توانایی‌های خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی او در عملیات های شناسایی در مناطق کوهستانی باعث شد تا همرزمانش به وی و دیگر شهید گرانقدر «فرشاد شفیع پور» لقب چشمان عقاب را بدهند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اول فروردین ماه 1348 در روستای پرسک از توابع شهرستان الشتر استان لرستان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود پدر بزرگوارش یک کشاورز ساده بودند و علی اولین فرزندی بود که خدا به او عطا کرد.
علی سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند و در سال 1355همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت کرد تا تحصیلات ابتدایی را در این شهر بگذراند.

 سالهای نوجوانی شهید پرورش همزمان شده بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و به همین دلیل در سال 1364ترک تحصیل کرده و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادر عازم جبهه‌ها شد. در سال1365 در منطقه شاخ شمیران و در عملیات نصر از ناحیه پیشانی مجروح شد اما این جراحت باعث نگردید تا در عزم راسخ او در مورد دفاع از اسلام وانقلاب خللی ایجاد شود و او را از ادامه حضور در جبهه ها منصرف سازد.

علی بعد از بهبودی دوباره عازم جبهه شد و اینبار به مناطق عملیاتی جنوب رفت.
مدتی بعد در همان سال براثر انفجارموشک هواپیماهای رژیم بعثی عراق درعملیات کربلای 5 تعداد پانزده ترکش ریز و درشت به او اصابت کرده و باعث شد تا مدتی در بیمارستان بقیة‌الله (عج) تهران بستری شود در حالی که در تمام این مدت زخمی شدنش را از خانواده پنهان داشته و تا هنگام ترخیص از بیمارستان به خانواده اش هیچگونه اطلاعی نداده بود.

با پایان یافتن جنگ، چند سالی را در مشاغل گوناگون گذرانید تا اینکه سرانجام به عضویت  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول به خدمت شد.
با تاسیس نیرو های ویژه صابرین سپاه، او جزو اولین نیروهایی بودند که توانست به این یگان بپیوندد.
شهید علی پرورش دارای دان 5 هنر های رزمی بود و قهرمانی تیر اندازی ارتش های ایران و قهرمانی آمادگی جسمانی ارتش ها را نیز در کارنامه ورزشی خود داشت.

مدتی بعد علی پرورش یه عنوان جانشین فرماندهی اطلاعات یگان صابری برگزیده شد. توانایی‌های خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی او در عملیات های شناسایی در مناطق کوهستانی باعث شد تا همرزمانش به وی و دیگر شهید گرانقدر «فرشاد شفیع پور» لقب چشمان عقاب را بدهند.
 
 

وی در طول مدت خدمت در این یگان در عملیات های امنیتی زیادی در گوشه و کنار این مملکت شرکت داشته و در بسیاری از مرزهای غرب و شرق کشور با نیروهای خرابکار و تروریستی وابسته به غرب به مبارزه پرداخت و چندین سال در مناطق شرق کشور با گروهک تروریستی ریگی دوشادوش دیگر نیروهای سپاه جنگید و یکی از عوامل اصلی سرکوب این گروهک تروریستی بود.
 

علی پرورش همرزم شهیدانی چون سردار نورعلی شوشتری، سردار شهید شفیع پور، شهید زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بود که درآبان ماه سال 1388 در منطقه «سرباز» سیستان و بلوچستان بر اثرانفجار تروریستی به شهادت رسیدند. اما آنروز سرنوشت طوری برای پرورش رقم خورد که وی از یاران شهیدش جا بماند.
 
 
در کنار شهید محمد جعفرخانی
 
 
 
ماجرا از این قرار بود که ایشان به خاطر تولد پسر کوچکش (امیررضا) جایش را با دیگر شهید سرافراز پاسدار یعنی شهید زلفی عوض کرد اما بعد از مراجعت به تهران، جهت تولد فرزندش و هنگامی که مشغول انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان بود، خبر شهادت همرزمانش را می‌شنود.
بعد از این حادثه بود که دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید و این امر آخرین دلبستگی های او را با این دنیا و زندگی برید و پاره کرد تا اینکه معبر دیگری برای پیوستن به قافله شهدای کربلا، این بار در شمال غرب باز شد.
با حضور در مناطق عملیاتی غرب جهت مقابله با گروهک تروریستی پژاک، درساعت 5 و 45 دقیقه بامداد روز سوم مرداد ماه 1390 بعد از اقامه نماز صبح و در کوههای قندیل پیرانشهر بعد از رشادتی بی نظیردر حالی که به تنهایی همراه با فقط دو نفر دیگر از همرزمانش با تقریبا 60 تا 70 نفر از عوامل گروهک پژاک به مدت چند ساعت درگیر شده بودند، در اثر اصابت تیرمستقیم به پیشانی به آرزوی دیرینه و همیشگی اش یعنی شهادت نائل گردید و روح بزرگش به جوار رحمت حضرت حق و همنشینی با سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) و دیگر شهیدان اسلام و انقلاب شتافت.
 
 
 
 
از ایشان یک فرزند دختر به نام «فاطمه» که هم اکنون مشغول تحصیل دردبیرستان است و دو فرزند پسر به نامهای «محمد» دانش آموز مقطع راهنمایی و «امیررضا»ی دو ساله به یادگار مانده است.
شهید علی پرورش در تمام سالهای خدمتش اقدام به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما شب قبل از شهادتش بر اثر خوابی که می بیند و خود وی از آن تعبیر به شهادت می‌کند، وصیت نامه‌اش را برای اولین و آخرین بار می نویسد و در آن برای همه دوستان، اقوام وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به پیامبران گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) عطا فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش مسئلت کرده و آنان را به صبر و شکیبایی و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و پیروی از مکتب ولایت دعوت می‌کند.

 گفتگو با همسر شهید علی پرورش

*اولین باری که به یک همسر شهید فکر کردید و خودتان را جای او گذاشتید، چه حسی داشتید؟
با خودم می‌گفتم چطور می‌تواند نبودن همسرش را تحمل کند. اما الان خودم…
* خودتان توانستید؟
تنهایی سخت است. به‌خصوص اگر در یک شهر غریب باشی.
* از خانواده‌ی شما کسی تهران نیست؟
خیر. خانواده‌ی خودم و همسرم خرم‌آباد هستند. اینجا کسی را نداریم. مردّدم که بمانم یا بروم.
* چرا؟
این‌جا از لحاظ امکانات برای تحصیل بچه‌ها بهتر است، اما آن‌جا حداقل بچه‌ها تنها نیستند و فامیل دور و برمان هست. مزار شهید هم آن‌جاست.
* با همسرتان چطور آشنا شدید؟
فامیل بودیم. نه فامیل درجه یک؛ همسایه بودیم و رفت‌وآمد داشتیم.
* یعنی زمان جنگ که ایشان مجروح شدند، شما از حالشان مطلع بودید؟
من سنم کم بود، اما از خانواده‌ها در این مورد می‌شنیدم. توی کمدش را هم اگر ببینید، ترکش‌های ریزی را که خودش بعد از مرخصی از بیمارستان با ناخن‌گیر از بدنش درمی‌آورده، یادگاری نگه داشته است.
* شما چند سال داشتید آن زمان؟ تفاوت سنی‌تان زیاد بود؟
من متولد ۵۲ هستم و همسرم متولد ۴۷. شانزده ساله بود که در عملیات کربلای ۴ مجروح شد.
* پس پیش‌بینی می‌کردید که همسرتان شهید شود؟
بله. البته سالی که ازدواج کردیم، جنگ تمام شده بود، ولی از سال ۷۸ که نیروی صابرین در سپاه تشکیل شد، این‌ها جزو نیروهای مخصوص بودند و مدام برای مأموریت به مرزهای کشور می‌رفتند. در درگیری با گروهک ریگی هم شرکت داشتند. سال ۸۸ هم در شرق کشور با سردار شوشتری بودند. فکر می‌کردم روزی شهید شود، اما نه این‌قدر زود.
* پشیمان نیستید؟
نه اصلا. بالاخره مرگ حق است. الان هم می‌گویم این‌که شهید شدند، نبودنشان و تحمل این مسئله را برایم خیلی راحت‌تر کرده. شهادت حقش بود، تا اینکه بخواهد با سکته یا مرگ معمولی از دنیا برود.
* چه زمانی به شهادت رسیدند؟
تابستانِ گذشته بود. سوم مرداد در درگیری با گروهک منافقین پژاک به شهادت رسیدند. پیرانشهر (ارومیه) برای شناسایی رفته بودند. صبح زود که برای نماز بیدار می‌شود، متوجه می‌شود محاصره شدند. می‌خواهد برود گشتی بزند، دوستانشان مانع می‌شوند، ولی علی می‌رود. صد متری که دور می‌شود، دوستانش با شنیدن صدای تیراندازی برای کمک می‌روند. بعد از مدتی درگیری و کشتن نزدیک دوازده نفر از منافقان به‌تنهایی، به شهادت می‌رسد.
* خبر شهادتشان چطور به شما رسید؟ کی مطلع شدید؟
با خانواده‌ همسرم تماس گرفته بودند. قرار ما بر این بود که وقتی می‌رفت مأموریت و خانواده‌شان سراغی از علی می‌گرفتند، برای این‌که نگران نشوند، می‌گفتم رفته است بیرون و برمی‌گردد. روز شهادتش جاری‌ام زنگ زد و خبر گرفت. گفتم بیرون است. گفت من دیشب خوابشان را دیدم. با گریه تعریف می‌کرد. و بعد گفت که علی زخمی شده. من چند ساعت مدام به همکارانش زنگ زدم، ولی کسی جواب نمی‌داد. خیلی دل‌شوره داشتم. گوشی خودش هم خاموش بود. احتمال می‌دادم که شهید شده باشد، ولی باز نذر و نیاز می‌کردم که سلامت باشد. بعد از چند ساعت برادر شوهرم زنگ زد و گفت که شهید شده است.
* آخرین بار که با همسرتان خداحافظی کردید، وقتی خبر شهادتشان را دادند، دوست داشتید طور دیگری خداحافظی کرده بودید؟
آخرین بار شب قبل از شهادتش بود. دوست داشتم اگر می‌دانست شهید می‌شود به من می‌گفت. چند شب قبل، خودش خواب شهادتش را دیده بود. دوست‌شان می‌گفتند یکی دو شب قبل از شهادت ‌خواب دیده بود پدرش از بین فامیل و پسرهایش علی را جدا کرده و از خوبی‌هایش برای بقیه تعریف کرده بود. همان شب علی تمام وصیت‌هایش را به دوستش کرده بود.
* شنیدن خبر شهادت اعضای خانواده، در زمان جنگ سخت‌تر بود یا الان؟
آن زمان تعداد شهدا بیشتر بود و خانواده‌ها آمادگی داشتند، اما الان این‌طور نیست.
* بین همسران شهدای زمان جنگ با همسران شهدای امروز فرقی هست؟
آن موقع شاید تعداد شهدا بیشتر بود و جامعه بیشتر آن‌ها را درک می‌کرد. من اداره‌ای رفته بودم. خانمی که کنارم نشسته بود، وقتی متوجه شد همسر شهید هستم، تعجب کرد که کجا و کی شهید شده. حتی از آن‌چه در مرزهای کشور می‌گذرد بی‌خبر بود. شاید چون آن زمان رسانه‌ها هم بیشتر به شهدا می‌پرداختند، این غربت نبود. بین شهدایی که تابستان به شهادت رسیدند، تنها تشییع همسر من از رسانه پخش شد و بقیه‌ی دوستان شهیدشان را اصلا مطرح نکردند.
* وقت‌هایی که از خانه بیرون هستید، از آن‌چه در شهر جریان دارد و می‌بینید چه احساسی دارید؟
شهدای امروز غریبانه شهید می‌شوند. هستند کسانی که قدر می‌دانند، اما خیلی‌‌ها بی‌تفاوت از کنار این‌ها رد می‌شوند. قبل از شهادت همسرم، می‌شنیدم از زبان اطرافیانم درباره‌ی شهدا، که می‌گفتند: "کی گفته برن؟ مجبور نیستن برن و شهید بشن.”
* الان دارید به چه چیزی فکر می‌کنید؟
(سکوت)


* مأموریت‌هایشان چندروزه بود؟ زمانی که مأموریت بودند و تنها می‌ماندید، با تنهایی الان چه تفاوتی داشت؟
بستگی به مناطقی داشت که می‌رفتند. بیشتر وقت سال مأموریت بودند. معمولا بیست‌روزه بود. غرب را بهار و تابستان، و شرق را پاییز و زمستان می‌رفتند. آن موقع امید داشتم به این‌که بر‌می‌گردد، اما الان… . وقتی می‌رفت، دوست نداشتم که برود. تنهایی با بچه‌ها سخت بود. اما وقتی می‌آمد بیشتر وقتش را با ما می‌گذراند. بچه‌ها را به گردش می‌برد. وقتی که بود، برای این‌که بیشتر هوای من را داشته باشد، در کارهای خانه کمک می‌کرد. ظرف می‌شست. همراه من سبزی پاک می‌کرد. می‌گفت حالا که هستم بگذار کمک تو باشم. یک سال قبل از شهادتش برادرم فوت کرده بود. سعی می‌کرد بیشتر باشد و مدام دلداریم می‌داد. برای تغییر روحیه‌ی من برنامه می‌ریخت و با هم بیرون می‌رفتیم.
* پیش آمده بود از شما بخواهد برای شهادتشان دعا کنید؟
تمام آرزویش این بود که شهید شود و من این را می‌دانستم، اما هیچ‌وقت از من نخواستند که دعا کنم. می‌دانستند تحملش را ندارم و این کار را نمی‌کنم. اما خودش همیشه در نماز حالت خاصی داشت و فکر می‌کنم که این دعا را می‌کرد. یادم هست هرکس از علی شغلش را می‌پرسید، می‌گفت من سرباز امام زمانم.
سال ۸۸ همراه سردار شوشتری بودند. به‌خاطر تولد علی‌رضا زمان مرخصی‌اش را با دوستش جابه‌جا کرد. همان زمان دوستانش همراه سردار شوشتری شهید شدند. خیلی ناراحت بود از این‌که چرا برگشت. از آن زمان به بعد، عکس دوستانش را زده بود به اتاق و وقتی می‌دید گریه می‌کرد.

بعد از یک سال، یک روز عکس را از دیوار برداشتم تا کمتر ناراحتی و گریه کند. تا وارد اتاق شد، متوجه شد و با ناراحتی از من خواست عکس را برگردانم به اتاق. یک بار هم روزهای آخرِ بودنش، از شهرستان برمی‌گشتیم. بچه‌ها ناراحت بودند و دوست داشتند بیشتر بمانند. به پسرم گفت: محمد، تو دیگه بزرگ شدی. شاید فردا من شهید شدم. این را که گفت، من ناراحت شدم و گفتم: چرا این‌طور می‌گی؟ لبخند زد و گفت: شهادت برای ما افتخاره.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 65
  • در انتظار بررسی: 3
  • غیر قابل انتشار: 76
  • ۰۰:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    2 2
    خدایش بیامرزد دست مریزاد
  • محمد ه ب ۰۰:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 2
    حالا همسر شهید مماند و کوله باری از خاطره در کمدی بی جان... خدایا من را لحظه ای از یاد شهیدان بر نگردان.... لبیک یا خامنه ای
  • حسین ۰۰:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    1 1
    ای کاش بتونیم قدر شناس این اسطوره ها باشیم هر کدوم از این دلاوران یکی از رستم و سهراب های شاهنامه هستن اما نه در افسانه بلکه در حقیقت.
  • سیدمحمد ۰۳:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 2
    خیلی دلم می خواست سپاه یه برنامه جذب تک تیرانداز اجرا میکرد.تا به این بهانه امثال بنده این هنرمان را در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی جهت نابودی دشمنان ایران و اسلام قرار می دادیم و خدا را چه دیدین شاید ما هم به این آرزوی دیرینه مان یعنی شهادت می رسیدیم.به شدت به خوشبختی و سعادت امثال شهید پرورش و جعفرخانی غبطه می خورم.برای ما دعا کنید
  • ۰۵:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 2
    انشاءالله خداوند به حرمت خون این شهدا اسلام و مسلمین را در مقابل قوم الظالمین به پیروزی برساند و عاقبت ما جاماندگان را نیز ختم به شهادت فرماید
  • ۰۷:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 3
    روحشان شاد
  • ۰۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 2
    خدایش بیامرزد.خدامارامدیون خون شهدانکند
  • ۰۸:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    روحش شاد و یادش گرامی باد خداوند با همسر گرامشان صبر عطا کند
  • حسين ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 2
    سردار به خاطر تمام زحماتي كه براي امنيت ما كشيدي ممنون.مطمئنم كه آخرت از اين دنياي پر ازگناه كه يكي مثل من توش دست وپا مي زنه براي شما بهتره .نميدونم خدا در مورد يتيمي بچه هاي تو چطوري بايكي مثل من كه بچه هاش هميشه كنارش هستن، حساب و كتاب ميكنه؟؟؟
  • مهدی ۰۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    اللهم ارزقنا الشهدا خدایا ما رو شرمنده شهدا نگردان
  • رزمنده جانباز زنده برگشته از سه راه مرگ در کربلای 5 ۱۰:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    خدا بیامرزدش خداکند شرمنده شهدا نشویم....
  • صادق ۱۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک
  • صادق ۱۱:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک
  • محسن ۱۲:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 1
    شهدا شرمنده ايم....
  • صادق ۱۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    اللهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک
  • ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    1 0
    چقدر مظلومانه و بی ادعا رفتی......خدا با آقا امام حسین و شهدای کربلا محشورت کند..
  • ۱۴:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    الهم توفیق الشهادت فی سبیلک
  • مهدی ۱۵:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    عالی بود دمتون گرم مشرقیون . از راه دور دست تک تک دوستانی که در تهیه این گزارش زحمت کشیدند می بوسم . عجب غربتی دارن این بچه های سپاه . بد نیست صدا وسیما درکنار این همه برنامه ومستندی از که از شهیدان هسته ای تولید وپخش نموده برنامه ای هم در وصف رشادت های این قلندران تولید نماید تا عدالت رعایت شود. این گزارش ها در این وانفسای رسانه ها که فقط به مسائل سیاسی ودنیوی می پردازند موجب برکت رسانه تان وتطهیر قلوب مخاطبان می شود بازهم ممنون
  • جواد ۱۵:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    شهدا شرمنده ایم ... راهت را ادامه می دم ای شهید
  • ۱۵:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    eyvala ba maramha.......
  • عمو ۱۶:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    شما آمادگی خودتو حفظ کن. اگر خدا بخواد و لازم بدونه قسمتت میشه
  • حمید ۱۶:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    1 0
    خدا رحمتش کنه. امنیت امروز ما حاصل جانفشانی چنین عزیزانی است.
  • ۱۶:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    هی خدا اونوقت این دزدهای اقتصادی به چی فکر میکنن
  • وصال ۱۶:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    خاک کف پوتینشم
  • ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    3 0
    عجب شهداي غريبي من كه اينقدر بي دين و ايمانم حسابي گريه ام گرفت
  • جواد ۲۰:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    شهدا هرگز نمي ميرند ، انها فقط ناپديد مي شوند .
  • حمید ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    شرمنده ایم شهداء
  • چه اهمیت دارد ۲۲:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 0
    رجال لا تلییهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله
  • سیدمحمد ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۵
    0 1
    آقای عمو، بنده فعلا تو جنگ نرم با امثال شماهایی که کارتون طعنه و کنایه است می جنگم.
  • ۰۰:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    0 0
    یا لیتنا کنا معکم
  • ۰۹:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    0 0
    خوش به سعادتش
  • عمو ۱۱:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    1 0
    شوخی کردم دلاور به دل نگیر. ولی آمادگی رو هم حفظ کن جدی میگم
  • محمد ۱۶:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    0 0
    شهدا شرمنده ایم آی مردم وای برفردایمان- دسته گلها می روند از یادمان
  • محمدجواد ۱۷:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    0 0
    ﴿الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ (سوره ملك/2) مرگ و حیات برای این است كه كدام یك از شما كارتان درست است. و لا تشتروا بعهد الثمنا قلیل انما عندالله هو خیر لکم انکنتم تعلمون(و عهد خدا را به بهایی اندک نفروشید که آنچه نزد خداست اگر بفهمید بسیار شما را بهتر از آن منفعتی است که از نقض عهد می یابیدسوره نحل 95) نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه ی خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
  • ۱۸:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    1 0
    ولی انصافا عجب شهید خوش تیپ و خوشگلی بوده. بعضیا کلا عاقبت بخیر خلق میشن. خوشبحالش. خفن غبطه خوردم الان
  • یوسف ۱۹:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    0 0
    خدا روحش را شاد کند ؟ دل گرفتن قهرمانان ما شهدا هستند
  • ۱۹:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    1 0
    شیر مرد دلاور
  • ۱۹:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۶
    1 0
    شیر مرد دلاور
  • ناصر ۱۲:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۷
    1 0
    درود بر شیر مرد نبرد های سخت.
  • سید110 ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
    0 0
    سلام افتخار ما در دنیا و آخرت شهدا هستند.. تا زمانی که جان در بدن داریم راهش را ادامه خواهیم داد. التماس دعای فرج
  • پيروز ۱۲:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۹
    0 0
    واقعا غريبانه شهيد شدند قدرت اين شهدا وقتي درك ميشه كه اينو به اونائي كه منفي دادند ميگم ارتش ونظام تركيه الان با شاخه پ كا كا در حال جنگه اما بعد چند سال هنوز نتونستن از پس اونا بربيان همين چند وقته ببينن چقدر از ارتش تركيه تلفات گرفتند يعني قدرت بچه هاي عزيز سپاه صابرين ما از ارتش پر امكانات تركيه بيشتره خدا همه شهداي صابرين رو كه غريب شهيد شدند واسمي ازشون نمي برند با امام حسين ع و مادر عزيزش ام الائمه محشور كنه شادي روحشون صلوات
  • میثم ۱۷:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۹
    0 0
    ناپدید؟!! آنها حضور دارند اما ظاهر نیستند...
  • مرتضي ۰۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۹
    0 0
    درود بر شیر مرد نبرد های سخت
  • آمل رزمنده دفاع مقدس ۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۳۰
    0 0
    روح اش با شهدای دشت کربلامشروع شود
  • آمل رزمنده دفاع مقدس ۱۵:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۳۰
    0 1
    شهیدان راشهیدان می شناسند
  • ستارگان خاکی ۰۹:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
    0 0
    اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک سلام بزرگوارن ممنون ازاینکه این سایت با ارزش رو تهیه کردید اجرتون با آقا امام زمان(عج) من نمیدونم اینجا چرا اینجوریه من تو هرسایت یا وبلاگی میرم هرچی هم خاطر بخونم یک قطره اشک از چشمانم نمیاد مگر اینکه خیلی سوزناک باشه ولی اینجا تا میام بغض گلوم میخواد خفه ام کنه....... یازهرا
  • ستارگان خاکی ۰۹:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
    0 0
    اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک سلام بزرگوارن ممنون ازاینکه این سایت با ارزش رو تهیه کردید اجرتون با آقا امام زمان(عج) من نمیدونم اینجا چرا اینجوریه من تو هرسایت یا وبلاگی میرم هرچی هم خاطر بخونم یک قطره اشک از چشمانم نمیاد مگر اینکه خیلی سوزناک باشه ولی اینجا تا میام بغض گلوم میخواد خفه ام کنه....... یازهرا
  • توفیر ۰۵:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۳۰
    0 0
    خانواده این شهید والامفام درمجاورت واحدمسکونی ماساکن هستند،اسم پسرکوچک (سه ساله )ایشان علیرضا می باشد،وخدا این توفیق رابه من داده تا باعلی کوچولو همبازی بشم ،این کودک خردسال همانند پدربزرگوارش باهوش وزرنگ هست،امادریکی ازاین روزها که باعلی باهم بودیم ،دیدم آهی کشید، گفتم چیه علی جان، گفت دلم جیغ میکشه ،ازش پرسیدم برای چی، درپاسخ گفت ، هیچی، وافعادلم ازآن به بعد شکسته شد وبیشتربه علی توجه میکنم ،براردران رزمنده دیروز ،خودوشمارابه خون پاک شهداقسم میدم باخودمون عهد ببندیم که اصل خودمونه فراموش نکنیم،ومیراث دار خون شهدا باشیم.
  • محسن ۲۳:۲۶ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۱
    0 0
    روحش شاد . رفتو مردانه شهید شد . برای وطن شهید شد. اونوقت ما جوانها کارمون شده کف خیابون گناه گناهو گناهو گناهو گناه.
  • عقیل ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۲/۰۵
    0 0
    لبیک یا خامنه ای
  • میلاد ۱۱:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۰
    0 0
    درود به روح پاکش ای شهیدان عشق مدیون شماست هر چه ما داریم از خون شماست ای شقایق ها و ای آلاله ها دیدگانم دشت مفتون شماست
  • میلاد ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۱
    1 0
    برادرا صلوات بدبن شیطون نیاد تو جمعمون
  • حمید ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۵
    0 0
    انشالله در جوار شهدای کربلا با شهید کربلا محشور گردد امین یا رب العالمین
  • علی اصغر ۱۰:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۳۰
    0 0
    توکلم به خداست وکس و کارم اهل بیت خونشان را نمی گذارم پایمال شود. خدا دستم می گیرد مادرم زهرا(س)کمک می کند ومولایم لباس مقدس به تنم می کند.
  • میلاد ۱۶:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۱
    15 0
    راهش رو ادامه می دیم... پژاک و سایر گروههای تروریستی(خود فروخته ها) بدونین شهادت واس ما افتخاره و کسی از افتخار فراری نیست.
  • محسن و محد ۱۶:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
    1 0
    خدایا مارو هم صابرینی کن
  • بازنده ۱۸:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۲/۱۶
    1 0
    من فکرفرارهستم!هیچکس برام مهم نیست!خوشبختی کانون گرم خانواده س!(دوستدارم ب دیارمردگان سکوت ملحق شوم(نسل سوخته!
  • هم وطن ۲۳:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۵
    0 0
    با سلام مدیریت محترم سایت خواهشا با ذکر منبع منتشر کنید!!!!!!!!
  • ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    1 0
    شهدارفتندماچه کردیم؟
  • ۰۰:۱۷ - ۱۳۹۴/۱۱/۱۹
    2 0
    شهدارفتندماچه کردیم؟
  • ali ۱۷:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۱
    0 0
    خدا میشه شهادت قسمت من روسیاه هم بشه؟
  • بسیجی ۰۳:۳۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۱۹
    1 0
    بخداگریه ام گرفت خیلی غریب هستن شهدا
  • ۱۳:۳۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۲۵
    0 0
    مرد ...
  • ملک محمد ۱۶:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
    0 0
    یاد و نامت همیشه در قلب ما جاری است علی جان بهشت جایگاهت .
  • ناشناس ۲۲:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۱۵
    1 0
    وای بر کشور و مردم ما تازمانی که دزدی هست، غارت بیت المال، حق و ناحق، خیلی جنایت های دیگر؛ مظلومیت این فرزندان خردسال شهدا (فرزند دوساله) ، عاملش کیه، جواب این معصومیت فرزندان را کی میده وقتی زمانی متوجه خواهند شد که پدر ندارند، پدرشان برای چی و برای کی رفته

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس