قطب‌بندي‌هاي مضر/ اقتدار نیروهای مسلح ضامن پیشرفت
سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

*******

 
اقتدار نیروهای مسلح ضامن پیشرفت

دکتر محمد حسین محترم در کیهان نوشت:
این یک اصل پذیرفته شده است که پیشرفت و اقتدار دفاعی لازم و ملزوم همدیگرند. اصل دیگری که باید به آن توجه کرد این است که هر کشور مستقلی- به ویژه جمهوری اسلامی- که پیشرفت کند، مورد مخالفت، تهدید و حمله  نظام استکباری قرار خواهد گرفت. اصل سوم: سلطه‌گری ذات و طبیعت استکبار است و اصل چهارم: ایستادگی و مقاومت در مقابل نظام استکباریِ سلطه از مهم‌ترین مولفه‌ها و اهداف انقلاب اسلامی در سایه همزمان پیشرفت و تقویت قدرت دفاعی بوده و هست. براساس این اصول، حضرت امام(ره) بارها و بارها و حتی در واپسین روزهای حیات مبارکشان تاکید داشتند: «مطمئنا غفلت از تقویت بنیه دفاعی کشور طمع تهاجم و تجاوز بیگانگان و نهایتا تحمیل جنگ‌ها و توطئه‌ها را بدنبال می‌آورد» (29 فروردین 1368). لذا برای تضمین پیشرفت و دفاع از دستاوردهای کشور در حوزه‌های مختلف رهبر معظم انقلاب تصریح دارند: «اگر نظام جمهوری اسلامی دنبال علم، فناوری، مذاکره‌ سیاسی، کارهای گوناگون تجاری و اقتصادی برود - که همه‌ اینها لازم است - اما قدرت دفاعی نداشته باشد، هر بی‌سروپایی و دولت فزرتی کذائی‌ای او را تهدید  می‌کند که اگر فلان کار را نکردید، ما موشک می‌زنیم؛ خب اگر شما امکان دفاع نداشته باشید، مجبورید عقب‌نشینی کنید»(11/1/95).  اما عده‌ای برای تداوم قدرت و تامین منافع حزبی و باندی خود، با پا گذاشتن روی خون هزاران شهید که برای تامین امنیت و پیشرفت ملت ایران نثار شده، و به قیمت ذبح منافع ملی کشور، «هم امنیت و هم پیشرفت ایران» را هدف قرار داده‌اند و از اول انقلاب با جریان‌سازی‌های موذیانه و مزورانه در پی ایجاد تقابلِ « پیشرفت - قدرت دفاعی» در کشورهستند. دست پشت پرده القاء چنین دیدگاه خباثت آمیزی کجاست؟. قطعاً باید گفت این تفکر یک « تفکر استعماری و القایی» و محصول یک « نفوذ جریانی» دشمن است، به چند دلیل:

1- شاید به راحتی بتوان استدلال این ادعا را در همزمانی تحلیل بی‌بی سی با مصاحبه رئیس جمهور آمریکا و اظهار نظرهای برخی در داخل جست‌وجو کرد. بی‌بی سی در حالی که تامین‌کننده مالی‌اش یعنی دولت بریتانیا میلیاردها دلار بودجه صرف هزینه‌های نظامی می‌نماید، چهارم اردیبهشت 95 چنین القا می‌کند که: « بطور قطع وجود دو نیروی سپاه و ارتش بودجه بسیاری را می‌طلبد و در نتیجه فشار بسیار زیادی بر بودجه دولت و توان مالی کشور تحمیل می‌کند و ظاهراً جمهوری‌ اسلامی ایران هنوز به این نتیجه نرسیده که یکی از این دو نیرو را بطور کلی کنار بگذارد» !!!. اوباما هم دو روز بعد در مصاحبه با شبکه تلویزیونی سی‌بی‌اس‌نیوز آمریکا در حالی که خودش از هرگونه توان نظامی حتی هسته‌ای و موشکباران مردم یمن و سوریه و دیگر کشورها برای تامین منافع نامشروع بهره می‌برد، برای کشورهای شرق، از جمله ایران و روسیه، چنین راهکار ارائه می‌دهد که: «بزرگی خود را نه در نیروی نظامی بلکه در توان اقتصادی تعریف کنید»!!!. همزمان نیز در داخل کشور شخصی مدعی می‌شود:« لازمه پیشرفت اقتصادی، کنار گذاشتن قدرت دفاعی کشور است»!!!.

2- اولاً آمریکا بعد از آنکه توانست به مقامات ژاپن و آلمان القاء کند که داشتن ارتش بی‌فایده است، خود آمریکایی‌ها در این کشورها به بهانه دفاع از آنها در برابر تهدیدات خارجی پایگاه نظامی زدند. ثانیاً بعد از جنگ جهانی دوم ارتش دو کشور آلمان و ژاپن منحل نشدند، بلکه پنج سال بعد بازسازی و از سال 1950 دارای ارتش جدید شدند و سال گذشته نیز بودجه دفاعی هر کدام از آنها به 40 میلیارد دلار رسید که سه برابر بودجه دفاعی جمهوری اسلامی ایران است. ثالثاً بعد از آنکه مقامات این کشورها متوجه فریب و توطئه آمریکا شده‌اند، سالهاست که نمی‌دانند با هزینه‌های سرسام آور پایگاه‌های نظامی آمریکا در خاکشان چه بکنند، به طوری که سال گذشته فقط ژاپن 400 میلیارد ین بابت هزینه‌های پایگاه نظامی آمریکا در کشورش را پرداخته است. رابعاً اگر آلمان بعد از جنگ جهانی دوم ارتش نداشت، پس چگونه عضو یک پیمان نظامی یعنی ناتو شد و اکنون به عراق نیروی نظامی اعزام کرده است.

3- مگر چین و کره جنوبی از اقتصادهای پیشرو جهان نیستند ؟ اما چین امروز بزرگ‌ترین ارتش دنیا را دارد و سالانه 215 میلیارد دلار هزینه‌ دفاعی دارد. کره جنوبی هم با دارا بودن حدود یک بیستم خاک ایران، سالانه 36میلیارد و  400میلیون دلار به قدرت دفاعی خود اختصاص می‌دهد.

4-  کسانی که قدرت و منافع خود را در همسویی و همراهی با نظام استکبار تعریف کرده‌اند، با ایجاد تقابل «پیشرفت - قدرت دفاعی»، قطعاً در پروژه بسیار خطرناک «نفوذ» دشمن، به دنبال تاثیرگذاری در مراکز تصمیم‌ساز و تصمیم گیر کشور، تغییر محاسبات و مواضع مسئولان و همچنین تغییر باورهای مردم هستند.

5- مگر خود آمریکا سالانه 600 میلیارد دلار صرف هزینه‌های نظامی‌اش نمی‌کند که برای ملت ایران توصیه‌نامه و نسخه پیچی اقتصادی - دفاعی می‌کند؟ آمریکایی‌ها و غربی‌ها در حالی برای القاء این باور در ایران سرمایه‌گذاری زیادی کرده‌اند، ‌که خود بیشترین هزینه‌ها را برای امور نظامی و تهاجمی حتی نوسازی کلاهک‌ها و موشک‌های هسته‌ای اختصاص می‌دهند. حضور نیروهای نظامی زمینی و هوایی ناتو در جمهوری‌های بالتیک و استقرار سامانه دفاع ضد موشکی آمریکا در شرق اروپا به چه منظور است؟. برگزاری مانورهای نظامی آمریکا و ناتو با پیشرفته‌ترین سلاحها و تجهیزات نظامی در ماه‌های اخیر در گرجستان، لتونی، اردن و دریای سیاه و اقیانوس آرام مگر اهدافی غیراز تامین منافع اقتصادی دارد؟. آمریکا در حالی این تفکر را ترویج می‌کند که ایران نیاز به قدرت دفاعی ندارد، که در دو هفته اخیر خود بزرگ‌ترین قرارداد فروش تسلیحات نظامی به عربستان به ارزش 115 میلیارد دلار و مجلس نمایندگان این کشور بزرگترین بسته کمک نظامی به رژیم صهیونیستی را تصویب کرده. نخست وزیر انگلیس نیز که کشورش در پنج سال گذشته بیش از هفت میلیارد پوند سلاح به عربستان فروخته، اخیراً تاکید کرده فروش سلاح به عربستان، امنیت مردم کوچه و خیابان لندن را تامین می‌کند!. حمایت‌های نظامی و تسلیحاتی آمریکا و کشورهای غربی از تروریستهای تکفیری،خود حدیث مفصل دیگری است که چگونه کشورهای جهان را مورد تهدید قرارداده‌اند و همزمان دیگران را به غیرنظامی بودن توصیه می‌کنند!.

مدعیان و مروجان این تفکر القایی باید به تناقضات و ابهامات هم پاسخ دهند:
1- این جماعت و جریان از یک سو مدعی هستند در سالهای گذشته آمریکا بارها برای حمله نظامی به ایران آماده شده بوده و هر روز به غلط از سایه جنگ بر سر ملت ایران سخن می‌گفتند و می‌گویند، و از سوی دیگر در مواضعی متناقض ادعا می‌کنند کشور به قدرت دفاعی و نظامی نیازی ندارد و باید آن را تعطیل کرد! آیا باید آن سخنانشان را بپذیریم یا این سخنانشان را باور کنیم؟ و صد البته که هیچ‌کدام را، و ملت ایران و حتی دنیا بر خلاف آنچه برخی مسئولان دولتی ادعا می‌کنند باور دارد که: «تنها عامل رفع تهدید نظامی،اقتداردفاعی و نظامی و ایجاد ترس و رعب در دشمن بوده و خواهد بود»(رهبری- دیدار فرماندهان سپاه ).

2- قطعاً کسانی که مخالف تقویت قدرت دفاعی کشور و کاهش بودجه آن هستند، خود اولین و اصلی‌ترین طراحان ممانعت از پیشرفت و آبادانی کشور هستند، چراکه همین آقایان بارها و بارها برای دفاع از سرمایه‌گذاری خارجی به بحث تامین امنیت اقتصادی متوسل شده و اذعان کرده‌اند که تامین امنیت اقتصادی بدون تامین امنیت ملی غیرممکن است.

3- مگر همین کشورهایی که شما با آنها مذاکره کردید تا سایه ادعایی جنگ را از سر ملت ایران بردارید، بعد از برجام هم ملت ایران را به گزینه‌های نظامی و حتی هسته‌ای روی میزشان تهدید نکردند و نمی‌کنند؟ آیا در چنین شرایطی باید از این تهدیدات غافل شد؟ و جالب اینجاست که قدرت نظامی خود را به رخ ملت ایران می‌کشند، بعد ادعا می‌کنند ما خواهان پیشرفت ملت ایران هستیم و ایران نباید به دنبال تقویت قدرت دفاعی خود باشد!!!

4- آیا اگر جمهوری اسلامی از اول انقلاب تاکنون در برابر انواع تهدیدات سخت و نرم از قدرت دفاعی و نظامی غافل شده بود، می‌توانست در مقابل این تهدیدات، از جنگ تحمیلی گرفته تا تحریم‌های اقتصادی و حملات سیاسی و رسانه‌ای و زدن عقبه‌های جمهوری اسلامی در دیگر کشور‌ها، روی پای خود بایستند و به پیشرفتهای علمی در زمینه‌های مختلف از جمله نانو تکنولوژی، هوافضا، هسته‌ای، سلولهای بنیادی و ... دست پیدا کند ؟

5- نکته جالب تناقضات این جاست که همین جریان که مدعی کاهش قدرت دفاعی کشور است، روزگاری در سال 64 معتقد بود: «برای استقرار صلح نه تنها قدرت دفاعی، بلکه آمادگی جنگی و قدرت تهاجمی هم باید باشد و اگر ملتی قدرت تهاجم نداشته باشد، قدرت دفاع هم نخواهد داشت» (حسن روحانی- روزنامه جمهوری اسلامی ،۱۶ آذر ۱۳۶۴).
حمله رسانه‌های بیگانه خارجی و قدرت طلبان و شبه روشنفکران داخلی در سایه برجام و FATF به بسیج و سپاه و نیروهای انقلابی و حزب الله در حقیقت زمینه‌سازی برای نادیده گرفتن خون شهدا و خالی کردن دست ملت ایران در دفاع از امنیت و پیشرفت خود و تهی کردن نظام از عناصر و مولفه‌های قدرت درونی است. لذا تنها راه پیشرفت کشور افزایش قدرت دفاعی کشور است، آن گونه که حضرت آیت‌االله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا در دیدار فرماندهان سپاه درهفته گذشته تاکید کردند: «امنیت زمینه‌ساز پیشرفت جامعه می‌باشد و از جمله وظایف سپاه، تأمین امنیت داخلی و خارجی است و اگر در خارج از مرزها جلوی دشمن گرفته نشود، امنیت داخلی هم از بین خواهد رفت…  لازمه رفع تهدیدهای نظامی، اقتدار روزافزون نیروهای مسلح است.»
 
 
امتیاز ویژه ترامپ به کمکش می آید؟
 
امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:
اولین مناظره میان نامزد دموکرات و جمهوری خواه ریاست جمهوری آمریکا، مطابق برنامه ریزی ها قرار بود دیشب به وقت آمریکا و سحرگاه امروز به وقت ایران برگزار شود. این مناظره های چهارگانه یکی از مراحل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکاست و سابقه آن به سال 1960 برمی گردد که برای نخستین بار دو نامزد انتخابات آن زمان، یعنی ریچارد نیکسون و جان اف کندی در تلویزیون در یک برنامه زنده با یکدیگر مناظره کردند. اهمیت این مناظره ازاین جهت است که نامزد های دو حزب اصلی تا قبل از روز برگزاری مناظره، در رقابت های درون حزبی است که رقابت می کنند و به صورت غیرمستقیم در جلسات گوناگون دیدگاه های خود را مطرح می کنند. البته در مراحل قبل از مناظره، نامزد های دو حزب به صورت انتقادی ظاهر می شوند و به یکدیگر انتقاد می کنند اما، در مناظره تلویزیونی برای اولین بار دو نامزد دو حزب اصلی که در برخی موارد نامزد سوم نیز در کنار آن ها حاضر می شود که البته در مناظره مهم میان کلینتون و ترامپ فقط این دو با یکدیگر مناظره کردند و برای نخستین بار بر روی سکو رفته و در کنار یکدیگر قرار می گیرند. در این مناظره است که این دو نامزد در برابر سوال های واحد پاسخ های مدنظر خود را می دهند و فرصت دارند که جواب یکدیگر را داده و یا حتی همدیگر را نقد کرده و اتهاماتی را علیه یکدیگر مطرح کنند. نباید فراموش کرد که این مناظره زنده پخش می شود؛ پیشتر پیش بینی می شد که تعداد بینندگان این مناظره به صد میلیون نفر نیز برسد. بنابراین برای بیان اهمیت نخستین مناظره انتخاباتی آمریکا باید گفت آن نامزدی که در مناظره بهتر صحبت کند، منش بهتری از خود به نمایش بگذارد و برنامه های جذاب تری را ارائه کند، قدرت اقناع کننده بیشتری نسبت به شهروندان آمریکایی خواهد داشت. شخص موفق در اولین مناظره، بخش اعظمی از موفقیت سیاسی خود را کسب خواهد کرد. عموماً برای رأی دهندگان غیر متعصب حزبی، یعنی آن دسته از افرادی که بر اساس برنامه ها و منش شخصیتی نامزد ها از میان آن ها انتخاب می کنند، این مناظره ها اهمیت دارد. این گروه که در برخی از منابع میزان آن را حدود 20 تا 25 درصد از رأی دهندگان می دانند، قضاوتشان را عمدتاً برداشت آن ها از این مناظره ها شکل می دهد. در اغلب موارد، همین تعداد از افرادی که به آن ها «رأی دهندگان مردد» یا «مستقل» گفته می شود، سرنوشت انتخابات را رقم می زند. بنابراین، این مناظره های تلویزیونی از اهمیت بسیار فراوانی در فرایند طولانی، پیچیده و پرهزینه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برخوردار است و در اغلب موارد مناظره اول است که از تأثیرات بیشتری برخوردار است، زیرا تصویر ابتدایی که هریک از نامزد ها از خود ارائه می دهند و موفقیت و یا شکست احتمالی هر یک از نامزد ها که از خود ارائه می دهند می تواند قضاوت های مردم را مشخص کند و شکل دهد. مناظره های دوم و سوم از اهمیت کمتری برخوردار است، مگر این که اتفاق خاصی که در ادبیات سیاسی آمریکا به آن «اتفاق غیرمنتظره» گفته می شود روی دهد که دیگر مناظره ها  پراهمیت تر شوند.

مناظره ای با دو گفتمان متفاوت
مناظره نخست دو نامزد در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از منظر گفتمانی نیز اهمیت دارد. دو نامزد دموکرات و جمهوری خواه انتخابات ایالات متحده آمریکا به دو گفتمان متفاوت از یکدیگر تعلق دارند. ترامپ متعلق به گفتمانی سطحی و ابتدایی است که نمایانگر «بازار» است و هیلاری به گفتمانی«نخبگانی» وابسته است. هیلاری کلینتون به دلیل این که حدود دو دهه در بالاترین سطوح سیاسی و تصمیم ساز در ایالات متحده آمریکا حضورداشته است، در کنار همسر خود دو دوره از رقابت های انتخاباتی را پشت سر گذاشته است و طعم پیروزی در انتخابات آمریکا را چشیده، پنج سال سناتور بوده و چهار سال هم وزیر امور خارجه آمریکا بوده است، بنابراین از یک پختگی و منش شخصیتی بهتری برای حضور در چنین جلسه پراسترسی برخوردار است. هیلاری قطعاً ازنظر فن بیان از ترامپ تأثیرگذارتر است. ترامپ اما در نقطه مقابل قرار دارد. او در هیچ یک از انتخابات آمریکا شرکت نکرده و هیچ پست دولتی نیز نداشته است اما این تصویری که ارائه شد، نشانگر تمام واقعیت های انتخاباتی آمریکا، مناظره ها و تصویر هیلاری کلینتون نیست. کلینتون در چند هفته اخیر بیمار شد و ضعف جسمانی او را در مقابل دوربین رسانه های آمریکا آسیب پذیر نشان داد. این نگرانی وجود دارد که هیلاری در مناظره تلویزیونی در مقابل چند ده میلیون بیننده آمریکایی بیماری اش مانع از آن شود که هر آنچه را که برای قضاوت بهتر رأی دهندگان نیاز است، از خود به نمایش بگذارد. البته ترامپ از حیث شخصیتی فردی آسیب پذیر است و زود عصبانی می شود و پرخاشگری می کند؛ این مورد در مناظره های قبلی ترامپ به شدت دیده می شد. جمهوری خواهان واقعاً نگران هستند که ترامپ در شرایطی که تحت فشار قرار بگیرد، کنترل خود را از دست بدهد و نتواند آن گونه که باید تصمیم گیری کند. گفته می شود که کلینتون از روانشناسانی استفاده می کند تا بر اساس شخصیت ترامپ، در مناظره ها از نقطه ضعف شخصیتی رقیب استفاده کند اما ترامپ و هیلاری در نظرسنجی ها و ویژگی ها، آن قدر باهم فاصله ندارند که بتوان هرکدام از آن ها را از پیش بازنده دانست.
 
دست برتر ترامپ در مناظره؟
در این میان البته ترامپ از یک امتیاز ویژه برخوردار است.هیلاری کلینتون به هرحال به سیستم منتسب است؛ سیستمی که هیلاری آن را نمایندگی می کند به شدت موردنقد است و از سوی جمهوری خواهان و دموکرات ها بار مسئولیت دولت فعلی آمریکا بر دوش او سنگینی می کند. از دید مردم آمریکا بسیاری از ناکامی ها به نام او نوشته می شود. ترامپ اگرچه وعده تغییر را داده است، اما از سیستم آمریکا خارج است. در جامعه آمریکا واقعیتی تحت عنوان نارضایتی از وضع موجود وجود دارد. این نارضایتی دایره وسیعی را دربرمی گیرد. حجم زیادی از مردم آمریکا از وضع معیشتی، اقتصادی، شغلی، مسائل فرهنگی، مهاجران غیرقانونی و نژادی جامعه خود ناراضی هستند. یعنی این که در میان جامعه آمریکا یک نقد کلی به وضعیت موجود این کشور رواج دارد. این وضعیت، البته شرایط جدیدی نیست و از سال ها پیش در جامعه آمریکا وجود داشته است. باراک اوباما خود حاصل این نارضایتی و امید به تغییر است. ترامپ نیز سوار بر این موج تغییر خواهی در ایالات متحده آمریکا شده و این یک اصل و واقعیت است. بخش عمده موفقیت ترامپ با توجه به تمام بی تجربگی های وی، بر این است که تأکید او بر تغییر بوده درحالی که رقبای هم حزبی اش یا بر دفاع از شرایط موجود جامعه آمریکا توجه داشته اند و یا خود را جزئی از سیستم می دانستند اما این امتیاز ویژه ترامپ با موانعی نیز روبه رو است، باید این را نیز مورد توجه قرارداد که فرهنگ سیاسی در آمریکا مبتنی بر دموکراسی نخبه گراست. یعنی نهاد های واسطه میان دولت و مردم بسیار قدرتمند هستند. یعنی در آمریکا، احزاب، لابی ها، کمپانی ها و رسانه ها بسیار اهمیت دارند که افکار عمومی جامعه آمریکا را کانالیزه می کنند. بنابراین نمی توان گفت که در آمریکا صرفاً هرکسی که خواهان تغییر باشد ضرورتاً در انتخابات آمریکا می تواند پیروز باشد. مخصوصاً این که ترامپ فقط وجهه تغییر خواهی ندارد و وی تا حدودی آشوبگر است و در برخی از موضوعات او به سمت آنارشیسم در حال حرکت است. ترامپ بر هم زننده نظم مستقر در جامعه آمریکاست و به همین دلیل است که اکثر چهره ها و نهاد های نخبه گرایی در آمریکا از وی حمایت نمی کنند.نه بوش پدر و نه بوش پسر که هر دو جمهوری خواه هستند از ترامپ حمایت نکرده و رسانه های مربوط به حزب نیز آن گونه که باید او را همراهی نکرده اند. از سوی دیگر هنوز مشخص نیست که این نقد سیستم و تغییر خواهی توسط ترامپ از سوی اکثریت جامعه آمریکایی موردحمایت قرار بگیرد و بتواند طرفداران دموکرات را با خود همراه کند. به نظر نمی رسد که رویه های ضد سیستم در شرایط امروز آمریکا خیلی با اقبال مواجه شود. بنابراین تا حدودی مخالفت با سیستم می تواند در میان معترضین عموماً جمهوری خواه باعث موفقیت شود اما از طرف دیگر این خود می تواند ضدتبلیغ باشد و برای ترامپ دشمنانی را به ارمغان بیاورد. آمار ها نشان می دهد که عموماً کمپانی های بزرگ از ترامپ حمایت نکرده اند. البته اکنون نمی توان در مورد نتیجه انتخابات آمریکا صحبت کرد، اما اگر ترامپ پیروز انتخابات آمریکا باشد، سنت دیرپای سیاسی پیروی توده ها از نخبه ها در آمریکا شکسته خواهد شد و این به معنای شورش توده ها علیه فضای نخبگانی در آمریکا خواهد بود.

 
 راززدایی از برجام منطقه‌ای

مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
در سخنان اخیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف در نیویورک، وقتی دقیق می‌شویم و می‌پرسیم راه‌حل آنها برای خروج از وضعیتی که آمریکا در روند اجرای برجام ایجاد کرده چیست، 2 گزینه بیشتر به چشم نمی‌خورد:
1- مذاکره بیشتر
2- پذیرش «شروط اضافی» که آمریکا تقریبا به صراحت روشن کرده تا وقتی بقیه تحریم‌ها باقی است، تنها پذیرش این شروط اضافی است که ممکن است راهی باز کند تا ایران بتواند به نحو بسیار حداقلی از کاهش تحریم‌ها بهره‌مند شود.
درباره مذاکره بیشتر، تکلیف روشن است. دولت آشکارا تصور می‌کند مشکل آمریکا این است که «به اندازه کافی فعال نیست»، «دارد تلاشش را می‌کند ولی این تلاش‌ها کم است»، «موضوع پیچیده است و حل آن زمان می‌برد» یا در بدترین حالت «رقابت‌های داخلی در آمریکا وجود دارد که دولت اوباما نمی‌تواند به آنها بی‌توجه باشد». حتی در مواردی مشاهده شده برخی مقام‌های دولتی در ایران تا حدودی حق را به آمریکا می‌دهند و می‌گویند «ما هم مشکلاتی در داخل ایران داریم که باید حل شود»! به این ترتیب، رئیس‌جمهور و وزیر خارجه‌اش، رفتار آمریکا در قبال برجام را عمدتا «تاویل به خیر» می‌کنند. وقتی چنین باشد، طبیعی‌ترین نتیجه این است که باید هر چه بیشتر با آمریکا حرف زد و مذاکره کرد تا متقاعد شود در مواردی می‌تواند بهتر عمل کند و می‌پندارند وقتی آمریکا متقاعد شود در مواردی می‌تواند بهتر عمل کند، از آنجا که واقعا در پی «بهتر عمل کردن» است، پس حتما بهتر هم عمل خواهد کرد!  این نوع رفتار در واقع مبتنی بر این اصل است که «بیایید آمریکا را درک کنیم» تا شاید او هم ما را درک کند. اشکالات دیپلماتیک بماند، این نوع نگاه به مساله دارای نوعی اشکال «روان‌شناختی- معرفت‌شناختی» است. گویی در دستگاه سیاست خارجی دولت آقای روحانی، اساسا درباره آمریکا تجربه انباشت نمی‌شود. به همین سبب هم هست که هر چه آمریکا می‌کند، اگر استثنائا مثبت باشد، به سرعت به مرتبه یک «اصل راهنما» ارتقا پیدا می‌کند اما در موارد بی‌شماری که آمریکا در حال دروغگویی، نقض عهد، خنجر زدن از پشت، تهدید و... است دولت استعدادی فوق‌العاده در توجیه و فراموشکاری از خود به نمایش گذاشته است.

پذیرش «شروط اضافی» اما داستان مفصل‌تری دارد. اکنون دیگر تردیدی نیست که هم تیم ایرانی و هم تیم آمریکایی روزی که درباره برجام مذاکره می‌کرده‌اند می‌دانستند حتی اگر به تمام مفاد برجام در حوزه تحریم‌ها عمل شود باز هم مشکلات اقتصادی ایران حل نخواهد شد و ایران «اضافه بر برجام» باید شروط، تعهدات و استانداردهایی را بپذیرد که «ربطی به حوزه هسته‌ای ندارد». اگر تیم آمریکایی چنین چیزی را از ایران مخفی کرده باشد طبیعی است اما شواهدی هست که نشان می‌دهد دوستان مذاکره‌کننده  ایرانی، همان موقع هم می‌دانسته‌اند که فی‌المثل پس از برجام چیزی به نام FATF وجود دارد ولی برای آنکه اصل برجام لطمه نبیند موضوع را با دقت و صراحت به داخل منتقل نکرده‌اند.
به طور خاص ظاهرا 2 شرط اضافه وجود دارد که دولت در پی برآورده کردن آنها در داخل ایران است؛ نه به این خاطر که امتیازهای بیشتری از آمریکا بگیرد، بلکه با این هدف که بتواند بخشی از همان وعده‌های داده‌شده در برجام را نقد کند.
شرط اول در واقع این است که اقتصاد ایران به 2 بخش «نهادها و اشخاص تحت تحریم آمریکا» و «نهادها و اشخاص خارج از شمول تحریم‌های آمریکا» تقسیم شود. کل ماجرای یکی ـ‌ دو ماه گذشته درباره FATF چیزی بیش از این نبوده که دولت در حال ایجاد نوعی «روند غربالگری» در اقتصاد ایران است تا برای مشتریان خارجی روشن کند با کدام بخش از اقتصاد ایران می‌توانند کار کنند و با کدام بخش نمی‌توانند. داستان FATF به زبان ساده و در یک جمله این است که ایران استانداردها، مکانیسم‌ها و رویه‌هایی را بپذیرد و در نظام پولی و مالی خود به اجرا بگذارد که هر طرف معامله‌کننده بتواند بفهمد در حال کار با یک نهاد تحت تحریم، دارای ریسک پولشویی، دارای ریسک حمایت مالی از تروریسم یا دارای ریسک تامین مالی سلاح‌های کشتار جمعی هست یا نه؟ (و البته در نظر داشته باشید که تمام مفاهیم پولشویی، تامین مالی تروریسم و سلاح‌های کشتار جمعی و... براساس ادبیات بین‌المللی عمدتا تولیدشده از سوی آمریکا تعریف می‌شود). به این ترتیب بخش‌هایی از دولت در ایران، عملا بدل به شعب اوفک (دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا که مسؤول اجرای تحریم‌هاست) خواهند شد. این را باید به فهرست افتخارات آقایان اضافه کرد؛ تا چند ماه قبل نایب وزارت خارجه آمریکا بودند و حالا نیابت از خزانه‌داری آمریکا را هم به آن اضافه کرده‌اند! معنای این سخن آن نیست که هیچ خیرخواهی در این امور وجود ندارد، بلکه سخن بر سر این است که مسیر کلی که تحرکات فعلی در چارچوب آن صورت می‌گیرد یک مسیر کم و بیش روشن با اهداف و مقاصدی است که باید تا حداکثر مقدار ممکن به آن بدبین بود.

شرط دوم تلاش برای درگیرسازی ایران در یک فرآیند مذاکرات منطقه‌ای با آمریکاست. در حوزه رسمی اظهارنظر چندانی در این باره وجود ندارد اما روندهای سیاست خارجی موجود می‌گوید بدل کردن این موضوع به «دستور کار افکار عمومی در ایران» بشدت مورد علاقه آمریکاست. به یاد بیاورید یک ماه بیشتر از آغاز اجرای برجام نگذشته بود که اوباما به نیویورک تایمز گفت اگر ایران خواهان گشایش اقتصادی است باید به جنگ‌های نیابتی در منطقه خاتمه دهد. تمام کاری که دولت آمریکا در 7-6 ماه گذشته انجام داده هم این بوده که از یک سو به افکار عمومی ایران پیغام بدهد علت اصلی عدم گشایش در حوزه تحریم‌ها رفتار منطقه‌ای ایران است و از سوی دیگر حداکثر مقدار کمک ممکن را به سعودی ارائه کند تا بتواند خود را در مقابل ایران توانمند کند. هدف، در کوتاه‌مدت بعید است یک اقدام منطقه‌ای بزرگ علیه ایران باشد. لااقل تا پایان دولت اوباما چنین توانایی‌ای وجود ندارد. حدس قوی‌تر این است که همانطور که «جو بایدن» زمانی گفته بود آمریکا درصدد است نوعی مکانیسم مهار منطقه‌ای علیه ایران ایجاد کند و درنهایت با توانمند کردن سعودی برای مذاکره با ایران، ایده «صلح سرد» اوباما در خاورمیانه را که مبتنی است بر مقاومت‌زدایی از سیاست منطقه‌ای ایران محقق کند.
3 نکته مهم را به عنوان جمع‌بندی باید جدی گرفت:
اول- بسیاری از آنچه امروز غیرمنتظره به نظر می‌رسد در واقع از قبل برای مذاکره‌کنندگان روشن بوده و به دلیلی که خودشان باید توضیح بدهند مکتوم و مخفی نگه داشته شده است.
دوم- روند حرکت نشان می‌دهد با موضوعاتی مواجهیم که صورت اصلی و واقعی خود را در انتخابات 96 و در قالب تصویرسازی‌های جدید، برای افکار عمومی نشان خواهد داد. ظاهرا این بار فرآیند حمایت خارجی از غربگرایان ایران کمی پیچیده‌تر از گذشته است.
سوم- شاید باید تصور خود را در این باره که برجام منطقه‌ای چیزی شبیه برجام هسته‌ای است، اصلاح کنیم. تصویر واقع‌بینانه‌تر این است که برجام منطقه‌ای مجموعه‌ای از ادراکات، تحرکات، روندها، مذاکرات، توافقات و اقدامات است که به طور ضمنی و در دل پوشش‌ها و پروژه‌های دیگر ـ که شاید در نگاه اول کاملا بی‌ربط یا حتی موجه جلوه کند ـ اجرا می‌شود و هدف‌های خود را محقق می‌کند، بی‌آنکه هزینه‌های یک سازش بزرگ را داده باشد.
 

قطب‌بندي‌هاي مضر

دکتر عبدالله گنجی در جوان نوشت:
مقام معظم رهبري يكي از دلايل توصيه به عدم حضور احمدي‌نژاد در صحنه انتخابات رياست جمهوري را پيشگيري از قطب‌بندي‌هاي مخرب دانستند. ماهيت اين قطب‌بندي چيست؟
در نظام‌هاي مردم‌سالار كه رقابت مفهوم اجتماعي به خود مي‌گيرد، قطب‌بندي انتخاباتي الزامي و واقعي است. بدين معني كه لازمه رقابت وجود گفتمان، هويت، غيريت و رقيب است. بدون آرايش دوقطبي يا چندقطبي «تحريك ‌اجتماعي» براي مشاركت سياسي اتفاق نمي‌افتد. قطعاً اين قطب‌بندي مبتني بر «رقابت سلايق» در درون يك نظام سياسي است كه از فرداي انتخابات محو مي‌شود و جريان غالب نسبت به همه از جمله رعايت حقوق اقليت شكست‌خورده مسئوليت دارد. لازمه اين قطب‌بندي وجود احزاب زنده يا جناح‌هاي سياسي است، حتي در نبود احزاب قوي باز هم جبهه‌هاي موسمي تشكيل مي‌شود و قطب‌بندي شكل مي‌گيرد. در ايران اسلامي اين قطب‌بندي‌ها در مجلس شوراي اسلامي از زمستان 1366 و در آستانه مجلس سوم شروع شد و در انتخابات رياست جمهوري 1376 به تكامل رسيد. محتواي قطب‌بندي‌هاي سليقه‌محور، برنامه اداره كشور است. بدين معني كه دو طرف سعي مي‌كنند بهترين و كارآمدترين برنامه را در عرصه اجتماعي ـ اقتصادي ارائه نمايند تا ملت بتواند دست به گزينش بزند و جرياني كه به خود نزديك مي‌بيند را در اولويت قرار دهد اما قطب‌بندي‌هاي ديگري نيز داريم كه ويرانگر است و مي‌تواند سرنوشت يك ملت را به محاق ببرد و انرژي و منابع آن را در مسير بيهوده تلف نمايد. اين قطب‌بندي چگونه شكل مي‌گيرد؟

اين قطب‌بندي مبتني بر قواعد بازي مردم‌سالاري نيست كه رقيب درصدد حذف ديگري به هر طريق ممكن است و در اين راه نه فقط مكانيسم انتخاباتي كه از هر ابزار مشروع و نامشروع براي هجو و محو طرف مقابل بهره مي‌برد. به تعبير بهتر در اين قطب‌بندي «كينه‌توزانه» هدف وسيله را توجيه مي‌نمايد. علت اصلي اين قطب‌بندي «هويتي شدن رقابت» است، بدين معني كه محتواي رقابت مبتني بر سليقه و برنامه اداره كشور نيست بلكه مبتني بر صلاحيت‌هاي اوليه براي حضور در قدرت و نظام سياسي است. در اين رقابت و مواجهه رقيب به خاطر نداشتن برنامه مورد نقد و هجوم قرار نمي‌گيرد، بلكه با مسئله‌اي مهم‌تر مواجه است و آن القاي عدم صلاحيت سياسي توسط رقيب است. اين رقابت اگر در جامعه ديني باشد به مثابه «حق- باطل» انگاشته مي‌شود و برخورد با رقيب به معني يك مجاهدت تلقي مي‌گردد.

قطب‌بندي‌هاي اين‌گونه كه بسيار خطرناك است با انتخابات پايان نمي‌يابد، بلكه رقيب بيرون از قدرت به طرف مقابل به عنوان جريان يا فردي كه شايستگي ندارد همچنان مي‌نگرد و قواعد بازي كلاً ناديده گرفته مي‌شود. منازعه قطب‌بندي شده به مثابه يك «كينه ماندگار» در جامعه باقي مي‌ماند و هر روز و به هر بهانه‌اي خود را نشان مي‌دهد چون فهم طرفين منازعه از همديگر فقدان صلاحيت اوليه است، ابعاد روانشناختي و هويتي پررنگ مي‌شود و قطب‌بندي‌ها ممكن است به تخاصم تبديل شود.

در جامعه‌اي كه داراي تنوع قومي- مذهبي و قشري- صنفي است، اين قطب‌بندي‌ها ممكن است تعلقات عاطفي(تنفر- محبت) را بيشتر تحريك كند و نهايتاً به شكاف قومي و شكاف ملي منجر شود. به صحنه عيني كشور اگر بنگريم امثال ياران نزديك احمدي‌نژاد طرف مقابل را فاقد صلاحيت براي رقابت در نظام مي‌دانند و عكس آن نيز صادق است. بنابراين مواجهه انتخاباتي چنين نگرشي به تخاصم و تنش فرا انتخاباتي منجر مي‌شود. افشاگري‌هاي ويرانگر و بعضاً غيرواقعي به سرمايه‌سوزي منجر مي‌شود و دوقطبي‌ها تا سال‌ها در متن جامعه مي‌ماند. به تعبير مقام معظم رهبري «قرار دادن مردم مقابل همديگر» نتيجه اين نوع تلقي از همديگر است. بنابراين افرادي كه از قواعد بازي جوانمردانه در صحنه سياسي استفاده نمي‌كنند يا قوانين موضوعه انتخاباتي را به رسميت نمي‌شناسند يا تنها نتيجه‌اي را مي‌پذيرند كه خود خروجي آن باشند، نبايد در صحنه رقابت سياسي حضور يابند.

انتخابات 1388 رياست جمهوري نشان داد كه عده‌اي صحنه انتخابات را محمل مناسبي براي تحريك و تحرك مردم براي به ميدان آمدن در مقابل نظام مي‌دانند. بنابراين قطب‌بندي‌هاي سليقه‌محور كه مبتني بر رقابت سلايق و برنامه‌محور است مفيد است و قطب‌بندي‌هاي هويتي مي‌تواند كشور را با بحران مواجه سازد و بايد از آن پيشگيري شود. 
 
 
انزوای امریکا در میدان «برجام»

سید جلال ساداتیان در ایران نوشت:
دستیابی به‌توافق هسته‌ای و اجرایی شدن آن فرصتی را فراهم کرد تا اروپایی‌ها وارد مسیر جدیدی از تعامل سیاسی و اقتصادی با ایران شوند. فضایی که سال‌ها تحت تأثیر سیاست تحریمی واشنگتن به بهانه موضوع هسته‌ای، از آن محروم شده بودند. فدریکا موگرینی و پیش از او هم کاترین اشتون به‌عنوان دو مسئول کنونی و پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا در حالی که هنوز تکلیف چالش هسته‌ای ایران با قدرت‌های بزرگ جهان به سرانجام نرسیده بود، بر گشوده شدن فصل جدیدی از مناسبات با ایران تأکید ویژه‌ای داشتند. برجام این مسیر تازه را گشود و راه را برای کشورهای بزرگ و کوچک اروپا برای مراوده با ایران در زمینه‌های مختلف هموار کرد و باعث شد تا کشورهای اروپایی سال‌ها پس از فروپاشی ساختار تحریم‌های بین‌المللی رقابتی جدی را برای ورود به بازار اقتصادی ایران آغاز کنند. این در حالی بود که بر خلاف امریکا که حامیان حل اختلاف با تهران در آن کشور در اقلیت بوده، کشورهای اروپایی بر سر احیا و ارتقای رابطه با ایران اجماع نظر داشتند وکلیه نهادهای اجرایی و قانونگذاری کشورهای این حوزه هماهنگی معناداری بر سر مراودات جدید با تهران از خود نشان دادند. نتیجه آنکه اجرای برجام و رفت و آمدهای متقابل مقامات اروپایی و ایرانی که با دستیابی و اجرای برجام همراه بود، نارضایتی امریکایی‌ها را از همسویی هر چه بیشتر ایران و اروپا رقم زد و پیامد خود را در تعلل و اخلال در روند اجرای برجام نشان داد.

این در حالی است که فضای حاکم بر عرصه بین‌المللی که حکم به پایبندی تمام و کمال ایران به تعهداتش در چارچوب برجام داده و کوچک‌ترین نشانی از کوچک‌ترین تخلف آن نداشته، امریکایی‌ها را در کارزار دشمن‌سازی علیه ایران ناکام گذاشته است. یکی از مهم‌ترین دلایل این مسأله به ممنوعیت شرکت‌ها و نهادهای اقتصادی امریکا برای ورود به عرصه اقتصادی ایران باز می‌گردد که باعث شده آنها، بیشترین سود اقتصادی رفع تحریم‌ها را متوجه اروپایی‌ها بدانند. به همین دلیل به طور محسوس و غیر محسوس از همه ابزارها برای کارشکنی در روند اجرای برجام بهره می‌برند. اما این رویکرد واشنگتن در مخالفت با ایران بر خلاف سال‌های گذشته که با اجماع‌سازی علیه ایران همراه بود، مورد اقبال کشورهای اروپایی قرار نگرفته است. چرا که اراده ایران برای حل چالش هسته‌ای به دستیابی به یک توافق مهم بین‌المللی میان هفت کشور منتهی شده و شکست پروسه ایران هراسی و تغییر نگاه جهان را نسبت به خود رقم زده است.

امریکایی‌ها اکنون متوجه تغییر فضای بین‌المللی نسبت به ایران شده‌اند و وعده‌های پیدا و پنهان آنها به مسئولان ایرانی مبنی بر اجرای کامل برجام که اخیراً در نشست‌های مجمع عمومی سازمان ملل مورد تأکید قرار گرفته است، از این درک جدید ناشی می‌شود. درکی که بیش از پیش متوجه این گزاره است که شکاف‌ها بر سر نحوه اجرای برجام میان اروپا و امریکا عمیق‌تر شده و امریکایی‌ها را در سیاست‌های ضد ایرانی تنها‌تر کرده است. اقدام اخیر واشنگتن یعنی صدور مجوز فروش هواپیما از سوی خزانه‌داری امریکا و توصیه جدی‌تر به بانک‌های اروپایی برای مراوده اقتصادی با ایران را باید در راستای تحول این نگاه جست‌و‌جو کرد. 
 
 
 موسیقی اسلامی
 
مجتبی صدریا در شرق نوشت:
بردن یک جایزه معماری بزرگ برای مرمت‌های بازار تبریز، منجر به جلب گردشگران بیشتری از دنیا برای دیدن این شهر شده است. به همین مناسبت من نیز چندی پیش افتخار میهمان‌داری یک همکار قدیمی را داشته‌ام که در رشته فرهنگ‌شناسی تحصیل کرده و در برلین (مذهب و اپرا) تدریس می‌کند. در پیچ‌و‌‍‌خم‌های شلوغی بازار سرپوشیده تبریز که یک شاهکار معماری است، قدم می‌زدیم و این مرد از میان‌سال آلمانی، مبهوت این هیاهو و رفت‌وآمدهای رنگ‌ووارنگ بود، در هر قسمتی از بازار که کسب‌و‌کار و حرفه‌‎ای مستقر بود، دوست من فقط با دوربینش عکس نمی‌گرفت؛ تمام وجود وی در حال ثبت و ضبط صحنه‌ها، چهره‌ها و رخداد‌ها بود. وارد بازار کفاش‌ها شدیم. درحالی‌که در ذهنم به جایی که می‌توانستیم ناهارمان را بخوریم، فکر می‌کردم، از جلوی مسجد آیت‌الله طالقانی رد شدیم، صدای اذان ظهر که مؤذن‌زاده‌ اردبیلی می‌خواند، آن‌قدر بلند نبود که گوش را آزار دهد و به دل می‌نشست. اذان از بلندگوهای مسجد در حال پخش بود که دوست من مثل یک انسان برق‌زده ناگهان ایستاد و بعد بازوی من را گرفت و پرسید: می‌شود اینجا نشست؟ روی سکوهای بیرونی مسجد، کنار هم نشستیم. اذان تمام شد و راه افتادیم. مدتی گذشت و هنوز همراه من در سکوت بود؛ مثل اینکه به سفر دیگری رفته بود. او را به رستوران حاج‌علی بردم. سر میز ناهار هم تا مدتی هیچ نگفت. اولین جمله‌اش این بود که آیا مؤذن در مسجد اذان را گفته بود یا ضبط شده بود؟ گفتم ضبط شده بود، گفت: آیا معروف است؟ مؤذن‌زاده‌اردبیلی را معرفی کردم که اذان وی و ربنای شجریان، شعف ماه رمضان‌های دورانی از زندگی‌ام بوده‌اند. از مزه کره محلی خوشمزه حاج‌علی و غذا چیزی نفهمیدم؛ زیرا همراهم حین غذاخوردن Requiem را برایم توضیح داد؛ Requiem اسم سبک موسیقی و آواز کلاسیک دنیای مسیحیت است که به‌ویژه در کلیساها با «کُر» و همراهی «ارگ» خوانده می‌شود. چند نمونه «Requiem» را گفت که بالاترین سطح یک موسیقی در مسیحیت است و بعد گفت: موسیقی مذهبی شما، این آوازی که مقابل مسجد پخش می‌شد، خیلی غنی‌تر از موسیقی مذهبی ماست. تمام آنچه ما مجبوریم در صحنه ارائه موسیقی در کلیسا اضافه کنیم، شما قادرید تنها با صدای مؤذنتان تداعی کنید و نه احتیاج به «کُر» دارید...

 ...نه «ارگ» و نه ارکستر سمفونیک «همراهی کننده». گام‌های آوای این انسان آن‌قدر کامل است که شنونده را مجبور می‌کند تسلیم شود، این بحث چند ساعتی ادامه داشت و با چند سؤال اساسی که برای آن پاسخی نداشتم پایان یافت؛ آیا در ایران کار پژوهشی موسیقی‌شناسی درباره ملودی‌های اذان انجام گرفته است؟ آیا بر پایه این ملودی‌ها قطعات موسیقی جدیدی ساخته شده است؟ آیا نهادهای مذهبی شما از قدرت جذابیت موسیقی اسلامی آگاه هستند؟ از جلوی کیوسکی رد شدیم که در آن تیتر بعضی از روزنامه‌ها درباره بد‌بودن موسیقی بود... .
توضیح: Requiem، سبک موسیقی‌ای که درباره به‌صلیب کشیده‌شدن مسیح است و یکی از مشهورترین قطعات آن requiem در fa minor اثرGabriel Fore است.
 

وضعيت جديد پرونده كهريزك
 
نعمت احمدي در اعتماد نوشت:
زندان كهريزك بعد از حوادث سال ٨٨ و جان باختن سه تن از اعزام‌شدگان به اين بازداشتگاه شهرت پيدا كرد، اما اين زندان قبل از وقايع سال ٨٨ هم از چنان شهرتي برخوردار بود كه لرزه بر اندام متهماني كه به اين بازداشتگاه فرستاده مي‌شدند مي‌انداخت، در آن زمان اين محل به عنوان زندان كهريزك شهرت نداشت بلكه تحت عنوان «سوله» از آنجا ياد مي‌شد. آوازه سوله بعد از پاك‌سازي منطقه آلوده خاك سفيد دهان به دهان گشت؛ فعالين حقوق بشري از زبان زندانياني كه از اين سوله‌ها به سلامت برگشته بودند حكايت‌ها شنيده بودند، اما نزد عده‌اي بدنامي سوله‌هاي كهريزك پذيرفتني نبود. آقاي سعيد مرتضوي در رفت و آمد پرونده‌اش به دادگاه و زماني كه از غيراستاندارد بودن سوله كهريزك از وي سوال مي‌شد به خبرگزاري فارس گفت: كسي را كه دراغتشاش عليه نظام و حكومت اقدام كند در هتل ٥ ستاره نمي‌برند بلكه بايد با آن طوري برخورد شود كه از كرده خود پشيمان شود... به باور آقاي مرتضوي زندان بايد جايي و نحوه نگهداري در آن طوري باشد كه شيوه نگهداري در آن محل، فرد را با نحوه‌اي كه با او برخورد مي‌شود... از كرده خود پشيمان كند... پرسش اين است، آيا سوله كهريزك قبل از وقايع سال ٨٨ هم محلي ترسناك براي متهمان بوده و مهم‌تر اينكه مسوولان قضايي كشور از شرايط بد آن محل با اطلاع بوده‌اند؟ پاسخ اين سوال را بايد از سخنان آيت‌الله دري‌نجف‌آبادي كه آشنايي ايشان با اين محل به لحاظ سابقه وزارتي ايشان در وزارت اطلاعات و نيز پست دادستاني كل كشور برمي‌گردد جست‌وجو كرد. آيت‌الله دري‌نجف‌آبادي اخيرا در گردهمايي روحانيون شهرستان خميني‌شهر در اين مورد سخناني بيان داشته‌اند كه اطلاع مسوولان قضايي از سابقه زندان كهريزك را روشن مي‌كند. ايشان در مورد كهريزك در جمع روحانيون خميني شهر گفته‌اند: در سال ٨٨ به عنوان دادستان كل كشور مخالف انتقال زندانيان به كهريزك بودم و پافشاري كردم كه اين كارانجام نشود... زندان، زندان است و به گفته آقاي مرتضوي هتل ٥ ستاره نيست، اما رفتار با زندانيان كهريزك كه آقاي مرتضوي مي‌خواست از آنان افرادي بسازد كه از «كرده خود پشيمان شوند» را افرادي مانند آيت‌الله دري‌نجف‌آبادي كه  پست دادستاني كل كشور را برعهده داشتند و از سران قوه قضاييه محسوب مي‌شدند قبول نداشتند و سوله كهريزك را فاقد استانداردهاي اوليه نگهداري زندانيان مي‌دانستند و به گفته خودشان: در آن زمان به عنوان دادستان كل كشور دستور دادم كه انتقال زندانيان صورت نگيرد... جالب است كه دادستان كل كشور سابق تنها مخالف اعزام متهمان به كهريزك نبوده است بلكه مي‌گويد: حتي ديگران نيز مخالفت خود را در اين موضوع اعلام كردند... طبيعي است – ديگران- مورد نظر آيت‌الله دري‌نجف‌آبادي افراد عادي و معمولي امثال نگارنده نبوده بلكه مسوولاني كه راي و نظر آنان در اين مورد وجهه قانوني و آمريت داشته است، است.
 
حال بايد ديد چه كس يا كساني برخلاف نظر دادستان كل كشور و ديگراني كه دادستان كل كشور وقت از آنان ياد مي‌كند دستور اعزام متهمان را به اين محل پرمخاطره داده‌اند كه آنان را وادار كنند تا از «كرده خود پشميان شوند» در اينجاست كه نقش آقاي مرتضوي در اعزام متهمان به كهريزك برخلاف راي و نظردادستان كل كشور و ديگر مسوولان نظام روشن مي‌شود كه خودسرانه به گفته ايشان، دست به اين حركت غلط زدند با اين اشتباه كه آثار سوء زيادي به همراه داشت و ضمن ايجاد زحمت براي نظام به فرموده دادستان كل كشور سابق، موجب سوءاستفاده دشمنان شد. سخنان آيت‌الله دري‌نجف‌آبادي مسير جديدي را در پرونده كهريزك گشوده است كه از آن بايد به نگهداري غيرقانوني در محل غيراستاندارد و فاقد مجوز نگهداري بازداشت‌شدگان كه منجر به فوت آنان شده است ياد كرد؛ آنچه تاكنون به عنوان اتهام به آقاي سعيد مرتضوي نسبت داده مي‌شد و وي از آن دفاع مي‌كرد و مي‌كند، صدور دستور اعزام بازداشت‌شدگان به بازداشتگاه كهريزك است كه به زعم ايشان بازداشت‌شدگان نبايد توقع هتل ٥ ستاره داشته باشند و نقشي در حوادث بعد از اعزام نداشته و درجان باختن آنان بي‌تقصيراست، اما اظهارات دادستان كل سابق به‌طور كلي صورت مساله را تغييرداده است. زيرا:  اولا؛ آقاي مرتضوي مي‌دانسته كه سوله كهريزك حداقل استانداردهاي پذيرفته شده براي نگهداري متهمان را نداشته است.  ثانيا؛ غيراستاندارد بودن سوله كهريزك موضوعي شناخته شده و دست‌اندركاران قوه قضاييه و در رأس آنان دادستان كل دستور عدم انتقال زندانيان به كهريزك را صادر كرده و صددرصد مخالف اصولا وجود سوله‌هاي كهريزك به عنوان زندان بوده‌اند.  ثالثا؛ آقاي مرتضوي ضمن مصاحبه خود با خبرگزاري فارس، هدف از اعزام متهمان به بازداشتگاه كهريزك را نه تحمل حبس و نه اجراي قانون كه بازداشتي را بايد در محلي كه حسب آيين‌نامه سازمان زندان‌ها در مكاني كه برابر قانون استاندارد نگهداري بازداشت‌شدگان را داشته باشد تا مراحل رسيدگي به پرونده آنان تكميل و درصورتي كه به حبس قطعي محكوم شدند تحمل حبس كنند، نگهداري كنند بلكه به‌زعم دادستان وقت تهران، زندان يا همان سوله كهريزك بايد جايي باشد و با متهمان طوري برخورد شود كه از كرده خود پشيمان شوند؛ متاسفانه اين نحوه برخورد كه مورد نظر دادستان وقت تهران بوده به گونه‌اي پيش رفته است كه حداقل ٣ نفر از بازداشت‌شدگان با آنان آنگونه كه مورد نظر دادستان سابق بود برخورد شده است كه از آنان به‌عنوان، شهداي مظلوم اين حادثه ياد شده است غافل از اينكه پس از اطلاع مقام معظم رهبري از نحوه برخورد و شيوه نگهداري بازداشت‌شدگان در كهريزك، ضمن جنايت خواندن حادثه، دستور تعطيلي آن را صادر مي‌كنند. با سخنراني دادستان كل سابق و تشريح شرايط آن زمان و ممنوعيت اعزام بازداشت‌شدگان به سوله‌هاي كهريزك بايد در پرونده اتهامي آقاي مرتضوي با اين اظهارات تجديد نظر شود و با اين سوابق خصوصا غيرقانوني بودن سوله كهريزك به اتهام آمريني كه در واقع با اعزام بازداشت‌شدگان به اين مكان موجبات قتل آنان را فراهم آورده‌اند، تفهيم اتهام شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس