به گزارش مشرق روزنامه کیهان نوشت:
ما برده آمريكا هستيم نه مزدور!!
شاهد استقلال حرفه اي رسانه دولتي انگليس از ارگان رسمي سازمان سيا رسيد!
سايت بي بي سي فارسي براي اثبات سلامت مالي و حرفه اي خود، نوشته اي را از مجيد محمدي مزدبگير دون پايه ارگان سازمان سيا چاپ كرده و ادعا كرده است: مخالفان ايراني به بي غيرتي و جاسوسي و وطن فروشي متهم مي شوند به دليل آن كه از رسانه هايي مثل صداي آمريكا، راديو فردا، بي بي سي فارسي، صداي آلمان، راديو بين المللي فرانسه و مانند آنها كه منابع مالي خود را از دولت ها اخذ مي كنند براي انتقال پيام خود استفاده مي كنند. از سوي ديگر، بخشي از مخالفان بر اين باورند كه اين رسانه ها تحت تأثير منافع و دغدغه هاي دولت هايي كه منابع مالي آنها را تأمين مي كنند، نمي توانند به جنبش هاي دمكراسي خواهي و عدالت طلبانه ايرانيان كمك كنند. به همين دليل برخي از مخالفان از رسانه هايي كه منابع مالي آنها از سوي دولت ها تأمين مي شود پرهيز مي كنند.
نامبرده آنگاه به توجيه رفتارهاي بي بي سي و شبكه جنگ طلب فاكس نيوز كه در خدمت سياست هاي دولت آمريكا قرار دارد، پرداخت و نوشت: شبكه فاكس در آمريكا كاملاً خصوصي است، اما خصوصي بودن آن باعث رعايت ضوابط حرفه اي يا انعكاس ديدگاه هاي متفاوت يا حرفه اي بودن آن نشده است.
نمونه ديگر بي بي سي انگليسي است كه بودجه آن توسط دولت تامين مي شود، اما در انعكاس اخبار حرفه اي عمل مي كند(!)
تلاش براي آبروبخشي به بي بي سي در حالي است كه به شهادت اسناد تاريخي، راديو بي بي سي در كودتاي 1332 عليه نهضت ملي شدن نفت، به عنوان بي سيم سازمان سيا و MI6 عمل كرد و اسم رمز كودتا از طريق بي بي سي به كودتاگران در تهران ابلاغ گرديد.
گفتني است كه سال گذشته رئيس هلندي راديو زمانه در مصاحبه اي گفته بود ايرانيان فراري كه در شبكه هاي فارسي زبان آمريكا و اروپا كار مي كنند برده هاي ما هستند.
شما مصدق هم نشديد... حداكثر شعبان بي مخ باشيد!
يك عضو گروهك ملي- مذهبي به گروهك جبهه ملي توصيه كرد از ضديت علني با مذهب كه باعث دافعه در ميان مردم ايران مي شود، پرهيز كند.
رضا عليجاني در نشست جبهه ملي در وين گفته است: از غلطيدن به ضديت و نفي مذهب جلوگيري كنيد. فرهنگ مذهبي بخشي از ميراث و فرهنگ ايراني ما را تشكيل مي دهد و بهتر است جبهه ملي يك نيروي غيرمذهبي و سكولار باشد تا يك نيروي ضدمذهبي و لائيك. اين رويكرد نادرست هرچند مي تواند باعث جذب «موقت» و ناپايدار عده اي به جبهه ملي شود اما آن را از حالت فراگير و ملي بودن خارج مي كند و عده بيشتري را از آن دور مي كند.
وي كه در پاريس پناهندگي گرفته ضمن تجليل از دكتر مصدق گفته است: او به سان پدربزرگي است كه سه دسته نوه دارد؛ ملي، ملي-مذهبي، و چپ ها و سوسياليست هاي توسعه گراي ملي.
فارغ از ستيزه جويي هاي دولت مصدق با مذهب، بايد خاطرنشان كرد كه رژيم هاي آمريكا و انگليس حتي مصدق را نيز تحمل نكردند و كودتاي 28 مرداد را براي سقوط وي ترتيب دادند.
با اين مقدمه، جا دارد از 2 گروهك جبهه ملي و ملي-مذهبي بپرسيم چه رفتاري در پيش گرفته اند كه باعث شده هم اكنون سازمان هاي جاسوسي سيا و ام آي 6- بانيان كودتاي 28 مرداد- به طور پيوسته از اين دو گروهك ورشكسته حمايت كنند؟ به عنوان مثال مي شود پرسيد كه علت همسويي مواضع آمريكا و انگليس با گروهك ملي-مذهبي و نهضت آزادي در آشوب انگيزي سال 88 چه بود كه باعث شد حاميان شعبان بي مخ كه پول ها را در ميان گروهي از اوباش پخش كردند، اين بار از ملي- مذهبي ها و نظاير آنها حمايت كنند؟
يادآور مي شود اخيرا عبدالكريم سروش نيز طي سخناني در جمع گروهي از ضدانقلاب تصريح كرده بود توهين علني به اسلام مورد انزجار مردم ايران مي شود.
چرا رجز بخوانيم 25 بهمن گند زديم
در حالي كه محافل ضد انقلاب بالاتفاق، فرجام پروژه ايجاد اغتشاش در 25 بهمن را «شكستي سنگين» ارزيابي مي كنند، گروه موسوم به شوراي هماهنگي سبز ادعا كرد اين پروژه نسبتا خوب بود!
پايگاه اينترنتي كلمه در نوشته اي قابل تامل، تصميم گيري درباره فراخوان يا عدم فراخوان 25 بهمن را «يكي از سخت ترين تصميم هاي شوراي هماهنگي» توصيف مي كند و مي نويسد: «دشواري اين تصميم به واسطه مخالفان و موافقان جدي بود. مخالفان دو دسته بودند. دسته اول كساني هستند كه اساسا با حركت خياباني مخالف بوده اند و يا بعدا به دليل محقق نشدن انتظاراتشان از تجمع هاي قبلي با آن مخالف شده اند. دسته دوم كه به صورت مطلق با حركت خياباني مخالف نيستند، دلايل ديگري را بيان مي كردند از جمله اين كه فضاي اجتماعي امروز ايران آماده حركت خياباني نيست، در آستانه انتخابات هر نوع كنش جنبش سبز به سود پر كردن شكاف هاي جناح حاكم در آستانه انتخابات تمام مي شود و اين حركت هدر دادن پتانسيل حركت بعدي است. هر دو دسته مخالفان نظر خود را مطرح كردند».
كلمه افزود: اما گروه دوم(موافقان) ضمن درك دلايل گروه اول، ابعاد ديگري را در ضرورت اعلام فراخوان مطرح كردند. اهميت سالگرد حصر سران جنبش ناگزير بودن بخشي از گذار ما به دموكراسي از مسير خيابان، ضرورت فعال نگه داشتن اين عرصه و به هم ريختن سلسله اعصاب اقتدارگرايان از جمله اين دلايل بود. در پاسخ به برخي نقدهاي دسته گروه بالا درباره پر كردن شكاف هاي جناح اقتدارگرا گفته مي شد كه فاصله كم بين 25 بهمن و 12 اسفند به گونه اي است كه پيش از 25 بهمن شكاف هاي جناح اقتدارگرا عملا شكل گرفته است.
«كلمه» در توجيه علت ديگر دادن فراخوان به هر قيمت مي نويسد: توانايي هاي ما هر از چند گاهي بايد روغن كاري شود و بي عملي طولاني ممكن است سرخوردگي و فرسودگي را موجب شود. به همين دليل، دلايل گروه موافق چربش بيشتري داشت. نهايتا اعمال اين تصميم از سوي شوراي هماهنگي و تحقق نسبتا خوب اهداف فراخوان، دستاوردهاي كم هزينه اي داشت و اعتماد به نفس را بيشتر مي كند(!) فراموش نكنيم در جوامعي مثل جامعه ما، صرفا جنبش هاي اجتماعي كفايت مي كند.
با وجود اين ادعاي سراسر گزافه، ديگر رسانه هاي اپوزيسيون مطالب تندي را عليه افتضاح كاري 25 بهمن منتشر كرده اند.
بالاترين در اين باره نوشت: 25 بهمن هم گذشت. اين روز را هر طور تفسير كنيم، با نگاهي به عملكرد شوراي هماهنگي سبز به راحتي مي توان آهي از دل برآورد. با اين عملكرد، حالا ديگر فقط نامي از جنبش مانده است. بايد درباره اين شورا و رويه آن احتياط بيشتري بكنيم. نيز بايد اميدوار بود كه استراتژي هاي مازوخيستي اين گروه، يكسره همه پتانسيل سيار جنبش را بر باد نداده باشد. اين اميدواري البته امروز رقيق و ناشدني مي نمايد.
راديو فردا نيز در گزارشي تصريح كرد: يك سال پيش در چنين روزهايي بود كه رفته رفته شايعاتي كه درباره حصر موسوي و كروبي به گوش مي رسيد، تاييد شد، رويدادي كه دامنه اعتراض به آن هيچگاه از دنياي مجازي، به خيابان كشيده نشد.
اين گزارش مي افزايد: اگرچه طي يكسال گذشته شوراي هماهنگي سبز با انتشار چند فراخوان تلاش كرد تا شايد بتواند اعتراضات مجازي را تبديل به حضور خياباني كند، اما در تصاوير ثبت شده توسط شهروندان، آنچه به چشم مي خورد، تنها حضور نيروهاي امنيتي است و 25 بهمن ماه 1389 كماكان به عنوان آخرين حضور محسوس خياباني اين گروه در تقويم ثبت است.
از سوي ديگر پايگاه اينترنتي «روزنت» ضمن تخطئه لغزخواني هاي بي پايه نوشت: «آنچه در 25بهمن روي داد، نيازمند بررسي هاي بيشتر است. جدا از برخي لغزخواني ها كه البته در كار سياسي گاهي براي حفظ روحيه ضروري است، كاهش توانايي هاي جنبش سبز، به ويژه در حضور خياباني واضح تر از آن است كه نيازمند فرآيند اثباتي پيچيده اي باشد. از سوي ديگر قرار گرفتن موسوي و كروبي در حصر و نيز افزايش هزينه هاي اعتراض، شايد در نگاه اول توجيه هاي قابل قبولي براي اين روند نزولي به نظر برسند، اما از ياد نبايد برد كه پيشتر تصور مي شد دستگيري احتمالي اين دو به جاي آن كه موجب فروكش كردن اعتراضات گردد بر آتش آن خواهد دميد.»
نويسنده ادامه مي دهد: «اولين انتقاد جدي مي تواند متوجه شوراي هماهنگي سبز باشد. عملكرد ضعيف اين شورا در برنامه ريزي و نيز گزينش شيوه هاي نامطلوب براي اعتراض (نظير طرح منحصر به فرد سوت سبز) نه تنها از امكان اثرگذاري اعتراضات كاسته، بلكه گاه حتي اين شائبه را دامن زده كه هدف اين شورا از اساس اعتراض جدي و مؤثر نيست و حضور خياباني معترضان در جهت ابراز وجود هر از چندگاه اين شوراست كه مورد بهره برداري سياسي قرار مي گيرد. حضور رسانه اي پررنگ و برق آساي نمايندگان شوراي هماهنگي در روزهاي رو به آكسيون هاي پيش بيني شده و محو ناگهاني ايشان تا برنامه بعدي در پيدايش اين نگرش بي تأثير نبوده است. ناشناخته ماندن اعضاي شوراي هماهنگي تحت لواي حفظ امنيت از ديگر مسائلي است كه موجب مي شود آنها مورد اعتماد قرار نگيرند. كم نيستند كساني كه در داخل به فعاليت علني مشغولند و از پرداخت هزينه هم ابايي ندارند. اينكه عده اي خون خود را رنگين تر از ديگران بپندارند و آنها را به حضور خياباني كه خطر جاني هم ممكن است داشته باشد فرا بخوانند در حالي كه حتي از انتشار نام خود بيمناكند به هيچ عنوان عادلانه نيست و افراد حق دارند كه حتي در وجود چنين شورايي تشكيك كنند. اينگونه كه از شواهد برمي آيد، دوران مديريت غيرشفاف و مخفي به سرآمده و افراد جان بر سر هيچ و پوچ و آرزوهاي سياسي ديگراني كه نمي شناسند نمي گذارند.
روزنت انكار عقب نشيني اپوزيسيون از خيابان به فضاي مجازي را تلاشي براي جا نماندن از جنگ رواني توصيف كرد و نوشت: نمي توان تنها با چند جمله رمانتيك و سطحي كه واژه «سبز» در آنها برجسته شود، افراد را براي پياده روي يا سوت سبز كشيدن به خيابان كشاند! عملكرد شوراي هماهنگي، مخالفان را دوشقه كرده است.
اين پايگاه اپوزيسيوني ادامه مي دهد: بسيار ديده شده كه فعالين سياسي خارج از كشور نسبت به ميزان اثرگذاري فعاليت هاي خود دچار بزرگ بيني و توهم مي شوند و تلاش بسيار بر سر راهي مي گذارند كه فايده و دستاورد چنداني در انتهايش نيست. في المثل اينكه برگزاري برنامه هاي يادبود و تجمعات در ميدان ها و خيابان هاي شهرهاي خارجي بسيار خوب است و تقريباً هميشه با نيت صادقانه انجام مي گيرد محل ترديد نيست. اما با تمام احترام به آنها واقعيت اين است كه گاهي تعداد كساني كه از اين برنامه ها يا اخبار مربوط به اين برنامه ها باخبر مي شوند از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمي كند. جالب آنجاست كه در برخي مواقع بر سر اين برنامه ها، رقابت هاي درون شهري، بحث و جدل ها و دعواهاي جدي ميان گروه هاي بسيار كوچك، وب سايت ها و يا ميان شخصيت هاي حقيقي در دنياي مجازي درمي گيرد كه بعضاً مايه شرمساري است و شب و روز افراد را تا مدت هاي طولاني به درگيري هاي بي حاصل اختصاص مي دهد. برخي كنشگران سياسي از ياد مي برند كه بازديدكنندگان وب سايت هايشان به شدت نسبت به جمعيت جامعه ايراني اندك است، و اين دنياي آنهاست كه به اندازه فيس بوك و چند وب سايت تحليلي رو به كوچك شدن مي رود.
روزنت در پايان نوشت: در اين ميانه، تلاش شبانه روزي عده اي ديگر از مدعيان كنشگري سياسي و اجتماعي براي انجام فعاليت هاي كم تأثير و ذوق و شوق و هول انتشار آن در فضاي مجازي به قصد تبليغ خود و استقبال قابل توجهي كه از اين حركات ناراحت كننده و گاه حتي خنده آور به عمل مي آيد تلنگري است به تولد مبارزين قلابي و نيز به آنكه مفهوم مبارزه اساساً در حال تغيير و كشيده شدن به ابتذال است. دنياي مجازي متأسفانه امروز بيشتر در جهت خودنمايي هاي زننده مبارزان فيس بوكي به كار گرفته مي شود و نتيجتاً منجر به پيدايش توهمات نادرست مي گردد. در اين بلبشوي فيس بوكي علاوه بر نويسندگان، انديشمندان و هنرمندان باسمه اي، مبارزان پيزوري بسياري پرورش يافته اند كه متأسفانه گاه از سوي گروه هاي سياسي مورد مشورت هم قرار مي گيرند و از برهم كنش ندانم كاري ها شكست هاي متوالي را رقم مي زنند.
ما برده آمريكا هستيم نه مزدور!!
شاهد استقلال حرفه اي رسانه دولتي انگليس از ارگان رسمي سازمان سيا رسيد!
سايت بي بي سي فارسي براي اثبات سلامت مالي و حرفه اي خود، نوشته اي را از مجيد محمدي مزدبگير دون پايه ارگان سازمان سيا چاپ كرده و ادعا كرده است: مخالفان ايراني به بي غيرتي و جاسوسي و وطن فروشي متهم مي شوند به دليل آن كه از رسانه هايي مثل صداي آمريكا، راديو فردا، بي بي سي فارسي، صداي آلمان، راديو بين المللي فرانسه و مانند آنها كه منابع مالي خود را از دولت ها اخذ مي كنند براي انتقال پيام خود استفاده مي كنند. از سوي ديگر، بخشي از مخالفان بر اين باورند كه اين رسانه ها تحت تأثير منافع و دغدغه هاي دولت هايي كه منابع مالي آنها را تأمين مي كنند، نمي توانند به جنبش هاي دمكراسي خواهي و عدالت طلبانه ايرانيان كمك كنند. به همين دليل برخي از مخالفان از رسانه هايي كه منابع مالي آنها از سوي دولت ها تأمين مي شود پرهيز مي كنند.
نامبرده آنگاه به توجيه رفتارهاي بي بي سي و شبكه جنگ طلب فاكس نيوز كه در خدمت سياست هاي دولت آمريكا قرار دارد، پرداخت و نوشت: شبكه فاكس در آمريكا كاملاً خصوصي است، اما خصوصي بودن آن باعث رعايت ضوابط حرفه اي يا انعكاس ديدگاه هاي متفاوت يا حرفه اي بودن آن نشده است.
نمونه ديگر بي بي سي انگليسي است كه بودجه آن توسط دولت تامين مي شود، اما در انعكاس اخبار حرفه اي عمل مي كند(!)
تلاش براي آبروبخشي به بي بي سي در حالي است كه به شهادت اسناد تاريخي، راديو بي بي سي در كودتاي 1332 عليه نهضت ملي شدن نفت، به عنوان بي سيم سازمان سيا و MI6 عمل كرد و اسم رمز كودتا از طريق بي بي سي به كودتاگران در تهران ابلاغ گرديد.
گفتني است كه سال گذشته رئيس هلندي راديو زمانه در مصاحبه اي گفته بود ايرانيان فراري كه در شبكه هاي فارسي زبان آمريكا و اروپا كار مي كنند برده هاي ما هستند.
شما مصدق هم نشديد... حداكثر شعبان بي مخ باشيد!
يك عضو گروهك ملي- مذهبي به گروهك جبهه ملي توصيه كرد از ضديت علني با مذهب كه باعث دافعه در ميان مردم ايران مي شود، پرهيز كند.
رضا عليجاني در نشست جبهه ملي در وين گفته است: از غلطيدن به ضديت و نفي مذهب جلوگيري كنيد. فرهنگ مذهبي بخشي از ميراث و فرهنگ ايراني ما را تشكيل مي دهد و بهتر است جبهه ملي يك نيروي غيرمذهبي و سكولار باشد تا يك نيروي ضدمذهبي و لائيك. اين رويكرد نادرست هرچند مي تواند باعث جذب «موقت» و ناپايدار عده اي به جبهه ملي شود اما آن را از حالت فراگير و ملي بودن خارج مي كند و عده بيشتري را از آن دور مي كند.
وي كه در پاريس پناهندگي گرفته ضمن تجليل از دكتر مصدق گفته است: او به سان پدربزرگي است كه سه دسته نوه دارد؛ ملي، ملي-مذهبي، و چپ ها و سوسياليست هاي توسعه گراي ملي.
فارغ از ستيزه جويي هاي دولت مصدق با مذهب، بايد خاطرنشان كرد كه رژيم هاي آمريكا و انگليس حتي مصدق را نيز تحمل نكردند و كودتاي 28 مرداد را براي سقوط وي ترتيب دادند.
با اين مقدمه، جا دارد از 2 گروهك جبهه ملي و ملي-مذهبي بپرسيم چه رفتاري در پيش گرفته اند كه باعث شده هم اكنون سازمان هاي جاسوسي سيا و ام آي 6- بانيان كودتاي 28 مرداد- به طور پيوسته از اين دو گروهك ورشكسته حمايت كنند؟ به عنوان مثال مي شود پرسيد كه علت همسويي مواضع آمريكا و انگليس با گروهك ملي-مذهبي و نهضت آزادي در آشوب انگيزي سال 88 چه بود كه باعث شد حاميان شعبان بي مخ كه پول ها را در ميان گروهي از اوباش پخش كردند، اين بار از ملي- مذهبي ها و نظاير آنها حمايت كنند؟
يادآور مي شود اخيرا عبدالكريم سروش نيز طي سخناني در جمع گروهي از ضدانقلاب تصريح كرده بود توهين علني به اسلام مورد انزجار مردم ايران مي شود.
چرا رجز بخوانيم 25 بهمن گند زديم
در حالي كه محافل ضد انقلاب بالاتفاق، فرجام پروژه ايجاد اغتشاش در 25 بهمن را «شكستي سنگين» ارزيابي مي كنند، گروه موسوم به شوراي هماهنگي سبز ادعا كرد اين پروژه نسبتا خوب بود!
پايگاه اينترنتي كلمه در نوشته اي قابل تامل، تصميم گيري درباره فراخوان يا عدم فراخوان 25 بهمن را «يكي از سخت ترين تصميم هاي شوراي هماهنگي» توصيف مي كند و مي نويسد: «دشواري اين تصميم به واسطه مخالفان و موافقان جدي بود. مخالفان دو دسته بودند. دسته اول كساني هستند كه اساسا با حركت خياباني مخالف بوده اند و يا بعدا به دليل محقق نشدن انتظاراتشان از تجمع هاي قبلي با آن مخالف شده اند. دسته دوم كه به صورت مطلق با حركت خياباني مخالف نيستند، دلايل ديگري را بيان مي كردند از جمله اين كه فضاي اجتماعي امروز ايران آماده حركت خياباني نيست، در آستانه انتخابات هر نوع كنش جنبش سبز به سود پر كردن شكاف هاي جناح حاكم در آستانه انتخابات تمام مي شود و اين حركت هدر دادن پتانسيل حركت بعدي است. هر دو دسته مخالفان نظر خود را مطرح كردند».
كلمه افزود: اما گروه دوم(موافقان) ضمن درك دلايل گروه اول، ابعاد ديگري را در ضرورت اعلام فراخوان مطرح كردند. اهميت سالگرد حصر سران جنبش ناگزير بودن بخشي از گذار ما به دموكراسي از مسير خيابان، ضرورت فعال نگه داشتن اين عرصه و به هم ريختن سلسله اعصاب اقتدارگرايان از جمله اين دلايل بود. در پاسخ به برخي نقدهاي دسته گروه بالا درباره پر كردن شكاف هاي جناح اقتدارگرا گفته مي شد كه فاصله كم بين 25 بهمن و 12 اسفند به گونه اي است كه پيش از 25 بهمن شكاف هاي جناح اقتدارگرا عملا شكل گرفته است.
«كلمه» در توجيه علت ديگر دادن فراخوان به هر قيمت مي نويسد: توانايي هاي ما هر از چند گاهي بايد روغن كاري شود و بي عملي طولاني ممكن است سرخوردگي و فرسودگي را موجب شود. به همين دليل، دلايل گروه موافق چربش بيشتري داشت. نهايتا اعمال اين تصميم از سوي شوراي هماهنگي و تحقق نسبتا خوب اهداف فراخوان، دستاوردهاي كم هزينه اي داشت و اعتماد به نفس را بيشتر مي كند(!) فراموش نكنيم در جوامعي مثل جامعه ما، صرفا جنبش هاي اجتماعي كفايت مي كند.
با وجود اين ادعاي سراسر گزافه، ديگر رسانه هاي اپوزيسيون مطالب تندي را عليه افتضاح كاري 25 بهمن منتشر كرده اند.
بالاترين در اين باره نوشت: 25 بهمن هم گذشت. اين روز را هر طور تفسير كنيم، با نگاهي به عملكرد شوراي هماهنگي سبز به راحتي مي توان آهي از دل برآورد. با اين عملكرد، حالا ديگر فقط نامي از جنبش مانده است. بايد درباره اين شورا و رويه آن احتياط بيشتري بكنيم. نيز بايد اميدوار بود كه استراتژي هاي مازوخيستي اين گروه، يكسره همه پتانسيل سيار جنبش را بر باد نداده باشد. اين اميدواري البته امروز رقيق و ناشدني مي نمايد.
راديو فردا نيز در گزارشي تصريح كرد: يك سال پيش در چنين روزهايي بود كه رفته رفته شايعاتي كه درباره حصر موسوي و كروبي به گوش مي رسيد، تاييد شد، رويدادي كه دامنه اعتراض به آن هيچگاه از دنياي مجازي، به خيابان كشيده نشد.
اين گزارش مي افزايد: اگرچه طي يكسال گذشته شوراي هماهنگي سبز با انتشار چند فراخوان تلاش كرد تا شايد بتواند اعتراضات مجازي را تبديل به حضور خياباني كند، اما در تصاوير ثبت شده توسط شهروندان، آنچه به چشم مي خورد، تنها حضور نيروهاي امنيتي است و 25 بهمن ماه 1389 كماكان به عنوان آخرين حضور محسوس خياباني اين گروه در تقويم ثبت است.
از سوي ديگر پايگاه اينترنتي «روزنت» ضمن تخطئه لغزخواني هاي بي پايه نوشت: «آنچه در 25بهمن روي داد، نيازمند بررسي هاي بيشتر است. جدا از برخي لغزخواني ها كه البته در كار سياسي گاهي براي حفظ روحيه ضروري است، كاهش توانايي هاي جنبش سبز، به ويژه در حضور خياباني واضح تر از آن است كه نيازمند فرآيند اثباتي پيچيده اي باشد. از سوي ديگر قرار گرفتن موسوي و كروبي در حصر و نيز افزايش هزينه هاي اعتراض، شايد در نگاه اول توجيه هاي قابل قبولي براي اين روند نزولي به نظر برسند، اما از ياد نبايد برد كه پيشتر تصور مي شد دستگيري احتمالي اين دو به جاي آن كه موجب فروكش كردن اعتراضات گردد بر آتش آن خواهد دميد.»
نويسنده ادامه مي دهد: «اولين انتقاد جدي مي تواند متوجه شوراي هماهنگي سبز باشد. عملكرد ضعيف اين شورا در برنامه ريزي و نيز گزينش شيوه هاي نامطلوب براي اعتراض (نظير طرح منحصر به فرد سوت سبز) نه تنها از امكان اثرگذاري اعتراضات كاسته، بلكه گاه حتي اين شائبه را دامن زده كه هدف اين شورا از اساس اعتراض جدي و مؤثر نيست و حضور خياباني معترضان در جهت ابراز وجود هر از چندگاه اين شوراست كه مورد بهره برداري سياسي قرار مي گيرد. حضور رسانه اي پررنگ و برق آساي نمايندگان شوراي هماهنگي در روزهاي رو به آكسيون هاي پيش بيني شده و محو ناگهاني ايشان تا برنامه بعدي در پيدايش اين نگرش بي تأثير نبوده است. ناشناخته ماندن اعضاي شوراي هماهنگي تحت لواي حفظ امنيت از ديگر مسائلي است كه موجب مي شود آنها مورد اعتماد قرار نگيرند. كم نيستند كساني كه در داخل به فعاليت علني مشغولند و از پرداخت هزينه هم ابايي ندارند. اينكه عده اي خون خود را رنگين تر از ديگران بپندارند و آنها را به حضور خياباني كه خطر جاني هم ممكن است داشته باشد فرا بخوانند در حالي كه حتي از انتشار نام خود بيمناكند به هيچ عنوان عادلانه نيست و افراد حق دارند كه حتي در وجود چنين شورايي تشكيك كنند. اينگونه كه از شواهد برمي آيد، دوران مديريت غيرشفاف و مخفي به سرآمده و افراد جان بر سر هيچ و پوچ و آرزوهاي سياسي ديگراني كه نمي شناسند نمي گذارند.
روزنت انكار عقب نشيني اپوزيسيون از خيابان به فضاي مجازي را تلاشي براي جا نماندن از جنگ رواني توصيف كرد و نوشت: نمي توان تنها با چند جمله رمانتيك و سطحي كه واژه «سبز» در آنها برجسته شود، افراد را براي پياده روي يا سوت سبز كشيدن به خيابان كشاند! عملكرد شوراي هماهنگي، مخالفان را دوشقه كرده است.
اين پايگاه اپوزيسيوني ادامه مي دهد: بسيار ديده شده كه فعالين سياسي خارج از كشور نسبت به ميزان اثرگذاري فعاليت هاي خود دچار بزرگ بيني و توهم مي شوند و تلاش بسيار بر سر راهي مي گذارند كه فايده و دستاورد چنداني در انتهايش نيست. في المثل اينكه برگزاري برنامه هاي يادبود و تجمعات در ميدان ها و خيابان هاي شهرهاي خارجي بسيار خوب است و تقريباً هميشه با نيت صادقانه انجام مي گيرد محل ترديد نيست. اما با تمام احترام به آنها واقعيت اين است كه گاهي تعداد كساني كه از اين برنامه ها يا اخبار مربوط به اين برنامه ها باخبر مي شوند از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمي كند. جالب آنجاست كه در برخي مواقع بر سر اين برنامه ها، رقابت هاي درون شهري، بحث و جدل ها و دعواهاي جدي ميان گروه هاي بسيار كوچك، وب سايت ها و يا ميان شخصيت هاي حقيقي در دنياي مجازي درمي گيرد كه بعضاً مايه شرمساري است و شب و روز افراد را تا مدت هاي طولاني به درگيري هاي بي حاصل اختصاص مي دهد. برخي كنشگران سياسي از ياد مي برند كه بازديدكنندگان وب سايت هايشان به شدت نسبت به جمعيت جامعه ايراني اندك است، و اين دنياي آنهاست كه به اندازه فيس بوك و چند وب سايت تحليلي رو به كوچك شدن مي رود.
روزنت در پايان نوشت: در اين ميانه، تلاش شبانه روزي عده اي ديگر از مدعيان كنشگري سياسي و اجتماعي براي انجام فعاليت هاي كم تأثير و ذوق و شوق و هول انتشار آن در فضاي مجازي به قصد تبليغ خود و استقبال قابل توجهي كه از اين حركات ناراحت كننده و گاه حتي خنده آور به عمل مي آيد تلنگري است به تولد مبارزين قلابي و نيز به آنكه مفهوم مبارزه اساساً در حال تغيير و كشيده شدن به ابتذال است. دنياي مجازي متأسفانه امروز بيشتر در جهت خودنمايي هاي زننده مبارزان فيس بوكي به كار گرفته مي شود و نتيجتاً منجر به پيدايش توهمات نادرست مي گردد. در اين بلبشوي فيس بوكي علاوه بر نويسندگان، انديشمندان و هنرمندان باسمه اي، مبارزان پيزوري بسياري پرورش يافته اند كه متأسفانه گاه از سوي گروه هاي سياسي مورد مشورت هم قرار مي گيرند و از برهم كنش ندانم كاري ها شكست هاي متوالي را رقم مي زنند.