به گزارش مشرق، به نقل از برهان، آن چه که پیش رو دارید، گزارشی است از تحلیل محتوای برخی از نشریات خانوادگی منتشر شده در ایران که همگی ادعای «عامهپسند» بودن داشته و از برچسب «زرد» امتناع میکنند.
مشابه این اقدام را نشریهی «سوره»ی شمارهی چهارم (شهریور و مهر ماه 82) از دورهی چهارم انتشار خود (به سردبیری وحید جلیلی) انجام داد که شامل گزینشی از برخی تیترها و مطالب این نشریات بود.
نشریاتی که در آن زمان دور هم جمع شده و «انجمن نشریات مردمی» را به دبیری «حاج احمد علی امجدیان» (مدیر مسؤول نشریهی طابق بستان در آن زمان) و عضویت 47 نشریه، تشکیل داده بودند. این گزارش مصاحبهای با دبیر انجمن نشریات مردمی و چند مدیر مسؤول دیگر داشت و همچنین گفتوگویی با یکی از کارشناسان ارتباطات.
سوره، همچنین اقدام به باز نشر گزارشی از نشریه «یا لثارات» به قلم «سهیل کریمی» (که در آن زمان به در جریان ساخت مستندی در عراق، توسط نیروهای آمریکایی بازداشت شده بود) کرد که مربوط به سه سال قبل بود. گزارشی جنجالی که نشان میداد نشریات زرد، اگر چه سطحی و غیرسیاسیاند، اما پشتوانههای محکم سیاسی دارند؛ چرا که چهرههای مطرح دولتی و بخش خصوصی، آنها را منتشر میکنند. کسانی حتی در برخی موارد از محتوای نشریهی خود خبر ندارند و هدفشان صرفاً کسب سود است!
سهیل کریمی در این گزارش در پی دریافت پاسخی از مدیران مسؤول نشریات زرد در مواجهه با این سؤال بود که آیا نشریات غیرسیاسی مشمول انتقادهای رهبری در مورد نشریات و رسانههای درگیر با تهاجم فرهنگی و خط مقدم دشمن میشوند یا نه.
چهرههایی چون «حسن قشقاوی» (مقام عالی رتبهی وزارت امور خارجه امروز و نمایندهی وقت فراکسیون اقلیت در مجلس ششم) و «حسن غفوری فرد»، دیگر نمایندهی اصولگرای مجلس که پس از اطلاع از محتوای برخی مطالب آخرین شمارهی نشریات خود، اولی پاسخی برای سؤالات نداشت و دومی هم معترف به وظیفهی خطیر خود شد. جالب آن که هر دوی ایشان پذیرفتند که در صورت اثبات چاپ این مطالب، نشریاتشان را تعطیل کنند.
آقای غفوری فرد پس از انتشار یک شمارهی دیگر به وعدهی خود وفا کرد و آقای قشقاوی نه! جالبتر آن که آقای قشقاوی اعتراف میکند نشریهاش که به دست برادر زن ایشان منتشر میشود، لمپنیستی است و کسر شأن اوست که دربارهی محتوای آن سخن بگوید!
ذکر این مقدمه از این لحاظ ضروری مینمود که معلوم گردد انتقاد از نشریات زرد کار آسانی نیست. مافیایی از نشریات زرد (اعم از خانوادگی، ورزشی، موفقیت و...) وجود دارد که چیزی فراتر از انجمن نشریات مردمی است. در واقع وقتی نمایندگان مجلس، مدیران مسؤول و صاحبان امتیاز نشریات باشند، دیگر بدیهی است که انتقاد کار آسانی نیست! به لیست نمایندگان مجلس دستاندرکار نشریات زرد، مدیران ورزشی را هم بیفزایید؛ چراکه معتبرین نشریهی خانودگی ما، «روزهای زندگی» است که متعلق به دکتر «علی فتح اله زاده» مدیر عامل باشگاه استقلال میباشد، یا هفته نامهی «نور» به مدیر مسؤولی «حجت الله خطیب»، مدیر کل وقت تربیت بدنی استان تهران (در سال 82) که نشریهی سوره به سراغ او رفته بود. با این حساب دیگر بر «هرمز شجاعی مهر» مجری برنامههای تلویزیونی که مدیر مسؤول نشریهی «خانواده سبز» است، هیچ حرجی نیست!
در این گزارش، یکی از مدیران مسؤول نشریات، اشارههایی به مافیای بوروکراتیک نشریات زرد دارد. رفع موانع دریافت مجوز و تبعیضهایی که میان صاحبان قدرت در نشریات زرد با اشخاص کم نفوذ وجود دارد: «فلان نمایندهی مجلس –اکنون عضو جبههی مشارکت و دورهی قبل از مؤتلفه بود- خیلی راحت بدون نوبت مجوز میگیرد. بعد بلد نیست نشریه را دربیاورد، اجاره میدهد. الان هم که اجاره ممنوع شده، قراردادها طوری بسته میشود که توی سود شریک شوند. او هم میخواهد سودش بالا برود، پس خیلی چیزها را چاپ میکند.» همین مدیر مسؤول مثالی میزند که شنیدنی است: «کسانی از صاحبان قدرت، به من پیشنهاد کردند که چه نشریهای فروش دارد تا بروم امتیازش را بگیرم و با هم در بیاوریم. ماهنامه یا هفته نامه؟ ورزشی یا خانوادگی؟»
برای اثبات تنگ نظری و انتقاد ناپذیری این مافیا، همین بس که پس از انتشار گزارش سوره، نشریات یاد شده از سوره شکایت کردند، اما این شکایت با حضور «حسن بنیانیان» مدیر مسؤول سوره در دادگاه و ارایهی مستندات مطالب درج شده، ناکام ماند. با این شرایط بدیهی است که نشریات و رسانهها کمتر جرأت انتقاد صریح و مستند از مطالب این نشریات را داشته باشند و بیشتر به تحلیلهای کلی از نشریات زرد و عامهپسند بپردازند تا رجوع دقیق به محتوای سخیف این نشریات. کاری که ما قصد داریم به پیروی از سنت انقلابی نشریات یا لثارات و سوره، به طور جدی به آن بپردازیم.
روش پژوهش محتوا
به منظور بررسی نشریات مختلف خانوادگی، موفقیت، هنری و... که در بازهی میان زرد و عامهپسند قرار میگیرند، محتوای حداقل 20 نشریهی خانوادگی و عامهپسند به مدت 18 ماه، از مهر ماه 88 تا پایان اسفند 89 مورد بررسی قرار گرفت. گزارشهایی از محتوای این نشریات - که برخی دو هفته نامه و برخی ماهنامه بودند- در هر سه ماه ثبت و با گزارش اولیه و همچنین گزارش انتخابی که مربوط به هفتهی آخر آذر 88 بود، مقایسه شد. البته تا پایان این پیمایش برخی از این نشریات از ادامهی فعالیت بازمانده بودند، اما تغییر محتوای کلی در هیچ کدام به وجود نیامد. در این میان گزارش مربوط به آذر ماه 88 به این دلیل به عنوان گزارش معیار انتخاب شد که در مقطعی ثبت میشد که چند پدیدهی مهم در عرصهی رسانه رخ داده بودند:
نخست، پدیدهی موج جدید سریالهای خانوادگی با مضمون روابط میان جوانان که اوج آن در سریال «دلنوازان» بود. این سریال محبوبیت زیادی داشت و از طرف دیگر از بازیگران جوان جدیدی بهره میبرد که به سرعت توسط نشریات خانوادگی تبلیغ و مشهور شدند. از طرف دیگر همزمان با همین سریال دو نمونهی قوی و ضعیف از سریال هم پخش میشد که بازتاب متفاوتی در جامعه داشت. سریال قوی و انتقادی «مسافران» که علیرغم دست مایهی طنز اجتماعی، محبوبیت کمتری پیدا کرد و سریال ضعیف «شمس العماره» که علیرغم محتوای سخیف آن محبوبیت زیادی یافته بود. بخشی از این توفیق و عدم توفیقها مدیون انعکاس رسانهای متفاوت آن در نشریاتی بود که بیشتر به دنبال چهرههای جوان و جذاب عامه پسند بودند تا دستمایههای انتقادی اجتماعی. با توجه به پخش این سریالها در ایام پاییز 88، بازهی زمانی آذر 88 برای تدوین گزارش اصلی مناسبتر مینمود.
دوم، سریالهای کرهای؛ سریالهای کرهای که با «یانگوم» آغاز و با «جومونگ» به اوج رسیده بود، حجم وسیعی از مطالب نشریات زرد را به خود اختصاص میدادند. در این میان در مدت پیمایش، سریال جومونگ به تازگی به پایان رسیده و به نوعی مردم منتظر ارایهی سری دوم آن با عنوان «جومونگ دو» بودند که همین امر دستمایهی بسیاری از نشریات بود. به همین دلیل ترجیح دادیم نسخهی معیار پیمایش در بازهای از زمان انجام شود که تب این سریالها همچنان داغ است.
سوم، وضعیت سینما در آن ایام، سال 88 که با نمایش دو فیلم خوب «اخراجیهای 2» و «درباره الی» آغاز شده بود، هم فیلمهای قوی داشت و هم فیلمهای ضعیف به اصطلاح «فیلم فارسی» که بیشتر به کار نشریات زرد میآیند. در این میان نمایش فیلم «سوپر استار» هم به تازگی پایان یافته بود، فیلمی که با نگاهی انتقادی به پدیدههای منفی مورد نظر ما، همچون «مدگرایی»، «ستاره سازی» و «ستاره پرستی» در دنیای هنر اشاره داشت و میتوانست در شکسته شدن فضای مبتذل موجود کمک کند.
گرچه این فیلم تأثیر بسیار محدودی در رسانههای خانوادگی داشت و پیام «سوپر استار» در زرق و برق دنیای سوپر استارها که ستون اصلی نشریات زرد هستند، به نوعی گم شد، اما همنوایی این مسأله با دغدغههای مورد نظر ما، باعث گردید تا به منظور بررسی پرداخت نشریات خانوادگی به مسألهی سینما، همان مقطع از سال 88 را برگزینیم. به خصوص آن که سینمای سال 89 فاقد چنین فیلمهای قوی بود و عموماً در قبضهی فیلم فارسیها قرار گرفت. در نهایت تورقی در این نشریات نشان داد که ما بیشتر با اهداف سرمایه سالارانه و روشهای غیرحرفهای و بسیار مبتذلی مواجه هستیم، از این رو گزارش نهایی بیشتر جنبهی طنز و انتقاد دارد تا گزارش کمی و علمی. آن چه میخوانید حاصل این پیمایش کمّی و کیفی در آذر ماه 88 است.
نشریات عامهپسند هنری
نگاهی به محتوای این نشریات، نشان میدهد که این گروه یا به سینما میپردازند و یا به موسیقی پاپ. حداقل مطلبی راجع به موسیقی ملی (سنتی) و یا مقامی (محلی) ایران و یا موسیقی فاخر کلاسیک غرب در آنها دیده نمیشود، همچنان که ردی از موسیقی پاپ اعتراضی غرب هم در آن وجود ندارد. تبلیغات، اعم از آگهی و رپرتاژ آگهی در سراسر این نشریات (اعم از نشریات عامهپسند خانوادگی و عامهپسند هنری) بیداد میکند تا جایی که گاهی نمیتوان مطلب غیرآگهی را تشخیص داد. به عنوان مثال، نشریهی «سینمای امروز» 29 صفحه از 70 صفحهی خود را کمابیش به عکسهای درشت و گاهاً ریز از هنرپیشگان اختصاص داده که این عکسها جدا از عکسهای مندرج در صفحههای تبلیغ و رپرتاژ آگهی است و تبلیغات خود، 7 صفحهی دیگر را در بر میگیرد، 3 صفحه به معرفی و جلد نشریه، 10 صفحه مصاحبه با هنرپیشگان سینما و تلویزون، 10 صفحه به یادداشتهای پراکندهی سینمایی و 5 صفحه هم به اخبار سینمای ایران، هند و آمریکا اختصاص یافته و در غیاب هرگونه مقالهی تحقیقی و انتقادی، 5 صفحه هم زندگی نامهی هنرمندان ایرانی و غیر ایرانی را مشاهده میکنیم و یک صفحه هم پیامکهای خوانندگان و دیگر هیچ.
اما آن چه که این نشریه را از دیگر نشریات متفاوت میسازد، ارادت بیش از حد و اندازهی دست اندرکاران آن به «محمدرضا گلزار» است. سینمای امروز که گویا نشریهی خود را وقف گلزار کرده در روی جلد خود نوشته است: «با محمدرضا گلزار، رونق گیشهها، هدیهی تک سوپر استار سینما به شما»، سپس در صفحهی 4 خود در مطلبی که حکم سرمقاله را دارد به قلم «آیدا مصباحی» همان تیتر جلد را تکرار کرده و تیتر دیگری هم در کنار عکس دو صفحهای گلزار نوشته: «دو خواهر، میلیاردی میشود.» در سرمقالهای که نویسندهاش نه مدیر مسؤول است و نه سردبیر و نه نامش در هیأت تحریریه و همکاران نشریه دیده میشود و نشانگر از علاقهی خاص نویسندهای دارد که احتمالاً بیمزد و منت و به اصطلاح صلواتی آن را نوشته، مطلبی احساسی و خندهدار نوشته شده است که در آن واژگان «مشهور»، «محبوب» و «ماندگار» هر کدام سه یا چهار بار در یک مطلب کوتاه تکرار شدهاند و «سوپر استار» 7 بار و در نهایت هم خواسته بگوید که فروش فیلم «دو خواهر» میلیاردی میشود و در ادامه نیز منتقدان گلزار را مبتلا به بیماری قلبی دانسته است!
در حالی که هنوز یک سال از اکران فیلم «سوپر استار» رخشان بنی اعتماد با بازی خوب «شهاب حسینی» در نقش یک هنرپیشهی اسیر شهرت و نگاه انتقادی به مسألهی اجتماعی ستارههای هنری ایران نمیگذشت، گویا اینان فیلم را ندیده و درک نکرده، ناگهان محمدرضا گلزار را کشف کرده و انگار که او تنها سوپر استار سینمای ایران باشد، 4 صفحهی مجله و از جمله عکس تمام صفحهی پشت جلد نشریه را به او اختصاص دادهاند: «اگر میخواهید با سوپر استار همراه شوید، کمربندهایتان را ببندید.» اما این تیتر به همراه عکس مشابه دیگری در صفحهی 12 خود با عنوان: «اولین مژده معاونت سینمایی ارشاد به سینمای ایران»، اقدام «شمقدری» را بر آزاد سازی وی برای اکران فیلمهایش، تصمیمی دانسته است که «منتقدان معاون جدید را خوشبین میکند و هواداران بازیگر محبوب را خوشحال»؛ «سینمای امروز» با این کار در عمل تمامی مشکلات جامعهی ایران را حل شده فرض میکند اما لابد نمیداند که بزرگترین منتقد شمقدری که «علی مطهری» نمایندهی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است، چنین تحلیلهایی را مهر تأییدی بر انتقادهایش خواهد دانست.
در ادامه «سینمای امروز»، «سیاوش خیرابی» که دو سال قبل به لطف بازی در یک سریال به سرعت از تمام فیلسوفان، هنرمندان، موسیقیدانان و سیاستمداران کشورمان، مشهورتر و محبوبتر شد تا نشان داده باشد که حتی «نن جون کروبی» هم در صورت بازی در یک سریال میتواند سرشناستر از خود کروبی شود، طرز انتخاب ساعت را به ما آموزش میدهد تا کمی بعد هوادارانش به نزد او رفته خواهش و تمنا کنند که مغازهی ساعت فروشی احتمالیاش را معرفی کند تا آنان بیش از این در انجام تکلیف دینی و اخلاقی خود مبنی بر مصرفگرایی و تقلید بیچون و چرا از الگوهای فرهنگی و هنری خویش (از زمانی که استقلال و پیروزی باشگاه فرهنگی ورزشی شدهاند، افزودن صفت فرهنگی به هر ترکیب موصوف و صفت و مضاف و مضافالیهی مجاز مینماید) بیش از این حیران و سرگردان نشوند. همین موضوع ایضاً دربارهی انداختن عکس که «پیام ایرایی» در این زمینه پیش قدم شده و ثبت لحضات تاریخی امت همیشه در صحنهی ما را به عهده گرفته است. در ادامه با تیتر «پیام افشانی، پر کار و پر تلاش برای آینده» چنان جوّی در خواننده ایجاد کرده است که گویا قرار است او به تنهایی و به صورت کاملاً صلواتی، 5 سایت از 10 سایت هستهای آیندهی ایران را بسازد. «حدیث میر امینی» بازیگر سریال دلنوازان نیز در این جا هم همان مصاحبه با دیگر نشریات را تکرار کرده است: «من کوچکترین عضو خانوادهی دلنوازان هستم.» (خب، حالا چه باید کرد؟)
گذشته از هنر والای سینمای ایران، این نشریه با اختصاص 5 صفحهی متوالی به سینمای هند، دینِ تاریخی ملت و دولت ایران را به سرزمین هندوستان ادا کرده تا شاید ایشان از سر تقصیرات پادشاهان ایران اعم از «محمود غزنوی»، «تیمور لنگ» و «نادرشاه افشار» به خاطر تجاوزهای مکرر به خاکشان بگذرند و حلالمان کنند. از جمله آن که خبر داده که قرار است دولت کره جنوبی، کمربند سیاه تکواندو را به «شاهرخ خان» ستارهی سینمای هند تقدیم کند. (خوش به حال هادی ساعی، مهدی بیباک و دیگر قهرمانان تکواندوی ایران و جهان)
نشریات خانوادگی
اولین مجلهی بررسی شده از این دست، «خانهی سبز» است که البته نباید آن را با «خانوادهی سبز» به مدیر مسؤولی «هرمز شجاعی مهر» مجری برنامهی خانواده در تلویزیون اشتباه گرفت. 14 صفحهی این نشریه طبق معمول به آگهی اختصاص یافته است و افزون بر آن جلد و معرفی مجله؛ 2 صفحه مطالب کودکان، جدول، طنز و سرگرمی و اطلاعات عمومی؛ 19 صفحه، پیامکها و نامههای خوانندگان مجله 2 و یادداشتها و شعرهای آنان در مجموع 5 صفحه را اشغال میکنند. اما در این ژانر از نشریات زرد ایرانی ما شاهد 10 صفحه داستانهای عشقی-کشکی و عبرت آموز اعم از واقعی و غیرواقعی هستیم و مشاورههای روانشناسی، پزشکی، حقوقی و خانوادگی که به ترتیب و به طور تقریبی 6،2،4 و 5 صفحه را به خود اختصاص میدهند.
همچنین مانند اغلب نشریات زرد، 19 صفحه مصاحبه و اخبار حاشیهای سینمایی و هنری و 3 صفحه هم ورزشی میبینیم و البته چیزی که نادر است و در آرزوی او گرد جهان میگردیم، 5 صفحه مقاله است هرچند آبکی. دقت داشته باشید که ما در بررسی این گونه مجلهها، زندگی نامهی شهدا و مطالب مربوط به ائمهی اطهار را هم جزو سرگرمیها و اطلاعات عمومی ذکر میکنیم تا به نحوی به حساب بیایند!!
این مجله هم مانند دو مجلهی دیگر خبر بازگشت دختر جنگلی و فرار مداوم از خانه برای رفتن به جنگل را آورده و به نظر میرسد که مهمترین وقایع داخلی بر این اساس، پایان نمایش سریالهای «شمس العماره» و «دلنوازان» و مهمترین اخبار خارجی نیز اهدای کمربند سیاه تکواندو به شاهرخ خان و همین دختر جنگلی باشند. اما نکتهی مهم این که بالاخره مشکل تعارض «سنت و مدرنیته»ی ما که «صادق زیباکلام» از آن استقبال میکند و در مقابل «مصطفی ملکیان» از آن پرهیز دارد، یک بار برای همیشه به دست «نیما بانکی» بازیگر چند قسمت از سریال شمس العماره حل شده باشد. این بازیگر -که چهره و ژستهایش شبیه یکی از خوانندگان آنور آبی است که در امتداد پدیدهی فرار مغزها به جمهوری آذربایجان پیوسته و بدین وسیله اروپایی شده است- با اعلام این که ریشه در سنتها و اصالت دارم!! برای حل مشکل چندین قرن کشور ما و بسیاری از جوامع دیگر جهان سوم اعلام آمادگی کرده است. همچنین این مجله با رمزگشایی از یک مشگل عمده در میان دو دختر دم بخت سریال شمس العماره، از قول ایشان اعلام نموده که علیرغم تفاوت طبقاتی نقشهایشان با هم مشکلی ندارند. ما هم از ایجاد چنین جامعهی بیطبقهای ابراز خرسندی میکنیم!! (روح کارل مارکس شاد!)
مطلب عجیبی که البته دو صفحه رپرتاژ نه چندان ماهرانه است (یکی از تکنیکهای نشریات زرد چاپ آگهی در کنار متنی است که دربارهی آن توضیح مفصلی داده است) با این جمله که «قوانین نیوتون و مبانی طب میگویند»، آغاز میشود و در ادامه قانون بقای انرژِی را به کار میبرد. (که لابد به همان نیوتون هم بر میگردد!!) در ادامه نمونهای از عملکرد ایشان میآید که میگوید: «8 ماه 55 کیلو لاغر شدم» که این داستان غیر قابل باور ما را به یاد «اکبر گنجی» میاندازد که در اواخر دورهی زندان خود مدعی کم شدن 40-50 کیلو از وزنش بود. (پیدا کنید پرتقال فروش را !!)
خانهی سبز یک صفحه را هم به طور کامل به سینمای هالیوود و یک صفحهی دیگر را هم به سینمای بالیوود اختصاص داده که لازم است از این نگرش تخصصیشان تشکر نماییم. همچنین دو صفحه به ترتیب به بررسی زندگی «قبیلهی جنگلی گایان» و یک صفحه هم دربارهی زندگی یک شهید پرداخته که از این حسن همجواری حساب شده تقدیر و تشکر میکنیم. در اینگونه نشریات علیرغم آن که از موسیقی زیاد سخن گفته شده، اما تنها مطلب کوتاهی در عموم آنان دربارهی موسیقی ملی و سنتی ایرانی به میان آمده که آن هم ناشی از شوک فقدان مرحوم «پرویز مشکاتیان» میباشد و گرنه بعید بود در حالت عادی هیچ مطلبی در این زمینه منتشر شود.
مجلهی خانوادهی سبز، یکی از مطرحترین نشریات به اصطلاح خانوادگی در ایران است که بخشی از این شهرت به جایگاه مدیر مسؤول آن در برنامههای خانوادگی تلویزیون و برنامههای نمایش خانوادگی در رادیو باز میگردد. این نشریه در 104 صفحه منتشر شده و در این میان بیش از 45 صفحه به آگهی و رپرتاژ آگهی اختصاص یافته است. 2 صفحه معرفی و جلد نشریه، مطالب مربوط به دین، سرگرمی، خانواده داری، حوادث هم روی هم رفته 9 صفحهاند. مشاوره، پزشکی و روانشناسی 5 صفحه و داستانهای واقعی و غیرواقعی هم 9 صفحه، 3 صفحه هم سینمایی و 1 صفحه موسیقی و بقیهی مطالب بسیار پراکندهاند.
نکتهی مهم این که الگوی گذشتهی این نشریات که شامل بخش مهم صفحههای ضمیمهی الگوی خیاطی برای زنان خانهدار بوده، با توجه به افزایش بیمیلی زنان به کارهای منزل و هنرهای خانهداری و گرایش آنان به تن آسانی و خرید از فروشگاههای خیابانهای ولیعصر و جمهوری دستخوش تغییر اساسی شده و با حذف این مطالب و همچنین مطالب مربوط به روح، جن و مردگان و مانند اینها، در مقابل مطالب مربوط به موفقیت، روانشناسی و انواع مدلها و مشاورههای محافظت از پوست، زیبایی و رژیم جایگزین آن شدهاند. البته هنوز هم نشریاتی با این قالب هستند که نمونهی آن را چند سال پیش در دستان یکی از نمایندگان زن در حین مذاکرههای مجلس شورای اسلامی دیدیم که نوید بخش و مبین حضور پر شور این گونه نشریات در جامعه بود.
در مجلههایی چون «راه زندگی» هم نرخ آگهی 14 صفحه دیده میشود. راه زندگی تحت عنوان خبرهای سینمایی به حواشی زندگی بازیگران پرداخته اما به نظر میرسد فراموش کرده که ورزش ملی کشور کره، تکواندو است و از این رو کمربند سیاه کاراته را اشتباهاً از سوی مسؤولان کره جنوبی به «شاهرخ خان» هدیه کرده و از آن جا که مجلههایی این چنین، فیوز ندارند تا از افزایش حجم اشتباهات فنی بسوزند و دروغهایشان کنتور هم نمیاندازد، پس از این رو، کمربند سیاه کاراته هم به زعم ایشان نوش جان شاهرخ خان.
دوم آن که «دایان کیتون» بازیگر 63 سالهی زن در فیلمهایی چون «پدر خوانده» اعلام کرده که مجرد بودن را دوست دارد (حکایت گربهای که دستش به گوشت نمیرسید و اظهار میداشت من گیاه خوارم!!) و آب پاکی را روی دست مردان جوان و هنر دوست ایرانی ریخته است. این نشریه ضمن اختصاص یک صفحه به شخصیت برجسته و والامقام «کدو حلوایی» ضمن برشمردن آثار، هنرها و تألیفات ایشان کشف نموده که «کمبود وزن و لاغری مفرط، خطرهای متعددی به دنبال دارد» و سپس در یک صفحه هم کشف جدید خود را شرح و بسط داده است.
مجلهی معروف دیگر «روزهای زندگی» است که متعلق به دکتر «علی فتح اله زاده خویی» چهرهی مشهور ورزشی و مدیر عامل باشگاه استقلال است. اما این امر موجب نمیشود که تفاوت خاصی بین روزهای زندگی و دیگر نشریات خانوادگی مشاهده کنیم. 25 صفحه از 100 صفحهی این نشریه هم شامل تبلیغات است و افزون بر آن 3 صفحه معرفی و جلد مجله، 2 صفحه اعتقادی، 1 صفحه ادبیات، 15 صفحه سرگرمی، خانهداری و کودکان است. 26 صفحه داستان، 9 صفحه سینمایی، 3 صفحه موسیقی، 2 صفحه ورزشی، 9 صفحه روانشناسی، پزشکی و بقیه مطالب متفرقهاند. در این مجله در کنار برخی داستانها، مطلب کوتاهی تحت عنوان نظریهی روانشناسی داستان آمده که در واقع خلاصهی کودکانهای از آن به همراه یک نتیجهگیری آبکی است و نه تحلیل روانشناسی!!
تیتر یک جلد مجله در شمارهی 341 خود «هنوز ازدواج نکردهام» است که نه به یک بازیگر زن خارجی 63 ساله، بلکه به یک جوان رعنای ایرانی به نام «حمید عسگری» (خوانندهی پاپ و یکی از مقلدان شادمهر عقیلی) تعلق دارد. این مجله با بررسی زندگی «شهرام قائدی»، «هانیه توسلی» و تنی چند از بازیگران، همهی آنان را از کبر، تفاخر و کلاس گذاشتن مبرا دانسته و کشف کرده است که استاد «انتظامی» در عمرشان تا به حال سیگار نکشیدهاند!
در این شماره که آغاز 16 سالگی نشریه است، روایتهای متعددی از 16 سال تلاش و کوشش بیوقفه برای سازندگی فرهنگ کشور از زبان هنرمندان کشور آمده است که در برجستهترین روایت از زبان «رسول نجفیان» میخوانیم: «هر مجلهای که کار فرهنگی بکند و از دروغ و ریا هم به دور باشد (دور باد و بیش باد) برای من قابل احترام است، من به همهی کارکنان پرتلاش و زحمت کش روزهای زندگی تبریک میگوییم.» در این جمله که به نوعی نقض غرض است، به نظر میرسد ایشان عامدانه از به کار بردن اصطلاح روزنامهنگار و نویسنده دربارهی اهالی این نشریه خودداری کردهاند!
در مطلب کوتاهی به قلم .... پس از بررسی اثرات وجود خداوند به گونهای بسیار عاشقانه و (Love) گونه فهمیده است که «هیچ کس تنها نمیماند.» (این البته تبلیغ همراه اول نیست، بلکه رپرتاژ آگهی کتاب نویسنده در این زمینه است) صفحهی بعد هم رپرتاژ آگهی با همین شکل و شمایل است، صفحهی بعد از آن رپرتاژ آگهی محصولات شرکت براون و صفحهی بعد از آن به زندگی شهدا (آنان که رفتهاند اما نباید مردهشان انگاشت) و بعد از آن صفحهای کامل دربارهی آنهایی که مردند و زنده شدند (چه شباهتی میان این دو صفحه وجود دارد) صفحهی بعد هم رپرتاژ آگهی، صفحهی بعد باز هم تبلیغ براون و الخ!! جالب آن که در بخش مشاور ورزشی این برنامه، 5 سؤال از 6 سؤالی که از «علیرضا منصوریان» پرسیده شده، را دختران مطرح کردهاند که از میان تمامی سؤالها تنها یکی غیر فوتبالیست! این مجله همچنین به بررسی ابعاد شخصیت، زندگی نامه و آثار «نارنج» بر جامعه پرداخته است.
«فضیلت زندگی» اما تلاش کرده که با چاپ گزارشهای اجتماعی در رابطه با «مشکل مسکن جوانان» و نیز اخبار اجتماعی و استفاده از کارشناسان معتبر در هر رشته جهت نگارش مقالات مفصل و تفسیرهای خبری، ورزشی، پیشوند فضیلت را معنا کند، اما در واقع بیشتر به فضیلتهای «خرمالو» پرداخته و خوشبختانه حضرت ابوهریره(ع) در زمینهی خرمالو حدیثی جعل نفرمودهاند وگرنه در این گونه مجلهها، مستمسک قرار میگرفت. اما فواید «ترشی انداختن» در این نشریه هم با مصاحبهای که با «حدیث میرامینی» بازیگر دلنوازان انجام شده به طور کامل شرح داده شده است، چراکه ایشان هم اعلام کردهاند که «حالا حالاها به ازدواج فکر نمیکنم.» از سوی دیگر در این نشریه هم به مانند نشریات «روزهای زندگی» و «چلچراغ» ذکر خیر «جمشید مشایخی» را کردهاند که بوی تبانی میدهد، از آن جا که ما مردمانی مرده پرست و نخبه زنده کش هستیم، به نظر میرسد که این نشریات دست به دست هم داده، نقشهی قتل او را کشیدهاند و این گونه زمینهسازی برای مطالبهی ارث مینمایند.
«طلوع زندگی» چیزی بین نشریات عامهپسند و زرد است. انتشار گزارش اجتماعی در یک صفحه از «مرگ توزیع کنندگان مواد مخدر در پارکهای تهران» یا مطالبی تاریخی متعدد از تاریخچهی شهر تهران و روزشمار علم و تاریخ و نیز نقل روایت جدیدی از داستان ایرانی «امیر ارسلان نامدار» به جای داستانهای آبکی از تاکتیکهای این مجله است.
«بانوی شرقی» هم بیش از 40 صفحه، تبلیغ دارد. تیتر روی جلد هم باز به «حمید عسگری» خوانندهی جوان باز میگردد که پرچم تجرد را برافراشته و اعلام کرده است: «ازدواج، نپرسید!!» معلوم نیست پسری که قصد ازدواج ندارد، چه ربطی به زن شرقی و یا نهاد خانواده دارد؟ از سوی دیگر با ذکر این نکته که «افسانه پاکرو» دیگر بازیگر مشهور هم گفته است: «در حال حاضر ازدواج نمیکنم.» باید به این سؤال پاسخ داد که اصلاً اگر قرار است ازدواج نکردن به گمان عسگریها، میر امینیها، پاکروها، دایان کیتونها و... عرف شود، چرا اسم این نشریات را خانوادگی گذاشتهاند؟ چرا اینها که خود بزرگترین آفت برای تحکیم نهاد خانواده و تشکیل آن هستند، باید برای فرار از پذیرش صفت زرد بودن خود را نشریات خانوادگی بنامند؟
در ادامهی کارکرد اصلی این نوع نشریات که تبلیغ مصرفگرایی ما ایرانیهاست، «پوریا پورسرخ» موضوع انتخاب لباس شیک را بررسی میکند و این جملهی تولستوی را که هیچ ربطی هم به موضوع ندارد مستمسک قرار میدهد: «برای سلامتی خود میکوشم وگرنه روح من بیمار خواهد شد.» همچنین در ادامهی این سنت مصرفگرایی دو صفحه به بررسی محل سکونت میلیاردرهای جهان پرداخته است. نوعی دیگر از آگهی به عکاسی تعلق دارد که به جای به معرض نمایش گذاشتن عکسهای خود، ترجیح داده از 30، 40 نفر از بازیگران زن و مرد سینمای ایران تشکر کند! و آخرین و فجیعترین نوع تبلیغ شلوار «امیرحسین رستمی» است که با بیش از 6 پارکی که در عکس پیداست تلاش کرده نوعی شلوار پاره و وصلهدار جین را تبلیغ کند که بسیار هم مفتضح است.
این مجله تنها مجلهای است که از سریال انتقادی «مسافران» که علیرغم عدم استقبال تودههای مردم، پرده از بسیاری مشکلات اجتماعی جامعه ما برداشته و مورد تحسین بسیاری قرار گرفته است، در مطلب بسیار کوتاهی از قول «نصر ا... رادش» بازیگر این مجموعه، سخن گفته و حصر دو سریال دیگر را شکسته است. از سوی دیگر آماری که این نشریه دربارهی دستمزد برخی بازیگران اعلام میکند، بسیار عجیب است: «هدیه تهرانی100 میلیون، مهران مدیری100، گلزار90، عطاران70، شهاب حسینی 60 تا 70، جواد رضویان 60، بهرام رادان 50، نیکی کریمی45، اکبر عبدی40 تا 50، لیلا حاتمی 45، محمدرضا فروتن40 تا60، مهناز افشار40، جمشید هاشم پور 15تا 20 میلیون تومان» و سوپر استار پیر اما جدید سینما «احمد پورمخبر» هم هر جلسه فیلم برداری 1.5 میلیون تومان!!
اما به سراغ دو تا از زردترین و بی کیفیتترین نشریات ماهانه برویم. «پیام جزیره» با «تیتر 3200 راز زندگی خصوصی هنرمندان» و کاغذ کاهی بیکیفیت و 1000 تومان قیمت یکی از گرانترینها در میان این نشریات و در عین حال یکی از ضعیفترینهاست که با درج نزدیک به 100 نکته دربارهی زندگی بازیگران و خوانندگان پاپ میکوشد برای خود خوانندگانی دست و پا کند. البته طبق معمول، بازیگران دلنوازان اولویت دارند و از این میان آنهایی که مجردند و بر تجردشان تأکید میشود که در میان 9 بازیگر مجموعهی یاد شده، 6 نفر اینگونهاند. در این میان هم سیاوش خیرابی بر سر ما منت نهاده و شرط گذاشته است که: «باید عاشق شوم تا ازدواج کنم!»
در سرمقالهای که بدون نام نویسنده و به مناسبت چهلم درگذشت «پرویز مشکاتیان» نوشته شده است، نویسنده خود را یکی از شاگردان ایشان دانسته اما از قراین چنین بر میآید که ایشان بویی از موسیقی ایرانی نبردهاند. او موسیقی استاد را چنین توصیف میکند: «یک موسیقی خاص ایرانی-عرفانی و البته سنتی (مگر ما موسیقی راک عرفانی هم داریم؟)، موسیقی مشکاتیان به گونهای بود که یک جوان 18 ساله هم با آن ارتباط برقرار میکرد (انگار جوانان ایرانی همه غربزدهاند و نمیتوانند با موسیقی سنتی ارتباط برقرار کنند یا این که از پشت کوه آمده و تا به حال موسیقی نشنیدهاند!!) یکی دیگر از خصوصیات برجستهی استاد نوع انتخاب اشعارش بود، اشعاری که ایشان انتخاب میکرد، دارای مفاهیم زیبایی بود، (جملهی خندهدار و به لحاظ نگارشی بسیار ضعیف) انتخاب اشعار به نام یا آنهایی که کمتر نامشان به گوش ما خورده-مثل دهخدا(پیداست که این جمله مهمل است، اشعار آهنگها و آوازهای ساختهی دست استاد بیشتر سرودهی حضرت سعدی و حضرت حافظ بود و ضمناً دهخدا را هم همه میشناسند، به خصوص با شعر، ای مرغ سحر در این شب تار..) استاد مشکاتیان یک انسان آزاد بود، حتی در قطعات موسیقی خود را درگیر ریتم و ملودی و دستگاه نمیکرد (کاملاً مهمل و بیمعنا) عدهای به استاد با این که در آثارش خود را پایبند دستگاه خاصی نمیکرد و تقریباً تمام دستگاهها را اعمال میکرد، خرده میگرفتند و نشانهی ضعف ایشان میدانستند.» (اتفاقاً دقیقاً عکس این کار به عنوان هنر مرکب نوازی دارای ارزش هنری بسیاری است، البته اگرچه استاد مشکاتیان این هنر را در آثار خود بیش از دیگران به کار میگرفتند، اما در اثبات مدعای این مقاله همین بس که مشکاتیان آلبومهایی در دستگاه راست پنجگاه، در ماهور (مثل سر عشق)، در چهار گاه (همچون دستان) و... دارد.)
نشریهی مافوق زرد دیگر یا بهتر بگوییم زرد متمایل به قهوهای، «پرستو» است که خود را ماهنامهی بین المللی نامیده در حالی که با 700 تومان قیمت از کاغذ کاهی بیکیفیت بهره میجوید و مانند اغلب نشریات زرد حتی سایت هم ندارد. در این نشریه، 13 صفحه انحصاراً به جومونگ اختصاص داده شده که شامل گزارش تصویری سریال جومونگ(2) میشود. این نشریه به ایرانیان مژده داده که جومونگ برای اسکی در زمستان به ایران بیاید.
در پایان
همان طور که ملاحظه میکنید، عناصر مبتذل و مذمومی چون مدگرایی، ستارهگرایی، عامهگرایی، ترویج ستارههای هندی و آمریکایی، تبلیغ عدم ازدواج جوانان و... که اگر جزو آسیبهای اجتماعی جامعه به شمار نیایند، لااقل ضد عرف اجتماعی هستند که محتوای این نشریات را در بر میگیرند. نشریات خانوادگی از این دست، نه تنها فرم و کیفیت رسانهای لازم را ندارند، بلکه به لحاظ مفهومی هم سازی را مینوازند که نسبت به ارزشهای ایرانی- اسلامی ما کاملاً ناکوک مینماید. آیا با این همه، برخورد جدی و حساب شده با این نشریات لازم نمینماید؟
مشابه این اقدام را نشریهی «سوره»ی شمارهی چهارم (شهریور و مهر ماه 82) از دورهی چهارم انتشار خود (به سردبیری وحید جلیلی) انجام داد که شامل گزینشی از برخی تیترها و مطالب این نشریات بود.
نشریاتی که در آن زمان دور هم جمع شده و «انجمن نشریات مردمی» را به دبیری «حاج احمد علی امجدیان» (مدیر مسؤول نشریهی طابق بستان در آن زمان) و عضویت 47 نشریه، تشکیل داده بودند. این گزارش مصاحبهای با دبیر انجمن نشریات مردمی و چند مدیر مسؤول دیگر داشت و همچنین گفتوگویی با یکی از کارشناسان ارتباطات.
سوره، همچنین اقدام به باز نشر گزارشی از نشریه «یا لثارات» به قلم «سهیل کریمی» (که در آن زمان به در جریان ساخت مستندی در عراق، توسط نیروهای آمریکایی بازداشت شده بود) کرد که مربوط به سه سال قبل بود. گزارشی جنجالی که نشان میداد نشریات زرد، اگر چه سطحی و غیرسیاسیاند، اما پشتوانههای محکم سیاسی دارند؛ چرا که چهرههای مطرح دولتی و بخش خصوصی، آنها را منتشر میکنند. کسانی حتی در برخی موارد از محتوای نشریهی خود خبر ندارند و هدفشان صرفاً کسب سود است!
سهیل کریمی در این گزارش در پی دریافت پاسخی از مدیران مسؤول نشریات زرد در مواجهه با این سؤال بود که آیا نشریات غیرسیاسی مشمول انتقادهای رهبری در مورد نشریات و رسانههای درگیر با تهاجم فرهنگی و خط مقدم دشمن میشوند یا نه.
چهرههایی چون «حسن قشقاوی» (مقام عالی رتبهی وزارت امور خارجه امروز و نمایندهی وقت فراکسیون اقلیت در مجلس ششم) و «حسن غفوری فرد»، دیگر نمایندهی اصولگرای مجلس که پس از اطلاع از محتوای برخی مطالب آخرین شمارهی نشریات خود، اولی پاسخی برای سؤالات نداشت و دومی هم معترف به وظیفهی خطیر خود شد. جالب آن که هر دوی ایشان پذیرفتند که در صورت اثبات چاپ این مطالب، نشریاتشان را تعطیل کنند.
آقای غفوری فرد پس از انتشار یک شمارهی دیگر به وعدهی خود وفا کرد و آقای قشقاوی نه! جالبتر آن که آقای قشقاوی اعتراف میکند نشریهاش که به دست برادر زن ایشان منتشر میشود، لمپنیستی است و کسر شأن اوست که دربارهی محتوای آن سخن بگوید!
ذکر این مقدمه از این لحاظ ضروری مینمود که معلوم گردد انتقاد از نشریات زرد کار آسانی نیست. مافیایی از نشریات زرد (اعم از خانوادگی، ورزشی، موفقیت و...) وجود دارد که چیزی فراتر از انجمن نشریات مردمی است. در واقع وقتی نمایندگان مجلس، مدیران مسؤول و صاحبان امتیاز نشریات باشند، دیگر بدیهی است که انتقاد کار آسانی نیست! به لیست نمایندگان مجلس دستاندرکار نشریات زرد، مدیران ورزشی را هم بیفزایید؛ چراکه معتبرین نشریهی خانودگی ما، «روزهای زندگی» است که متعلق به دکتر «علی فتح اله زاده» مدیر عامل باشگاه استقلال میباشد، یا هفته نامهی «نور» به مدیر مسؤولی «حجت الله خطیب»، مدیر کل وقت تربیت بدنی استان تهران (در سال 82) که نشریهی سوره به سراغ او رفته بود. با این حساب دیگر بر «هرمز شجاعی مهر» مجری برنامههای تلویزیونی که مدیر مسؤول نشریهی «خانواده سبز» است، هیچ حرجی نیست!
در این گزارش، یکی از مدیران مسؤول نشریات، اشارههایی به مافیای بوروکراتیک نشریات زرد دارد. رفع موانع دریافت مجوز و تبعیضهایی که میان صاحبان قدرت در نشریات زرد با اشخاص کم نفوذ وجود دارد: «فلان نمایندهی مجلس –اکنون عضو جبههی مشارکت و دورهی قبل از مؤتلفه بود- خیلی راحت بدون نوبت مجوز میگیرد. بعد بلد نیست نشریه را دربیاورد، اجاره میدهد. الان هم که اجاره ممنوع شده، قراردادها طوری بسته میشود که توی سود شریک شوند. او هم میخواهد سودش بالا برود، پس خیلی چیزها را چاپ میکند.» همین مدیر مسؤول مثالی میزند که شنیدنی است: «کسانی از صاحبان قدرت، به من پیشنهاد کردند که چه نشریهای فروش دارد تا بروم امتیازش را بگیرم و با هم در بیاوریم. ماهنامه یا هفته نامه؟ ورزشی یا خانوادگی؟»
برای اثبات تنگ نظری و انتقاد ناپذیری این مافیا، همین بس که پس از انتشار گزارش سوره، نشریات یاد شده از سوره شکایت کردند، اما این شکایت با حضور «حسن بنیانیان» مدیر مسؤول سوره در دادگاه و ارایهی مستندات مطالب درج شده، ناکام ماند. با این شرایط بدیهی است که نشریات و رسانهها کمتر جرأت انتقاد صریح و مستند از مطالب این نشریات را داشته باشند و بیشتر به تحلیلهای کلی از نشریات زرد و عامهپسند بپردازند تا رجوع دقیق به محتوای سخیف این نشریات. کاری که ما قصد داریم به پیروی از سنت انقلابی نشریات یا لثارات و سوره، به طور جدی به آن بپردازیم.
روش پژوهش محتوا
به منظور بررسی نشریات مختلف خانوادگی، موفقیت، هنری و... که در بازهی میان زرد و عامهپسند قرار میگیرند، محتوای حداقل 20 نشریهی خانوادگی و عامهپسند به مدت 18 ماه، از مهر ماه 88 تا پایان اسفند 89 مورد بررسی قرار گرفت. گزارشهایی از محتوای این نشریات - که برخی دو هفته نامه و برخی ماهنامه بودند- در هر سه ماه ثبت و با گزارش اولیه و همچنین گزارش انتخابی که مربوط به هفتهی آخر آذر 88 بود، مقایسه شد. البته تا پایان این پیمایش برخی از این نشریات از ادامهی فعالیت بازمانده بودند، اما تغییر محتوای کلی در هیچ کدام به وجود نیامد. در این میان گزارش مربوط به آذر ماه 88 به این دلیل به عنوان گزارش معیار انتخاب شد که در مقطعی ثبت میشد که چند پدیدهی مهم در عرصهی رسانه رخ داده بودند:
نخست، پدیدهی موج جدید سریالهای خانوادگی با مضمون روابط میان جوانان که اوج آن در سریال «دلنوازان» بود. این سریال محبوبیت زیادی داشت و از طرف دیگر از بازیگران جوان جدیدی بهره میبرد که به سرعت توسط نشریات خانوادگی تبلیغ و مشهور شدند. از طرف دیگر همزمان با همین سریال دو نمونهی قوی و ضعیف از سریال هم پخش میشد که بازتاب متفاوتی در جامعه داشت. سریال قوی و انتقادی «مسافران» که علیرغم دست مایهی طنز اجتماعی، محبوبیت کمتری پیدا کرد و سریال ضعیف «شمس العماره» که علیرغم محتوای سخیف آن محبوبیت زیادی یافته بود. بخشی از این توفیق و عدم توفیقها مدیون انعکاس رسانهای متفاوت آن در نشریاتی بود که بیشتر به دنبال چهرههای جوان و جذاب عامه پسند بودند تا دستمایههای انتقادی اجتماعی. با توجه به پخش این سریالها در ایام پاییز 88، بازهی زمانی آذر 88 برای تدوین گزارش اصلی مناسبتر مینمود.
دوم، سریالهای کرهای؛ سریالهای کرهای که با «یانگوم» آغاز و با «جومونگ» به اوج رسیده بود، حجم وسیعی از مطالب نشریات زرد را به خود اختصاص میدادند. در این میان در مدت پیمایش، سریال جومونگ به تازگی به پایان رسیده و به نوعی مردم منتظر ارایهی سری دوم آن با عنوان «جومونگ دو» بودند که همین امر دستمایهی بسیاری از نشریات بود. به همین دلیل ترجیح دادیم نسخهی معیار پیمایش در بازهای از زمان انجام شود که تب این سریالها همچنان داغ است.
سوم، وضعیت سینما در آن ایام، سال 88 که با نمایش دو فیلم خوب «اخراجیهای 2» و «درباره الی» آغاز شده بود، هم فیلمهای قوی داشت و هم فیلمهای ضعیف به اصطلاح «فیلم فارسی» که بیشتر به کار نشریات زرد میآیند. در این میان نمایش فیلم «سوپر استار» هم به تازگی پایان یافته بود، فیلمی که با نگاهی انتقادی به پدیدههای منفی مورد نظر ما، همچون «مدگرایی»، «ستاره سازی» و «ستاره پرستی» در دنیای هنر اشاره داشت و میتوانست در شکسته شدن فضای مبتذل موجود کمک کند.
گرچه این فیلم تأثیر بسیار محدودی در رسانههای خانوادگی داشت و پیام «سوپر استار» در زرق و برق دنیای سوپر استارها که ستون اصلی نشریات زرد هستند، به نوعی گم شد، اما همنوایی این مسأله با دغدغههای مورد نظر ما، باعث گردید تا به منظور بررسی پرداخت نشریات خانوادگی به مسألهی سینما، همان مقطع از سال 88 را برگزینیم. به خصوص آن که سینمای سال 89 فاقد چنین فیلمهای قوی بود و عموماً در قبضهی فیلم فارسیها قرار گرفت. در نهایت تورقی در این نشریات نشان داد که ما بیشتر با اهداف سرمایه سالارانه و روشهای غیرحرفهای و بسیار مبتذلی مواجه هستیم، از این رو گزارش نهایی بیشتر جنبهی طنز و انتقاد دارد تا گزارش کمی و علمی. آن چه میخوانید حاصل این پیمایش کمّی و کیفی در آذر ماه 88 است.
نشریات عامهپسند هنری
نگاهی به محتوای این نشریات، نشان میدهد که این گروه یا به سینما میپردازند و یا به موسیقی پاپ. حداقل مطلبی راجع به موسیقی ملی (سنتی) و یا مقامی (محلی) ایران و یا موسیقی فاخر کلاسیک غرب در آنها دیده نمیشود، همچنان که ردی از موسیقی پاپ اعتراضی غرب هم در آن وجود ندارد. تبلیغات، اعم از آگهی و رپرتاژ آگهی در سراسر این نشریات (اعم از نشریات عامهپسند خانوادگی و عامهپسند هنری) بیداد میکند تا جایی که گاهی نمیتوان مطلب غیرآگهی را تشخیص داد. به عنوان مثال، نشریهی «سینمای امروز» 29 صفحه از 70 صفحهی خود را کمابیش به عکسهای درشت و گاهاً ریز از هنرپیشگان اختصاص داده که این عکسها جدا از عکسهای مندرج در صفحههای تبلیغ و رپرتاژ آگهی است و تبلیغات خود، 7 صفحهی دیگر را در بر میگیرد، 3 صفحه به معرفی و جلد نشریه، 10 صفحه مصاحبه با هنرپیشگان سینما و تلویزون، 10 صفحه به یادداشتهای پراکندهی سینمایی و 5 صفحه هم به اخبار سینمای ایران، هند و آمریکا اختصاص یافته و در غیاب هرگونه مقالهی تحقیقی و انتقادی، 5 صفحه هم زندگی نامهی هنرمندان ایرانی و غیر ایرانی را مشاهده میکنیم و یک صفحه هم پیامکهای خوانندگان و دیگر هیچ.
اما آن چه که این نشریه را از دیگر نشریات متفاوت میسازد، ارادت بیش از حد و اندازهی دست اندرکاران آن به «محمدرضا گلزار» است. سینمای امروز که گویا نشریهی خود را وقف گلزار کرده در روی جلد خود نوشته است: «با محمدرضا گلزار، رونق گیشهها، هدیهی تک سوپر استار سینما به شما»، سپس در صفحهی 4 خود در مطلبی که حکم سرمقاله را دارد به قلم «آیدا مصباحی» همان تیتر جلد را تکرار کرده و تیتر دیگری هم در کنار عکس دو صفحهای گلزار نوشته: «دو خواهر، میلیاردی میشود.» در سرمقالهای که نویسندهاش نه مدیر مسؤول است و نه سردبیر و نه نامش در هیأت تحریریه و همکاران نشریه دیده میشود و نشانگر از علاقهی خاص نویسندهای دارد که احتمالاً بیمزد و منت و به اصطلاح صلواتی آن را نوشته، مطلبی احساسی و خندهدار نوشته شده است که در آن واژگان «مشهور»، «محبوب» و «ماندگار» هر کدام سه یا چهار بار در یک مطلب کوتاه تکرار شدهاند و «سوپر استار» 7 بار و در نهایت هم خواسته بگوید که فروش فیلم «دو خواهر» میلیاردی میشود و در ادامه نیز منتقدان گلزار را مبتلا به بیماری قلبی دانسته است!
در حالی که هنوز یک سال از اکران فیلم «سوپر استار» رخشان بنی اعتماد با بازی خوب «شهاب حسینی» در نقش یک هنرپیشهی اسیر شهرت و نگاه انتقادی به مسألهی اجتماعی ستارههای هنری ایران نمیگذشت، گویا اینان فیلم را ندیده و درک نکرده، ناگهان محمدرضا گلزار را کشف کرده و انگار که او تنها سوپر استار سینمای ایران باشد، 4 صفحهی مجله و از جمله عکس تمام صفحهی پشت جلد نشریه را به او اختصاص دادهاند: «اگر میخواهید با سوپر استار همراه شوید، کمربندهایتان را ببندید.» اما این تیتر به همراه عکس مشابه دیگری در صفحهی 12 خود با عنوان: «اولین مژده معاونت سینمایی ارشاد به سینمای ایران»، اقدام «شمقدری» را بر آزاد سازی وی برای اکران فیلمهایش، تصمیمی دانسته است که «منتقدان معاون جدید را خوشبین میکند و هواداران بازیگر محبوب را خوشحال»؛ «سینمای امروز» با این کار در عمل تمامی مشکلات جامعهی ایران را حل شده فرض میکند اما لابد نمیداند که بزرگترین منتقد شمقدری که «علی مطهری» نمایندهی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است، چنین تحلیلهایی را مهر تأییدی بر انتقادهایش خواهد دانست.
در ادامه «سینمای امروز»، «سیاوش خیرابی» که دو سال قبل به لطف بازی در یک سریال به سرعت از تمام فیلسوفان، هنرمندان، موسیقیدانان و سیاستمداران کشورمان، مشهورتر و محبوبتر شد تا نشان داده باشد که حتی «نن جون کروبی» هم در صورت بازی در یک سریال میتواند سرشناستر از خود کروبی شود، طرز انتخاب ساعت را به ما آموزش میدهد تا کمی بعد هوادارانش به نزد او رفته خواهش و تمنا کنند که مغازهی ساعت فروشی احتمالیاش را معرفی کند تا آنان بیش از این در انجام تکلیف دینی و اخلاقی خود مبنی بر مصرفگرایی و تقلید بیچون و چرا از الگوهای فرهنگی و هنری خویش (از زمانی که استقلال و پیروزی باشگاه فرهنگی ورزشی شدهاند، افزودن صفت فرهنگی به هر ترکیب موصوف و صفت و مضاف و مضافالیهی مجاز مینماید) بیش از این حیران و سرگردان نشوند. همین موضوع ایضاً دربارهی انداختن عکس که «پیام ایرایی» در این زمینه پیش قدم شده و ثبت لحضات تاریخی امت همیشه در صحنهی ما را به عهده گرفته است. در ادامه با تیتر «پیام افشانی، پر کار و پر تلاش برای آینده» چنان جوّی در خواننده ایجاد کرده است که گویا قرار است او به تنهایی و به صورت کاملاً صلواتی، 5 سایت از 10 سایت هستهای آیندهی ایران را بسازد. «حدیث میر امینی» بازیگر سریال دلنوازان نیز در این جا هم همان مصاحبه با دیگر نشریات را تکرار کرده است: «من کوچکترین عضو خانوادهی دلنوازان هستم.» (خب، حالا چه باید کرد؟)
گذشته از هنر والای سینمای ایران، این نشریه با اختصاص 5 صفحهی متوالی به سینمای هند، دینِ تاریخی ملت و دولت ایران را به سرزمین هندوستان ادا کرده تا شاید ایشان از سر تقصیرات پادشاهان ایران اعم از «محمود غزنوی»، «تیمور لنگ» و «نادرشاه افشار» به خاطر تجاوزهای مکرر به خاکشان بگذرند و حلالمان کنند. از جمله آن که خبر داده که قرار است دولت کره جنوبی، کمربند سیاه تکواندو را به «شاهرخ خان» ستارهی سینمای هند تقدیم کند. (خوش به حال هادی ساعی، مهدی بیباک و دیگر قهرمانان تکواندوی ایران و جهان)
نشریات خانوادگی
اولین مجلهی بررسی شده از این دست، «خانهی سبز» است که البته نباید آن را با «خانوادهی سبز» به مدیر مسؤولی «هرمز شجاعی مهر» مجری برنامهی خانواده در تلویزیون اشتباه گرفت. 14 صفحهی این نشریه طبق معمول به آگهی اختصاص یافته است و افزون بر آن جلد و معرفی مجله؛ 2 صفحه مطالب کودکان، جدول، طنز و سرگرمی و اطلاعات عمومی؛ 19 صفحه، پیامکها و نامههای خوانندگان مجله 2 و یادداشتها و شعرهای آنان در مجموع 5 صفحه را اشغال میکنند. اما در این ژانر از نشریات زرد ایرانی ما شاهد 10 صفحه داستانهای عشقی-کشکی و عبرت آموز اعم از واقعی و غیرواقعی هستیم و مشاورههای روانشناسی، پزشکی، حقوقی و خانوادگی که به ترتیب و به طور تقریبی 6،2،4 و 5 صفحه را به خود اختصاص میدهند.
همچنین مانند اغلب نشریات زرد، 19 صفحه مصاحبه و اخبار حاشیهای سینمایی و هنری و 3 صفحه هم ورزشی میبینیم و البته چیزی که نادر است و در آرزوی او گرد جهان میگردیم، 5 صفحه مقاله است هرچند آبکی. دقت داشته باشید که ما در بررسی این گونه مجلهها، زندگی نامهی شهدا و مطالب مربوط به ائمهی اطهار را هم جزو سرگرمیها و اطلاعات عمومی ذکر میکنیم تا به نحوی به حساب بیایند!!
این مجله هم مانند دو مجلهی دیگر خبر بازگشت دختر جنگلی و فرار مداوم از خانه برای رفتن به جنگل را آورده و به نظر میرسد که مهمترین وقایع داخلی بر این اساس، پایان نمایش سریالهای «شمس العماره» و «دلنوازان» و مهمترین اخبار خارجی نیز اهدای کمربند سیاه تکواندو به شاهرخ خان و همین دختر جنگلی باشند. اما نکتهی مهم این که بالاخره مشکل تعارض «سنت و مدرنیته»ی ما که «صادق زیباکلام» از آن استقبال میکند و در مقابل «مصطفی ملکیان» از آن پرهیز دارد، یک بار برای همیشه به دست «نیما بانکی» بازیگر چند قسمت از سریال شمس العماره حل شده باشد. این بازیگر -که چهره و ژستهایش شبیه یکی از خوانندگان آنور آبی است که در امتداد پدیدهی فرار مغزها به جمهوری آذربایجان پیوسته و بدین وسیله اروپایی شده است- با اعلام این که ریشه در سنتها و اصالت دارم!! برای حل مشکل چندین قرن کشور ما و بسیاری از جوامع دیگر جهان سوم اعلام آمادگی کرده است. همچنین این مجله با رمزگشایی از یک مشگل عمده در میان دو دختر دم بخت سریال شمس العماره، از قول ایشان اعلام نموده که علیرغم تفاوت طبقاتی نقشهایشان با هم مشکلی ندارند. ما هم از ایجاد چنین جامعهی بیطبقهای ابراز خرسندی میکنیم!! (روح کارل مارکس شاد!)
مطلب عجیبی که البته دو صفحه رپرتاژ نه چندان ماهرانه است (یکی از تکنیکهای نشریات زرد چاپ آگهی در کنار متنی است که دربارهی آن توضیح مفصلی داده است) با این جمله که «قوانین نیوتون و مبانی طب میگویند»، آغاز میشود و در ادامه قانون بقای انرژِی را به کار میبرد. (که لابد به همان نیوتون هم بر میگردد!!) در ادامه نمونهای از عملکرد ایشان میآید که میگوید: «8 ماه 55 کیلو لاغر شدم» که این داستان غیر قابل باور ما را به یاد «اکبر گنجی» میاندازد که در اواخر دورهی زندان خود مدعی کم شدن 40-50 کیلو از وزنش بود. (پیدا کنید پرتقال فروش را !!)
خانهی سبز یک صفحه را هم به طور کامل به سینمای هالیوود و یک صفحهی دیگر را هم به سینمای بالیوود اختصاص داده که لازم است از این نگرش تخصصیشان تشکر نماییم. همچنین دو صفحه به ترتیب به بررسی زندگی «قبیلهی جنگلی گایان» و یک صفحه هم دربارهی زندگی یک شهید پرداخته که از این حسن همجواری حساب شده تقدیر و تشکر میکنیم. در اینگونه نشریات علیرغم آن که از موسیقی زیاد سخن گفته شده، اما تنها مطلب کوتاهی در عموم آنان دربارهی موسیقی ملی و سنتی ایرانی به میان آمده که آن هم ناشی از شوک فقدان مرحوم «پرویز مشکاتیان» میباشد و گرنه بعید بود در حالت عادی هیچ مطلبی در این زمینه منتشر شود.
مجلهی خانوادهی سبز، یکی از مطرحترین نشریات به اصطلاح خانوادگی در ایران است که بخشی از این شهرت به جایگاه مدیر مسؤول آن در برنامههای خانوادگی تلویزیون و برنامههای نمایش خانوادگی در رادیو باز میگردد. این نشریه در 104 صفحه منتشر شده و در این میان بیش از 45 صفحه به آگهی و رپرتاژ آگهی اختصاص یافته است. 2 صفحه معرفی و جلد نشریه، مطالب مربوط به دین، سرگرمی، خانواده داری، حوادث هم روی هم رفته 9 صفحهاند. مشاوره، پزشکی و روانشناسی 5 صفحه و داستانهای واقعی و غیرواقعی هم 9 صفحه، 3 صفحه هم سینمایی و 1 صفحه موسیقی و بقیهی مطالب بسیار پراکندهاند.
نکتهی مهم این که الگوی گذشتهی این نشریات که شامل بخش مهم صفحههای ضمیمهی الگوی خیاطی برای زنان خانهدار بوده، با توجه به افزایش بیمیلی زنان به کارهای منزل و هنرهای خانهداری و گرایش آنان به تن آسانی و خرید از فروشگاههای خیابانهای ولیعصر و جمهوری دستخوش تغییر اساسی شده و با حذف این مطالب و همچنین مطالب مربوط به روح، جن و مردگان و مانند اینها، در مقابل مطالب مربوط به موفقیت، روانشناسی و انواع مدلها و مشاورههای محافظت از پوست، زیبایی و رژیم جایگزین آن شدهاند. البته هنوز هم نشریاتی با این قالب هستند که نمونهی آن را چند سال پیش در دستان یکی از نمایندگان زن در حین مذاکرههای مجلس شورای اسلامی دیدیم که نوید بخش و مبین حضور پر شور این گونه نشریات در جامعه بود.
در مجلههایی چون «راه زندگی» هم نرخ آگهی 14 صفحه دیده میشود. راه زندگی تحت عنوان خبرهای سینمایی به حواشی زندگی بازیگران پرداخته اما به نظر میرسد فراموش کرده که ورزش ملی کشور کره، تکواندو است و از این رو کمربند سیاه کاراته را اشتباهاً از سوی مسؤولان کره جنوبی به «شاهرخ خان» هدیه کرده و از آن جا که مجلههایی این چنین، فیوز ندارند تا از افزایش حجم اشتباهات فنی بسوزند و دروغهایشان کنتور هم نمیاندازد، پس از این رو، کمربند سیاه کاراته هم به زعم ایشان نوش جان شاهرخ خان.
دوم آن که «دایان کیتون» بازیگر 63 سالهی زن در فیلمهایی چون «پدر خوانده» اعلام کرده که مجرد بودن را دوست دارد (حکایت گربهای که دستش به گوشت نمیرسید و اظهار میداشت من گیاه خوارم!!) و آب پاکی را روی دست مردان جوان و هنر دوست ایرانی ریخته است. این نشریه ضمن اختصاص یک صفحه به شخصیت برجسته و والامقام «کدو حلوایی» ضمن برشمردن آثار، هنرها و تألیفات ایشان کشف نموده که «کمبود وزن و لاغری مفرط، خطرهای متعددی به دنبال دارد» و سپس در یک صفحه هم کشف جدید خود را شرح و بسط داده است.
مجلهی معروف دیگر «روزهای زندگی» است که متعلق به دکتر «علی فتح اله زاده خویی» چهرهی مشهور ورزشی و مدیر عامل باشگاه استقلال است. اما این امر موجب نمیشود که تفاوت خاصی بین روزهای زندگی و دیگر نشریات خانوادگی مشاهده کنیم. 25 صفحه از 100 صفحهی این نشریه هم شامل تبلیغات است و افزون بر آن 3 صفحه معرفی و جلد مجله، 2 صفحه اعتقادی، 1 صفحه ادبیات، 15 صفحه سرگرمی، خانهداری و کودکان است. 26 صفحه داستان، 9 صفحه سینمایی، 3 صفحه موسیقی، 2 صفحه ورزشی، 9 صفحه روانشناسی، پزشکی و بقیه مطالب متفرقهاند. در این مجله در کنار برخی داستانها، مطلب کوتاهی تحت عنوان نظریهی روانشناسی داستان آمده که در واقع خلاصهی کودکانهای از آن به همراه یک نتیجهگیری آبکی است و نه تحلیل روانشناسی!!
تیتر یک جلد مجله در شمارهی 341 خود «هنوز ازدواج نکردهام» است که نه به یک بازیگر زن خارجی 63 ساله، بلکه به یک جوان رعنای ایرانی به نام «حمید عسگری» (خوانندهی پاپ و یکی از مقلدان شادمهر عقیلی) تعلق دارد. این مجله با بررسی زندگی «شهرام قائدی»، «هانیه توسلی» و تنی چند از بازیگران، همهی آنان را از کبر، تفاخر و کلاس گذاشتن مبرا دانسته و کشف کرده است که استاد «انتظامی» در عمرشان تا به حال سیگار نکشیدهاند!
در این شماره که آغاز 16 سالگی نشریه است، روایتهای متعددی از 16 سال تلاش و کوشش بیوقفه برای سازندگی فرهنگ کشور از زبان هنرمندان کشور آمده است که در برجستهترین روایت از زبان «رسول نجفیان» میخوانیم: «هر مجلهای که کار فرهنگی بکند و از دروغ و ریا هم به دور باشد (دور باد و بیش باد) برای من قابل احترام است، من به همهی کارکنان پرتلاش و زحمت کش روزهای زندگی تبریک میگوییم.» در این جمله که به نوعی نقض غرض است، به نظر میرسد ایشان عامدانه از به کار بردن اصطلاح روزنامهنگار و نویسنده دربارهی اهالی این نشریه خودداری کردهاند!
در مطلب کوتاهی به قلم .... پس از بررسی اثرات وجود خداوند به گونهای بسیار عاشقانه و (Love) گونه فهمیده است که «هیچ کس تنها نمیماند.» (این البته تبلیغ همراه اول نیست، بلکه رپرتاژ آگهی کتاب نویسنده در این زمینه است) صفحهی بعد هم رپرتاژ آگهی با همین شکل و شمایل است، صفحهی بعد از آن رپرتاژ آگهی محصولات شرکت براون و صفحهی بعد از آن به زندگی شهدا (آنان که رفتهاند اما نباید مردهشان انگاشت) و بعد از آن صفحهای کامل دربارهی آنهایی که مردند و زنده شدند (چه شباهتی میان این دو صفحه وجود دارد) صفحهی بعد هم رپرتاژ آگهی، صفحهی بعد باز هم تبلیغ براون و الخ!! جالب آن که در بخش مشاور ورزشی این برنامه، 5 سؤال از 6 سؤالی که از «علیرضا منصوریان» پرسیده شده، را دختران مطرح کردهاند که از میان تمامی سؤالها تنها یکی غیر فوتبالیست! این مجله همچنین به بررسی ابعاد شخصیت، زندگی نامه و آثار «نارنج» بر جامعه پرداخته است.
«فضیلت زندگی» اما تلاش کرده که با چاپ گزارشهای اجتماعی در رابطه با «مشکل مسکن جوانان» و نیز اخبار اجتماعی و استفاده از کارشناسان معتبر در هر رشته جهت نگارش مقالات مفصل و تفسیرهای خبری، ورزشی، پیشوند فضیلت را معنا کند، اما در واقع بیشتر به فضیلتهای «خرمالو» پرداخته و خوشبختانه حضرت ابوهریره(ع) در زمینهی خرمالو حدیثی جعل نفرمودهاند وگرنه در این گونه مجلهها، مستمسک قرار میگرفت. اما فواید «ترشی انداختن» در این نشریه هم با مصاحبهای که با «حدیث میرامینی» بازیگر دلنوازان انجام شده به طور کامل شرح داده شده است، چراکه ایشان هم اعلام کردهاند که «حالا حالاها به ازدواج فکر نمیکنم.» از سوی دیگر در این نشریه هم به مانند نشریات «روزهای زندگی» و «چلچراغ» ذکر خیر «جمشید مشایخی» را کردهاند که بوی تبانی میدهد، از آن جا که ما مردمانی مرده پرست و نخبه زنده کش هستیم، به نظر میرسد که این نشریات دست به دست هم داده، نقشهی قتل او را کشیدهاند و این گونه زمینهسازی برای مطالبهی ارث مینمایند.
«طلوع زندگی» چیزی بین نشریات عامهپسند و زرد است. انتشار گزارش اجتماعی در یک صفحه از «مرگ توزیع کنندگان مواد مخدر در پارکهای تهران» یا مطالبی تاریخی متعدد از تاریخچهی شهر تهران و روزشمار علم و تاریخ و نیز نقل روایت جدیدی از داستان ایرانی «امیر ارسلان نامدار» به جای داستانهای آبکی از تاکتیکهای این مجله است.
«بانوی شرقی» هم بیش از 40 صفحه، تبلیغ دارد. تیتر روی جلد هم باز به «حمید عسگری» خوانندهی جوان باز میگردد که پرچم تجرد را برافراشته و اعلام کرده است: «ازدواج، نپرسید!!» معلوم نیست پسری که قصد ازدواج ندارد، چه ربطی به زن شرقی و یا نهاد خانواده دارد؟ از سوی دیگر با ذکر این نکته که «افسانه پاکرو» دیگر بازیگر مشهور هم گفته است: «در حال حاضر ازدواج نمیکنم.» باید به این سؤال پاسخ داد که اصلاً اگر قرار است ازدواج نکردن به گمان عسگریها، میر امینیها، پاکروها، دایان کیتونها و... عرف شود، چرا اسم این نشریات را خانوادگی گذاشتهاند؟ چرا اینها که خود بزرگترین آفت برای تحکیم نهاد خانواده و تشکیل آن هستند، باید برای فرار از پذیرش صفت زرد بودن خود را نشریات خانوادگی بنامند؟
در ادامهی کارکرد اصلی این نوع نشریات که تبلیغ مصرفگرایی ما ایرانیهاست، «پوریا پورسرخ» موضوع انتخاب لباس شیک را بررسی میکند و این جملهی تولستوی را که هیچ ربطی هم به موضوع ندارد مستمسک قرار میدهد: «برای سلامتی خود میکوشم وگرنه روح من بیمار خواهد شد.» همچنین در ادامهی این سنت مصرفگرایی دو صفحه به بررسی محل سکونت میلیاردرهای جهان پرداخته است. نوعی دیگر از آگهی به عکاسی تعلق دارد که به جای به معرض نمایش گذاشتن عکسهای خود، ترجیح داده از 30، 40 نفر از بازیگران زن و مرد سینمای ایران تشکر کند! و آخرین و فجیعترین نوع تبلیغ شلوار «امیرحسین رستمی» است که با بیش از 6 پارکی که در عکس پیداست تلاش کرده نوعی شلوار پاره و وصلهدار جین را تبلیغ کند که بسیار هم مفتضح است.
این مجله تنها مجلهای است که از سریال انتقادی «مسافران» که علیرغم عدم استقبال تودههای مردم، پرده از بسیاری مشکلات اجتماعی جامعه ما برداشته و مورد تحسین بسیاری قرار گرفته است، در مطلب بسیار کوتاهی از قول «نصر ا... رادش» بازیگر این مجموعه، سخن گفته و حصر دو سریال دیگر را شکسته است. از سوی دیگر آماری که این نشریه دربارهی دستمزد برخی بازیگران اعلام میکند، بسیار عجیب است: «هدیه تهرانی100 میلیون، مهران مدیری100، گلزار90، عطاران70، شهاب حسینی 60 تا 70، جواد رضویان 60، بهرام رادان 50، نیکی کریمی45، اکبر عبدی40 تا 50، لیلا حاتمی 45، محمدرضا فروتن40 تا60، مهناز افشار40، جمشید هاشم پور 15تا 20 میلیون تومان» و سوپر استار پیر اما جدید سینما «احمد پورمخبر» هم هر جلسه فیلم برداری 1.5 میلیون تومان!!
اما به سراغ دو تا از زردترین و بی کیفیتترین نشریات ماهانه برویم. «پیام جزیره» با «تیتر 3200 راز زندگی خصوصی هنرمندان» و کاغذ کاهی بیکیفیت و 1000 تومان قیمت یکی از گرانترینها در میان این نشریات و در عین حال یکی از ضعیفترینهاست که با درج نزدیک به 100 نکته دربارهی زندگی بازیگران و خوانندگان پاپ میکوشد برای خود خوانندگانی دست و پا کند. البته طبق معمول، بازیگران دلنوازان اولویت دارند و از این میان آنهایی که مجردند و بر تجردشان تأکید میشود که در میان 9 بازیگر مجموعهی یاد شده، 6 نفر اینگونهاند. در این میان هم سیاوش خیرابی بر سر ما منت نهاده و شرط گذاشته است که: «باید عاشق شوم تا ازدواج کنم!»
در سرمقالهای که بدون نام نویسنده و به مناسبت چهلم درگذشت «پرویز مشکاتیان» نوشته شده است، نویسنده خود را یکی از شاگردان ایشان دانسته اما از قراین چنین بر میآید که ایشان بویی از موسیقی ایرانی نبردهاند. او موسیقی استاد را چنین توصیف میکند: «یک موسیقی خاص ایرانی-عرفانی و البته سنتی (مگر ما موسیقی راک عرفانی هم داریم؟)، موسیقی مشکاتیان به گونهای بود که یک جوان 18 ساله هم با آن ارتباط برقرار میکرد (انگار جوانان ایرانی همه غربزدهاند و نمیتوانند با موسیقی سنتی ارتباط برقرار کنند یا این که از پشت کوه آمده و تا به حال موسیقی نشنیدهاند!!) یکی دیگر از خصوصیات برجستهی استاد نوع انتخاب اشعارش بود، اشعاری که ایشان انتخاب میکرد، دارای مفاهیم زیبایی بود، (جملهی خندهدار و به لحاظ نگارشی بسیار ضعیف) انتخاب اشعار به نام یا آنهایی که کمتر نامشان به گوش ما خورده-مثل دهخدا(پیداست که این جمله مهمل است، اشعار آهنگها و آوازهای ساختهی دست استاد بیشتر سرودهی حضرت سعدی و حضرت حافظ بود و ضمناً دهخدا را هم همه میشناسند، به خصوص با شعر، ای مرغ سحر در این شب تار..) استاد مشکاتیان یک انسان آزاد بود، حتی در قطعات موسیقی خود را درگیر ریتم و ملودی و دستگاه نمیکرد (کاملاً مهمل و بیمعنا) عدهای به استاد با این که در آثارش خود را پایبند دستگاه خاصی نمیکرد و تقریباً تمام دستگاهها را اعمال میکرد، خرده میگرفتند و نشانهی ضعف ایشان میدانستند.» (اتفاقاً دقیقاً عکس این کار به عنوان هنر مرکب نوازی دارای ارزش هنری بسیاری است، البته اگرچه استاد مشکاتیان این هنر را در آثار خود بیش از دیگران به کار میگرفتند، اما در اثبات مدعای این مقاله همین بس که مشکاتیان آلبومهایی در دستگاه راست پنجگاه، در ماهور (مثل سر عشق)، در چهار گاه (همچون دستان) و... دارد.)
نشریهی مافوق زرد دیگر یا بهتر بگوییم زرد متمایل به قهوهای، «پرستو» است که خود را ماهنامهی بین المللی نامیده در حالی که با 700 تومان قیمت از کاغذ کاهی بیکیفیت بهره میجوید و مانند اغلب نشریات زرد حتی سایت هم ندارد. در این نشریه، 13 صفحه انحصاراً به جومونگ اختصاص داده شده که شامل گزارش تصویری سریال جومونگ(2) میشود. این نشریه به ایرانیان مژده داده که جومونگ برای اسکی در زمستان به ایران بیاید.
در پایان
همان طور که ملاحظه میکنید، عناصر مبتذل و مذمومی چون مدگرایی، ستارهگرایی، عامهگرایی، ترویج ستارههای هندی و آمریکایی، تبلیغ عدم ازدواج جوانان و... که اگر جزو آسیبهای اجتماعی جامعه به شمار نیایند، لااقل ضد عرف اجتماعی هستند که محتوای این نشریات را در بر میگیرند. نشریات خانوادگی از این دست، نه تنها فرم و کیفیت رسانهای لازم را ندارند، بلکه به لحاظ مفهومی هم سازی را مینوازند که نسبت به ارزشهای ایرانی- اسلامی ما کاملاً ناکوک مینماید. آیا با این همه، برخورد جدی و حساب شده با این نشریات لازم نمینماید؟