به گزارش مشرق به نقل از تابناک، وي در يادداشت خود آورده است:
به نام خداي شعور
با سلام خدمت کارگردان محترم پروانه ها مينويسند
جناب آقاي نوريزاد؛ من به چهره اوليه انقلابي شما علاقه داشتم و نمي توانم اين موضوع را کتمان کنم، از اين رو هر بار در حوادث پس از انتخابات، خبري يا نامه اي و حرف و حديثي از نوري زاد ثاني به گوشم ميرسيد يا ميخواندم، جز حسرت و اندوه و دعا براي عاقبت بخيري خودم و ديگران چاره اي نداشتم.
از بي ادبي شما نسبت به سيد و رهبر و مرجعمان حضرت آيت الله العظمي سيد علي الحسيني الخامنه اي، در نامه هاي قبليتان نمي توانم بگذرم، نه من و نه تمام سربازان ولايت فقيه. اما مقصود من از اين نوشته پاسخ وهنيات ذهني شما در نامه هاي پيشينتان نيست. به تاريخ 18 مهر ماه نامه اي از شما منتشر شد که سوالاتي را مطرح کرده بوديد، و البته از محضر رهبرمان و اينکه چون خود را سرباز کوچکي ميدانم که پدر تاج بندگي و فدايي ولايت بر سرنهاد و بر دوشم مسئوليت حفاظت از خون خود را، به خود اجازه مي دهم که که در اين پرسش و پاسخ بنده نقش جواب را بازي کرده و در حد توانم پاسخگوي شما باشم. البته اين نامه نه فقط خطاب به شما بلکه مخاطب اين نامه تمام کساني هستند که اين گونه حرفها را بر حق ميدانند، پس بدون حاشيه نگاري به اصل مطلب ميپردازم.
در ابتداي نامه تان از زندان و تنهاييتان گفتيد، که قطعا ايام بسيار سختي بوده و اگر بگويم که درکتان ميکنم دروغ گفته ام، چرا که فقط کسي ميتواند اين ادعا را کند که خود سختي و رنج تنهايي را در زندان کشيده باشد. اما زندان به همين رنجش است که جنبه تنبيه و توبيخ دارد، و اگر چنين نبود که زندان، زندان نبود. اما يادم مي آيد در يکي از قسمت هاي مجموعه "پروانه ها مينويسند"تان، روايت يکي از ياران حضرت بود که بخاطر ارتکاب عملي انگشتان دستش توسط حضرت قطع شده بود و ايشان نه از اين کار ناخشنود بودند، بلکه هنوز به حضرت ابراز علاقه ميکردند...
هيچ گاه فکر نميکردم سازنده اين مجموعه که قطعا آشنايي کافي با تاريخ عصر آن حضرت را دارد و با قدرت استنتاجي که از جنابعالي انتظار ميرود توان مقايسه با دوران حاضر را نيز، به دليل برخورد با پسرش که همراه اغتشاشگران ساعاتي در بازداشت بوده تير خلاص به همه شعارهايش بزند، و نه حتي بعد از آن در بند شدن خودتان هم احتمالا در بيشتر کج رفتنتان موثر بوده. تنبيه و توبيخ براي اهل علم و بصيرت راه نجات است و اصلا اين نه سنت بين ماست، بلکه سنتي است الهي در مسير هدايت و بازگرداندن شخص هِليده شده در مسير غير هدايت. و تنها در صورتي موجب گمراه تر شدن ميشود که آن شخص از مسير علم و بصيرت بدور باشد و چشم را بر واقعيت ببندد و واقعيت را آنگونه که خود ميخواهد تفسير نمايد.
سپس از امريکا گفتيد و از جهان خوارگي و استبدادش، خدا را شکر که هنوز در اين موضع با هم هم عقيده هستيم و بنده ميتوانم از اين روزن، شايد، و باز هم شايد جرقه هايي از روشنايي را در ذهن و تفکرتان بياندازم. برادر عزيز، جناب محمد نوريزاد پروانه ها مينويسند، نبوديد ببينيد و يا نخواستيد ببينيد که همين امريکايي که آنگونه در نامه تان وصف رذالتش را کرديد و سايتها و شبکه ها و عمال داخلي و خارجي اش چگونه براي گفتارتان، کردارتان و قلمتان سوت و کف ميزدند و و ميزنند و چگونه شما را از خود ميدانند، اگر تا اين حد به ناحق بودن آنها يقين داريد، پس چرا اين صحنه ها را نميبينيد؟ چرا بايد خواسته يا انشاالله ناخواسته شما را در پشت تيريبون خود قرار دهند و لباس ضد انقلاب بر تن شما بپوشانند؟ اگر واقعا دغدغه تان دلسوزي براي انقلاب است به عنوان برادر کوچکترتان توصيه مکنم از اين خون آشامان برائت جوييد پيش از آنکه بيش از اين خون مظلومان عالم دامنگيرتان شود. مگر همان امام و مولايمان، علي (ع) نفرمودند که حق و باطل را از طرفدارانشان بشناسيم؟ پس بشناسيد و بشناسيم که اگر جهان غرب به ويژه امريکاي جنايتکار پشت جريان فکري يا حرکت سياسي را گرفتند و طرفداري کردند حتما آن حرکت در خوشبينانه ترين حالت رگه هايي از کفر و ظلم ونفاق را داراست.
از فندلاند گفتيد و "کيفيت زندگي" و رتبه اولش، جايي داستاني ميخواندم از شهيد مظلوم آيت الله دکتر بهشتي که در پاسخ به سفير انگليس که در مورد فشار و تحريم و محاصره اقتصادي انذار داده بود و شهيد بهشتي پاسخي داده بود که امروز دوباره قسمتهايي از ان را بازگو ميکنم: "... ما قرار است آرمان طلبانه با مسائل برخورد کنيم. انقلاب ما انقلاب آرمان هاست نه انقلاب تسليم به واقعيت ها... از همان اول قرارمان بر اين بود که انقلاب پيش برود و ما همان نان و پنير خودمان که توي همين مملکت به دست مي آيد مي خوريم... ان شاء الله سياست ما بر اين است که حتي اگر قرار شود روزي همه مردم، نان خالي نوش جان کنند، [همين کار را بکنند] ولي با آمريکا بجنگند...". بگذريم که اگر همه مشکلات و معضلات اقتصادي که بنده به عنوان يک دانش آموخته رشته مرتبط، به آنها واقف هستم و نه البته از بوق و کرناي رسانه هاي مخالف، به دليل فشار و تحريم همان دولي نباشد که احتمالا از "کيفيت زندگي" مطلوبي بر خوردار هستند، قسمت نه چندان کوچکي از اين مشکلات به همين فشار ها برميگردد. که اگر بخش عظيمي از سرمايه انساني و مادي ما در هشت سال جنگي که به ما تحميل شد تقليل نميافت و اگر ابرمردان مان به دست همين گروهکهايي که امروز از جريانات مخالف حمايت ميکنند ترور نميشدند، شايد مشکلات امروز به اين اندازه نبودند که ديگران آنها را بسان گرزي بر سر راه پيشرفت و توسعه روحيه انقلابي بکوبند، گرچه اين جنگ و تحريم و فشار اقتصادي که به ظاهر و در ديد مغرضين و معاندين ضرر و زيان قابل توجهي داشته و دارد، ثمرات مادي و معنوي آن بر چشم اهل بصيرت پوشيده نبوده و نيست.
از بشاگرد و هرمزگان گفتيد، بنده افتخار نوکري مردم بشاگرد را دارم و يکي از مدالهاي زندگي ام خدمت به مردم اين منطقه در رکاب مرحوم عبدالله واليست، در طي 10 سالي که به اين مناطق رفت آمد داشتم چيزهايي ديدم که شما نخواستيد يا نتوانستيد ببينيد، برق رساني و آب رساني و بهسازي و نوسازي عمراني، ساخت درمانگاه و مدرسه و حوزه علميه، راه سازي و سد سازي و... بحمدلله مردم، دولت و نظام مقدس جمهوري اسلامي در اين سالها خدمات قابل توجهي به مردم اين منطقه داشتند و دارند، بشاگرد اول انقلاب کجا و بشاگرد امروز کجا؟ آيا درست است که از محروميت يک منطقه به نفع خودتان استفاده کنيد؟ آيا درست است که واقيت را که همان رسيدگي و حل مشکلات اين مناطق است را نديده بگيريد؟ و صد البته که هنوز بايد به بشاگرد نوکري کرد که در اصل مردمش ولي نعمتانمان هستند.
از حريم خصوصي گفتيد و تجاوز به آن، قطعا اين حرکات هيچ ارتباطي با پيروان راستين ولايت فقيه نداشته و ندارد، که هميشه دوستان مذهبي بايد تحمل انگ زني هايي تحت عناوين "تند رو و راديکال و..." را به خاطر برخورد نادرست اين قبيل اوباش داشته باشند و از همه مهمتر اينکه رهبر عزيزمان هميشه اينگونه حرکات را کلاما و عملا تقبيه کرده و در مواردي شخصا فرمان پيگيري و رسيدگي را دادند، که در اکثر حوادث اينچنيني بعد از انتخابات رسيدگي صورت گرفته و خواهد گرفت.
موضع شما در مقابل دولت امريکا براي من روشن است، اما طوري از شرايط زندگي و مردم امريکا ميگوييد که گويي آنجا مدينه فاضله گم شده شماست؟ شايد هم آرزوي رسيدن به آن را همانند افرادي همچون سروش و مخملباف ميپرورانيد؟ گويا همان سالهاي زندگيتان در امريکا و در پيش از انقلاب شما را مدهوش سبک زندگي غربي کرده! البته فرموديد که " به شوق انقلاب و وعده هاي آسماني آن بود که دست از همه چيز شستم و به آغوش ميهنم شتافتم ". آفرين که از همه چيزتان! دست کشيديد. هميشه دنبال دليل اين چرخش 180 درجه شما ميگشتم و در ذهن خود مرور ميکردم... شايد حيف و ميل 4 ميليارد تومان پول بيت المال در چهل سربازتان اين اثر سوء را گذاشته و شايد حقوق گرفتن سي ساله تان از وزارت جهاد کشاورزي، بدون خدمت به آن وزارت باعث اين گمراهي شده. ولي امروز فهميدم قضيه چيز ديگريست، شما مست و مدهوش فرهنگ و سبک زندگي امريکايي شديد، فرهنگي که از قلب پوسته به ظاهر زيباي آن چيزي بجز فساد و فحشا و حق کشي و حق خوري بيرون نمي آيد.
از مواد مخدر گفتيد، افيوني که دولتمردان غربي تا خرخره در ترانزيت و پخش آن شريک هستند، نه فقط مواد مخدر بلکه تجارت انسان، سکس و قاچاق اسلحه را نيز اضافه کنيد، از پيروان مکتب اصالت نفع مگر انتظار ديگري داريد؟ که مهم سود است و از کجا و به چه قيمتي مهم نيست، تا به حال از خود پرسيده ايد که چرا در کشور افغانستان که سالهاست در بند امريکا دست و پا ميزند، هيچ برخوردي با کشت ترياک و تحصيل مواد مخدر نمي شود و در مواردي حتي از سوزاندن مزارع مواد مخدر جلو گيري ميشود؟ شما نديديد و نخواستيد اينها را ببينيد، همينطور چندين شهيدي که هر ساله در مبارزه با ترانزيت مواد مخدر در کشور جان خويش را فدا ميکنند، شما انها را هم نديديد.
از آزادي گفتيد و اينکه نيست! در شرايطي که آمار بي سابقه توهين و يا حتي فحاشي به رئيس محترم جمهور، که دومين مسند مهم مملکتي را به دست گرفته، در اينترنت و رونامه ها و سخنراني ها و ميتينگها قبل و بعد از انتخابات سر به فلک ميگذارد، در شرايطي که سران اغتشاشات و آشوبهاي سال گذشته هنوز زير سقف زنداني که از آن حرف زديد نرفته اند، در شرايطي که به کشته شدگان کهريزک نام شهيد مينهند و براي تغيير نام کوچه محل سکونتشان به نام شهيد فلان نامه نگاري ميکنند و از آنطرف هيچ کس سراغ شهداي بسيجي و مردمي که در برخورد با اغتشاشگران جانشان را فداي دينشان کردند نميگيرد، حرف از خفقان و ديکتاتوري زدن به نظر من مضحک است. نکند انتظار کساني همانند شما اين است که با متعرضين به جان و مال و ناموس مردم برخورد نشود، بله، همه کساني که مردم بي گناه را براي اهداف شومشان تحريک کردند و به خيابان کشيدند و سردمدارانشان بي شرمانه براي کشته گيري و کشته سازي تيمهاي ترور را در ميان مردم نفوذ دادند، و آنها ميدانستند و هيچ نگفتند، متعرض به جان و مال و ناموس مردم هستند. حتي اگر با قلم و حتي اگر با سخن خويش محرک شورش و آشوب بودند و به گفته رهبر انقلاب همينها مسئول مستقيم خونهاي ريخته شده هستند و در اين دنيا و آن دنيا بايد پاسخگو باشند.
از آزادي نقد گفتيد و آزادي بيان در رسانه ها، جالب است که شاهد خود را در اين زمينه از امريکا مي آوريد و آزادي فيلمسازاني چون مايکل مور. کدام فيلمساز امريکايي قادر است به نقد ريشه اي بپردازد؟ شاهد عيني صحبت من حوادث يازده سپتامبر است که ميشناسم شهروندان و اصحاب رسانه امريکايي را که اموالشان توقيف شده، تهديد به مرگ شدند و حتي مدير روزنامه اي در فرانسه از کشورش اخراج شد، فقط به اين دليل که به اصل واقعه يازده سپتامبر که همان دست داشتن دولت امريکا در اين واقعه مرگ بار بود پافشاري داشتند، کدام فيلمساز در غرب جرات به تصوير کشيدن جنايات اسرائيل را دارد و کدام روزنامه نگار حق تحقيق در باره هلوکاست؟ صحبت از مقايسه بين آزادي در ايران و غرب فقط از گلوي غربزدگان بيرون مي آيد و نه دلسوزان انقلاب. بله، در کشور من هر کس بخواهد خون شهدا را پايمال کند، چه با فيلم و چه با قلم و... آزادي ندارد، بهاي سلب اين آزادي خون ريخته شده پدرانمان است. نه، حتي اگر دولت و مسئولين روزي به چنين افرادي اجازه دهند که بيايند و حرفي مخالف جهت حرکت انقلاب بزنند، حرفي بزنند که خوشايند دشمنان انقلاب باشد و موجي ايجاد کنند که نتيجه آن موج سواري امريکا و اسرائيل باشد، من و همه دوستان و هموطنان فدايي ولايت فقيه با تمام توان در مقابلشان ايستاده و مي ايستيم.
از دروغ گفتيد، و از راستي و راستگويي در امريکا، بگذريم که به عقيده من اين گونه سخن گفتن فقط نتيجه همان تاثير از فرهنگ غربيست! اما اگر کلينتون براي يک دروغ مفتضح شد، کدام دولتمرد امريکايي براي بهانه دروغ جنگ با عراق محاکمه شد؟ کدام مقام امريکايي براي دروغ يازده سپتامبر به ميز محاکمه کشيده شد و چه کسي پاسخگوي دروغهاي بزرگ امريکا در مقابله با مخلفين اسرائيل است؟ که حتي امروز جامعه جهاني توان تصويب يک قطعنامه غير الزام آور را نيز براي جلوگيري از جناياتش ندارد؟
جناب محمد نوري زاد کنوني، بالشي که بر آن سر نهاديد از خون هزاران و مليونها انسان بيگناه پر شده و خواب غفلت شما نديدن اين همه ظلم و جنايت را موجب شده. حرفم را که در ابتداي اين نامه زدم پس ميگيرم که گفته بودم شما حداقل با دولتمردان امريکا مخالفيد، اي کاش تنها اندک اميدي داشتم که شما لااقل اگر از مسير انقلاب خارج شديد، در مسير دشمنان اسلام و انقلاب گام ننهاديد اما چنان بت بزرگ غربزدگي براي شما الهه شده و چنان غفلت از واقعيت در کلامتان موج ميزند که من اين نامه نگاري را در تاثير بر شما بي اثر ميدانم و فقط ميخواستم تلنگري باشم براي ذهنتان، که با اين دست و پا زدن و تلاش براي پوشانيدن حقيقت و حمايت از جريان نفاق چگونه پاسخگوي پدر شهيد من در آن دنيا خواهيد بود؟
«يريدون ليطفئوا نور الله بافواهم و الله متم نوره و لو کره الکافرون»
فرزند شهيد سهراب آقاپور - شهادت فاو،والفجر8
فرزند شهيد سهراب آقاپور در يادداشتي به بيست و هشت سوال محمد نوري زاد، پاسخ داده است.