته باشد، باید مهارت نگفتن هم داشته باشد. زیرا هر دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. به طور مثال در تقوا کارهایی که ما نمی‌کنیم و نه کارهایی که می‌کنیم مهم است. اوج این ماجرا در سریال که گویی به کل هالیوود دهان‌کجی می‌کرد حذف تصاویر مربوط به جنگ «حسام بیک» و «مراد بیک» است. اگر یک کارگردان هالیوودی جای آقای احمدجو بود احتمالاً مهم‌ترین بخش فیلم را به این نبرد اختصاص می‌داد.

خانم سلیمانی ازندریانی نیز در این باره اظهار داشت: این مسئله حتی در سکوت‌های شخصیت‌ها هم وجود دارد. مثلاً آنجایی که سه نفری برای مذاکره می‌روند، حرف‌هایی که «مراد بیک» نمی‌زند و نگاه‌هایی که می‌کند خودش کلی حرف دارد.

سعیدی با تایید این سخنان ادامه داد: نگفتن و سکوت خودش بخش مهمی از روایت است. حتی آن حذف‌هایی که «نسیم بیک» در جلسه با «حسام بیک» انجام می‌دهد و خیلی کوتاه و مختصر حرف می‌زند اما وقتی «آدم بیک» می‌آید با او حرف می‌زند.

این نویسنده در پاسخ به پرسش دیگری درباره نام کتاب تصریح کرد: از نظر ادبیات انتقادی یکی از مهم‌ترین نکاتی که این کتاب می‌تواند داشته باشد آن بخشی است که خان خوله را نقد و بررسی می‌کنیم. همان کارآگاهی که می‌آید و با بررسی شواهدها دزد تفنگ را پیدا می‌کند. نکته دیگری که از نظر مفهومی خیلی موضوعیت دارد بخشی است که بازرگان یک سکه به «مراد بیک» یادگاری می‌دهد. بر این اساس، جنس حوادث در سینمای سالم کاملاً فرق دارند. در سینمای غربی، حوادث به معنای تقدیر را اصلاً نداریم. وقتی سریال «روزی روزگاری» را می‌بینیم از بخشی که بازرگان، اموالی داشته و طبق داستانی «مراد بیک» نمک‌گیر می‌شود و از غارت کردن این کاروان صرف نظر می‌کند و آن بازرگان هم یک سکه به عنوان یادگاری به «مراد بیک» می‌دهد.

سکه‌ای که تفسیر «لا رطب و لا یابس» می‌شود

سعیدی ادامه داد: حتی آنجایی هم که با «حسام بیک» نبرد می‌کند و مجروح در کنار آن آبادی می‌افتد جالب است که آن مرد چوپان می‌توانست آن سکه را پیدا نکند این اتفاق نمی‌افتد. نهایتاً می‌رسیم به آن قسمتی که دزدان می‌آیند و گله روستا را می‌دزدند و آن را به همان مرد بازرگان می‌فروشند و «مراد بیک» مجبور می‌شود برود و گوسفندان مردم را پس بگیرد. وقتی هم آن سکه را نشان می‌دهد بازرگان می‌فهمد که او «مراد بیک» است. اطرافیان بازرگان هم به طمع اینکه آن سکه خیلی باارزش است تحریک می‌شوند تا او را به قتل برسانند.

وی خاطرنشان کرد: داستان پشه و نمرود اینجا هم تکرار می‌شود و این سکه آن بازرگان را که اصلی‌ترین شخصیت منفی سریال است به این صورت از بین می‌برد. بر این اساس متوجه می‌شویم که هیچ رویدادی در این عالم اتفاقی نیست. بنابراین می‌بینیم که اگر همین سکه کوچک را از داستان بزرگ خارج کنیم همه چیز فرو می‌ریزد. این نکته جالب به همه ما نشان می‌دهد که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که همه چیز حساب و کتاب خود را دارد. این سکه می‌خواهد بگوید «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین». به نظر من این سکه بسیار جالب است و این آیه را که شاید باید چندین عارف و فیلسوف باید توضیح می‌دادند که تفسیر چه می‌شود، این سکه کوچک، خیلی راحت‌تر و گسترده‌تر آن را بیان و تفسیر می‌کند.

گفتنی است علاقمندان برای تهیه کتاب «سکه تقدیر» علاوه بر کتابفروشی‌ها، می‌توانند با مراجعه به سایت Ammaryar.ir این کتاب را با تخفیف و هدیه انتشارات «راه یار» تهیه کنند. همچنین برای اطلاع از سایر گفتگوهای مجازی این انتشارات، می‌توانید به صفحات اطلاع‌رسانی این ناشر به نشانی raheyarpub در پیام‌رسان‌ها و اینستاگرام مراجعه کنید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • امیرعلی US ۱۳:۱۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۰
    10 2
    روزی روزگاری بهترین سریال تلویزیونه
    • مونا IR ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۰
      2 2
      سریال بانوی عمارت بهتر بود
    • محسن IR ۰۱:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۱
      2 2
      روزی روزگاری
  • ساسان IR ۱۰:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۲
    1 0
    تنها فیلمی ک ادم تکرارشم میبینه نمیتونه ردش کنه .هیچ فیلمی روزی روزگاری نمیشه کاش مثل این فیلما بیشتر درست میشد و بهاداده میشد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس